اشكان نعمت پور
|
|
مسأله تكدي گري در خيابان هاي تهران بسيار جدي شده و چهره رنگ پريده كودكاني كه دستشان را ملتمسانه دراز مي كنند در بسياري از تقاطع هاي اصلي شهر تكان دهنده است. اينكه چگونه مي توان با اين امر به صورت اساسي برخورد كرد نياز به برنامه هاي اساسي و بلند مدت دارد، ولي بي اعتنايي به حضور آنها با اين كيفيت در شهر، اعمال همان برنامه ها را درآينده بسي دشوارتر خواهد كرد
«... و فردا در ذهن كودكان مفهوم گنگ گمشده اي داشت. آنها غرابت اين لفظ كهنه را در مشق هاي خود با لكه درشت سياهي تصوير مي كردند.» چهره معصوم كودكان بهت زده افغان يا دستان پينه بسته بچه هاي پاكستاني كه هراز چند گاهي بر صفحه تلويزيون نقش مي بندند، سبب مي شود سايه سنگين بغض را نزديك تر از هميشه احساس كنيم، گويي همه فراموش كرده اند كمي آن سوتر، در اين شهر خاكستري، آنجا كه مرز فقر مثل سراي مسلولين از سايرين جدايش كرده و كوچه پس كوچه هايش در تيرگي رها مي شوند، معصوميت پشت جعبه واكس و يك بسته آدامس، پشت صورت چرك كودكي پنهان شده كه والا ترين آرزويش، نشستن پشت نيمكت هاي غبار گرفته دبستان است و چشم دوختن به تخته اي كه روي آن نوشته: «بابا آمد.»
پرده اول
نمايندگان سازمان يونيسف هر چند وقت يكبار پشت تريبون قرار مي گيرند و سخناني در باب اهميت «روز جهاني حقوق كودكان» سر مي دهند. آنها از حق بهداشت و تغذيه مناسب كودكان حرف مي زنند و در مورد كيفيت آموزشي آنان داد سخن مي دهند و به برابري حقوق دختران و پسران، مقوله آرامش و استراحت هم اشاره مي كنند. در گردهمايي كه بيستم نوامبر هرسال برگزار مي شود، آمار تكان دهنده اي نيز ارائه مي شود. بيش از دويست و پنجاه ميليون كودك در سراسر جهان ناچارند به جاي تحصيل و بازي كار كنند و تعدادشان نيز روزبه روز افزايش مي يابد. بيش از سيصدهزار نوجوان كه كمتر از هجده سال دارند-حتي برخي از آنان هشت ساله به نظر مي رسند- اسلحه به دست، با جنگ و پيامد آن، مرگ دست به گريبانند... در گوشه اي ديگر از شهر، كودكان بي سامان را مي بينيد كه در انتظار غروب در خيابان ها پرسه مي زنند، آنها راهي به مدرسه ندارند و ناچارند براي به دست آوردن تكه اي نان كه شكم هاي برآمده و گرسنه شان را آرام بخشد، گدايي كنند و شب، هرشب در پياده روها و پارك ها به روياي گنگ و تيره فردا فرومي روند. اينها خياباني هستند.
پرده دوم
هر روز از كنار يكي از اين كودكان سرگردان خياباني عبور مي كنيم و با بي تفاوتي نگاهي گذرا به اندام نحيف و لباس هاي ژنده آنها مي اندازيم. شايد اگر مي دانستيم ممكن است قرعه شوم مرگ روزي ديگر به نام يكي ازاين بچه ها بيفتد به سياقي ديگر به آنان مي نگريستيم.
هم اكنون در يكي از سايت هاي مربوط به كمك به كودكان آمده است: حدود بيست و پنج تا سي هزار كودك- تنها در تهران- توسط والدينشان- حداقل كساني كه در ظاهر نام سرپرست آنها را يدك مي كشند- مجبورند به تكدي گري يا انجام كارهاي دشوار و طاقت فرسا بپردازند. اين سايت اشاره مي كند حداقل صد تا صدو پنجاه نفر از آنان طي هر ماه جان خود را به دلايل گوناگوني، از سوء تغذيه تا شرايط بسيار نامطلوب بهداشتي، از دست مي دهند. شايد اين اطلا عات را دقيق و رسمي نخوانيم و زير ذره بين نبريم اما خوب مي دانيم روزانه چند نفر از همين كودكان سرگردان خياباني از كنارما عبور مي كنند و ما معمولا ً با بي تفاوتي نگاه گذرايي به اندام نحيف و لباس هاي ژنده آنها مي اندازيم.
با اين وجود تهران، تنها شهر ما نيست كه دغدغه كودكان خياباني دارد كه مي خواهند بپذيرند حق زيستن دارند. در ساير شهرهاي بزرگ از مكزيكوسيتي و ريودوژانيرو تا دهلي و كراچي نيز بچه هاي شش تا پانزده ساله اي كه به تكدي گري مشغولند وجود دارند.اما حقيقت اين است همه اميدواريم ريشه هاي اين پديده شوم را از كشور خود بكنيم.
خانم نجفي، عضو جمعيت حمايت از حقوق كودكان، بر اين باور است والدين چنين كودكاني، معتاداني شوربخت يا مهاجراني آواره اند كه خود نيز نيازمند ياري اند و يا سيه سرشتاني هستند كه تنها براي به بند كشيدن و استثمار آنان، بر شمار فرزندانشان مي افزايند: «برخي از خانواده ها بچه دار مي شوند تا از ثمره دسترنج آنها بهره بگيرند. بعضي هم از مهاجران افغان هستند كه در توجيه مي گويند بچه ها گواهي تولد و يا شناسنامه ندارند و نمي توانند به مدرسه بروند، بنابراين آنها را به كار- حتي در خيابان هاي شهر- وا مي دارند، حتي آوارگان بنگلا دشي نيز در اين ميان ديده مي شوند و همه اينها، در سراسر ايران پراكنده اند.»
