اشاره : تا چند روز ديگر سال تحصيلي جديد آغار مي شود و در اين ايام شايد بهتر باشد در مورد اين كه چگونه مي توان دانش آموزان را تشويق كرد ، سخن گفت . ولي اين بار مي خواهيم از تنبيه سخن بگوييم و مراد ما از تنبيه ، تنبيه بدني نيست ، بلكه شكل هاي متفاوتي از تنبيه است كه مي تواند در نظام آموزشي و مدارس جاري و ساري باشد .
تاريخ به كارگيري اصل تشويق و تنبيه و استفاده از آن به عنوان انگيزه اي براي تربيت صحيح انسان، شايد به قدمت تاريخ تعليم و تربيت باشد. چرا كه محققان هر جا نشان و اثري از تعليم و تربيت مي يابند، مسأله تشويق و تنبيه نيز به نحوي از انحاء، چه با عملكرد درست و يا نادرست، در كنار آن مطرح بوده است.
نقش حساس تشويق و تنبيه براي پيشبرد اهداف تعليم و تربيت بر هيچكس پوشيده نيست. بسا اتفاق افتاده كه با يك تشويق و يا تنبيه به موقع و بجا و با توجه به شرايط لازم آن، زندگي يك فرد از مسير انحرافي به راه راست كشانده شده و بالعكس يك تشويق يا تنبيه نابجا، باعث گمراهي و بدبختي فردي ديگر گرديده است. چه بسا آدمهايي را مي شناسيم كه به خاطر ترس از تنبيه، ديگر به مدرسه نرفته و ترك درس و كلاس و مدرسه گفته اند. چه خاطرات خوش كه از يك معلم برايمان به جا مانده كه مي گوييم محبت ها و تشويقهاي فلان استاد ما را به آن راه و آن رشته كشانيده است. عده اي هم با تأسف، خاطره هاي تلخ خود را براي ما تعريف مي كنند كه رفتار و عمل عجولانه فلان معلم، باعث سرخوردن آنها از درس شده و يا اصولاً از همان روز از آن رشته بدشان آمده است.
تشويق و تنبيه داراي درجات گوناگوني است و مربيان اغلب نمي دانند كه ميزان تشويق و تنبيه آنها در مقابل رفتار مورد نظر تا چه اندازه بايد باشد. مثلاً در مورد تنبيه، آيا بايد دانش آموز را پند و اندرز داد؟ آيا بايد غيرمستقيم او را متنبه نمود؟ آيا بايد مدتي او را از نثار محبت محروم ساخت؟ يا آن كه همه موارد فوق را ناديده گرفت و اقدام به تنبيه بدني كرد؟
مربي كيست و تا چه حد به صحت رفتار خود اطمينان دارد؟ آيا معيار و ميزاني براي قضاوت صحيح نزد خود دارد؟ اگر چنين است، آن معيارها و موازين كدام است؟ آيا غيرمنصفانه و عجولانه اقدام نكرده است؟ وانگهي شناخت حالات رواني انسان و پيچيدگي دنياي دروني او خود حديث مفصلي است كه اين نيز بر ابهام و پيچيدگي موضوع مي افزايد.
بارها مشاهده شده كه دانش آموز خود را از تنبيه مبرا دانسته؛ ولي معلم او را مستحق تنبيه پنداشته است و يا دانش آموز خود را لايق تحسين و تمجيد دانسته، ولي در قبال آن خاموش مانده است. به هرصورت ، اگر چه تشويق و تنبيه به عنوان عامل محركه براي تربيت درست انسان با خصوصيات رواني او متناسب و هماهنگ است، ولي در مواردي مربيان و اوليا، ناآگاهانه، و اغلب با كمال حسن نيت، استعدادها و رغبتهاي متربي را در نطفه خفه مي كنند.
بسياري از پدران و مادران نيز تنبيهات بدني را براي تربيت كودكان مفيد و لازم مي دانند و متأسفانه در بين برخي مردم معروف است كه «تا نباشد چوب تر، فرمان نبرند گاو و خر» و يا «جور استاد به زمهر پدر» . بسياري از پدران و مادران نيز از تنبيهات غيربدني استفاده مي كنند، همانند حبس كردن كودك در اتاق تاريك يا صندوقخانه ياانباري و زيرزمين و گاهي فحش و تندي و عصبانيت كه ضرر آنها كمتر از تنبيهات بدني نيست و شايد زيانبخش تر باشند. در اين باره حضرت علي(ع) مي فرمايند: بسا سخني، كه شديدتر از حمله است.
