روسيه در دوره حكومت تزارها و پس از فروپاشي اتحاد شوروي همواره يكي از معضلات سياسي خارجي ايران بوده است. زيرا اين كشور به علت نيازهاي دوسويه اش به اردوگاه غرب و ايران، همواره ناگزير به انتخاب بين اين دو بوده و در بيشتر مواقع به علت تفوق نيازهايش به غرب ناگزير شده است از ايران، صرفاً به عنوان برگ بازي استفاده كند. استثنا كردن عصر شوروي از دوره هاي قبل و بعد آن به اين علت است كه در دوران
۷۴ساله حكومت كمونيست ها بر شوروي، رهبران مسكو ديگر رقيب غرب نبودند، بلكه خصم آن به شمار مي رفتند و كمتر مي توانستند در «بازي هاي پنهان» نقشي به عهده بگيرند. اما در ۱۲ سال اخير روسيه ديگر عضوي- هر چند دست دوم- از باشگاه كشورهاي صنعتي و عمدتاً غربي است و رفتار خود را در چارچوب اين موقعيت تازه تنظيم مي كند. اين نقش تازه محصول تنزل رتبه اي است كه اين كشور پس از فروپاشي اتحاد شوروي با آن روبه رو شد.
فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و مشكلات ناشي از انتقال از نظام سوسياليستي به نظام ليبرالي، جايگاه موقعيت بين المللي روسيه را از جايگاه ابرقدرتي به موقعيت قدرت هاي درجه دوم تنزل داد. در سراسر دهه ۱۹۹۰ روس ها آشفتگي هاي تكان دهنده اي را در عرصه هاي مختلف سياسي، اقتصادي و اجتماعي تجربه كردند. كاهش شديد درآمد ملي و توليد ناخالص داخلي (توليد داخلي روسيه طي دهه ۹۰ به طور ميانگين سالانه ۹ درصد كاهش يافت)، تشديد اختلافات سياسي، افزايش جرم و جنايت و گسترش تمايلات جدايي طلبانه در كنار كم توجهي به نيروهاي مسلح و سرويس هاي امنيتي كه منجر به از رده خارج شدن بخش قابل توجهي از تجهيزات نظامي روسيه به دليل فقدان بودجه كافي براي تعمير و نگهداري گرديد، تنها بخشي از فهرست طولاني دشواريهاي روسيه در دهه۹۰ به شمار مي آيد.
ارتقاي پوتين به مقام نخست وزيري و سپس رياست جمهوري در آغاز قرن جديد بنا به دلايل مختلف نقطه عطفي در تاريخ جديد روسيه تلقي مي شود. دوران رياست جمهوري پوتين تاكنون در عرصه داخلي سه دستاورد مهم براي اين كشور به همراه داشته است:
- نخست، بهبود شاخص هاي رشد اقتصادي كه بخشي از آن مرهون بازسازي زيرساخت هاي اقتصادي و بخشي ديگر مرهون افزايش قيمت جهاني نفت بوده است.
- دوم، كاهش قدرت گروه هاي مافيايي و اليگارشي حاكم در اقتصاد روسيه كه در رأس آنها افرادي مانند برزوفسكي و بوزنسكي قرار داشتند (پوتين با كوتاه كردن دست اين افراد و مصادره اموال آنها و همچنين تقويت پليس مالياتي توانست ميزان خروج ارز از كشور را كه در دوران يلتسين به۵۰ ميليارد دلار در سال رسيده بود، به۲۰ ميليارد دلار كاهش دهد).
سوم، تقويت انسجام داخلي از طريق تقسيم كشور به هفت بخش اداري و گماردن افراد مورد وثوق در اين مناطق (در حال حاضر پنج نفر از هفت فرماندار روسيه از اعضاي سابق سرويس هاي امنيتي هستند). علاوه بر موارد فوق، انجام اصلاحات اساسي در نيروهاي مسلح، كاهش اختلافات سياسي و تنزل سطح جنگ در چچن از حالت يك جنگ تمام عيار به عمليات هاي تروريستي پراكنده از ديگر موفقيت هاي پوتين در عرصه داخلي به شمار مي آيد. مهمترين وجه مشخصه سياست داخلي پوتين در سال هاي اخير كوشش براي بازيابي مجد و عظمت گذشته روسيه و بازگرداندن اين كشور به جمع كشورهاي با ثبات، قدرتمند و پيشرفته بوده است. برخلاف يلتسين كه دستيابي به اين هدف را از طريق كمك هاي خارجي دنبال مي كرد، به نظر مي رسد پوتين عمدتاً بر استفاده از منابع داخلي در جهت سازماندهي مجدد عناصر اقتدار ملي تأكيد دارد.
