تاريخ دويست ساله تجدد تركيه درس مهمي در مورد سنت آموخت و ياد داد كه تاريخ رانبايد به ديروز، امروز و فردا تقسيم كرد. همچنان كه ديروز در امروز محفوظ است
امروز نيز در فردا ادامه حيات خواهد داد
تعبير عثماني گري يادآور يك حركت سياسي است كه در اواخر دوره عثماني پاي به ميدان گذاشت. اگر با ملاحظه ديگر حركت هاي فكري اواخر دوره عثماني به ارزيابي آخرين دهه قرن بيستم برخيزيم، با كمال حيرت مشاهده خواهيم كرد كه اين حركت ها در يك تدوام تاريخي تا به امروز رسيده اند. خط نو عثماني گري كه اوزال مي خواست آن را بر سر زبان ها بيفكند، اسلام كه از سوي حزب رفاه به پلاتفورم سياسي كشيده شد، غرب گرايي كه با جريان دوم فوريه به يك برنامه راديكال تبديل گشت و حركت هاي ترك گرايي كه با واكنش نسبت به تروريسم pkk سرعت وحدت يافت و اين سرعت در انتخاب ۱۸ آوريل ۱۹۹۹ نيز اثر گذاشت، همه خطوط حركت هاي اصلي تاريخ اخير تركيه را در بطن خود جاي داده اند(داود اوغلي، ۸۴-۲۰۰۱).
|
|
همان گونه كه در اوايل قرن بيستم ديده مي شد، در اواخر اين قرن نيز تركيه يك بار ديگر مبارزات سياسي حركت هاي مورد اشاره را شاهد شد. درست نيست قبول كنيم كه در اوايل و اواخر قرن، احزاب راست و چپ(نمايندگان حركت ترك گرايي) و محافل غيرسياسي طرفدار آنان موفق بوده اند؛ زيرا همه مي دانند كه تابلوي سياسي بعد از ۲۸ فوريه، محصول شرايط اجباري و ساختاري مصنوعي است و به عبارت ديگر منظره واقعي جامعه را نشان نمي دهد.
ديناميك هاي درون جامعه و واكنش هاي حاصله از اين ديناميك ها، تابلويي را كه تركيه در اوايل قرن بيستم داشت و نيز موازنه هاي قدرتش را به سوي نيروهايي كه از تداوم تاريخي دفاع مي كردند كشيده بود. بدين جهت آنچه را كه به نام «آشتي با اسلام و تاريخ» صورت مي گرفت، مي توان به عنوان ارزش نيروهايي كه در تركيه قدرت مي يافتند و پاداشي كه نيروهاي محلي به آنها مي دادند تلقي كرد.
به رغم مجادلات سياسي كه در نيمه دوم دهه ۱۹۹۰ جريان داشت، حوادثي كه در تركيه اتفاق مي افتاد نشان داد كه از آغازين سال هاي جمهوريت به بعد خيلي چيزها تغيير يافته است. در اين اوان كه به هزاره سوم چيزي باقي نمانده بود دو جشن پي درپي در تركيه صورت گرفته كه شايان توجه است.
همزمان با جشن هفتاد و پنجمين سالگرد جمهوريت، هفتصدمين سالگرد دولت عثماني نيز جشن گرفته شد و مقامات رسمي نيز در آن حضور يافتند. صحبت رييس جمهور در مراسم افتتاح مجلس تركيه (اول اكتبر ۱۹۹۹) قابل توجه است:
«امپراتوري عثماني كه بنيانگذار و وارثش هستيم و امسال هفتصدمين سالگردش را جشن مي گيريم، در طول ۶۲۴ سال نقش تعيين كننده اي در شكل گيري فرهنگ و تمدن منطقه مديترانه و اروپا داشت. ما وارث يك امپراتوري هستيم كه قرن ها جغرافياي وسيعي را كه محل تقاطع سه دريا، سه قاره و فرهنگ هاي مختلف بود تحت تأثير قرار مي داد. اين امپراتوري همان گونه كه امروز ما را تحت تأثير قرار داده،در فرداي ما نيز مؤثر خواهد بود. در نتيجه در نگاه به آينده لازم است پيش از همه تاريخ خود را خوب بدانيم و جايگاهش را در تاريخ بشريت بشناسيم.(به نقل از احسان اوغلي۲۰۰۰،:۳۴۰).
