نويسنده: ادوارد ال ورز
مترجم: وحيد رضا نعيمي
انبوه نوشته هاي تحليل گران به اصطلاح نومحافظه كار در مورد نقشه سياسي مورد نظر آنان از خاورميانه نزد همگان شناخته شده است. اين نوشته ها بر پايه اين دو پيش انگاره است كه ژئوپليتيك پس از جنگ سرد تا مدتي طولاني تك قطبي خواهد ماند و تنها «فرا» قدرت جهان ايالات آمريكا حق باز آفريني ساختارهاي ژئو پليتيك را دارد تا به زعم خود جهان را بي خطرتر كند. جهاني شدن فعاليت بالقوه تروريسم را افزايش داده است. تك قطبيت به نوبه خود پيشگيري توسط فراقدرت را جهت مهار و نابودي نيروهاي حامي آن توجيه مي كند.
اين شرايط جديد بين المللي به علاوه سياست «تغيير حكومت» و مهندسي سياسي نهادهاي جديد دموكراتيك را توجيه مي كند كه گفته مي شود بنيانگذاري آنها همراه با ثبات و آرامش بيشتري است. در فهرست احتمالي اهداف آمريكا به جز عراق، ايران، سوريه و حتي شايد عربستان سعودي باشند كه همگي از نظر عرضه نفت جهان اهميت حياتي دارند.
بسياري در سراسر جهان به خصوص در خاورميانه معتقدند نفت يك علت انگيزنده اصلي در تهاجم آمريكا به عراق بود و هرازچندي شواهدي براي تأييد آن عرضه مي شود. مثلاً اخيراً پل ولفوويتز معاون وزير دفاع در پاسخ به سؤالي در مورد اينكه چرا آمريكا به عراق پرداخت نه كره شمالي، پاسخ داد كه يك تفاوت آن بود كه عراق در نفت شنا مي كند. در حالي كه نفت آشكار در هدف گيري عراق نقش داشت، شكل نقشه نفتي كه نومحافظه كاران آمريكايي مي خواهند ترسيم كنند، كمتر روشن است.
درباره ديدگاه نومحافظه كاران راجع به نفت چه مي دانيم؟ امروز فهم نگرش نومحافظه كاران درباره نفت بدون نگاهي به گذشته به روزهاي پر دغذغه جنگ سرد و تلاشهاي مقامات پنتاگون و جاهاي ديگر براي راه انداختن جنگ اقتصادي با اتحاد شوروي سابق امكان پذير نيست. از جمله اين مقامات ريچارد برن از مقامات ارشد سابق پنتاگون و مشاور ارشد فعلي دونالد رامسفلد وزير دفاع و كارشناس مؤسسه امريكن انترپرايزاست.
نخست آنكه نومحافظه كاران گرايش آشكاري به قيمتها دارند: هر چه پايين تر بهتر! بهاي بالاي نفت باعث انتقال بيش از يك تريليون دلار و شايد ۳ تريليون دلار به دولتهاي كشورهاي توليدكننده نفت از سال ۱۹۷۳ انجاميده است. آنان مدعي هستند بسياري از آنها از اين درآمد نه فقط براي مقاصد غير مولد بلكه بدتر براي تأمين مالي اعمال تروريستي عليه منافع آمريكا و برخي از متحدان آن استفاده كردند.
دوم نو محافظه كاران مي خواهند اوپك را تضعيف كنند، اگر نگوييم، نابودكنند.
سوم، همچون رويكرد گسترده تر نو محافظه كاران به ژئوپليتيك، رويكرد آنان به نفت هر چيزي است جز محافظه كارانه. اين رويكرد تندروانه و تجديد نظر طلب است و گرايش آن بيشتر به اين است كه چه چيزي از طريق برچيدن نهادهاي قديمي و مهندسي تغيير امكان پذير و مطلوب است، در حالي كه از پيامدهاي دخالت در ساختارهاي سياسي به ارث رسيده غافل است.