مرحله جديد در روابط روسيه و آمريكا
فراز و نشيب سياست خارجي روسيه در قبال غرب به لحاظ تاريخي عمدتاً متأثر از دو عامل داخلي بوده است:
۱- گرايش فكري نخبگان بر سر قدرت.
۲- سطح و ميزان اقتدار و توانايي هاي داخلي.
هرگاه دو عامل فوق در روسيه در سطح متعادلي قرار داشته اند روابط روسيه و غرب نيز در سطح متعادل و معقولي دنبال شده است، اما عدم تعادل در يكي از دو عامل فوق و يا هر دو عامل اين روابط را به مرزهاي افراط و تفريط نزديك كرده است.
در عرصه سياست خارجي، دهه ۱۹۹۰ در روسيه با غلبه جريان غرب گراي كوزيروف- يلتسين آغاز شد كه اميد زيادي به حمايت غرب- و به ويژه ايالات متحده آمريكا- در جهت تداوم اصلاحات در روسيه و بازسازي اقتصادي اين كشور داشت، اما برآورده نشدن انتظارات و به دنبال آن تشديد فشارهاي داخلي و تداوم كاهش رشد اقتصادي موجب شد كه اين جريان به سرعت جاي خود را به جريان معتدل تر و عملگراتر پريماكف- يلتسين كه اولي به داشتن گرايش هاي اوراسيايي شهرت داشت، بدهد. با اين حال، عدم قاطعيت پريماكف در برخورد با مشكلات حاكم بر اقتصاد روسيه، اين كشور را به نقطه تعادل در عناصر اقتدار ملي نرساند و در نهايت اين وظيفه به پوتين محول شد. موفقيت هاي پوتين در عرصه داخلي زمينه هاي مناسبي را براي بازي معقول تر و معتدل تر روسيه در سطح جهاني فراهم ساخت، اما وقوع حادثه ۱۱ سپتامبر در مرحله اوج گيري اين فرآيند روس ها را پيش از آمادگي كامل در برابر يك انتخاب فوري تر و حساس قرار داد. موافقت روس ها با حضور نيروهاي آمريكايي در آسياي مركزي در جريان حمله آمريكا به افغانستان اگرچه در برخي تحليل ها به عنوان عقب نشيني روسيه در برابر آمريكا مورد تفسير قرار گرفت، اما در شرايط آن زمان شايد تنها حق انتخاب روس ها به شمار مي رفت. در شرايط پس از ۱۱ سپتامبر و قدرت نمايي آمريكا در سطح جهاني، روس ها ابزار قابل توجهي براي جلوگيري از فرصت به دست آمده براي كشورهاي آسياي مركزي در جهت نزديكي به غرب نداشتند در حالي كه همسويي با آمريكا از چهار جهت مختلف مي توانست براي روس ها منافعي به همراه داشته باشد:
نخست اينكه سقوط طالبان در افغانستان يكي از منابع مهم تغذيه فكري و فيزيكي جدايي طلبان چچن را از ميان مي برد و روس ها را در مبارزه با گروه هاي چچني محق جلوه مي داد.
دوم اينكه روس ها به همكاري آمريكا در ساختار اقتصاد جهاني و در فرآيند روبه رشد توسعه اقتصادي خود نيازمند بودند و مخالفت با آمريكا ممكن بود بر اين روند تأثير منفي بگذارد.
سوم اينكه روس ها نگران كنار گذاشته شدن اين كشور در معادلات انرژي درياي خزر بودند. تا پيش از حوادث ۱۱ سپتامبر معادلات انرژي در حوزه درياي خزر به گونه اي در حال پيشرفت بود كه نقش و اهميت روسيه را هر چه بيشتر كمرنگ مي ساخت. نزديكي هاي دوجانبه آمريكا با كشورهاي منطقه و تعيين مسير خطوط انتقال انرژي بدون در نظر گرفتن منافع روسيه، مقام هاي اين كشور را متقاعد ساخته بود كه بدون نظر مساعد آمريكا، ممكن است به يك كشور درجه دوم در معادلات انرژي منطقه تبديل شود.