سخن سليمان دميرل نشان مي داد كه سياست رد ميراث كه در اوايل جمهوريت دنبال مي شد در پايان قرن بيستم به كلي از بين رفته است. دميرل نه تنها ما را وارث عثماني خواند، كه تأكيد كرد ميراث تاريخي باقي مانده از عثماني در امروز و فرداي ما مؤثر خواهد بود. دميرل يك بار ديگر نيز در كنگره بين المللي «هفصدمين سالگرد تأسيس دولت عثماني» كه از سوي بنياد تاريخ ترك در تاريخ ۴ تا ۸ اكتبر ۱۹۹۹ ترتيب يافته بود به اين مطلب اشاره كرد و گفت: هر چند در نخستين سال هاي جمهوريت نگرش منفي نسبت به عثماني از نظر استقرار رژيم ضرورت داشت، امروز اين ضرورت از ميان برداشته شده و لازم است ميراث عثماني در سياست هاي داخلي و خارجي مجدداً مورد ارزيابي قرار گيرد. ايراد چنين سخني از زبان كسي كه در بلندترين مقام جمهوريت نشسته، نشان مي دهد كه تز «آشتي با تاريخ و سنت»كه با عدنان مندرس شروع شد و در زمان اوزال به صورت يك ايده سياسي درآمد، از سوي نظام اقبال مي بيند.
مفهوم و آينده تاريخ و سنت در قرن بيست و يكم
تجربه تركيه، در قرن بيستم در مورد تاريخ و سنت و تجدد، ما را با آينده سنت در قرن بيست و يكم آشنا مي كند. در جريان قرن هاي ۱۹ و ۲۰ نگرش دوگانه اي نسبت به سنت وجود داشت. سنت و تجدد در نگاه دوگانه انگار يا مثل دو برادر با يكديگر مي سازند، يا بر عكس در جبهه هاي مخالف قرار مي گيرند. تنظيمات به سبب اينكه شق اول را ترجيح مي داد، بره را در دهان گرگ انداخته بود و جمهوريت به حركت تصفيه دست يازيده، به خاطر حضور و بقاي يكي، ديگري را انكار كرده بود. جمهوريت، سنت را به عنوان دشمني اعلام كرده بود كه مانع پيشرفت و ترقي است و بايد از ميان برداشته شود. تاريخ و اجتماع بر اين برداشت هاي دوگانه صحه نمي گذاشت. ديدند همان گونه كه سنت نمي تواند با تجدد همساز شود، تجددي كه در آن سنت جايي نداشته باشد نيز نمي تواند موفق باشد.
|
|
تاريخ دويست ساله تجدد تركيه درس مهمي در مورد سنت آموخت و ياد داد كه تاريخ را نبايد به ديروز، امروز و فردا تقسيم كرد. همچنان كه ديروز در امروز محفوظ است، امروز نيز در فردا ادامه حيات خواهد داد. تحول مقوله اي مركب است و پيشرفت روندي است كه با تحول مركب حاصل مي شود. تحولي كه پيشرفت مركب را قبول نكند و به انكار گذشته برخيزد، نمي تواند پيشرو باشد. فالكنر اين مطلب را به زباني ساده چنين بيان مي كند: «زمان هيچ نگذشت، هميشه مي گذرد.» در چنين صورتي آنچه كه در تاريخ اهميت دارد تداوم است. جوامعي كه مي خواهند ضمن مخالفت با تاريخ به پيشرفت برسند، نمي توانند راز موفقيت را به دست بياورند؛ مي خواهند هر چيز را از «صفر» شروع كنند و بالاخره مغلوب تاريخ مي شوند. تركيه جديد نمونه بارز اين مطلب است.
