خبرها در محاصره
تحليل پوشش رسانه اي جنگ عراق در گفت وگو با دكتر هادي خانيكي، دكتر يونس شكرخواه، دكتر مهدي فرقاني و فريدون صديقي - واپسين بخش
|
|
اشاره: بسياري از صاحب نظران برآنند كه گزارش رساني واقع گرايانه از جنگ، خود نوعي جنگ به شمار مي رود. زيرا عدم پذيرش حرف بي قيد و شرط طرفين جنگ و پافشاري بر دسترسي به اطلاعات متناقض و متعدد، پس زمينه ها و فاكت هاي مؤثر و اساسي و تفسيرهاي گوناگون براي انتقال اخبار از اصول خبررساني بيطرفانه و حرفه اي است.
براي مثال، در جهت عكس اين نوع خبررساني، بكارگيري پديده بي سابقه «خبرنگاران همراه» در جنگ عراق، موضوعي است بسيار مهم كه جا دارد در آينده به طور خاص و همه جانبه تر مورد بررسي قرار گيرد.
در بخش پاياني مطلب حاضر،ادامه بحث آثار رسانه اي و خبري حضور گسترده خبرنگاران شبكه هاي تلويزيوني در جنگ و انعكاس ۲۴ ساعته اخبار به طور زنده وهمچنين افزايش روزافزون فشار به خبرنگاران كه حمله به مقر آنها- هتل فلسطين- در اوج اين فشارها قرار داشت و بي توجهي به مصونيت گزارشگران جنگ، مورد ارزيابي صاحبنظران قرار گرفته است.
گروه انديشه
* دكترمهدي فرقاني: حضور گسترده خبرنگاران در جنگ اخير،باعث شد كه برخلاف رويدادهاي مشابه از جمله جنگ ۱۹۹۱ خليج فارس، تنها يك چهره بعد يا ساحت از جنگ به نمايش گذاشته نشود. به يك معنا، جهانيان در اين جنگ تنها با تصاوير و اخبار حاكي از اقتدار بي چون و چراي آمريكا و متحدانش، پيروزيها و پيشرفت هاي آنان روبه رو نبودند بلكه اين فرصت و امكان را يافتند كه با ابعاد و وجوه ديگر جنگ يعني چهره كريه و زشت آن همچون كشتار غيرنظاميان، كودكان، زنان و سالخوردگان، تخريب مناطق غيرنظامي، وحشت افراد غيرنظامي از جنگ، تصوير مجروحان حادثه در بيمارستانها، فقر امكانات درماني و مشكلات زندگي غيرنظاميان نيز تا حدود زيادي آشنا شوند و اين، تفاوت فاحشي را با گذشته نشان مي دهد. به بيان ديگر تنوع خبررساني چه به صورت كلامي و چه تصويري و نيز حضور دوربين ها و خبرنگاران دركانون هاي خطر، بار ديگر نقش برجسته رسانه ها را در چگونگي ارائه تصاوير مربوط به جنگ نشان داد.
اما در مورد حمله به مقر خبرنگاران در عراق، بنده در موقعيتي نيستم كه بتوانم بر عمدي يا سهوي بودن آن، گواهي دهم. چرا كه هر يك از اين دو حالت؛ چند و چون قضاوت و ارزيابي ما را تحت تأثير قرار مي دهد اما در هر حال اين پديده نشان از حساسيت و اهميت نقش خبرنگاران در جهان رسانه اي شده امروز بويژه در كانون هاي بحراني و خطر، همچون جنگ اخير خليج فارس دارد. به بيان ديگر چگونگي حضور خبرنگاران در كانون رويدادها، نحوه بازتاب آنها را در افكار عمومي جهان رقم مي زند. اين حادثه به خوبي نشان داد كه روزنامه نگاري تنها يك شغل يا حرفه نيست بلكه يك مسئوليت و خدمت اجتماعي است. به هر حال اگر اين حمله، عمدي بوده باشد نشانه نارضايتي آمريكا و متحدانش از نقش مسئولانه تر خبرنگاران و رسانه ها در جنگ اخير نسبت به رويدادهاي مشابه پيشين است و اگر سهوي هم بوده باشد بيانگر بي مسئوليتي نيروهاي غربي و عدم توجه آنها به مسئوليت حرفه اي روزنامه نگاران و در هر حال، محكوم است.
