پنج شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۲- سا ل يازدهم - شماره ۳۰۸۱ - jun . 19, 2003
انديشه
Front Page

گفت و گوي تمدنها و دموكراسي ديجيتال ؛ افقي تازه در جامعه شبكه اي (بخش پاياني)
حاكميت رسانه اي و عرصه گفت و گو
عصر استيلاي رسانه ها و نابرابري در مديريت  آنها، كلمات و معاني آنها را به يكي از اهرم هاي بنيادي موازنه قوا در سطح بين المللي بدل كرده است
شرايط گفتاري جديدي كه به وجود آمده است، حاكي از آن است كه مفهوم صدق بيش از آنكه مبتني بر عينيتي بيروني باشد (عين گرايي) و يا در حد يك ذهنيت منفصل از عين و ديگران تعريف شود، اكنون همچون امري بيناذهني و گفت وگويي قلمداد مي شود
000155.jpg

دكتر هادي خانيكي
۳- گفت وگوي تمدن ها و چشم اندازهاي دموكراتيك
با مفروض دانستن همبستگي مثبت ميان ساختار گفتارهاي بين المللي و تحولات در فن آوري هاي ارتباطي، مي توان گفت فن آوري هاي ارتباطي موجب شده است كه هم گفت وگو در كانون گفتمان بين المللي قرار گيرد و هم ساختار زبان بين المللي در جهت تكثر و پذيرش ضرروت گفت وگو ميان هويت هاي متكثر در عرصه جهاني گشوده تر شود. بررسي تحول ساختارهاي گفتماني در سطح بين المللي مبين آن است كه گفت وگو به حسب دو ضرورت بنيادين در اين عرصه موضوعيت يافته اند: نخست، برحسب الگويي كه اجماع نظر ميان طرف هاي برابر را براي تحقق صلحي جهاني ضروري فرض مي كند و لازمه آن را تحقق گفت  وگويي مي داند كه محور آن باور به طرف هاي داراي نفع، معطوف به تأمين منافع ملي و در جست وجوي صلح است. اين الگو بيشتر با مقولات نظري ليبرالي سامان مي يابد. الگوي دوم، كه مقوله گفت وگو را در عرصه بين المللي و حتي ملي عنصر ضروري يك محيط زيست جهاني مي انگارد و بر اين باور است كه در شرايط تضعيف نقش دولت ملت ها ضرورت استقرار يك زبان بين المللي، ساماندهي به يك نظام اخلاق بين المللي، ترجيحات متكي بر منافع عموم بشري و غيره همه طرف ها را به گفت وگو برمي انگيزد.
تحول در عرصه گفت وگوي بين المللي عملاً تمايل به الگوي دوم را برمي انگيزد كه براساس آن موقعيت و معناي گفت وگوي تمدن ها بسيار فراتر از الگوي ليبرالي ديده مي شود. بر مبناي الگوي دوم جريان گفت وگوي تمدن ها به سوي ساماندهي به يك زبان بين المللي پيش مي رود كه به تدريج حتي به صورت زبان هنجار آفرين در عرصه ملي نيز در مي آيد. اين زبان نيز همانند هر زبان مشترك ديگري در عرصه جهاني منجر به استقرار الگويي از برابري و نابرابري خواهد شد. ميزان و نحوه مشاركت حوزه هاي مختلف فرهنگي در ساماندهي به اين زبان در ساختار اين زبان بين المللي موقعيت كانوني يا حاشيه اي تعيين خواهد شد.
تحول در زبان ارتباط بين المللي نشانگر كاسته شدن از نقش و جايگاه دولت ها نيز هست. به عبارتي، بازيگر فعال در عرصه گفت وگوي بين المللي به تدريج از واحد دولت به واحدهاي كوچك تر انتقال مي يابد و ضروري است به اين معنا، تصور يك سخنگو براي وارد شدن در عرصه گفت وگو، جاي خود را به سخنگويان متكثر و نمايندگان عرصه هاي متنوع يك فرهنگ و تمدن بسپارد. گفت وگو در عرصه جهاني بر نقش محوري عنصر آموزش متكي است. به اين اعتبار مي توان عنصر آموزش را به مثابه يك رهيافت ملي و جهاني مورد توجه ويژه قرار داد و در همين جاست كه مي توان به طور خاص مقوله هاي «جامعه اطلاعاتي»، «دموكراسي ديجيتال» و ميزان نيرومندي آن ها را مورد مطالعه قرار داد.
