بهزاد خواجات: وقتي ادبيات كم اهميت شود
كتاب شعر هادي خوانساري مجموعه غزلي است كه پسنديدم و به نظرم همراه با نوآوري است مي تواند ادامه كار سيمين بهبهاني باشد. خوانساري در آ شنايي غزل با شعر بعد از دهه شصت پل زده است و به نظرم بن مايه و انرژي خوبي در كارهاي او به چشم مي خورد.
شينما عبدالرضايي و شاهرودي را خواندم و چون به طور كلي به شعر تجربي و نوگرا توجه دارم از اين نوع شعرها استقبال مي كنم.اما شينما مشكلاتي هم دارد؛ بريدگي هايي كه عكس نتوانسته آن ها را نجات دهد.
«آوازهاي زن بي اجازه» از گراناز موسوي را هم خواندم. به نظرم شاعر اين مجموعه رو به جلو حركت مي كند، اما اين حركت كند صورت مي گيرد. اما در اين حد كه اشعار تصنعي نيست بر خيلي از كارهايي كه تئوري زده هستند امتياز دارد.
درباره اتفاق ادبي؛ بايد ببينيم اهميت ادبيات در جامعه ما تا چه اندازه است. فكر مي كنم اهميت ادبيات و ژانر ادبي به طور كلي كمتر شده است و گويا موسيقي و سينماگوي سبقت را برده اند. وقتي ادبيات كم اهميت شود انرژي هاي مادي معنوي چنانكه بايد صرف نمي شود. در حال حاضر تعداد نشريات ادبي خيلي كم است. جوايز ادبي خيلي كم است و نشست هاي ادبي همين طور. بالاخره نهادهاي رسمي و دمكراتيكي كه بايد براي ادبيات تصميم گيري كنند هم اندك هستند.
اما مجموعه شعري دارم با نام «مثل اروند ازدر مخفي» كه كارهاي آن انجام شده ا ست جلد دوم «مجموعه مقالات» هم به زودي منتشر مي شود.
و بالاخره فارسي عمومي كتابي است كه دارم براي يكي از مراكز آموزش عالي مي نويسمش.
حسين رسول زاده: و همچنان با كمي شرمندگي افتخار مي كنيم
اگر كتابي خوانده باشم كه يك كنش فعال در من ايجاد كند به عنوان يك منتقد حتماً چيزي مي نويسم. البته نه درباره آن كتاب بلكه بر اساس آن كتاب خواهم نوشت.
فكر مي كنم يك اتفاق در دو ساحت بايد صورت بگيرد. اتفاق اول آنجا بايد رخ بدهد كه نظام قبيله اي حاكم بر ادبيات معاصرمان را بايد بتوانيم به هم بزنيم و اين ساختار را بشكنيم اما متأسفانه اين نظام قبيله اي به شدت حكومت مي كند. من مقاله اي نوشته ام به نام «نقد و ديوانگي» كه مجلات مدعي دموكراسي و چندصدايي بودن مثل كارنامه يا بايا متأسفانه نتوانسته اند عليه همين تفكر قومي و قبيله اي موفق باشند و اصرار داشتند كه اين مقاله كوتاه شود. از نظر كارنامه انتقاد از آتشي قابل قبول نبود و از نظر بايا انتقاد از براهني شايسته نبود. در نتيجه مقاله را دادم در يكي از شماره هاي مجله بيدار چاپ شد.
اتفاق دوم بايد در ساحت متن رخ بدهد. ما بايد بتوانيم چيزي بر داشته ها و يافته هاي ادبيات جهاني بيفزاييم. بتوانيم كرانه هاي اين ادبيات را گسترش دهيم و بدانيم از تكرار تجربه هاي ديگران كه چهل سال پيش انجام گرفته است به هيچ جايي نخواهيم رسيد و همچنان با كمي شرمندگي به اين افتخار خواهيم كرد كه ما هم «بوف كور» را داريم.
كتاب اولم منتخبي از نقدها بود به نام به سوي خواننده مطلوب مبتلا به بي خوابي مطلوب كه توسط نشر نيم نگاه منتشر شد.
به ظاهر پخش خوبي نداشته است. كتاب دومي در دست انتشار دارم به اسم «بداهه نوازي هاي متني» كه مجموعه جديدترين مقالاتم است و همين مقاله «نقد و ديوانگي» هم يكي از آن مقالاتي است كه در اين مجموعه خواهد آمد.
شمسي پور محمدي: وعده «قرائت جنون» را داده ام
تازگي ها كتاب «گفت وگوي شهرزاد و شهريار» جلال ستاري را خواندم. مي توان گفت كتاب جالب و تفكربرانگيزي است، اما قابل نقد. اگر اين كتاب سفارشي مركز گفت وگوي تمدن ها نبود شايد نام كتاب شهرزاد و شهريار نمي شد. البته بايد كتاب را دوباره بخوانم و درنظر دارم يادداشتي بر آن بنويسم.
به نظرم خود شعر يا هنر يك اتفاق است. در واقع حاصل يك اتفاق است. و اگر ما مي گوييم كه اتفاقي نيفتاده است چون مجموعه شعرهايي كه بيرون آمده حاصل اتفاقي نبوده اند. حركتي و يا تكاني به سمت شعر يا انواع ديگر نداشته ايم كه احساس شود اتفاقي افتاده است. اما در مورد كار خودم؛ من وعده «قرائت جنون» را داده ام كه توسط نشرلاجورد منتشر مي شود. اين كتاب بازخواني جنون است.
كورش كرم پور: صحبت از ضرورت است
كار آخر هرمز علي پور به نام «پنجاه و چهار به دفتر شطرنجي» را خواندم و از اين جهت كه توانسته است عناصر امروزي و عناصر هميشگي شعر را همراه داشته باشد براي من جالب بود و با تعريف فرازهايي از شعر همخواني دارد.
همين طور حضور يك سري عناصر معاصر در اين كتاب كه مجموعاً يك عرفان معاصر را رقم زده بود براي من لذت بخش بود.
كتاب «زن بودن» ترجمه خانم گنجي زاده از اين جهت برايم مهم بود كه موضع گيري هاي بحق و اينجايي در مقابل افراط هاي فمينيستي گرفته است.
اين سئوال كه چه اتفاقي بايد براي ادبيات بيفتد تا بگوييم اتفاقي افتاده است سئوال بسيار خوبي است. به نظرم جواب اين سئوال به جاي اينكه مربوط به آينده باشد مربوط به زمان حال است. بنابراين ما بايد بدانيم زيرساخت هاي زمان حال مربوط به چه مقطع زماني است. و اين بايدي كه شما مي گوييد حالت دستورالعمل ندارد بلكه صحبت از يك ضرورت است. من فكر مي كنم مطالعه تاريخ ادبيات براي روشن كردن وضعيت ضرورت هاي ما مناسب تر است تا اينكه بخواهيم به اسم حركت هاي آوانگارد درباره يك آينده مبهم و گنگ شعر بسرائيم و يا نظريه پردازي كنيم.
«روزگار باحاليه، صادره از آبادان» مجموعه شعرهاي سپيد است به لهجه آباداني كه البته مقدمه اي هم دال بر اين رويكرد در سه ساحت زبان شناسي - تاريخي وفرهنگي دارد. اين تازه ترين كار من است. منظومه اي در دست چاپ دارم به نام «نمك خون، قصه شهر آب طلا».