در كنار گزارشگري جنگ كه مستقيم و غيرمستقيم با حضور خبرنگاران در صحنه هاي نبرد ارائه مي شد در اين جنگ با پديده ديگري روبه رو بوديم كه با جنگ هاي پيشين متفاوت بود: خيزش و مخالفت جهاني عليه جنگ و ارائه تصاوير زنده و گوياي اين رويداد در چهره هاي مختلف از شبكه هاي تلويزيوني جهان بود، كه خود رويدادهاي مهم و قابل مطالعه بود و مشروعيت زدايي از جنگ تجاوزكارانه و به طور كلي گرايش و علاقه وجدان بشري و افكار عمومي جهان به صلح، عدم خشونت و عدم توسل به زور در روابط بين المللي، پيام اصلي آن بود. روايتگري كلامي و تصويري اين پديده را مي توان به عنوان روايتگري موازي از صحنه هاي نبرد نام برد كه كاركرد سياسي، فرهنگي، اجتماعي و نيز حرفه اي آن حتي در آينده سياسي جهان و تصميم گيريهاي سياسي بسيار اهميت دارد. به گمان من ارائه پارادايم « گفت وگوي تمدنها» و «ائتلاف براي صلح» در اين خيزش و مخالفت جهاني با جنگ اخير تأثير قابل ملاحظه داشته است، چرا كه اين پديده با پديده هاي مشابه پيشين از حيث فراگيري و استمرار تفاوت هاي اساسي داشت.
* فريدون صديقي: حضور وسيع خبرنگاران و رسانه ها در جنگ فعلي عليرغم تدبير آمريكا و انگليس - صاحبان اصلي و عمده رسانه و رسانه سازي در دنيا- به دلايلي كه از پيش گفتم برتري نظامي آمريكا و انگليس و پيروزي آنها در جنگ، شكست رسانه اي براي هر دو كشور به همراه آورد. پديده فعلي نشان داد، جنگ ها از اين پس تنها نظامي نيستند، بيش از آن و پيش از آن رسانه اي هستند.
شبكه هاي خبري الجزيره، يورونيوز، العربي، شبكه ۵ فرانسه، توفاني از گزارش هاي خبري برپا كردند كه تبليغات بسته آمريكا و انگليس را پشت سر گذاشتند. گزارش ويژه شبكه الجزيره از نخستين روزهاي جنگ از اسارت جمعي از نظاميان آمريكا، گزارش هاي افشاگرانه يورونيوز، العربي و شبكه پنج فرانسه در بمباران مناطق مسكوني و كشته و مجروح شدن غيرنظاميان، شوك و ضربه اي را بر كاخ سفيد و كاخ نخست وزير انگليس وارد كرد كه بوش و بلر را به موضع انفعالي اما كينه توزانه انداخت.
بوش تلفني با امير قطر صحبت كرد، الجزيره براي دو روز خبرهاي بسته داد و گزارش از صحنه هاي جنگ را محدود كرد و بي بي سي وادار شد كمي از فاكس نيوز فاصله بگيرد و نگاهي به ويراني ها، كشته ها و مجروحان غيرنظامي داشته باشد. در پرتو چنين رويدادهايي بود كه به مقر خبرنگاران و شبكه هاي الجزيره و ابوظبي حمله شد. همه حملات هدفمند بود و هشداردهنده. اما نتيجه چيز ديگري شد، كشته شدن خبرنگار الجزيره- بازتابي وسيع و معنادار پيدا كرد و آمريكا و انگليس يك بار ديگر جنگ رسانه ها را واگذار كردند.
