اسلام و غرب
|
|
اشاره:
مطلبي كه از نظرتان خواهد گذشت گفت وگويي است كه رومر تيلور با دكتر سيدحسين نصر در واشنگتن انجام داده است. دكتر نصر در اين گفت وگو ضمن بررسي مقايسه اي خشونت در سه دين بزرگ اسلام، مسيحيت و يهوديت، به تبيين تفاوت كاربرد واژه هاي حرب و جهاد در اسلام مي پردازد.
دكتر نصر با اشاره به تأثير انكارناپذير جريان علمي، فرهنگي و فلسفي بالنده جهان اسلام در قرون وسطي در شكل گيري رنسانس و عصر روشنگري اروپا، مشغول شدن مسلمانان به امور داخلي را علت اصلي غفلت مسلمانان از پيشرفت تدريجي اروپائيان در قرون ۱۶ و ۱۷ مي داند. وي در ادامه، رويكردهاي مختلف مسلمانان در مواجهه با غرب را در سه ديدگاه منحصر مي كند كه عبارتند از: تجددگرايي اسلامي يا بنيادگرايي، مدرنيسم اسلامي و سنت گرايي اسلامي. دكتر نصر كه خود يك سنت گراست ريشه تنش ميان اسلام و غرب را در ناسازگاري سكولاريسم با دين مي داند و از اين رو بر اين اعتقاد است كه تنها راه براي مقابله با آثار مخرب مدرنيته و حفظ معنويات رجوع به اسلام سنتي است.
گروه انديشه
اسلام و غرب
پروفسور سيدحسين نصر يكي از متخصصان درجه اول در زمينه علم، عرفان و فلسفه اسلامي است. وي استاد مطالعات اسلامي در دانشگاه جورج واشنگتن در شهر واشنگتن دي سي مي باشد. به سال ۱۹۳۳ در خانواده اي از علماي مذهبي به دنيا آمد. وي آموزش ابتدايي خود را در ايران و ايالات متحده آمريكا انجام داد. سپس به تحصيل در رشته فيزيك در انستيتو تكنولوژي ماساچوست و زمين شناسي و ژئوفيزيك در دانشگاه هاروارد پرداخت و سپس موفق به اخذ درجه دكترا در رشته تاريخ علم و فلسفه با گرايش در علوم و كيهان شناسي اسلامي از دانشگاه هاروارد گرديد. از سال ۱۹۵۸ تا ۱۹۷۹ وي به تدريس تاريخ علوم فلسفه در دانشگاه تهران پرداخت و اولين كرسي آقاخان در زمينه مطالعات اسلامي در دانشگاه آمريكايي بيروت را كسب كرد.
پروفسور نصر مجدداً به آمريكا رفت و ابتدا به تدريس در دانشگاه تمپل در فيلادلفيا پرداخت و سپس سمت فعلي خود را به عنوان استاد در دانشگاه جورج واشنگتن شروع كرد. وي به طور گسترده اي در نقاط مختلف دنيا سخنراني نموده و در سال ۱۹۸۱ اولين مسلماني بود كه دانشگاه ادينبورگ از وي براي سلسله سخنراني هاي معروف به سمينارهاي ژيفورد دعوت به عمل آورد. اين سخنراني ها متعاقباً تحت عنوان دانش و قداست منتشر گرديد.
علاقه وي به ديالوگ ديني، او را به مذاكرات و مباحثات متعدد با متكلمان و فيلسوفان معروف مسيحي، يهودي، هندو و بودايي برانگيخت. وي مؤلف تعداد زيادي كتاب و مقاله درباره علوم، فلسفه و عرفان اسلامي و نيز مقالاتي مربوط به سنت و مدرنيته (تجددگرايي) است. جديدترين كتاب وي عبارت است از قلب اسلام (انتشارات هرپر، سپتامبر ۲۰۰۲).
