مقدمه
بيشتر رسانه هاي معتبر آمريكا - برخلاف اروپا- واقعه ۱۱ سپتامبر را در چارچوب اسلام، فرهنگ و تمدنها تصوير كردند. به عبارت ديگر، اين رسانه ها بحران ياد شده را با توسل به نظريه «جنگ تمدنها»ي ساموئل هانتينگتون تشريح كردند. اين مقاله سه هدف را دنبال مي كند: نشان دادن چگونگي عملكرد رسانه ها در اين زمينه؛ پاسخ به اين سؤال كه چرا رسانه ها چنين كردند و بازكاوي پيامدهاي اين امر براي عامه مردم و جامعه فرهيخته. اين مقاله استدلال مي كند كه جاذبه اصلي نظريه هانتينگتون تلاش آن براي تجزيه وتحليل روابط بين الملل بدون بحث از سياست واقعي است، به خصوص موضوع فلسطين به طور اخص و ملي گرايي به طور اعم.
«سالها تجربه به من آموخته است كه هرگز نبايد جرأت ابراز عقيده اي چه موافق و چه مخالف را در مورد وقايعي كه به نحوي با اسرائيل ارتباط دارد، به خود داد. هرگونه تلاش براي ابراز عقيده اي متفاوت راه را براي ارسال نامه ها، تلگرافها، عصبانيتهاي شخصي و مهمتر از همه پيامدهاي تلفني باز مي كند كه لوئيز نامير فقيد آن را «وحشت از طريق تلفن» خواند. تنها راه اين آن است كه هرگز، هرگز، هرگز هيچ عقيده اي در مورد خاورميانه ابراز نكرد.»
اي جي پي تيلور
نفس سكوت - چيزي كه شخص از گفتن آن ابا مي كند يا از خواندن آن منع شده است- بيشتر عنصري است كه در راستاي آنچه گفته شده عمل مي كند تا حد مطلق كلام. نه يك سكوت بلكه سكوت بسياري وجود دارد و آنها بخشي جدايي ناپذير از راهبردهايي است كه بر كلامها تأكيد و در آن نفوذ مي كند.
ميشل فوكو، تاريخ جنسيت
نويسنده: يرواند آبراهاميان
مترجم: وحيدرضا نعيمي
پارادايم ها لازم نيست حقيقت داشته باشند تا به خرد همگاني تبديل شوند. «ستيز تمدن» ساموئل هانتينگتون مدرك زنده اين است. هنگامي كه در سال ۱۹۹۳ نشريه فارين افرز نخستين بار مقاله وي را به نام «ستيز تمدنها» منتشر كرد، جامعه فرهيخته آن را به خاطر قدري غريب بودن، اگر نگوييم كاملاً اشتباه بودن، رد كرد. اما وقتي حملات ۱۱ سپتامبر رخ داد، كتاب وي با همين عنوان ولي بدون علامت سؤال به سرعت به كتابي پرفروش بدل شد. در سال ۲۰۰۲ شركت مرورگرسازي نت اسكيپ نسخه هاي مجاني آن را در اختيار علاقه مندان به اينترنت قرار داد. در برخي مناطق خاورميانه، به گردشگران نسخه هاي كتاب پروتكل صهيون داده مي شود. به ما در آمريكا ستيز تمدنها داده مي شود. افزون بر اين رسانه هاي غالب در آمريكا به طور خودكار، تلويحي و متفق القول پارادايم هانتينگتون را جهت توضيح ۱۱ سپتامبر به بكار گرفتند. اين مقاله سه هدف دارد: نمايش اين كه رسانه ها چگونه از اين پارادايم استفاده كردند، ارائه توضيحاتي در مورد علل اين كار و استنتاج در مورد پيامدهاي اين امر.