* دكتر هادي خانيكي: من در بخشي از صحبت هايم به اين قضيه اشاره كردم. من به لحاظ نظري ترديدي ندارم كه اعمال يا پيشبرد سياست هاي خاص قطعاً جزيي از همين پروژه حمله به عراق، توسط آمريكا بوده و هست. يعني اساساً به دليل اهميتي كه اطلاع رساني در اين قضيه دارد و اجزا اين اطلاع رساني را هم همين رسانه ها و خبرنگاران و گزارشگران تشكيل مي دهند؛ توجه به اين كه برون داد اين مسأله چه چيزي خواهد بود، حتماً مدنظر هست و نمي شود مسأله را ساده فرض كنيم و نمي شود گفت هيچ قصدي مبني بر ايجاد محدوديت اطلاع رساني از ناحيه دو طرف جنگ به تناسب توانايي هايشان نيست. يعني همان گونه كه توانايي نظامي متفاوت است، توانايي اعمال سياست رسانه اي هم متفاوت است. اگر بگوييم چنين چيزي نيست؛ اين، به نظر من ساده كردن يك مسأله پيچيده است. ولي از آن طرف هم تأكيد مي كنم كه اين مسأله حتماً در قالب يك روش ها و شيوه هاي مستقيم و ملموس كه قبل از اين جنگ اعمال مي شده، اكنون نباشد. اين گونه نيست كه ما همه شيوه ها را شيوه هاي مستقيمي بگيريم كه در جنگهاي ديگر هم، اعمال شده است.
من قبلاً اشاره كردم كه از نظر من، اين جنگ در همه عرصه ها، از جمله در عرصه رسانه اي اش، شيوه هاي كاملاً متمايزي نسبت به بقيه جنگها دارد. يعني وقتي هدف اين است كه در اين جنگ، يك سري اتفاقاتي بيفتد، مثلاً بنيادهاي يك حكومت كاملاً متلاشي شود؛ نه فقط يك موفقيت نظامي بدست آيد؛و در آن طرف هم يك جامعه بسته و ديكتاتوري داريم كه تنها و تنها يك تفكر، يك فرد و يك حزب، همه چيز در دستش بود و اين هم در يك مدت كوتاهي به هم مي ريزد و تغيير پيدا مي كند، طبيعي است ما شاهد نابهنجاريها و اختلافات فراواني باشيم. به هر صورت، در درون اين مجموعه، يك سري اقداماتي انجام مي گيرد كه همانگونه كه شما اشاره كرديد، با يك نگاه ساده هم قابل فهم است كه اگر قصدي وجود داشته باشد كه از سوي نظاميان و سياستمداران آمريكايي به آن عمل شود، مي تواند نتيجه، غير از اين باشد. يعني اگر براي مثال براي خبرنگاران تفاوتي قائل باشند يا همه آن حقوق مسلمي كه آنها حتي در شرايط جنگي از آن برخوردارند، مورد توجه قرار گيرد؛ مكانيزم برخورد با آنها متفاوت خواهد بود. اگر فرض كنيم تصور اين كه از هتل به آنها شليك مي شده، درست باشد و مصونيت خبرنگاران از تعرض نيز به عنوان يك ضرورت پذيرفته شود، پس، حتماً بايد با سازوكاري متفاوت با آنها برخورد مي شده در حالي كه حداقل مسأله اين است كه متفاوت با آن برخورد نشده و حداكثر آن مي تواند اين باشد كه قصد و غرضي در اين كار وجود داشته است. بين اين حداقل و حداكثر، آن چيزي كه جزء بديهيات است اين است كه به حقوق و حرمت خبرنگاران در اينجا توجهي نشده است.
- از آن سو، به نظر من رسانه ها هم مقابله جدي با اين برخوردها نداشته اند. فرمانده نظامي آمريكا به طور مرتب مصاحبه خبري در قطر با خبرنگاران داشت ولي به راحتي برخي پرسش ها را پاسخ نمي داد و يا وقتي خبرنگاران از نقض برخي اصول انساني و مشكلات جدي خود مي گفتند، پاسخ مي داد كه در جنگ، همه اينها طبيعي است.
* دكتر خانيكي: من اينجا بيشتر بر چند وجهي ديدن و پيچيده بودن مسأله تأكيد دارم و فكر مي كنم كه بعد از آن به وضوح، از دل اين پيچيدگي، تفاوتها ديده مي شود. براي مثال ما حداقل با دو نوع سانسور مواجه هستيم. يك سانسور مستقيم كه اساساً اجازه انعكاس خبري يا گزارشي را نمي دهد. يك سانسور پيچيده تر را هم داريم كه اين اجازه را مي دهد ولي در عين حال، واقعه يا واقعيت ها آن گونه كه هست، منعكس نمي شود. اين نوع دوم به نسبت نوع اول به مراتب فهمش دشوارتر است.