تحولات گفتاري نوين بر انتقال مفهوم حقيقت از امري عيني و بيروني به امري بين اذهاني و حادث شده در فرايند گفت وگو دلالت دارد. به بيان ديگر، شرايط گفتاري جديدي كه به وجود آمده است، حاكي از آن است كه مفهوم صدق بيش از آنكه مبتني بر عينيتي بيروني باشد (عين گرايي) و يا در حد يك ذهنيت منفصل از عين و ديگران تعريف شود، اكنون همچون امري بيناذهني و گفت وگويي قلمداد مي شود. به اين ترتيب، ديگر همراه و همزمان با تحول در نظام بين المللي، ارتباطات و تحولات فني، ساختار گفتار بين المللي و حتي ملي نيز از صورت ساختار تك ذهني و متصلب پيشين خارج مي شود و به سوي ساختار چند ذهني، متكثر و منعطف در حال تحول حركت مي كند و اين چشم انداز با مفهوم هاي جامعه شبكه اي و صورت بندي هاي جديدي سازگار است كه در قالب «دموكراسي ديجيتال» به  وجود مي آيند.
۴- دموكراسي ديجيتال و پيشبرد گفت وگو
امكان ديجيتالي شدن دموكراسي موضوع مطالعات جديد و گسترده اي در سطح جهان بوده است. عمده ترين پژوهش ها هنوز بر اتفاق نظري در اين باب مبتني نيستند. برخي مانند خانم آنا مالينا كه به بررسي مشكلات كليدي دموكراسي و حوزه عمومي پرداخته اند، درنهايت به اين نتيجه رسيده اند كه چشم انداز «دموكراتيك سازي الكتروني» مبتني بر اين پايه است كه آيا اطلاعات به عنوان يك «كالاي اجتماعي» به آساني در دسترس عموم قرار مي گيرد يا به عنوان «محصول مصرفي» پرهزينه به مردم فروخته مي شود. مالينا در نهايت معتقد است كه فناوري هاي ارتباطي و اطلاعاتي فقط در صورتي به آرمان دموكراتيك سازي مدد مي رسانند كه اراده اي مقدم براي «دموكراسي نيرومند» وجود داشته باشد.
000160.jpg

بعضي محققان مانند ريچارد مور ديدگاهي را مورد ترديد قرار مي دهند كه براساس آن اراده اي فراگير براي تحقق يك «دموكراسي نيرومند» در فضاي شبكه اي آينده وجود دارد. مور، با اين استدلال كه تاريخ دموكراسي در واقع تاريخ مبارزه «نوساني» ميان شهروندان در كل و منافع اقتصادي نخبگان به طور خاص بوده، مدعي است كه شمار كوچكي از شركت هاي فراملي كه برخوردار از ادغام عمومي هستند، بر فضاي شبكه اي تسلط دارند. اين شركت ها آن فضا را در درجه اول يك نظام توزيع محصول و ابزاري براي كنترل افكار قلمداد مي كنند وعقيده دارند با زوال قدرت دولت- ملت ها كه در فرآيند جهاني شدن تحقق مي يابد، كفه ترازوي قدرت به نفع نخبگان اقتصادي سنگين تر خواهد شد. در چنين وضعيتي فضاي شبكه اي ممكن است نه تنها به تحقق روياي مردم سالاري مدد نرساند، بلكه به جاي آن ما را با كابوس «برادر بزرگ تر» و قيموميت او روبه رو كند. توصيه مور در خصوص اقداماتي كه مي توان براي تعديل چنين سناريويي انجام داد بر «لزوم كوشندگي سياسي مردمي» متكي است، يعني او به بازسازي در «سرمايه اجتماعي» معتقد است.