اين قبيل تنبيهات، شخصيت كودك را مي كوبد و اسباب ترس و اضطراب او را فراهم مي سازد، چه بسا اتفاق افتاده كه كودك محبوس، چنان ترسيده كه به ضعف اعصاب و دلهره مبتلا شده و تا آخر عمر نتوانسته از عوارض آن نجات پيدا كند. فحش و بدزباني نيز علاوه بر حرمت، براي كودك بدآموزي دارد و او را به اين عمل زشت عادت مي دهد. اما بعضي تنبيهات غيربدني، اين ضررها را ندارند؛ مانند: قهر كردن موقت با كودك، محروم كردن او از تفريح و گردش، نبردن او به مجلس مهماني يا مسافرت، محروم كردن او از يك وعده غذا يا ميوه، ندادن و يا كم كردن پول توجيبي، منع از بازي، تكليف به مشق و تمرين يا بعضي كارها ي منزل.
نتيجه اين نوع تنبيه،اين نقص كلي را دارد كه غالباً براي اصلاح باطني و واقعي كودك موثر واقع نمي شود و ميل به اصلاح را در او بوجود نمي آورد. كودك براي ترس از تنبيه، ممكن است از ارتكاب علني عمل خلاف اجتناب كند، ليكن عيب را از ريشه اصلاح نمي كند؛ بلكه در خفا باقي مي ماند تا در جاي ديگر ظهور و بروز نمايد. براي يافتن دلايل موجه مبني بر ضرورت و يا كاربرد عامل تشويق و تنبيه در تعليم و تربيت، ابتدا بايد طبيعت وجودي و يا فطرت انسان را شناخت.
عده اي از مربيان تعليم و تربيت، ماهيت انسان را از پيش تعيين شده مي دانند. اين مربيان خود به دو گروه تقسيم مي شوند. گروه اول معتقدند، طبيعت انسان به سوي شر تمايل دارد و نهادش بر رذايل بنا نهاده شده و بدين لحاظ بايد با سخت ترين و خشن ترين وسايل، اين ميلها را در كودك ريشه كن ساخت.
گروه دوم معتقدند كه طبيعت انسان به سوي خير و صلاح تمايل دارد و كودك را بايد به طور آزاد و دور از شرارتهاي اجتماع، پرورش داد. زيرا عوامل فاسد موجود در اجتماع، كودك را تباه مي سازد.
عده اي ديگر بر اين باورند كه ماهيت انسان از پيش تعيين شده نيست. انسان ساخته و پرداخته محيط تربيتي خويش است. آنها معتقدند ماهيت انسان، مومي شكل است و محتويات ذهني انسان، چيزي جز انعكاس مسائل محيطي نيست.
از ديدگاه اسلام، انسان داراي ماهيتي از پيش تعيين شده نيست، ولي داراي استعدادهاي خوب و يا بد شدن است. انسان موجودي بالقوه است. او نياز به شكوفايي استعدادهاي نهفته وجود خويش دارد تا به سوي كمالي كه براي وجودش مقدر شده، هدايت شود. آموزش و پرورش به يك تعريف، عملي آگاهانه است كه انسان را از وضع موجود به طرف وضع مطلوب سوق مي دهد. به همين دليل، ايجاد انگيزه براي رشد و پرورش انسان بويژه در دوران كودكي، ضرورت تام دارد كه اين خود، مي تواند استفاده از عامل تشويق و تنبيه را به عنوان يك انگيزه موجه جلوه دهد.
تنبيه به معني بيدار كردن، هشيار كردن و آگاه ساختن كسي بر امري است. به عبارت ديگر، تنبيه عبارت است از «ارائه يك محرك آزارنده يا ناخوشايند به دنبال يك رفتار نامطلوب، با هدف كاهش دادن احتمال بروز و تكرار آن رفتار.»(۱)
تنبيه در مواردي به كار مي رود كه رفتار دانش آموز نامطلوب، برخلاف قواعد و مقررات و قوانين جاري بوده و تضعيف آن رفتار و اصلاح و از بين بردن آن، ضروري باشد.