|
|
منظور من از رسانه هاي غالب، نشريات و مجلات معتبري است كه قشر روشنفكر و تحصيلكرده آمريكا مي خوانند. يعني همان طبقه اي از مردم كه كارشناسان سياسي «مردم توجه كننده» مي خوانند. اين روزنامه ها عبارتند از نيويورك تايمز، وال استريت ژورنال و واشنگتن پست. نشريات عبارتند از تايم، نيوزويك، ماهنامه آتلانتيك، نيو ريپابليك و تا حدي نيشن و مرور كتابهاي نيويورك. پارادايم هانتينگتون را مطبوعات عوام پسند، شبكه هاي راديويي و تلويزيوني، از جمله نشنال پابليك ريديو و حتي نظريات كمتر معتبر به استثناي كريستين ساينس مانيتور مشتاقانه پذيرا شدند. اما تيراژ روزانه مانيتور ۷۵۰۰۰ نسخه است، در حالي كه تيراژ نيويوركر تايمز ۰۰۰/۱۱۳/۱ و وال استريت ژورنال ۰۰۰/۸۰۱/۱ نسخه است.
پارادايم هانتينگتون
مقاله اوليه هانتينگتون را جامعه علمي به درستي وقعي نگذاشت. كارشناسان سياسي خاطرنشان كردند سياست بين الملل حتي در جهان پس از جنگ سرد هنوز محصول دولتهاست و دولتها در پي منافع دولتي و ملي هستند، نه فرهنگي. فواد عجمي با ارائه اين استدلال كه «تمدنها كشورها را كنترل نمي كنند، كشورها تمدنها را كنترل مي كنند»، هانتينگتون را «كنجكاو» و «اشتباه كار» خواند و رد كرد. بر همين منوال، فواز جرجيس استدلال كرد كه سياست همچنان از «ستيز تمدنها، نه فرهنگها» شكل مي گيرد. مورخان امور خاورميانه اين گونه اظهار عقيده كردند كه هانتينگتون فقط تاريخ عظيم اشپنگلر و تويي بي را تكرار كرده است. همانگونه كه ري متحده مؤدبانه خاطرنشان كرده است هانتينگتون در مقام يك دانشمند علوم سياسي سراسيمه وارد منطقه اي از جهان شد كه شناختي در مورد تاريخ آن نداشت.
با استفاده از واژگان توماس كوهن مي توان گفت كارشناسان خاورميانه، هم مورخان و هم كارشناسان سياسي، بر اين نكته اتفاق كردند كه نگرش متعارف كه بر اهميت غالب كشورها و ملل تأكيد دارد، بسيار بهتر از اين پارادايم جديد تمدن واقعيت را توضيح مي دهد. ساير مورخان گفتند قضاياي بنيادي هانتينگتون يادآور داروينيسم اجتماعي قرن نوزدهم است، به خصوص ترس از ديگري (Other )، از بربرهاي نزديك دروازه و از جماعت غير اروپايي هايي كه غرب را تهديد مي كند. هانتينگتون در توصيف خود از آمريكا به عنوان «كشور گسيخته» آسپب پذير، ناخواسته آمريكايي هاي آفريقايي و آمريكايي تبار را خارج از تمدن غربي قلمداد كرد- هر چند كه شايد بيش از ۳۰۰ سال است كه در غرب زيسته اند- به نظر مي رسد هانتينگتون ترسهاي موجود در قرن نوزدهم- خطر قهوه اي، زرد و سياه- را در قالب تمدنهاي اسلامي، چيني، هند و آفريقايي بازگو كرده است. به علاوه مردم شناسان و مورخان علوم اجتماعي كه پيشگام عرصه تجزيه و تحليل فرهنگي بودند، خاطرنشان كردند كه هانتينگتون زماني فرهنگ را كشف كرده بود كه آنان از بررسي آن به عنوان يك مفهوم اساسي دست برداشته بودند. گفتني است تازه ترين كتاب وي «مسائل فرهنگي» نام دارد. همين پيشگامان اكنون فرهنگ را به عنوان يك موجوديت واحد با يك جوهره مركزي منسجم بلكه عرصه اي مورد مناقشه مي بينند كه دائماً تحت نفوذ نيروهاي خارجي و گروههاي رقيب بر سر آن مي جنگند. به بيان ويليام سيول فرهنگ يك «مفهوم نوسان دار» است كه بايد مجدداً روي آن كار شود و اگر دور انداخته نشود، حداقل به صورت جمع و در ميان علامت نقل قول بيايد. از اين ديدگاه، تمدن واحد تجزيه و تحليل سودمندي نيست، به خصوص براي تشريح نكات ظريفتر سياست بين الملل. همچنين از همين ديدگاه، مسخره است كه «تمدنهاي» پيچيده و خود متناقض را به «جوهرهاي» ساده تقليل دهيم، به خصوص وقتي كه جوهر شخصي را «ستيزه جويي» و جوهر ديگري را ما گناهكار بينگاريم.