وي رئيس مؤسسه مطالعات درباره سنتگرايي است كه مركز آن آمريكا مي باشد. اين مؤسسه مجله سوفيا را كه مجله اي درباره سنت اديان است منتشر مي كند. من با استاد نصر در سال ۲۰۰۲ در واشنگتن ملاقات كردم.
واندا رومر تيلور
* ريشه هاي اسلام غالباً مانند ريشه هاي يهوديت از يك فرهنگ جنگنده (خشونت گرا) نشأت مي گيرد. اما بعد از توسعه ابتدايي اسلام دوره هايي طولاني از صلح و بالندگي علمي فرهنگي و مداراي ديني پديد آمد. آيا اينها پديده هاي تاريخي كاملاً منفك از يكديگر هستند؟ آيا مي توانيد درباره نحوه و تأثير شرايط تكوين تاريخي ريشه هاي اسلام بر شكل گيري دين توضيح دهيد؟
- اولاً اجازه دهيد سخنان شما را تصحيح كنم. ريشه هاي اسلام در فرهنگ جنگ و ستيزه جويي جايي ندارد، بلكه منبعث از خداوند است. اسلام در عربستان پديد آمد در بين قبائلي كه با يكديگر در ستيز بودند. دين توسط خدا در پاسخ به اين خصومتهاي قبيله اي نازل شد.
تاريخ همه جوامع بشري آميخته با جنگ است و اسلام يك استثنا نيست. اسلام از مسيحيت يا يهوديت بيشتر جنگ نداشته است. وقتي كه پيامبر(ص) مجبور به مهاجرت از مكه شد كه زندگاني اش در معرض خطر قرار داشت. وي ناگزير به چندين جنگ دفاعي در مدينه شد. اما وقتي كه به مكه برگشت، در شهر مكه بدون اينكه قطره اي خون ريخته شود صلح برقرار ساخت. همچنين بعد از وفات پيامبر(ص) در زمان چهار خليفه اول، جنگ فرقه اي درگرفت و در پي آن يك دوره طولاني صلح آميز با بالندگي فرهنگي در همه زمينه هاي مذهبي و فرهنگي ايجاد شد.
در مقايسه با بيشتر اديان ديگر، حتي هندوئيسم كه به مدارا شهرت دارد، اسلام از مداراي ديني بيشتري برخوردار است. در واقع پيامبر(ص) احترام زيادي براي يهوديان و مسيحيان قائل شدند و آنان را اهل كتاب مي خواندند. جنگ هاي پيامبر عليه يهوديان در مدينه به خاطر يهوديت آنان نبود بلكه به دليل همدستي شان با دشمنان مكي و خيانتشان بود، خيانتي كه به جرم آن تعدادي از يهوديان كشته شدند. ساير يهوديان و مسيحيان از حمايت مسلمانان برخوردار بودند و در صلح و آرامش در ميان مسلمانان مي زيستند.
* درباره احساسات ضديهودي و ضداسرائيلي كه در بين خيلي از مسلمانان رايج است شما چه مي گوئيد؟
- اين يك پديده جديد است كه در واكنش به ظهور صهيونيسم به عنوان يك ايدئولوژي لائيك در منطقه و تاراج سرزمين فلسطين و ظلم بر مردم آن پديد آمده است. هرگاه وضعيت بين اسرائيلي ها و عربها براساس عدالت حل شود بسياري از اين احساسات نفرت آميز نسبت به يهوديان از بين مي رود. از لحاظ تاريخي مسيحيان و يهوديان بدون مشكل عمده اي در بيشتر كشورهاي اسلامي مي زيستند. جامعه مسيحي اصلي در مصر، حتي تا امروز باقي مانده است. يهوديان در جوامع اسلامي در مقايسه با بيشتر كشورهاي اروپايي از خوش رفتاري بهتري برخوردار بودند. بعد از آنكه يهوديان همراه با مسلمانان در قرن پانزدهم از اسپانيا بيرون رانده شدند، در شمال آفريقا و در تركيه مسكن گزيدند و در اين مناطق مستقر شدند و جوامع شان از بالندگي برخوردار گشت. در ايران امروز به عنوان مثال مسيحيان و يهوديان نمايندگان خود را در پارلمان دارند. حتي به هنگام بمباران بغداد توسط آمريكا در سال ۱۹۹۱، هيچ يك از مسيحيان عمداً مورد آزار مسلمانان عراقي قرار نگرفتند.