اليزابت ريچارد مدير پايگاه اينترنتي پرايمري دولت كانادا به موضوع هايي در زمينه تلاش براي بهره برداري از فناوري هاي ارتباطي و اطلاعاتي با هدف تمشيت بهتر امور پرداخته است. او استدلال مي كند كه در حال حاضر چارچوب روشني براي سازگار كردن ساختارهاي خدمت عمومي و سلسله مراتبي سنتي با محيط هاي تازه ارتباطي كه «عصر اطلاعات» را مي سازند، عملاً وجود ندارد. در ميان موضوع هايي كه او در اين زمينه مطرح مي كند، اين مسائل اهميت بيشتري دارند:
* لزوم ايجاد و توسعه شيوه هايي براي «گوش دادن جمعي» به منظور تكميل ابزار «صحبت جمعي» كه در آن ويژگي اصلي فناوري هاي اينترنت محور است؛
* لزوم بررسي اين نكته كه چگونه، چه موقع و از طريق چه كسي بايد تعادل در گفت وگوي ميان شهروندان و دولت به وجود آيد؛
* لزوم تهيه و توسعه الگوهاي تصميم سازي كه مفهوم سازي «شهروند به مثابه شريك را بازتاب دهد.
كلاوس لنك در تحقيقي ديگر، مركز اصلي توجه را در زمينه دموكراسي ديجيتال از دولت ملي به دولت محلي منتقل مي كند. او با ارائه خلاصه اي از نظام هاي اطلاعات فناوري هاي ارتباطي و اطلاعاتي محور كه هدف آنها بالا بردن كيفيت مشاركت شهروند در برنامه ريزي محلي است، توانايي فناوري هاي ارتباطي و اطلاعاتي را براي تسهيل تبادل نظرهاي شهروندان به نمايش مي گذارد. از نظر لنك، دستيابي به دموكراسي محلي با مشكل سازماني روبه روست و فناوري هاي ارتباطي و اطلاعاتي قبل از هر چيز «فناوري هاي سازمان» هستند. آنها به علت كاربردي  كه در بحث پيرامون ساختار دارند، ارزشمند هستند. او بر اين نظر است كه بازار مجازي تعديل نشده «شبكه هاي آزاد» فقط مي تواند سهم محدودي از گفتمان دموكراتيك را ادا كند. در جايي كه پاي شمار بزرگي از مردم در ميان است و در جايي كه موضوع ها و مسائل پيچيده اي مطرح مي شوند و سياست ها همپوشي دارند، لازم است براي ايجاد روش هاي كاري مناسب و كافي به منظور شكل دهي به فرآيندهاي تصميم سازي مشاركتي به صورتي جدي دست به كار شد.
نسبت ميان دموكراسي ديجيتال و جامعه مدني هم از جمله مباحث مطرح جهاني است. گزارش پل نيكسون و هانس جوهانسون در خصوص استفاده احزاب سياسي از فناوري هاي ارتباطي و اطلاعاتي در كشورهاي سوئد و هلند، سطوحي از اين مسأله را روشن مي كند. آنان تأثيرهاي واقعي و بالقوه استفاده فزاينده از فناوري هاي ارتباطي و اطلاعاتي را بر سازمان و انضباط حزبي، رويه هاي رأي دهي و جشم انداز توسعه يك دموكراسي گفتماني تر را مورد بررسي قرار داده اند. نيكسون و جوهانسون معتقدند كه در احزابي كه آنها مطالعه كرده اند مناقشه اي مستمر ميان «كنترل از مركز» و «خودمختاري محلي» به چشم مي خورد. در حقيقت،  اگر چه عضو اطلاعات، فرصت هايي براي دموكراسي محل ايجاد مي  كند اما گرايش هاي تمركز گرايانه كه در ساختارهاي حزبي وجود دارد، اغلب اين فرصت ها را در حاشيه قرار مي دهد. اين دو محقق همچنين تأكيد مي كنند كه احزاب سياسي در صورتي كه بخواهند در عصر اطلاعات همچنان موضوعيت خود را حفظ كنند، بايد بينش سلسله مراتبي خويش را اصلاح كنند. آنان مبنا را بر اين فرض قرار مي دهند كه اهميت روبه كاهش نقش دولت- ملت همراه با جهاني شدن جريان اطلاعات كه فناوري «اينترنت گونه» آن را تسهيل مي كند، مي تواند نشانه ظهور نمايندگي سياسي جديد تمدني، آن هم در مقياسي بسيار فراتر از نوعي تشريك مساعي داوطلبانه باشد كه تا به امروز شاهد آن بوده ايم و اين جايگاه محل طيفي از محاوره هاي همپوشاننده و زودگذر است كه معمولاً ميان افراد همفكر انجام مي شود. از آن جايي كه تبادل نظر پايدار ميان اين گروه هاي خبري به ندرت صورت مي گيرد، ويلهلم آنها را محكي مناسب براي تشريح و بيان موضوعات و مشكلاتي كه دولت بايد به آنها بپردازد، نمي داند.