پيروزي هانتينگتون
نگاهي گذرا به رسانه هاي آمريكا پس از ۱۱ سپتامبر جاي هيچ ترديدي در مورد پيروزي هانتينگتون باقي نمي گذارد. رسانه ها كل بحران را در چارچوب اسلام، مناقشات فرهنگي و تمدن غرب تصوير كردند كه در معرض ديگري قرار گرفته است. حتي نيويورك تايمز ليبرال منش نيز اين قالب را پذيرفت و آنگاه كوشيد هر از چندي بين مسلمان خوب و بد، بين تفسيرهاي درست و نادرست از اسلام و بين فهم مسالمت آميز و خشونت آميز از قرآن تمايز قائل شود. بي ترديد دبيران آن به ما اطمينان خاطر مي دهند كه برخي از دوستانشان- و حتي برخي از قلم زنان آن- مسلمان هستند. با اين حال، اين قبيل ظرايف در چارچوب تصوير بزرگتر كه تهديد عمده را از جانب جهان اسلام نشان مي دهد، گم مي شود. عناوين مقالات دائماً عبارت اسلام را برجسته مي كرد. تصاوير آن اغلب علماي محاسن دار و توده خشمگين قرآن به دست را نشان مي داد و تعداد زيادي از مشكلات منطقه از مغرب تا اندونزي به اسلام مرتبط مي شد.
پس از ۱۱ سپتامبر، نيويورك تايمز سريعاً بخشي جديد را با نام «ملتي به چالش طلبيده شده» را راه اندازي كرد. اين بخش تا چهار ماه بعد هر روز درج مي شد. دبيران روزنامه آن را «كاوش علل» و «پايبند به پوشش جهاني كامل ريشه ها و پيامدهاي ۱۱ سپتامبر» خواندند. در اين قسمت و نيز بخشهاي عادي و قسمت مقالات وارده پر از مقالاتي بود با عناوين محرك مانند «بله، اين راجع به اسلام است»، «اين جنگي ديني است.» «جهاد ۱۰۱»، «دين حقيقي»، «فرامين دين» ، «خنثي كردن بمب مقدس»، «بربرها نزديك دروازه»، «نيروي اسلام»، «الهام الهي» ، «هسته خشم مسلمانـان»،«روياهاي جنگ مقدس»، «مسجد و دولت»، «كلمه به كلمه در استدلال اسلام»، «ريشه هاي فكري عميق خشم اسلام»، «عصر جنگهاي مسلمانان»، «برخورد رخ به رخ فرهنگهاي بيگانه»، «اعتراضات شديد به غرب»، «چگونه اسلام و سياست در هم آميختند»، «بررسي جهان اسلام» ، «دين و دولت سكولار»، «طرحي تجاري براي شركت اسلام»، «چگونه اسلام سررشته علم را به دست گرفت و از دست داد» و «دو ديدگاه: آيا قرآن مي تواند بر وحشت چشم فرو بندد؟»
از همان ابتدا سخنان پاياني پرحرارت محمد عطا با ۱۸ همدست هواپيما رباي خود بره كشان روزنامه نگاران شد. اين سخنان كه آخرين وصيت و گواهي وي خوانده شد، از آنان مي خواست تا آخرين ساعاتشان مصمم باشند، نماز بخوانند و وضو بگيرند، روحشان را از افكار ناپاك بزدايند، قربانيان خود را به منزله «قربانيان حيوان» بپندارند و آيات قرآن را قرائت كنند كه به آنان وعده «نعمت جاودان» مي دهد. عده كمي متوجه شدند كه اف بي آي- به دلايلي كه فقط خود مي دانست- بخش نخست يادداشت را منتشر نكرد. اين امر مانع از نتيجه گيري متفق القول آنان نسبت به اين نشد كه دليل اين كه هواپيماربايان (ظاهراً) هيچ تقاضاي سياسي باقي نگذاشتند آن بود كه اصلاً هيچ تقاضايي نداشتند. توماس فريدمن كارشناس