تنبيه بر منع نيازهاي رواني انسان مبتني است؛ وقتي كه دانش آموزي را از نشستن منع مي كنيم و سرپا نگه مي داريم، او را براساس نيازهاي فيزيولوژيك تنبيه كرده ايم.
وقتي كه دانش آموز را از كلاس بيرون مي رانيم و يا احياناً به اخراج از مدرسه تهديد مي كنيم، او را براساس نياز به امنيت، تنييه كرده ايم.
قهر كردن با دانش آموز، براساس نياز به تعلق داشتن است و وقتي كه به او مي گوييم «از تو چنين انتظاري را نداشتم»، تنبيه براساس نياز به تحسين است.
سرانجام ارجاع دادن او به خود، تنبيه براساس نياز به خودشكوفايي است.
بايد توجه داشت كه تنبيه باعث نابودي رفتار نامطلوب نمي شود، بلكه تنها رفتار نامطلوب را موقتاً واپس مي زند، يعني رفتار تنبيه شده، پس از تنبيه، همچنان در خزانه رفتاري فرد باقي مي ماند و تا زماني كه عامل تنبيه كننده حاضر است، در حال كمون باقي مي ماند؛ ولي به مجرد اين كه عامل تنبيه كننده از بين رفت و يا ضعيف شد، دوباره ظاهر مي گردد.
تنبيه، عوارض جانبي متعددي بر جاي مي گذارد كه عبارتند از:
۱- تنبيه عملي مسري است. شخص تنبيه شده از تنبيه كننده، روشهاي پرخاشگرانه را براي برخورد با محيط خود ياد مي گيرد و يا اين كه كساني كه شاهد تنبيه شدن ديگران بوده اند، بعدها رفتار تنبيه شده را تقليد كرده اند.
۲- تنبيه، صدمه زدن به ديگران را توجيه مي كند.
۳- تنبيه در شخص تنبيه شده عواطف و هيجانهاي نامطلوب ايجاد مي كند. سبب ايجاد انزجار، نفرت و كينه نسبت به تنبيه كننده مي شود و پرخاشگري نسبت به او را تقويت مي كند، به گونه اي كه ممكن است سبب حمله تنبيه شونده به تنبيه كننده گردد.
۴- تنبيه، اغلب يك پاسخ نامطلوب را جايگزين پاسخ نامطلوب ديگر مي كند. ممكن است شخص به جاي رفتاري كه سبب تنبيه مي شود، به طريق ديگري به آن رفتار بپردازد كه تنبيه به دنبال نداشته باشد؛ يعني رفتار خود را تصعيد يا والايش نمايد. مثلاً نسبت به اشياء فيزيكي، كودكان يا جانوران كوچك پرخاشگري كند.
۵- كودك به وسيله كتك خوردن عادت مي كند كه در برابر زور بدون چون وچرا تسليم گردد و با اين منطق خو بگيرد كه زور و قلدري پيروزي است، هر وقت عصباني شدي بزن و باكي نداشته باش.
مربيان به وسيله تنبيه بدني، مقررات وحشيانه جنگل را به كودك خويش مي آموزند.
۶- تنبيه، كودك را ترسو و بزدل بار مي آورد. بوسيله تنبيه، شخصيت كودك در هم شكسته مي شود و تعادل روحي او بر هم مي خورد و به عصبانيت و بيماريهاي رواني مبتلا مي گردد.
اسلام نيز تنبيه، بخصوص تنبيه بدني را زيانبخش دانسته و نهي كرده است.
حضرت امام علي(ع) مي فرمايند: «عاقل به واسطه ادب پند مي گيرد، حيوانات هستند كه جز با كتك تأديب نمي شوند.» و حضرت امام صادق(ع) نيز مي فرمايند: «هر كس تازيانه اي به ديگري بزند، خدا تازيانه اي از آتش بر او خواهد زد.»
برنامه زندگاني پيامبر اكرم(ص) چنان سنجيده و حساب شده بود كه در تربيت فرزندان و نوه هاي خود، هرگز نيازي به تنبيه پيدا نكرد، زيرا بسيار مراقب و مواظب بود كه عادت به تخلف در فرزندانش بوجود نيايد.