تاريخ تجدد تركيه همچنين آموخت كه دين اساس و علت عقب ماندگي ملت ترك نبوده است.سعيد حليم پاشا در اوايل قرن بيستم چنين گفته بود: «عقب ماندگي ما را ابتدا غربي ها ديده و آن را به دين ما بسته اند.» اين مسأله از مدل توسعه غربي نشأت مي گيرد. غرب به سبب اينكه در تاريخ خود ضمن مجادله با دين و كليسا به رشد و توسعه دست يافته، معتقد است كه ديگر جوامع نيز مي توانند با اين روش به موفقيت برسند. در صورتي كه امروز مي دانيم رشد و توسعه در يك خط منحصر به فرد حركت نمي كند و هر جامعه خط توسعه و پوياگان خاص خود را دارد. نكته ديگري نيز وجود دارد كه در مورد دين و توسعه فراموش مي شود: اين ارتباط همچنان كه براي همه جوامع منفي نيست، توسعه هم نبايد به يك عامل محدود شود. توسعه مقوله پيچيده اي است كه از تركيب و تعليق عوامل و عناصر متعدد به وجود مي آيد. حتي به سبب اينكه محتواي اين مقوله به مرور زمان تغيير مي يابد، به درستي نمي توان تشخيص داد كه كدام چيز توسعه است و كدام يك توسعه به حساب نمي آيد. توسعه در نخستين دوره با عناصر اقتصادي و مادي تعريف مي شد؛ در صورتي كه امروز در تعريف مقوله توسعه عوامل بسياري به كار برده مي شود.
در سايه جدي ترين اعتراضاتي كه امروز مقولات توسعه و پيشرفت با آنها روبه روست، ديگر اعتراضاتي كه در دنياي نادين مدار نسبت به مقوله دين مي شود، از سوي نظريه هاي متكي بر فلسفه توسعه تعيين نمي شوند. مقولاتي چون دين، توسعه و پيشرفت فراتر از ضوابط حاكم بر محاكمات و محاسبات شده اند.
پروژه هاي مخالف با سنت بيش ازآنچه به حل مشكل برخيزد، مشكل آفرين است؛ مشكل بيگانه شدن در رأس اين مشكلات قرار دارد. همچنان كه افرادي چون سعيد حليم پاشا و ادريس كوچك عمر در همان اوايل هشدار داده بودند، بيگانه شدن نظام و روشنفكران با ملت، علاوه بر اينكه سبب مي شود رابطه ميان بدن و مغز قطع مي شود، سلامت جوامع را به مخاطره مي اندازد و اختلالات فرهنگي و اجتماعي پديد مي آورد. در اساس عدم استقرار سياسي، اجتماعي، فرهنگي و حتي اقتصادي تركيه نوين همين بيگانه شدن و اختلالات قرار گرفته است.
اگر به مسأله از زاويه معكوس بنگريم، سنت را نبايد به عنوان جايگزين تجدد به حساب آوريم. تداوم سنت بدون اينكه انتقادي از آن به عمل آيد، به هيچ وجه منطقي نيست.
ابعاد مختلف سنت به ويژه ابعاد تاريخي آن مي توانند جلوي تجدد را بگيرند و جوامع را به باتلاق نابهنجاري تاريخي بكشانند. لازم است ارتباطي انتقادي با سنت تشكيل داد. چنين رابطه اي اگر ميان سنت و تجدد برقرار شود، هم جلوي سنت را از ايجاد مانع براي توسعه مي گيرد و هم بن بست هايي را كه در مدل توسعه غرب وجود دارد به حداقل مي رساند. در چنين حالتي همچنان كه سنت مي تواند تجدد را مورد انتقاد قرار دهد، تجدد نيز مي تواند به عنوان ضابطه اي كه ابعاد تاريخي سنت را در ميان مي گذارد، به كار برده شود.
قدير جان آتان