اسكات ايكنز برداشت مثبتي از توانايي فناوري هاي ارتباطي و اطلاعاتي براي ايجاد سازوكارهاي رايزني جديد ارائه مي كند. او استدلال خود را بر پايه مناظره ميان ديويي و والتر ليپمن درباره توسعه وتحول رسانه هاي جمعي آمريكايي استوار مي سازد و بر مبناي سه تجربه «دموكراسي ديجيتال» كه خود در آنها درگير بوده است، دلايلي ارائه مي كند.
او مدعي است كه اين تجربه ها را مي توان نظام هاي ديوئيايي توصيف كرد كه هدف آنها مقابله با گرايش هاي خطرناك سياست رسانه اي مدرن است. اين تجربه ها از سياست تازه  آزادي فردي در درون جامعه هاي منسجم حمايت مي كنند.
از نظر ايكنز، بخشي از توانايي فناوري  هاي ارتباطي و اطلاعاتي براي ارتقاي نتايج دموكراتيك در اين نكته نهفته است كه آنها مدخل هاي چندگانه به سوي «هوش اجتماعي شده» را تسهيل مي كنند. به طوري كه دولت از طريق كارشناسان،  مي تواند «منطق جامعه» را در دست خود بگيرد. ايكنز همچنين متذكر مي شود كه براي تحقق اين توانايي ضروري است كه جوامع محلي اساس و شالوده تجربه ها در دموكراسي ديجيتال قرار گيرند، چرا كه در اين جوامع بايد «سرمايه اجتماعي» و «اعتماد سياسي» را دوباره برقرار كرد.
تره ول لاك در پژوهشي كه به توصيف روند توسعه شبكه هاي جامعه اي و ميزان استفاده از آنها براي فائق آمدن بر برخي از موانع موجود بر سر راه استفاده دموكراتيك شهروندان از فناوري هاي ارتباط و اطلاعاتي پرداخته است، بر سطح محلي در استفاده از فناوري هاي ارتباطي و اطلاعاتي به منظور رواج «دموكراسي نيرومند» تأكيد مي كند. او مفهوم «فعاليت گرايي شبكه اي» را ارائه مي  دهد كه اين مفهوم به معناي استفاده شهروندان، جامعه هاي جغرافيايي و جامعه هاي داراي منافع مشترك از اينترنت براي سازمان دهي كنش هاي سياسي و درگير شدن در آنهاست. او درباره توانايي مردم براي شخصي كردن اينترنت خوشبين است. هر چند لاك اظهار مي دارد كه تلويزيون ديجيتال خيلي زود جاي اينترنت را به عنوان زيرساخت ارائه اطلاعات خواهد گرفت. در واقع، از نظر او دوسويگي و اتصال به شبكه در ميان مخاطبان عمومي دستگاه گيرنده تلويزيوني، جان و نيروي تازه اي خواهد گرفت.