خاورميانه مقيم در روزنامه نيويورك تايمز قاطعانه اظهار داشت كه هواپيماربايان فهرست درخواستي از خود باقي نگذاشتند چون تقاضايي نداشتند و «عملشان خواسته شان بود». حتي هفت ماه بعد فريدمن بر اين امر پافشاري كرد كه اين تروريستها دقيقاً به اين علت تقاضاي سياسي به جاي نگذاشتند كه هيچ درخواستي نداشتند، چرا كه نيروي محركه شان «خشم مسلمان» نسبت به تمدن غرب بود. به همين شكل كنعان مكيه در تجزيه و تحليل يادداشت عطا در نشريه مرور كتابهاي نيويورك ادعا كرد كه انگيزه هواپيماربايان نه گله منديهاي خاص بلكه ميل به «شهادت طلبي»، «زير و رو كردن تاريخ» و «بازگرداندن مردان به پيامبر» بود. وي فقط به شكلي گذرا متذكر شد كه بخش اول سند منتشر نشده است. در ماههاي پس از ۱۱ سپتامبر نيويورك تايمز مكرراً اين ماجرا را در قالب اسلام تصوير كرد. اندرو سوليوان- كاتوليك متديني كه تازه به فضايل دوره روشنگري قرن هجدهم واقف شده بود- مطلبي طولاني با عنوان «اين يك جنگ ديني است» در بخش مجله به چاپ رساند. در اين مطلب كه مزين به تصاوير جنايات اروپاي قرون وسطي از جمله تابلوي انگيزاسيون گويا [نقاش اسپانيايي] بود، سوليوان قاطعانه اعلام كرد كه ۱۱ سپتامبر «فقط آغاز جنگ حماسي جديدي» بود. الن شيلينو - نويسنده كتاب آينه هاي فارسي- اين سؤال را مطرح كه اكنون اغلب پرسيده مي شود: «چه كسي از آمريكا متنفر است؟» وي پاسخ را در دهه ۱۹۶۰ يافت، يعني زماني كه روشنفكران ناراضي مانند جلال آل احمد در ايران جست وجو براي يافتن اصالت فرهنگي را آغاز كرده بودند. آل احمد احتمالاً از شنيدن اين كه مسئول اقدامات آقاي عطاست، در گور به خود مي لرزد. در يك مطلب تحليلي ديگر اين بار با عنوان «اعتراضات شديد به غرب» عكسي بزرگ از ريچارد شيردل درج شد. اين مطلب منشأ بحران را در رقابت ديرينه بين اسلام و مسيحيت دانست.
|
|
توماس كاهيل در مطلب زندگينامه پاپ بيست و سوم روايت بزرگتري از اين تصوير ارائه كرد و اظهار داشت: بين انعطاف پذيري موجود در مسيحيت معاصر و فقدان چنين انعطاف پذيري در اسلام تناقض وجود دارد. مطلبي طولاني با عنوان «ريشه هاي عميق وحشت اسلامي» دو عكس داشت: يكي كه پلاكاردي را نشان مي داد كه روي آن نوشته بود «جهاد راه ماست»، ديگري قرآني را نمايش مي داد كه بن لادن در زمينه آن قرار داشت. اين مطلب در مورد موضوع خشونت روايتهايي از قرآن نقل كرد و ريشه هاي خيزش اسلامي را به شوك فرهنگي سيدقطب از كشف بي بندوباري جنسي در آمريكا منتسب دانست. مطلبي ديگر در صفحه هنري نگاهي حسرت آميز به «كيپلينگ بود كه مي دانست آمريكا حالا چه ياد مي گيرد» تصويري از سربازان انگليسي در حال عبور از گذرگاه بولان در سال ۱۸۳۹ در اين مطلب درج شده بود و نقل قولهايي انتخابي از كيپلينگ نيز در آن بود، مانند «بار مرد سفيدپوست را برگيريد». اين مقاله در پايان نوشت: «تاريخ به نجات كيپلينگ آمده است.»