پرسشي كه در اين زمينه مطرح مي شود، اين است كه اگر كودك دستور والدين يا آموزگاران خود را اجرا نكند چه بايد كرد؟
بدواً بايد سعي كرد كه چنين موردي پيش نيايد، ولي اگر چنين چيزي اتفاق افتاد و كودك از شما براي بار اول اطاعت نكرد، مناسب اين است كه بار ديگر همان دستور را با لحن رسمي تر و جدي تر تكرار كنيد.
اگر شما در همان ابتدا جلوي ريشه دار شدن عادت به تخلف را بگيريد، هرگز احتياج به تنبيه و مجازات نخواهيد داشت. اگر رژيم تربيتي از همان آغاز، خوب پيشرفت كند و والدين مراقب گسترش آن باشند، ديگر محملي براي تنبيه و مجازات وجود نخواهد داشت.
در يك خانواده خوب هرگز تنبيه مورد استفاده پيدا نمي كند و اين بهترين روش در تربيت خانوادگي است.
تنبيه كودك، كار بسيار دشواري است. مربيان براي تنبيه كودك، بايد فوق العاده باريك انديش و محتاط باشند و به همين جهت به والدين توصيه مي شود تا آنجا كه ممكن است دست به تنبيه بدني نزنند و سعي كنند مقدم بر هر چيز، رژيم مناسبي را در خانواده برقرار سازند. البته در موارد كاملاً استثنايي مي توان برخي از اشكال تنبيه را مجاز دانست.
اصولاً بايد مربيان بدانند كه هيچ عامل تربيتي مؤثرتر و سازنده تر از عامل مهر و محبت و رژيم گام به گام و مراقبت از رفتار كودك و تنظيم آن نيست. اما اگر اين عوامل مؤثر نيفتاد، مربي ناگزير است از تنبيه و مجازات بدني- كه در تربيت اخلاقي و ديني كودك از نظر اسلام، يك وسيله احتياطي و استثنايي است- استفاده كند.
پيامبر اسلام(ص) در مورد تربيت ديني كودك مي فرمايد:
«مروا اولادكم بالصلوه لسبع و اضربوهم عليها لعشر.»
انواع تنبيه و مجازات
الف) تنبيه انتقامي: گاهي اوقات، مربيان به خاطر انتقام و تشفي قلب، دست به تنبيه مي زنند. بديهي است كه حس انتقام در انسان فطري است و اين حس با غريزه غضب، پيوند و خويشاوندي بسيار نزديكي دارد و انسان به هنگام غضب، رفتاري معقول و حساب شده ندارد و از آنجا كه فرد خشمگين فاقد هرگونه سازمان عقلاني و كنترل رفتار خويش است، از حد لزوم پا را فراتر نهاده و خلاف اهداف واقعي تنبيه كه همان آگاه ساختن و هوشيار ساختن فرد است، اقدام مي كند.
در تعاليم ديني انسان، در چنين مواقعي به خويشتن داري و ضبط نفس دعوت شده است تا رفتار خود را در سايه تدبير عقل و تعاليم اخلاقي دين، محدود و منظم كند.
چنان كه در آيه «والكاظمين الغيظ والعافين عن الناس والله يحب المحسنين»(۲)
«مردمي كه خشم خويش را فرو مي نشانند و از مردم و ديگران در مي گذرند (چنين مردمي نيكوكارند) و خداوند دوست دار نيكوكاران است.» به اين حقيقت اشاره شده است كه بايد اخلاقاً مردم، خشم خويش را فرو نشانده و از برخي اعمال و رفتارديگران چشم پوشي كنند.
ب) تنبيه اصلاحي و بازدارنده.
ج) تنبيه براي اندرز و عبرت آموزي ديگران.
د) تنبيه و مجازات به منظور صيانت و حمايت از جامعه.
هـ( نظريه جزايي يا مجازات به خاطر خود متخلف.