و نهايتاً اينكه با توجه به جايگاه نفت در اقتصاد روسيه كه براساس آخرين اطلاعات حدود۴۰ درصد از صادرات روسيه و حدود ۱۳ درصد از كل توليد ناخالص داخلي اين كشور را تشكيل مي داد، روس ها به دنبال ايفاي نقش جدي تري در بازار جهاني نفت بودند و در اين راه شديداً به حمايت هاي آمريكا و به ويژه سرمايه گذاري هاي غربي در صنايع نفت اين كشور نيازمند بودند.
با توجه به شرايط فوق، روسيه با پذيرش حضور نيروهاي آمريكايي در آسياي مركزي اگر چه بخشي از اهميت خود را در سطح جهاني از دست داد اما در مقايسه با آنچه كه روس ها اميد به كسب آن داشتند و آنچه كه در صورت مخالفت نصيب آنها مي شد (آمريكايي ها در صورت نياز حتي بدون اجازه روس ها نيز به آسياي مركزي وارد مي شدند) به معامله پرضرري دست نزد.
نتيجه اقدامات پوتين در عرصه داخلي و خارجي تاكنون پذيرفته شدن روسيه در جمع كشورهاي صنعتي جهان، برقراري روابط متعادل ميان روسيه و ناتو از طريق تشكيل شوراي دائمي روسيه- ناتو و فراهم شدن زمينه هاي عضويت كامل روسيه در سازمان تجارت جهاني بوده است. به نظر مي رسد كه روس ها از اين طريق تاكنون تا حدود زيادي اعتبار جهاني خود را بازيافته اند. موضع روسيه در برابر بحران عراق و رفتار آمريكا پس از پايان جنگ با اين كشور كه حاكي از به رسميت شناختن موقعيت روسيه از سوي آمريكايي ها بود، نشان دهنده اين مسأله است كه روسيه بازي زيركانه اي را براي ارتقاي موقعيت جهاني خود دنبال مي كند. البته اين موضوع به هيچ وجه به معناي رقابت روسيه با آمريكا در موقعيت هژمونيك اين كشور نخواهد بود. روسيه رفتارهاي آمريكا را در دو حوزه متفاوت از يكديگر طبقه بندي مي كند:
نخست، رفتارهاي آمريكا به عنوان هژموني كه وظيفه حفظ امنيت جهاني و تداوم گردش اقتصاد جهاني سرمايه داري را برعهده دارد
دوم، رفتارهاي آمريكا به عنوان يك واحد ملي و يك رقيب ديرينه براي روسيه.
در حوزه نخست، استراتژي روسيه- حداقل تا آينده قابل پيش بيني- مبتني بر همكاري و همسويي است، اما در حوزه دوم، روس ها براساس معيار هزينه- فايده و متناسب با اهداف و منافع ملي خود تصميم گيري مي كنند. با اين حال، تفكيك ميان اين دو حوزه و تعيين موارد آن در سطح واقعي اغلب دشوار و تابع تفسيرها و استدلال هاي دوطرف مي باشد.
مسأله ايران در سياست خارجي روسيه
ايران و روسيه به لحاظ تاريخي تجربه هاي متنوعي از همكاري، رقابت، تعارض و حتي جنگ را پشت سر گذاشته اند. در شرايط جديد، به نظر مي رسد كه فضاي منطقه اي و بين المللي عرصه تازه اي را براي تعامل ميان دو كشور فراهم كرده است. ايران و روسيه، همانند روسيه و آمريكا در دو زمينه مجزاي از هم به تعامل با يكديگر ادامه مي دهند:
۱- روابط مبتني بر الزامات ناشي از همسايگي.
۲- روابط مبتني بر الزامات فرامنطقه اي.