خبرنگار نيويورك تايمز در مصاحبه اي كه با هانتينگتون كرد، از وي پرسيد آيا اين بحران مويد پيش بيني هاي ترسناك است. وي با فروتني پاسخ داد كه بن لادن «ستيز» را تسريع كرده است و اين كه وي از تحصيلكرده بودن هواپيماربايان تعجب زده نشده بود، چرا كه نفرت فرهنگي آنان را تحريك كرده بود. وي افزود: از خشونت همراه با اين عمل نيز متعجب نشد چرا كه خونريزي ذاتاً با اسلام مرتبط است: در كوزوو، بوسني، چچن، كشمير و قفقاز. به اعتقاد هانتينگتون اختلافات موجود در اسلام استدلال وي را تقويت كرده است، نه تضعيف زيرا رقابت داخلي، جهان اسلام را نسبت به غرب ستيزه جوتر مي كند. هانتينگتون در مقاله اي طولاني در نيوزويك دوره معاصر را «عصر جنگهاي مسلمانان» خواند و يك رشته از بحرانهاي خونبار را ذكر كرد و به راحتي از كنار مواردي همچون آنگولا، موزامبيك و روآندا گذشت. وي استدلال كرد كه ۱۱ سپتامبر صرفاً گسترش جنگهاي مسلمانان به آمريكا بود، اين جنگها ريشه در «رشد آگاهي اسلامي» داشتند و اين كه حمايت مشتاقانه در جهان اسلام از جنگ آمريكا با تروريسم مويد بيمهاي شديد وي در مورد ستيز تمدنهاست.
در اين حال تعداد زيادي از مقالات نيويورك تايمز براي توضيح انواع مشكلات- اقتصادي، اجتماعي و سياسي- كه هر جا از مغرب تا اندونزي، از سودان تا آسياي مركزي يافت مي شود، اشاره هاي مبهم اما فراواني به اسلام كردند. صرف نظر از موضوع مورد بحث مانند نبود دموكراسي، نقايص آموزشي، انفجار جمعيت، ركود اقتصادي، بيكاري جوانان، تمايل مردان جوان براي منفجر كردن خود، عدم رشد علم در قرون وسطي و البته اشتياق نسبت به جنگ آمريكا با تروريسم، اسلام چارچوب بحث بود. سؤالي كه مكرراً مطرح مي شد آن بود كه آيا فقر اصلاً ارتباطي با تروريسم دارد يا ندارد.
مارك دانر نويسنده نيويورك تايمز در مقاله اي با عنوان «ميدان نبرد ذهن آمريكايي» اعلام كرد ۱۹ هواپيما ربايي كه ماجراي۱۱ سپتامبر را پديد آوردند، اين كار را دقيقاً به اين منظور كردند تا «نظم جديدي از اخلاص و حقانيت اسلامي پي افكنند.» ريول گرچت، كارشناس موسسه آمريكن انترپرايز در نيويورك تايمز نوشت: خاورميانه «سرزمين تناقضهاي بيرحمانه» است و «تلخكامي و شرم» حاضر ناشي از شكستهاي نظامي قبلي اسلام است. لامين سانه استاد دين شناسي در دانشگاه ييل بر اين نكته پافشاري كرد كه علت اين همه احساسات ضدآمريكايي در ميان مسلمانان اين است كه ما آمريكايي ها فاقد غيرت ديني هستيم، حكومت و دين را از هم جدا مي كنيم، ايمان را امري شخصي مي دانيم و از اين رو به مذهبشان توهين مي كنيم. شصت متفكر برجسته و در رأس آنان هانتينگتون، تدا اسكوكپل، مايكل والتزر، فرانسيس فوكوياما و آميتاي اتزيوني نامه اي ده صفحه اي را امضا كردند كه جنگ با تروريسم را به دليل اينكه از «ارزشهاي آمريكايي»، «شيوه زندگي ما» و «دستاوردهاي تمدن» دفاع مي كنند، تأييد كردند.
ساير روزنامه و مجلات معتبر به شكلي مشابه به اين بحران پرداختند. ديويد لندرز- استاد مشهور تاريخ در دانشگاه هاروارد كه اخيراً كتاب ثروت و فقر ملل را منتشر كرد- با جديت تمام در نشريه نيوريپابليك ادعا كرد عطا و همدستانش به اين علت به برج هاي دوقلو كوفتند كه آنان- مانند بقيه جهان اسلام- در پذيرش اين كه زنان در غرب آزادي به دست آورده اند، مشكل داشتند. مقاله وي «قدرت دختر» نام داشت.