انجمني كه خانم نجفي سرپرستي آن را بر عهده دارد- و تنها بر پايه ياري مالي شهروندان عادي ادامه حيات مي دهد- اهتمام خود را براي كمك به اين بچه ها و آموختن حرفه اي مناسب به آنها به كار مي بندد. او همواره درتماس روزانه با اين افراد است و دغدغه هايشان را از نزديك لمس مي كند. اما آيا تلا ش هاي نيكوكارانه اي از اين دست كافي هستند؟ آيا چند انجمن و سازمان مي توانند اين پديده را كه ريشه در مسايل بنيادين اقتصادي و فرهنگي دارد رفع كنند؟ همه مي دانيم پاسخ اين پرسش چيست.
پاسخ خانم نجفي بسيار نيش دار و هشدار دهنده است. او مي گويد كودكاني كه در سرماي گزنده زمستان در پياده روها روي قطعه اي مقوا مي خوابند يا در شب هاي كوچكشان كه با دلهره ويراني در هم تنيده شده سرپناهي جز ساختمان هاي مخروبه و نيمه ويران نمي يابند بسيار خوشبخت تر از آناني هستند كه در خانه، نزد والديني خشمگين و عاصي مي مانند! برخي از آنها عليرغم اينكه خانواده دارند، شب ها را روي مقوا سر مي كنند. اما فكر مي كنند اين گونه بهتر است چرا كه در خانه چيزي جز پدر و مادري معتاد، اتاقي كوچك و تنگ و شرايطي وحشتناك انتظارشان را نمي كشد.»
او تشريح مي كند اين كودكان غالباً توسط سرپرست خانواده وادار به گدايي مي شوند. گروهي هم توسط سوداگراني كه آنها را اجاره كرده اند به تهران آورده مي شوند يا از محل زندگيشان در روستاهاي دور افتاده دزديده مي شوند تا زندگي مصيبت باري را در اينجا آغاز كنند.
برخلا ف آنچه به نظر مي رسد مسأله تكدي گري كودكان سازمان يافته است. اين بچه ها به گروه هاي مختلفي تقسيم مي شوند كه معمولا ً توسط يكي از بچه هاي بزرگتر ساماندهي مي شود. اين كودكان در خيابان هاي تهران- خصوصاً خيابان هاي شمال شهر- به گدايي مي پردازند و اگر در پايان روز پول كافي به كف نياورده باشند، به شدت تنبيه مي شوند. بنابراين نوخاسته هاي درمانده همه جا پراكنده اند، اما گاهي زيرنظر يكي كه هشت تا ده سال سن دارد جمع شده و تكدي گري مي كنند. در پايان آنچه به دست آورده اند روي هم گذاشته و به خانه مي برند، در غير اين صورت مورد تنبيه و آزار جسمي قرار خواهند گرفت.
با اين وجود آتيه تيره تري بر معصوميت پايمال شده آنها سيطره افكنده. بسياري از آنان سرانجام به بزهكاري، فروش مواد مخدر و مشروبات الكلي دست مي زنند: «گاهي نظاره گر چهره كودكاني هستيم كه براي خريد و فروش مواد مخدر و يا نوشيدني هاي الكلي پرورش مي يابند؛ رفته رفته ممكن است خود آنان نيز به اين مواد آلوده شوند. تاكنون هيچ كس نتوانسته بر چنين معضلي فائق آيد. سعي بسياري كرديم تا سازمان مسئولي بيابيم تا به ما ياري برسانند اما ...»
اشرف بروجردي، معاون اجتماعي وزارت بهداشت كشور مي گويد: «ساماندهي امور متكديان براساس قوانين موجود به عهده شهرداري است و البته وزارت كشور، نيروي انتظامي و ساير نهادها بايد درانجام اين وظيفه شهرداري را مساعدت كنند. شهرداري پيشتر مراكزي را براي اين امر احداث كرده بود و اين مراكز زماني كه معاونت فرهنگي و اجتماعي شهرداري تهران مسئوليت آن را بر عهده داشت، به تشكل هاي غيردولتي واگذار شدند و پيگيري اين امر پس از آن متوقف ماند.»
نادر شريعتمداري، رئيس كميسيون بر نامه و بودجه و امور اقتصادي شوراي شهر تهران معتقد است: «قطعاً مسئوليت مستقيم ساماندهي متكديان با شهرداري نيست. نهادهايي كه بايد در مسايل اجتماعي مسئوليت داشته باشند، شرح وظايف كاملاً روشني ندارند. بهزيستي، نيروي انتظامي، قوه قضائيه و بخش هاي ديگر كه درگير اين امر هستند، داراي مجموعه مشخصي براي برخورد با اين مسأله نيستند.»
... و اكنون كودكاني بي گناه، تنها به جرم تولد در خانواده هايي كه خود نيز قرباني هستند و البته اهمال همه ما و تقدير سياهي كه چنين رقم خورده، روزانه در اقيانوس تهران بي انتها، بي آنكه هيچ يك از ما دريابيم، چه بلا يي بر سرشان مي بارد جان خود را از دست مي دهند تا ما همچون وهمي از كنار بدن هاي سردشان بگذريم و هر يك، تنها براي فرار از وجداني كه در نهان به ملا مت روح بي تفاوتمان برخاسته، ديگري را مقصر برشماريم و باز چونان گذشته، فراموش كنيم كودكاني را كه تنها آرزويشان،نشستن پشت نيمكت هاي غبار گرفته دبستان است و چشم دوختن به تخته اي كه روي آن نوشته :«آن مرد آمد»