* به مانند كتب مقدس يهوديان و مسيحيان، قرآن نيز در دفاع از اعمال مختلف صلح آميز و خشونت آميز آياتي دارد. آيا شما مي توانيد درباره طيف تفسيرهاي مختلف از قرآن در ارتباط با رفتار خشونت آميز توضيح دهيد؟ تبيين قرآن از مفهوم جنگ چيست؟
- آيات انگشت شماري در قرآن درباره جنگ وجود دارد اما متأسفانه برخي در مغرب زمين هميشه اين آيات را استخراج و نقد مي كنند و به ظاهر فراموش مي كنند كه در تورات آيات بيشتري درباره جنگ وجود دارد.
جنگ در قرآن تنها به عنوان يك عمل دفاعي مجاز بوده و كشتن غيرنظاميان بي گناه، زنان و بچه ها را تجويز نمي كند. اصطلاح جهاد كه در مغرب زمين غالباً از آن تعبير نادرستي شده است به معناي «كوشش در راه خدا» است و عميق ترين مفهوم آن يك سلوك شخصي دروني است و نه يك جنگ مقدس. مع الوصف مي تواند عند اللزوم به معناي يك عمل دفاعي به منظور حفظ و حمايت جامعه مسلمانان نيز باشد.
* اين همان تمايزي است كه بين جهاد اكبر و جهاد اصغر وجود دارد؛ آيا مي توانيد در اين باره توضيح بيشتري دهيد؟
- بله، جهاد اكبر به معناي كوشش شخصي دروني به منظور غلبه بر خود شهواني و خود مادي است. جهاد اصغر به معناي جنگ دفاعي بيروني است. پيامبر اكرم(ص) در پي يكي از اولين جنگ هاي با مكيان به پيروان خود تبريك گفت و بديشان گوشزد كرد كه: «شما از جهاد بيروني فارغ آمديد و اكنون بايد بر جهاد دروني تمركز كنيد.» وي به آنان هشدار داد كه جهاد دروني كه عليه هوسهاي مادي است مهمتر و بزرگتر از جهاد بيروني است.
* مع الوصف واژه عربي براي جنگ «حرب» است. حرب چه تفاوتي با مفهوم جهاد دارد؟ و چرا كلمه جهاد در مباحث اسلامي معاصر تا اين حد رايج شده است؟
- حرب به معناي جنگ به مفهوم متعارف بوده كه اسلام درباره آن قواعد و مقررات مضبوط و مشخصي دارد. همانطور كه واژه جهاد نيز يك معناي ديني معيني داشته و به مفهوم تلاش براي خدا و در راه وصال به اوست. اما اين كلمه براي منظورهاي ديگر نيز استفاده شده است. به عنوان مثال واژه مسيحي Crusade «جنگ صليبي» را در نظر بگيريد. پاپ اوربن اين واژه را به مفهوم جنگ مقدس در قرن يازدهم، به هنگام جنگ هايي بر ضد اسلام، استفاده كرد. همچنين شما در قرن بيستم همين اصطلاح را از رئيس جمهور جانسون براي جنگ عليه فقر مي شنويد.