در پژوهشي ديگر شارون داكتر و بيل دوتون، شكل گيري اجتماعي «شبكه دموكراسي» را به تفصيل مورد بررسي قرار داده اند كه اساس آن تحليل تجربه هاي دموكراسي ديجيتال به اعتبار دركي از تعامل ديالكتيكي ميان فناوري و جامعه است. شبكه دموكراسي يك راهنماي رأي دهنده الكتروني و نوآورانه براي رأي دهندگان است كه متناسب با نياز رأي دهندگان آمريكايي تهيه شده است.
داكتر و دوتون نشان مي دهند كه چگونه طرح فراگير آن را ارزش هاي دموكراتيك به طور عام و دلمشغولي ها در خصوص آزادي بيان به طور خاص، شكل داده اند. آنان با اين تحقيق توضيح مي دهند كه در اين فرآيند انگاره هاي فناورانه، نگراني در خصوص سياست هاي عمومي و مسائل قضايي در كنار يكديگر قرار دارند. براي نمونه تصميم به عدم تعديل عناصر مناظره دو سويه در شبكه به همان اندازه كه به موضوع اجتناب از ارتكاب خلاف كاري شبه جرم مربوط مي شود، با ارزش دموكراتيك گفتمان تعديل نشده هم ارتباط دارد. اين مقوله نمونه اي بارز از توانش بهره گيري از فناوري هاي ارتباطي و اطلاعاتي در پي گيري دموكراسي نيرومند است.
۵- امكان ها و محدوديت هاي جامعه اطلاعاتي
بي شك، عصر اطلاعاتي شدن جامعه و به حاكميت رسيدن رسانه ها حامل امكانات تازه اي براي زيست انساني تر در سطح جهاني است. اما نبايد فراموش كرد كه الگوهاي تازه اي از نابرابري در پرتو اين تحولات تازه بازسازي و باز آفريني مي شوند كه به مراتب دهشت بارتر از صور اقتصادي جامعه سرمايه داري اند. نمي توان ترديد داشت كه دوران حاكميت رسانه ها به هيچ روي به معناي امكان بهره مندي برابر از امكانات رسانه اي نيست. مديريت رسانه ها بالطبع بر حسب شكاف جهاني قدرت و ثروت به نحوي نابرابر رسانه ها را در خدمت قدرت هاي بزرگ جهاني قرار داده است. استيلاي قدرت جهاني بر رسانه ها و ناتواني ديگر كشورها در سامان دهي توزيع اطلاعات رسانه اي، در كنار ساير صور نابرابري در سطح جهاني، وضعيتي تازه از اين شكاف جهاني را پيش چشم جهانيان گشوده است.
۵-۱- مهم ترين مميزه حاكميت رسانه ها كه قابليت هاي تأمل برانگيزي به اين دوران بخشيده، پديده اي است كه فيلسوفان امروز تحت عنوان «وجه مجازي يافتن واقعيت» از آن ياد مي كنند. صورت مجازي يافتن واقعيت هاي انساني به معناي بيرون بردن واقعيت ها از ساحت تجربه ملموس و زنده انساني و خلق تصاوير و انگاره هاي تخيلي محض است. نظام قدرت جهاني با بهره گيري از اين وجه مجازي، فاصله اي غيراخلاقي ميان وجدان انساني در سطح جهاني و اعمال خشونت بار سلطه در عرصه جهاني ساخته است. طي يكي دو دهه اخير فجايع شگفتي در عرصه جهاني اتفاق افتاده اند و به مدد تصويرهاي رسانه اي مجازي، به سرعت فراموش شده اند. زنده ترين مصداق اين رخدادها، فجايعي است كه اينك ملت فلسطين متحمل آنهاست. شايد بتوان گفت رسانه ها در عصر جديد قادر به غلبه بر وجدان هاي زنده انساني اند. گويي رسانه ها فرصت هاي تازه  براي بسط قدرت در سطح جهاني آفريده اند. در چنين شرايطي است كه انتظار مي رود مطابق با آنچه در پي انقلاب صنعتي ظاهر شد، عصر حاكميت رسانه ها نيز الگوي اعتراض متناسب با خود را در دريدن صور مجازي واقعيت و گشودن امكان ارتباطات انساني تر بگشايد.