چهارم، آنان مخالفت شديدي با ديدگاه حاكم بر قوانين و مقررات تجارت بين المللي در خلال ۶۰ سال گذشته داشته اند كه بر اساس آن سياست و تجارت بايد در دو مسير جداگانه حركت كند. در واقع آنان عقيده محوري مخالفت با استفاده از ابزارهاي تجاري را براي نيل به مقاصد سياست خارجي را معكوس كردند. اين قاعده مانع استفاده از سلاح نفت توسط كشورهاي توليدكننده نفت مي شد و تحريمهاي ثانوي را غيرقانوني اعلام مي كرد و به علاوه كشورهايي را كه با اهداف اصلي تحريمهاي تجاري داد و ستد مي كردند، مورد مجازات قرار مي داد. در عوض اين ديدگاه استفاده از سلاح نفت را توسط كشورهاي واردكننده نفت به منظور تنبيه صادركنندگان نفت حامي تروريسم از طريق محروم كردن آنان از درآمد توجيه مي كند و به علاوه نظريه تحريمهاي ثانوي را حمايت مي كند كه مبتني بر اين ديدگاه است كه هر چقدر زيان بر اثر گسترش تحريمهاي ثانوي ايجاد شود، مزاياي محروم كردن حاميان تروريسم از درآمد بر آن خواهد چربيد. آنان اين نظريه را مسخره مي كنند كه توليدكنندگان نفت مي توانند از كساني كه صادراتشان را تحريم مي كنند، انتقام بگيرند. در عوض اعتقاد آنان اين است كه فروشندگان نفت بيشتر به بازار نياز دارند تا خريداران به عرضه. به عبارت ديگر فروش نفت به «ما» لطفي در حق ما نيست. بلكه خريداري نفت آنان توسط ما لطفي در حق آنان است.
پنجم كه كاملاً در تأييد عامل چهارم است. نومحافظه كاران بر اين اعتقاد هستند كه منابع نفتي و قانون گذاري آن بايد در اختيار بخش خصوصي باشد، نه دولتها چرا كه اگر بخش خصوصي به حال خود رها شود، توليد و كارايي را به حداكثر مي رساند و قيمت ها را پايين مي آورد. اين امر سبب مي شود تا شهروندان سهمي در منابع نفت كشورشان داشته باشند.
اين پنج ويژگي ديدگاه نومحافظه كاران در مورد نفت در دهه ۱۹۸۰ زاده و در تلاش براي نابودي اتحاد شوروي و اعلام پيروزي اين كشور به منظور پايان جنگ سرد متبلور شد. اين اصول پيش رانده شده و با مقتضيات جهان تك قطبي و جهاني شده پس از جنگ سرد و جنگ با تروريسم تطبيق يافته است.
اجازه دهيد اين پنج عامل را درچارچوب جنگ سرد و وضعيت فعلي بررسي كنيم. طبيعي است كه قيمت پايين نفت هسته ديدگاه نومحافظه كاري را در مورد نفت تشكيل دهد. بازارهاي شفاف شرايط لازم را براي كاهش قيمت كالا و رشد پايدار اقتصادي فراهم مي كند.
به علاوه اين بازار ها نقش اساسي در دسترسي و استفاده كشورهاي صادركننده نفت از منابع مالي پديده آمده از رهگذر صادرات نفت دارند.
در جهان امروز، به نظر مي رسد تأمين مالي تروريستها به درآمدهايي متكي باشد كه از رهگذر نفت پديد مي آيد، چه به صورت كمك مالي مستقيم برخي كشورهاي صادركننده نفت به گروههايي كه در غرب تروريست خوانده مي شوند يا كمك مالي غيرمستقيم مانند كمك عربستان سعودي به بنيادهاي خيريه كه از القاعده حمايت مي كردند.
در دهه ۱۹۸۰، هدف اصلي از پايين نگه داشتن قيمت ها دشمن اصلي ايالات متحده يعني اتحاد شوروي بود. از آنجايي كه صادرات هيدروكربن مهمترين منبع درآمد اتحاد شوروي بود، يكي از بهترين راههاي كشيدن رمق اتحاد شوروي و محروم كردن آن از درآمدهاي مورد نياز براي خريد فن آوري لازم براي حفظ توان نظامي و تأمين مالي اهداف شوروي در خارج از كشور بود.
دومين ويژگي ديدگاه محافظه كاري در مورد نفت شيفتگي تعدادي از نويسندگان نومحافظه كار نسبت به راههاي تضعيف اوپك است. اين نظر در چارچوب جنگ سرد گم بود، چرا كه اعضاي اصلي اوپك با آمريكا متحد شده بودند تا جلوي پيشرفت و نفوذ اتحاد شوروي را در خاورميانه بگيرند. اما حالا اين نظريه مطرح شده است. اوپك به چشم نهادي بي آزار ديده نمي شود كه سعي در تثبيت قيمتها دارد. بلكه به شكل سازماني ديده مي شود كه ساختارهاي بنيادي آن انباشت سرمايه را براي مقاصد خطرناك تسهيل كرده و باعث شده است تا كشورهاي شكست خورده ايجاد شوند و منابع مالي براي سرمايه گذاري مولد جهت كمك به جوامع موفق به كار گرفته نشود. اين سازمان به علاوه تجسم ارزشها و گزاره هايي است كه ضد ارزشها و گزاره ها جوامع بازار بنياد و آنهايي است كه شالوده نهادهاي دموكراتيك است.