- من تأكيدم بر واكنش غيرفعال خود رسانه هاست و ضعف برخوردي كه در اين زمينه نشان داده اند.
بله، در اين پديده، چندين عامل دخالت دارد. يك وجه آن اين است كه رسانه ها چگونه برخورد مي كنند، هم در قالب كلان، يعني سياست هايي كه آن شبكه راديو - تلويزيوني دنبال مي كند و هم مفروضاتي را كه دارد نسبت به اين كه چقدر به لحاظ تكنيكي و فني براي اين پديده هزينه مي پردازد. ما از يك سو با خبرنگاراني مواجه هستيم كه پابه پاي اولين تحولات نظامي مي روند در حالي كه در كنار آنها ممكن است خبرنگاراني باشند كه تنها مصرف كننده توليدات خبري ديگران باشند. در صحنه هم باشند ولي حاضر به خطر پذيري و ريسك نباشند يا حتي حاضر به خطر پذيري و ريسك باشند، ولي تصور و برداشت درستي از آن مجموعه نداشته باشند. بالاخره آيا ما همان صحنه را مي بينيم كه در بغداد يا بصره اتفاق مي افتد ؛ يا آن را جزيي از يك تابلو بزرگتري مي بينيم. آن تابلوي بزرگتر، دانش سياسي و نظامي، آشنايي با سير تحولات، پس زمينه ها، فيدبك ها، جهت گيري ها و ديگر موارد است. خلاصه اين كه آيا راه را هم مي بينيم يا فقط قاصد را مي بينيم. اينها كاملاً با يكديگر متفاوت است. بيرون از حتي صحنه هاي جنگ هم، وقتي مي خواهيم اين موضوع را به عنوان پيام يا به عنوان مجموعه اي از پيام ها، بررسي و ارزيابي كنيم، جدا از فيلترهايي كه نه تنها به صورت سخت افزاري اش عمل مي كنند و مثلاً بخشي از گزارش، حذف مي شود؛ آن چيزي كه به عنوان زمينه نگاه و فهم خواننده و بيننده وجود دارد هم مورد توجه قرار مي گيرد يا نه. كما اين كه در اينجا همان ادعايي را كه آمريكايي ها كردند را مي شود با دو نوع داوري ارزيابي كرد. يكي اين كه اصلاً بپذيريم كه اينها كاملاً در چارچوب يك جنگ تميز به ادعاي خودشان به اين مسأله پرداختند و هيچ حقي را پايمال نكردند. ديگر اين كه در چارچوب آن چيزي كه در خود فرايند اطلاع رساني كه توسط همين رسانه ها و سياستگذاران رسانه اي، چه در خود جامعه آمريكا و چه در سطح جهان رخ مي دهد، اين داوري صورت گيرد.
شما مي دانيد در بحث پوشش هاي خبري در وقايع مشابه كارهاي فراواني در خود آمريكا انجام گرفته است. براي مثال، ساقط كردن هواپيماي ارباس ما در جنگ و سقوط يك هواپيماي آمريكايي در جنگ كره كه قبل از آن انجام شده بود، دو تا واقعه مشابه به لحاظ تكنيكي است ولي وقتي كه پوشش خبري آنها تحليل محتوا مي شود، مي بينيد كه حاصل آن كاملاً متفاوت است. يعني مثلاً در نحوه انعكاس خبري نسبت به ارباس ما، آخرش يك اشتباه بيرون مي آيد. ولي در آن قضيه، آن را به قطب بندي جهاني و اختلافاتي كه بين آمريكا و شوروي در آن زمان هست، نسبت مي دهند و اين موضوع نشان دهنده اين است كه جهت گيري ها متفاوت است. خوب، اگر كسي با آن پس زمينه خواسته باشد به مسأله نگاه كند، اينجا به مسأله اصلاً ساده نگاه نمي كند. من اينجا، ارزيابي ام اين نيست كه از دل چنين شرايطي به دليل وجود عوامل پيچيده تر و غيرمستقيم تري كه مي توانند تأثير گذار باشند، بتواند نهايتاً يك شرايط انعكاس كامل وقايع جنگي باشد؛ هم در چارچوب نگاه به ارزش هاي خبري و هم در چارچوب گزينشگري و دروازه باني خبري با اشكال جديدتر و هم در چارچوب دستكاري كه مي تواند در ارائه تصاوير در رسانه اي رخ بدهد.