بنابراين از واژه جهاد، هم به مفهوم حقيقي استفاده شده است و هم به مفهوم مجازي. مانند هر جامعه ديگر جنگها بعضي اوقات تحت نام ظاهري دروغين به راه انداخته مي شوند. در طول تاريخ همواره بعضي از سلاطين اعلام به «جهاد» مي كردند، حال آنكه آنچه كه در سر داشتند تنها «حرب» بود. آنها مي خواستند يك قطعه سرزميني را تصرف كرده يا بر دشمني فائق آيند. بنابراين توسل ايشان به اعلام مذهبي جهاد به منظور مشروعيت بخشيدن به اقدامات و سياستهايشان بود. اين اعمال سياستها نه از ديدگاه حقوقي و نه از ديدگاه كلامي، جهاد نبود. جهاد تنها مي تواند توسط رئيس يك دولت اسلامي در مشورت با علماي ديني اعلام شود. رئيس جمهور مصر نمي تواند به عنوان مثال اعلام جهاد كند، زيرا او رئيس لائيك يك دولت است.
* اسلام ديني با محتواي بسيار سياسي است و از نظر تاريخي بعضي از مصلحان ديني و سياسي از ابزار خشونت آميز به منظور نيل به اهدافشان استفاده كرده اند.
- برخلاف مسيحيت كه در آن مسيح به پيروان خود مي گويد كه به خدا بسپارند آنچه كه متعلق به خداست و به سزار واگذارند آنچه كه متعلق به اوست، اسلام معتقد است كه همه چيز متعلق به خداست. قانون و شريعت اسلامي بر دو مبنا استوار است، يكي وحي به پيامبر(ص) كه قرآن را تشكيل مي دهد و ديگري احاديث يا سنت كه همان اخبار و افعال پيامبر(ص) است. قانون مقدس اسلام و به اصطلاح شريعت مبتني بر اين دو نوع منبع اصلي و بنيادي است و همچنين مبتني بر برخي اصول ديگر از قبيل اجماع و قياس است. مسيحيت قوانين مشخصي در انجيل براي جامعه ندارد. مسيح برخلاف موسي(ع) و پيامبر اسلام(ص) قوانين مشخصي بنيان ننهاده و از اين رو جوامع مسيحي مختلف ناگزيرند از قوانين فرهنگهاي بومي مختلف استفاده نمايند. حال آنكه در اسلام قانون يا شريعت و دين سخت در هم تنيده شده اند.
در طول دو قرن بعد از ظهور اسلام يك جريان فزاينده خودآزمايي (تحقيق و تفحص) در جامعه مسلمان وجود داشت كه به همين خاطر فقه يا قانون اسلامي سريعاً رشد كرد. نخستين فقيهان مسلمان در پي استقرار هنجارهاي قانوني مشخص بودند به طوري كه دستورات قرآني براي ايجاد يك جامعه پرهيزكار، برابر و دادگر را دربرگيرد. سلاطين و خلفا مي بايست براساس شريعت و به منظور حمايت از شهروندان حكومت مي كردند. ولي به مانند ساير جوامع بشري بعضي از حكمرانان بهتر از ديگران بودند. بعضي به كشتار و ظلم شهروندان دست گشودند و گروههاي تحت ستم معمولاً به علما يا رهبران مذهبي پناه مي بردند تا در مصونيت باشند. در مواقع مختلف بعضي گروهها احساس كردند كه حاكمان ظالم به شدت از مسير شريعت و از سير اصلي اسلام مبتني بر عدالت، مساوات در مقابل قانون تخطي كرده و در نتيجه در پي آن برآمدند تا در مخالفت با حكمران حركتهاي سياسي و اصلاحي خود را به راه اندازند. چنين شرايطي غالباً با عمل خشونت آميز نيز همراه بود.
في الواقع در جامعه بشري، مواجهه با مسئله خشونت يك واقعيت است. اسلام اين واقعيت را مغفول نگذاشته بلكه حتي المقدور جنگ و خشونت را محدود كرده و خشونت عليه غيرنظاميان بي گناه، خصوصاً بزرگسالان، زنان و بچه ها را منع كرده است. در هر حال تاريخ اسلام در مقايسه با تاريخ مسيحيت، خشونت بيشتري به خود نديده است.
ادامه دارد
منبع: مجله Voice Across Boundaries
مترجم: دكتر فاضل لاريجاني
|