بحث ها در كنفرانس هاي گروههاي نومحافظه كار همواره پر است از تلاش براي پرده بر كشيدن از رخ به اصطلاح ارتباطات و روابط علت و معلول بين اوپك، درآمد نفت، تروريسم و كشورهاي شكست خورده و نيز بين تسهيم درآمد نفت توسط شهروندان و كشورهاي موفق و تعجب آور نيست كه اين ديدگاه كه نفت عنصري اصلي در بركناري صدام حسين پذيرفته شده است. براي بسياري از نو محافظه كاران عراق كليد راهبرد ضد اوپك است.
سومين عنصر- گرايش راديكال و فعال نو محافظه كاران به تغيير- نيز ريشه در جنگ سرد دارد كه از رويكرد اتخاذ شده در برابر اتحاد شوروي نشأت مي گيرد: يافتن راهي براي فروپاشاندن حكومت و كمك به جايگزيني آن با حكومتي بر اساس نهادهاي دموكراتيك، فكري كه در اواسط دهه ۱۹۸۰ بعيد به نظر مي رسيد. چند عنصر در اين رويكرد وجود داشت. مثلاً اكنون شواهد روشني دال بر اين وجود دارد كه در اواسط دهه ۱۹۸۰ گفت وگوهايي بين مقامات ارشد آمريكايي از جمله ويليام كيسي رييس سيا و مقامات بلندپايه سعودي از جمله ملك فهد صورت گرفت كه هدف از آن كاهش شديد بهاي نفت با هدف كاهش دسترسي مسكو، تهران و طرابلس به ارز بود. كسي در اين مورد كه عوامل ديگري محرك رياض بودند، از جمله نياز به بازپس گيري سهم از دست رفته از بازار، مناقشه نمي كند. اما درسي كه در محافل نو محافظه كار آموخته شد، اين بود كه رابطه مستقيم علت و معلولي بين پايين آوردن شديد قيمت نفت در سال ۸۶-۱۹۸۵ و فروپاشي اتحاد شوروي در پنج سال بعد وجود دارد.
مطمئناً بهاي نفت تنها عنصر رويكرد فعالانه واشنگتن براي بردن در جنگ سرد نبود. بهاي نفت با ساير عوامل جنگ اقتصادي آميخته شده بود، از جمله رقابت تسليحاتي كه هدف از آن واداشتن مسكو به افزايش بودجه نظامي تا مرز ورشكستگي كشور بود، محدوديتهاي شديد بر اعتبار صادراتي و فروش كالاهاي با فن آوري پيشرفته و ايجاد مانع بر سر راه تلاشهاي اتحاد شوروي در راه افزايش صادرات هيدروكربن از طريق فروش گاز طبيعي به اروپاي غربي بود.
|
|
از اين رو، جنگ اقتصادي توجيه پذير عنصر چهارم رويكرد نو محافظه كاري را به نفت تشكيل مي دهد. نو محافظه كاران در ضمن عدم غمض عين نسبت به استفاده از سلاح نفت توسط كشورهاي توليدكننده نفت با استفاده از تحريم هاي ثانوي عليه شركتهايي كه با اسراييل داد و ستد دارند، با رغبت كاربرد سلاح نفت را براي محروم كردن توليدكنندگان از منابع مالي مورد نياز جهت تأمين مالي تروريسم و ساير اهداف سياسي كشورهاي ديگر پذيرفته اند. بنابراين اتفاقي نيست كه همان كساني كه در راه اندازي جنگ اقتصادي با شوروي نقش مركزي داشتند، در اتخاذ سياستهايي نقش محوري داشته اند كه هدف از آن منزوي كردن ايران و ليبي با محروم كردن آنها از درآمد از طريق اعمال محدوديت بر صادرات و سرمايه گذاريهايي است كه ظرفيت توليد و در نتيجه درآمد آتي را افزايش مي دهد. در سالهاي دهه ۱۹۸۰ آنان چنين اقداماتي به عمل آورده بودند، يعني يك دهه پيش از قانون تحريم ايران- ليبي و كاملاً از آن قانون حمايت كردند.