۵-۲- همان طور كه در عرصه داخلي و ملي، دموكراسي منوط به محدود كردن عرصه مداخله مراجع سياسي، پاسخگو كردن مراجع قدرت و بسط حوزه مداخله و عمل جامعه مدني است، در سطح بين المللي نيز، مديريت توزيع اطلاعات نيز بايد يا شايسته است بر بنيادهايي مستقل از منابع و مراجع قدرت سياسي و بر اساس الگوهاي انساني و اخلاقي استوار گردد. ايفاي نقش مؤثر مراجع بين المللي، گسترش نهادهاي مستقل از دولت ها در زمينه توليد و نشر اطلاعات، ايفاي نقش مراجع و اتحاديه هاي منطقه اي از جمله مواردي هستند كه مي توانند در التيام اين وضعيت مددكار باشند.
۵-۳- نظام بين المللي نيازمند گشودن باب گفت وگوي تازه اي در خصوص اخلاق در مناسبات جهاني است. پايان يافتن دوران جنگ سرد كه دوران چالش هاي ايدئولوژيك در سطح جهاني بود، امروزه به دوراني تحويل مي شود كه وجه مميز آن استيلاي منطق قدرت است. مجازي سازي واقعيت، بيش از آن كه چهره  اصيلي از «خويشتن» يا «ديگري» ارائه نمايد، به خلق تصاويري تخيلي و بي ارتباط با شرايط واقعي انساني مي پردازد و از اين راه به استيلاي منطق قدرت مدد مي رساند. ضروري است باب گفت وگويي تازه در خصوص اخلاق رسانه اي در سطح جهاني و ساماندهي به اذهان عمومي گشوده شود. اين گفت وگو بايد بتواند هنجارهاي عمومي بشري در اين زمينه را تبيين كند و قدرت در عصر جهاني را به آن هنجارها منقاد نمايد. در اين زمينه سازمان هايي مانند يونسكو كه از يكي دو دهه پيش تلاش براي نظم نوين اطلاعات و ارتباطات را مطرح كرده اند وظيفه سنگيني بر عهده دارند.
۵-۴- عصر استيلاي رسانه ها و نابرابري در مديريت  آنها، كلمات و معاني آنها را به يكي از اهرم هاي بنيادي موازنه قوا در سطح بين المللي بدل كرده است. در پي فاجعه يازدهم سپتامبر، ايالات متحده آمريكا با تعريف واژه تروريسم و تعيين مصاديق آن بر حسب منافع ملي اين كشور، يا بخشي از آن، يك پروژه جهاني را در سطح جهاني ساماندهي مي كند. در پرتوي معنايي كه اينك واژه تروريسم پيدا كرده است، مردم آواره فلسطيني مصاديق تام و تمام تروريست اند، اما نظامياني كه با بي رحمي تمام شهرك هاي غيرنظامي را مورد وحشيانه ترين هجوم ها قرار مي دهند، به عنوان مصاديق سربازان مدافع آزادي و مبارزه با تروريسم رقم مي خورند. مديريت سياسي رسانه هاي جهاني، نه تنها كمكي به تعامل منطقي در سطح جهاني براي فهم و تعريف واژگان نكرده است، بلكه در موارد متعدد مجاري طبيعي اين گفت وگو را نيز مسدود مي سازد.
۶- جامعه اطلاعاتي بومي
«جامعه اطلاعاتي» همچون بسياري ديگر از مفاهيم دوران مدرن و پس از آن، مفهومي عالم گير و جهاني است و مجال چنداني براي تأمل در باب  مدل هاي بومي آن به دست نمي دهد. با اين وجود، مي توان با آگاهي كامل از ابعاد و پيامدهاي اين صورت بندي جديد اجتماعي، برخي از وجوه مثبت آن را تقويت كرد و نسبت به وجه احتمالاً مخرب آن هوشيار بود. مقايسه اي ابتدايي و اجمالي ميان نگرش ملي ايرانيان به مفهوم «جامعه اطلاعاتي» با «جامعه مدرن(متجدد)» نشان مي دهد كه نسبت به جامعه اطلاعاتي خوش بيني هاي بيشتري وجود دارد و به رغم برخي مقاومت هاي گفتاري، مقاومت هاي سازمان يافته اي عليه آن رخ نداده است و هيچ گروه يا سازمان اجتماعي براي مبارزه با آن شكل نگرفته است. بخشي از اين نگرش، در اثر امكانات بي شماري است كه جامعه اطلاعاتي و ابزارهاي آن، از جمله اينترنت، براي همگان فراهم آورده است.