در عرصه همسايگي، ايران و روسيه در برابر وضعيت منحصر به فرد و پيچيده اي قرار دارند. در حالي كه الزامات منطقه اي دو كشور را ناگزير به تعامل گسترده با يكديگر مي سازد، انگيزه ها، اهداف و تمايلات دروني دو كشور نه آنقدر همسو هستند كه دو كشور را به سمت برقراري روابط نزديك و پايدار و احياناً تشكيل يك بلوك منطقه اي سوق دهد و نه آنقدر متفاوت و متعارض هستند كه فضاي منطقه اي را به عرصه رقابت ميان دو كشور تبديل سازد. در عرصه همسايگي، روابط ايران و روسيه در سه حوزه روابط دوجانبه، درياي خزر و آسياي مركزي و قفقاز دنبال مي شود.
در سطح دو جانبه، ايران و روسيه طي ده سال گذشته در فضايي از بي اعتمادي به همكاري هاي خود ادامه داده اند. در اين مورد، روس ها بخصوص نسبت به عدم قطعيت طرف ايراني در پيگيري پروژه هاي توافق شده گله مند هستند و معتقدند كه اراده كافي براي تداوم اين پروژه ها (به جز در مورد نيروگاه اتمي بوشهر) وجود ندارد. براي مثال، روس ها از موارد عملياتي نشدن پروژه هايي مانند پروژه ماهواره زهره و هواپيماي توپولف ۲۰۴ و ۳۳۴ ياد مي كنند كه به رغم انجام توافقات اوليه هنوز به مرحله اجرا در نيامده است. در حال حاضر، حجم معاملات تجاري ايران و روسيه در حدود ۸۰۰ ميليون دلار است كه بخش قابل توجهي از آن معاملات غيرمستقيم مي باشد (به عنوان مثال، خريد آهن آلات روسي از طريق دبي و سوئيس).
در حوزه آسياي مركزي، روابط روسيه و ايران روابطي مبتني بر همكاري و تا حد كمتري رقابت بوده است. روس ها نگران حضور جمهوري اسلامي ايران در منطقه نيستند اما در عين حال تمايل ندارند سررشته امور در اين منطقه از دست آنها خارج شود. به همين دليل فعاليت هاي ايران در آسياي مركزي چنانچه به گونه اي با آنها هماهنگ شود و يا از كانال آنها عبور نمايد و يا در حد و اندازه اي نباشد كه اين موقعيت را به خطر بيندازد باعث نگراني روسيه نخواهد بود.
علاوه بر اين، ايران و روسيه در آسياي مركزي تجربه همكاري هاي سودمندي را مانند مسأله حل و فصل بحران تاجيكستان پشت سر گذاشته اند، اما اين مسأله منوط به داشتن ابزارهاي قوي از سوي ايران است. در صورتي كه ايران از ابزارهاي كافي برخوردار نباشد روس ها حاضر به شريك كردن ايران نيستند.
در حوزه درياي خزر، مسايل امنيتي براي روسيه بيش از موضوعات ديگر اهميت دارد. قراردادهاي ۱۹۲۱ و ۱۹۴۰ نيازهاي امنيتي روسيه را تأمين مي كرد و روس ها نيز به آن پايبند بودند اما با توجه به اصرار آذري ها و قزاق ها مبني بر تقسيم بستر دريا، روس ها پذيرفتند كه منابع درياي خزر در بستر آن تقسيم شود. مسأله مهم براي روسيه اين است كه با ناوگان هاي مختلف خود كه قدرتمند ترين ناوگان نظامي درياي خزر مي باشد به تمامي نقاط اين دريا دسترسي داشته باشد، به همين دليل براي روس ها مسأله مشاع بودن سطح دريا اهميت دارد. سه كشور تركمنستان، آذربايجان و قزاقستان بر روي تعيين يك محدوده كشوري و يك محدوده انحصاري اقتصادي تا ۴۰ مايل تأكيد دارند اما روس ها تمايل زيادي به اين امر ندارند. روس ها حداكثر ممكن است تا ۱۵ مايل را بپذيرند زيرا كشتي هاي ماهيگيري آنها هم اكنون در نزديكي سواحل تركمنستان در حال صيد ماهي هستند.