بايد توجه داشت كه به علت وجود طبايع مختلف در آدمي و عوامل مختلفي كه باعث انحراف او مي شود، مجازات و تنبيهات گوناگوني مي تواند مؤثر باشد كه متناسب با همان عوامل است. چون بشر از لحاظ خلق و خوي و مزاج و تركيب رواني و جسماني، متفاوت آفريده شده است ممكن است عاملي به عنوان درمان روحي و معنوي طفلي، قابل استفاده باشد كه همان عامل نتواند درباره طفل ديگري مؤثر افتد. در همان حال كه مي بينيم برخي اطفال نسبت به رنجهاي بدني، حساس هستند و گروهي ديگر در برابر رنج و شكنجه هاي معنوي و اخلاقي حساسيت بيشتري دارند.
مطالعه حالات كودكان، ما را در برابر اين حقيقت قرار مي دهد كه هر طفلي به تنهايي، خود مشكلي جداگانه و مستقل است و بسيار اشتباه است اگر ما همه اطفال را در برابر برنامه يكنواختي از نظر تنبيه و مجازات قرار دهيم، بويژه اگر منظور از تنبيه، اصلاح متخلف باشد.
به هر حال مربي نبايد در هيچ شرايطي از تنبيه به عنوان نخستين عامل تربيتي استفاده كند ولو به هر منظوري باشد جز در موارد ضروري كه طفل را به پيروي از فضيلت و دوري از رذائل وا مي دارد. يعني در مواردي كه از طريق ارشاد اخلاقي، رهنموني او به صراط مستقيم امكان پذير نباشد و يا آن كه كودك در تخلف خود اصرار ورزد.
متأسفانه در اغلب موارد معلمان و يا مربيان، متوسل به تنبيه مي شوند، ولي دقيقاً نمي دانند كه آيا دانش آموز به نفس خطا آگاهي دارد و يا نه؟!
اصولاً چون انسان موجودي بالقوه است و بايد به تدريج در مسير كمال قرار گيرد، خيلي طبيعي است كه به بسياري از مسائل پيرامون خود واقف نباشد، دانش آموز ممكن است از اين كه عمل او خطا بوده است يا نه، به كلي بيگانه باشد و مثلاً عملي را كه مرتكب گشته به هيچ وجه خطا و يا اشتباه نپندارد و يا آن كه خطايي غيرعمدي مرتكب شده باشد، نوع عكس العمل ما نيز بايد متناسب با حدود آگاهي خطاكار و يا عدم آگاهي او از خطاي خويش باشد. به اين معني كه اگر خطاي وي يك خطاي حسي بوده با مثال هاي زنده و غيرمستقيم سعي كنيم او را ابتدا به مفهوم و اثر خطا آگاه كنيم و سپس او را به خطايي كه مرتكب گشته واقف سازيم و اگر خطاي وي عمدي و از روي آگاهي و ادراك وي بوده است كه در آن صورت تحت شرايطي خاص كه متناسب با نوع جرم باشد، اعمال تنبيه كنيم.
مربيان بايد توجه داشته باشند كه بايد از همه راههاي ممكن براي متنبه ساختن دانش آموز مثل محبت، اندرز، تذكر، اخطار و ... استفاده كرده و در صورت رسيدن به بن بست، تنبيه را اعمال نمايند.
طي تحقيقاتي پيرامون تنبيه در شهر تورنتوي كانادا نتايج شگرفي به شرح زير به دست آمده است:
* بدرفتاري جسماني با كودك در ميان تمام سطوح و اقشار جامعه ديده مي شود، كارگران، صاحبان حرف و مشاغل آزاد، حتي پزشكان، گاه به تنبيه جسماني كودكانشان مبادرت مي كنند.
* به عقيده دانشمندان تعليم و تربيت، والديني كه به كودك مانند اشياء و وسايل منزل خود مي نگرند، به خود اجازه مي دهند، هر نوع كه مايل هستند، با كودك رفتار كنند و هيچ فرد يا مرجعي نبايد در برابر جرم و رفتار آزارگرانه شان آنان را مورد بازخواست قرار دهد. در واقع چنين والديني، براي كودك خود هيچ گونه حق و حقوقي به عنوان انسان قائل نيستند.
* بد رفتاري جسماني، شامل: كتك زدن، لگد زدن، شلاق زدن، سوزانيدن و هر نوع عملي مي شود كه منجر به جراحات جسماني شود. ولي متأسفانه بدرفتاري هاي عاطفي- روحي و رواني در اين مقوله نمي گنجد! قانون نيز تنبيه را در حد متعارف مجاز مي داند، اما تعريفي از تنبيه متعارف ارائه نداده است و تا مادامي كه كودك بر اثر شكنجه، كتك و آزار و اذيت، دچار جراحت نشود، به قضيه رسيدگي نمي كند.