و نهايتاً به موضوع خصوصي سازي مي رسيم. اين موضوع محور مباحث اخير در مورد عراق پس از صدام بوده است، هر چند كه موضع شعارگونه دائمي واشنگتن اين بوده است كه تصميم گيري در اين مورد بر عهده دولت آينده عراق است. شالوده رويكرد نومحافظه كاري اين است كه تشويق مالكيت خصوصي منابع نفت هدف مشروع سياست آمريكا در قبال كشورهاي توليدكننده نفت است.
دو منطق ارائه مي شود. نخستين منطق به پيامدهاي احتمالي آن مربوط مي شود: افزايش كارآمد توليد نفت، كاهش قيمتها و كاهش درآمدهايي كه روانه خزانه هاي دولتي مي شود و در مقاصدي به مصرف مي رسد كه با منافع آمريكا سازگار نيست. دومين منطق به ايجاد رابطه بين شهروندان و سهيم شدن در منابع نفت است. نومحافظه كاران شيفته راههايي بوده اند كه تغيير كشورهاي توليدكننده را به اين منظور تضمين كند. مثلاً بحثهاي آنان بر نظام رويالتي مانند آنچه در آلاسكا اعمال مي شود يا سازوكار تقسيم درآمد در منطقه اوساج (در اوكلاهما) تمركز دارد كه شهروندان در آن مستقيماً در هر بشكه نفت توليدي سهم دارند. بحث هاي آنان شامل راههاي تضمين مشاركت عراقي ها در مالكيت نفت از طريق طرحهايي است كه اشتباهات خصوصي سازي را در روسيه تكرار نكند، اشتباهاتي كه به انتقال يك انحصار دولتي به گروهي از ثروتمندان شد، نه كارگران اين صنايع كه قرار بود مالكيت را در اختيار بگيرند.
اين رويكرد نومحافظه كاري اغلب مرتبط با ديدگاههاي مربوط به نقش اسراييل در خاورميانه است. وقتي به رويكرد نومحافظه كاري براي ترسيم مجدد نقشه انرژي منطقه اشاره مي شود، اين رويكرد اغلب به عرضه نفت و گاز منطقه به طور نامحدود به اسراييل مرتبط مي شود. حتي به بازسازي خط لوله نفت كركوك به حيفا مرتبط مي شود. علت اين امر برجستگي حضور طرفداران اسراييل در ميان نومحافظه كاران است. اما فهم تغييرات عميقي كه درصورت حاكم شدن ديدگاه نو محافظه كاري رخ خواهد داد، نيازمند آوردن اسراييل به بحث نيست.
آنچه از بحث افتاده است، دو موضوع حساس است. نخست آيا نومحافظه كاران نماينده سياست آمريكا هستند؟ پاسخ البته هم آره است و هم نه. بله، نو محافظه كاراني در دولت آمريكا حضور دارند، به خصوص پنتاگون و نيز در مناصب اصلي در وزارت خارجه، دفتر معاون رييس جمهوري و كاخ سفيد. اما نه، چون اين تفكر فقط يك شاخه تأثيرگذار در كشمكش اداري است كه به تصميم گيري رييس جمهوري منجر مي شود. هيچ شواهدي وجود ندارد كه نشان دهد بوش اين موضع را دربست در عرصه سياسي يا نفت پذيرفته است. در واقع سياستهايي كه آبراهام وزير انرژي پيگيري كرده است، مستقيماً حامي عربستان سعودي و اوپك بوده است و مقامات آمريكايي پا را از حيطه اختيارات خود فراتر گذاشته، حمايت خود را از تثبيت بهاي نفت در حول و حوش ۲۵ دلار در هر بشكه اعلام كرده اند، هر چند كه هرگز قيمتي را بر قيمتي ديگر ترجيح نداده اند. اينها رويكرد نومحافظه كاري به نفت نيست.
دوم اين موضوع است كه آيا ديدگاه محافظه كاري چيزي بيشتر از خطاي باصره است يا نيست. هر چه باشد، فروپاشي اتحاد شوروي به دلايلي اتفاق افتاد كه فراتر از راه افتادن جنگ اقتصادي توسط واشنگتن و مربوط به پوسيدن نهادهاي سياسي داخلي است. در بخش نفت موانع نيرومند و عظيمي در سر راه رخ دادن تغييرات اساسي قرار دارد، از جمله تغييراتي كه روي ميز طراحي نو محافظه كاران در واشنگتن قرار دارد. تغيير نقشه نفت و باز آفريني بخش نفت بين المللي بسيار بيش از سرنگوني صدام حسين را مي طلبد.