نورمن پادهورتز در روزنامه وال استريت ژورنال نوشت كه فرهنگي بربر منش نه به علت سياست هاي ما بلكه به علت آنچه نماينده آنيم، يعني دمكراسي و آزادي عليه ما اعلان جنگ كرد. اين گفته بعدها شاه بيت اصلي دولت بوش شد. بزرگترين شبكه خبري در برنامه اي با عنوان «فيلمهاي آمريكايي در جهان اسلام» اين سؤال را مطرح كرد كه «آنان از آنچه نماينده آنيم، متنفر هستند، پس چرا اين قدر به فيلمهايمان علاقه دارند؟» ريچارد لاوري سردبير نشريه نشنال ريويو كه در راديوي نشنال پابليك به عنوان كارشناس خاورميانه معرفي شده، ادعا كرد مسلمانان در بيان حقيقت مشكل دارند، در فرهنگي بيگانه زيسته اند و دائماً از زورمندان در برابر ضعفا حمايت مي كنند. وي پيشنهاد بركناري حكومت سعودي را مطرح كرد. وي براي تأكيد بر حرفش، از فرو انداختن بمب هسته اي بر مكه طرفداري كرد. دن مورگان كارشناس دين در مقاله اي در روزنامه واشنتگن پست هشدار داد كه دولت بايد مراقب احترام گذاشتن به اسلام باشد چرا كه «بيداري بزرگ» آن بخش بزرگي از جهان را در برابر غرب قرار داده است. عكس گروهي از مردان نقاب به چهره كه قرآن و دشنه به دست داشتند، در اين مطلب آمده بود.
پرمدعاترين مطلب از اين دست كه در نشريه سيتي ژورنال چاپ شد، نوشته يك مورخ امور نظامي بود كه فهرستي مشتمل بر ۵۰ دليل لزوم احترام جهان به «برتري فرهنگي» غرب را آورده بود. اين فهرست شامل شكست تخت طاووس به دست يوناني ها، نابودي كارتاژ به دست رومي ها، فتح مكزيك به دست كورتز و تسخير بيت المقدس به دست ميلبيون بود. اين مقاله كه عنوان آن «دفاع از غرب» بود، دو عنوان فرعي داشت: «چرا مسلمانان داوري نادرستي درباره ما كردند» و «از ما بدشان مي آيد چون فرهنگشان عقب مانده و فاسد است.»
مهمتر اين كه برخي از منتقدان پيشين هانتينگتون با اكراه پارادايم وي را پذيرفتند. سلمان رشدي در مطلبي در نيويورك تايمز با عنوان «بله اين درباره اسلام است»، استدلال كرد كه هانتينگتون بايد اين قدر دقيق شود تا اين امر را در نظر بگيرد كه تهديد اسلامي داراي جنبه دروني و نيز بيروني است. فواد عجمي كه الجزيه را «ايستگاه تلويزيون اسلامي» توصيف مي كند، خواهان آن شد كه اقدامي براي خاموش آن صورت بگيرد. طولي نكشيد كه موشكي «اشتباهاً» به دفتر آن در كابل اصابت كرد. رابرت كاپلان نويسنده ماهنامه آتلانتيك چنين اظهار نظر كرد كه وقايع درست بودن حرف هاي هانتينگتون را ثابت كرده بوده است. وي هانتينگتون را به خاطر نگريستن رو در رو به جهان ستود. ايان بوروما در مقاله اي به نام «غرب شناسي» عبارت «ستيز تمدن ها» را رد كرد، اما استدلال كرد كه نيروهاي ايدئولوژيكي كه عليه غرب جنگ به راه انداخته اند و در واقع با مدرنيته مي جنگند، با مدنيت، ليبراليسم، فردگرايي، انسان گرايي و فرد گرايي. وي چنين نظريه پردازي كرد كه هواپيما ربايان برج هاي دوقلو را به صورت سديم [لوط] و عموره مي ديدند.
ادامه دارد