* اغلب كساني كه كودكان خود را مورد آزارهاي جسماني قرار مي دهند، خود در دوران كودكي مورد آزار و اذيت و شكنجه والدين يا مراقبان خود قرار گرفته اند. در واقع اين افراد، معناي تربيت را با تنبيه فرا گرفته اند.
* والديني كه در محيط كار دچار مشكل با اطرافيان خود مي شوند، پدر و مادرهايي كه با يكديگر اختلافات شديد دارند و به هر حال والدين مشكل دار به هر شكل ممكن، انفجارات روحي و رواني خود را بر سر بچه ها خالي مي كنند. بچه ها، هدفهاي ساده اي هستند كه از سوي اين والدين به راحتي انتخاب مي شوند.
بررسي هاي انجام شده نشان مي دهد كه تنبيه جسماني در كاهش يا حذف عملي كه خوشايند والدين نيست، مؤثر نبوده و در كودك احساس بيزاري و خشم نسبت به والدي كه او را تنبيه مي كند، بوجود مي آورد، بي آن كه او را نسبت به زشتي عملش آگاه سازد.
* كودكاني كه مورد آزار جسماني قرار مي گيرند، در آينده به افرادي با اعتماد به نفس كم، بي ثبات در تصميم گيري، بي اعتماد نسبت به اطرافيان و ... تبديل مي شوند.
بنابراين تنبيه در شرايط خاص بهترين وسيله نجات آدمي از هلاكت و مايه حيات بخشي است چنانكه خداي متعال در سوره بقره آيه ۱۷۹ فرموده است: اي خردمندان، شما را در قصاص زندگاني است، باشد كه پروا كنيد.
تنبيه و مجازات درست و طبق ضوابط، نقشي اساسي در اصلاح فرد و جامعه دارد و به رغم ظاهر آن، از لطافت و جمالي شگفت برخوردار است و عين رحمت و محبت است و سبب پاكي و پاكيزگي فرد و جامعه مي شود.
البته اين حقيقت را نبايد از ياد برد كه تنبيه و مجازات اصالت ندارد و آنچه اصل است رحمت و محبت و گذشت و بخشش است و هيچ چيز چون ملايمت و مدارا در تربيت آدمي موثر نيست.
* تنبيه بايد سنجيده و حساب شده و دقيق باشد و به هيچ وجه از حد و اندازه فراتر نرود. نقل شده است كه مردي نزد پيامبر آمد و عرض كرد خانواده ام نافرماني مي كنند، چگونه آنان را تنبيه كنم؟ حضرت فرمود: آنان را ببخش. آن شخص براي بار دوم و سوم سؤال كرد و پيامبر همان پاسخ را داد. آنگاه فرمود: «پس اگر خواستي تنبيه كني، به اندازه گناهي كه كرده اند، مجازات كن و فراتر مرو.»
*چشم پوشي، اخم، روي ترش كردن، روي برگرداندن، ترك كردن، قهر كردن، به كنايه سخن گفتن. اشاره لفظي، تذكر، سخن عادي، سخن تند و مانند اينها مراتبي از تنبيه است در صورتي كه مرتبه لطيف تر نتيجه مي دهد، استفاده از مراتب شديدتر، به هيچ وجه جايز نيست و بهتر است تنبيه دور از چشم ديگران و در خفا صورت گيرد، مگر مواردي كه لازم است ديگران متنبه شوند.
در پايان به همه مربيان توصيه مي شود كه دو نكته را هيچ گاه فراموش نكنند، يكي اين كه افراد مورد تربيت، امانتهاي الهي در دست مربيان خود هستند كه بايد به نحو احسن در تربيت آنها كوشيد و ديگر آن كه آنها را در مسيري تربيت كنند كه سعادتها و خوشي هاي موقتي، هدف نباشد، بلكه سعادت جاوداني و ابدي در انتظارشان باشد.
نرگس قرائيان
پانوشت ها:
۱- ازرين و هولز، روانشناسي پرورشي ، علي اكبر سيف.
۲- سوره آل عمران، آيه ۱۳۴.