در حوزه درياي خزر، ابزارهاي جمهوري اسلامي ايران براي وارد كردن فشار به ساير كشورهاي ساحلي اندك است. روس ها معتقدند طرف اصلي جمهوري اسلامي ايران در درياي خزر، آذربايجان و تركمنستان هستند. به همين دليل روس ها مستقيماً مخالفتي با تقاضاهاي ايران مبني بر اختصاص سهم بيشتري از دريا را ندارند. براي ايران نيز مانند روسيه مشاع بودن سطح دريا بيش از تقسيم آن مطلوبيت دارد زيرا در صورت تقسيم سطح، كشورهاي آذربايجان، تركمنستان و قزاقستان در آبهاي خود مي توانند نيروهاي خارجي وارد كنند كه اين مسأله از نظر امنيتي بر كشورهاي منطقه از جمله ايران اثر مي گذارد. ايران در حال حاضر تنها با ناوگان روسيه مواجه است اما در صورت تقسيم ممكن است نيروهاي ديگري نيز وارد دريا شوند.
در حال حاضر، مهمترين فعاليت اقتصادي ايران در درياي خزر عمليات انتقال انرژي است كه از طرق مختلف به بيش از
۵۰ هزار بشكه در روز مي رسد.
ايران، روسيه و آمريكا
مجموعه متنوعي از علايق و منافع مشترك و همچنين علايق و منافع متعارض، ايران، روسيه و آمريكا را به يكديگر پيوند مي زند. نتيجه اين تعاملات را مي توان در گزاره هاي زير خلاصه كرد. گزاره هاي فوق اگرچه در برخي موارد متناقض هستند اما مجموعه ديدگاه هاي مختلف را در مورد مثلث ايران، روسيه و آمريكا مفهوم بندي مي كنند.
آمريكا معضلي در روابط ايران و روسيه است: تحريم هاي آمريكا عليه جمهوري اسلامي ايران و فشارهايي كه اين كشور بر روسيه وارد مي سازد موجب شده است كه بخشي از ظرفيت بالقوه همكاري هاي تكنولوژيك و تسليحات دو كشور معطل باقي بماند.
آمريكا معضل مشترك ايران و روسيه است: حداقل در دو زمينه ايران و روسيه به آمريكا به عنوان يك معضل مشترك مي نگرند. نخست اينكه ايران و روسيه از تداوم موقعيت هژمونيك آمريكا در سطح جهاني نگران هستند و دوم اينكه هر دو كشور نسبت به نفوذ آمريكا در منطقه آسياي مركزي و قفقاز نظر مساعدي ندارند. روس ها اگر چه در حال حاضر منافعي را در ايفاي نقش هژمونيك توسط آمريكا براي خود متصور مي بينند، اما اين مسأله به معناي آن نيست كه روسيه نسبت به تداوم اين نقش رضايت داشته باشد.
ايران موضوع چانه زني آمريكا و روسيه است: موضوع همكاري هاي هسته اي ايران و روسيه در سال هاي اخير به موضوعي براي چانه زني آمريكا و روسيه تبديل شده است. روس ها از طريق مقاومت در برابر تقاضاهاي قطع همكاري هسته اي با ايران از سوي آمريكا، تلاش مي كنند خود را در گردونه معادلات جهاني حفظ كنند.
ايران موضوع مشاجره آمريكا و روسيه است: روس ها معتقدند و يا حداقل اين گونه بيان مي كنند كه فشارهاي آمريكا براي قطع همكاري هسته اي با ايران با هدف خارج كردن روسيه از بازار ايران مي باشد.
روسيه موضوع بازي ايران و آمريكاست: از ديدگاه برخي از تحليلگران روسي، ايران به روسيه به عنوان يك كارت بازي در برابر آمريكا نگاه مي كند و به همين دليل نگاه ايران به روسيه استراتژيك نيست و هرگاه موقعيت اقتضاء كند ايران به روسيه بي توجه خواهد شد.
ايران معضل مشترك آمريكا و روسيه است: از ديدگاه هاي ديگر ايران به دليل الهام بخشي براي مسلمانان منطقه معضل مشترك آمريكا و روسيه تلقي مي شود. همچنين در زمينه موضوع دستيابي ايران به تكنولوژي هسته اي، هر دو كشور نگراني هاي جدي از خود نشان خواهند داد. در اين زمينه روسها مي دانند كه برنامه هسته اي ايران صلح آميز است اما بده بستان هاي ناگزير با ايالات متحده، آنها را وادار مي كند كه در ابراز نگراني درباره ايران با آمريكا همراه شوند.