اين موضوع همان بحث تفاوت بين واقع و فرا واقع، در ارتباطات است كه در شرايط خاصي مي توانند يك فرا واقعي را شكل دهند به عبارتي اين فرا واقع محصول يك وضعيت خاص است كه اشاره كردم اخبار متعدد و متنوعي از سوي شبكه هاي مختلف منتشر مي شود و خبرها خوانده، شنيده و ديده مي شود ولي در آخر، مخاطب سرگردان و سرگشته است كه بالاخره چه خبر است؟ و اين ديگر خودش يك پديده جديدي است يعني شما ،هم خبر داريد و هم نداريد.
- در ابتداي جنگ، با اخراج خبرنگاران قابل توجهي روبه رو بوديم مثل اخراج «پيترآرنت» ،گزارشگر شبكه تلويزيوني آمريكايي «ان.بي.سي» و «فيل اسماكر» از خبرنگاران نشريه «كريستين ساينس مانيتور» و «جرالد ريورا» خبرنگار «فاكس نيوز»، اين مسأله را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
* فريدون صديقي: قدرت قانون مي سازد؛ قانون حافظ قدرتمندان است. حمله به محل اسكان خبرنگاران در بغداد، تخطي از قانون، ضوابط و اصول نيست. چرا كه قانون را قدرت تعريف و تبيين مي كند. قانوني كه منشأ آن قدرت است، عدالت و شرافت و انسانيت نمي شناسد. مناسبات انساني و اجتماعي را برنمي تابد. اخراج خبرنگاران آمريكايي از صحنه جنگ خودساخته آمريكا طبيعي است. جنگي را كه آمريكا و انگليس بدون توجه به افكار عمومي جهان، سازمان ها و نهادهاي قانوني و مدني به راه انداختند، بديهي است كه قانون رسانه اي و ارتباطي خود را ديكته مي كند. كار قدرتمندان و متجاوزان رازپوشي است و كار رسانه ها و خبرنگاران رازگشايي، تقابل اين هر دو عموماً به نفع صاحب قدرت تمام مي شود. البته اخراج خبرنگاران و ويراني مقر خبرنگاران براي رسانه ها، موفقيت آميز بود. اما براي جنگي كه نه عادلانه است و نه قانوني دارد اين موفقيت چندان مهم نيست. يك پرسش، اگر فرانسه و آلمان متحد آمريكا بودند، يورونيوز و كانال ۵ فرانسه چه وضعي داشتند؟ و يا اگر الجزيره به اشاره امير قطر بسته مي ماند؟
غم انگيز آن است كه رسانه ها وابسته به قدرت هستند؛ نظامي، اقتصادي يا سياسي؟ اگر قدرت ها با هم بسازند، رسانه ها فقط مبلغ قدرتمندان خواهند بود. پيروزي رسانه ها در جنگ عراق قطعاً در تضاد منافع قدرت معنا پيدا كرد و گرنه جنگ ۲۰۰۳ با جنگ ۱۹۹۱ تفاوتي ندارد. هر دو جنگ را قدرت ساخته است. در جنگ ۹۱، صدام با چراغ سبز آمريكا وارد كويت شد و در جنگ امسال، با اشاره آمريكا مي بايست صدام برود.
جنگ فعلي با بي اعتنايي آمريكا به سازمان ملل و افكار عمومي، دور تازه اي از انزواي افكار عمومي نهادهاي قانوني و مدني است. جهان به قهقرا مي رود و قدرت به ارتفاع.