بيشتر نگرش هاي موجود با بازتوليد دوگانه جهاني «كشورهاي غني اطلاعاتي» و «كشورهاي فقير اطلاعاتي» ايران در دسته دوم قرار مي دهند و گاه خواستار تقسيم عادلانه ثروت اطلاعاتي ميان تمدن ها و ملت ها مي شوند و گاه به اين «خطر» اشاره مي كنند كه «اشاعه و پردازش اطلاعات به ميزان بالايي در كنترل عده قليلي از كشورهاي حاكم قرار گيرد و از دست دادن آزادي فكر و تصميم گيري مستقل يك خطر جدي براي كشورهاي ديگر جهان است» و خواهان ائتلاف كشورهاي ضعيف اطلاعاتي براي مقابله مي شوند. آنچه آشكار است اين واقعيت است كه در نظام ارتباطات بين المللي، كشورهاي توسعه يافته در موقعيت برتري قرار دارند و صدور اطلاعات آنها به مراتب بيش از واردات آنها است.
پذيرش و حتي استقبال از صورت بندي اطلاعاتي از سوي جامعه ايراني، در مقايسه با مقاومت هايي نسبي كه نسبت به ديگر مظاهر تجدد از سوي اين جامعه صورت گرفته است، به معناي پذيرش الزام ها و پيامدهاي اين صورت بندي از سوي ايرانيان است، به ويژه اگر اين پذيرش را در كنار مقاومت هاي ضد فن آوري به وجود آمده در غرب، در قالب جنبش نولوديت ها و غيره قرار دهيم. از بارزترين وجوه مميزه اي كه فرهنگ ايراني- اسلامي را با «جامعه اطلاعاتي» همنشين كرده است، مي توان به وجود روحيه زندگي جمعي و اجتماعي و پرهيز از فردگرايي اشاره كرد. در فرهنگ ايراني- اسلامي، عقل مفهومي جمعي است كه در «مشورت» با ديگران تكامل مي يابد. اگرچه معمولاً در دوران جديد در برابر الگوهاي ليبرال و فردگرايانه از علم و عقل، مقاومت هايي نيز بروز كرده و ظهور داشته است، اما حال با ظهور صورت بندي هاي جديد از دانش  و توانايي كه بر الگوهاي جمعي و مشاركتي بنا شده اند رويكرد مثبت تري وجود دارد.
اين رويكرد مثبت را مي توان در قالب مدل هاي بومي شبكه اي سامان داد؛ مدل هايي كه بيش از آنچه «رسانه محور» باشند، «ارتباط محور» اند و به مضمون «گفت وگوي فعال و دو طرفه» توجه دارند و اساس اين گفت وگو ها بيشتر بر پيدا كردن راه هايي براي «شنيدن» بيشتر و بهتر و كاستن از اختلال هاي فهميدن است؛ نقيصه اي كه اگر مرتفع شود مي توان نهايتاً به «نيرومندي دموكراسي» از جمله دموكراسي ديجيتال اميد داشت، چرا كه:
آدمي فربه شود از راه گوش
جانور فربه شود از حلق و نوش

|   اجتماعي    |    اقتصادي    |    انديشه    |    خارجي    |    سياسي    |    شهري    |
|   علمي فرهنگي    |    گلستان كتاب    |    محيط زيست    |    ورزش    |    ورزش جهان    |    صفحه آخر    |

|    صفحه اول    |    آرشيو    |    شناسنامه    |    بازگشت    |