* دكتر يونس شكرخواه: ببينيد انگاره سازي هميشه به نحوي از انحا در پوشش هاي رسانه اي وجود دارد، اما در شرايطي مثل جنگ، كودتا به طور كلي در شرايط بحراني اين نوع انگاره سازي ها به اوج مي رسد. وقتي شبكه اي مثل FOX شعار پوشش جنگ را عمليات آزادي عراق (OP Iraqi Freedom) انتخاب مي كند يا BBC براي خود شعار جنگ كنترل را (War Of Control) انتخاب مي كند و يا سي ان ان با شعار war in iraq خبر مي دهد، در واقع ما به عنوان مخاطب نبايد خيلي دچار سردرگمي شويم چرا كه خود اين رسانه ها دارند زاويه نگاه خود به جنگ را با انتخاب اين شعارها نشان مي دهند.
وقتي Fox به اين جنگ، جنگ براي آزادي عراق مي گويد يا بي بي سي آن را جنگ كنترل مي خواند هر دو در واقع گزارش هاي خود را از قبل نوشته اند و صرفاً براي پركردن جزئيات وارد پوشش جنگ شده اند و خبرنگاراني كه شما به اخراج آنها اشاره كرديد، در واقع در پركردن اين جزئيات ناهماهنگ عمل كرده و يا ناهمخواني با اين نوع پوشش رسانه اي داشتند. من به ليست شما اخراج عكاس لس آنجلس تايمز را هم اضافه مي كنم كه به خاطر اديت عكس خودش اخراج شد. عكسي كه يك غيرنظامي عراقي را با كودكي در آغوش در برابر يك نظامي آمريكايي نشان مي داد. تفاوت عمده ديگري كه قابل اشاره است تفاوت گزارش هاي «خبرنگاران همراه» با گزارش هاي خبرنگاران مستقل و آزاد بود. خبرنگاران همراه يا همان ها كه پديده بي سابقه اي در امر روزنامه نگاري جنگ بودند و براي اولين بار در تاريخ روزنامه نگاري ديده شدند و به آنها صفت embedded Journalists داده شده، در تانكها، هواپيماها و ناوها مستقر شدند و لذا از پنجره نظاميان به نمايش جنگ پرداختند. چنين چيزي در تاريخ ژورناليسم ديده نشده بود و براي اولين بار در اين جنگ رخ داد. اين پديده آن قدر غريب و بي سابقه بود كه مرز روزنامه نگاران و نظاميان را به حد صفر كشاند.
* دكتر محمدمهدي فرقاني: پاسخ اين سؤال را تا حدودي قبلا مطرح كرده ام. برخورد غرب حتي با خبرنگاران غربي نشان داد كه آنها بر خلاف ادعاها و اسطوره هاي روزنامه نگاري غربي (آزادي، استقلال، بي طرفي) چندان هم به گزارشگري صريح و صادقانه از صحنه هاي نبرد، اعتقاد و علاقه ندارند و هرآنچه را كه بتواند اقتدار و صلابت آنها را حتي اندكي مخدوش كند، به راحتي از سر راه برمي دارند. گرچه شرايط جنگي، رفتار رسانه اي متفاوت از شرايط صلح را برمي تابد ولي برخوردهاي مذكور نشان داد كه اسطوره هاي بي طرفي و آزادي مورد ادعاي غرب، فقط تا آنجا كاركرد دارد كه قدرت سياسي مسلط را به چالش نكشد. البته اين قبيل اقدامات، نه انفعال و اطاعت رسانه ها را به دنبال دارد و نه حقيقت جويي مردم و وجدان بيدار بشري را خدشه دار خواهد كرد، اما به هرحال آموزه هاي سنتي روزنامه نگاري غربي مي بايست به اين تضاد و تناقض پاسخ دهد. رسانه ها و روزنامه نگاران، حتي دولتي ترين و وابسته ترين آنها در همه جاي جهان، گرايشي پنهان نشدني به باز نمود واقعيت دارند بنابر اين هرگونه محدوديت و ممنوعيت، حتي در شرايط جنگي هم نمي تواند لباس مشروعيت و اغماض افكار عمومي، به تن كند.
معصومه كيهاني
|