اشاره:سيستم هاي آموزشي و مهارتي منعطف و پويا، نه تنها پاسخگوي بسياري از تحولات و نيازهاي ساختارهاي اقتصادي است بلكه به شيوه هاي مختلف جوابگوي نيازهاي فردي و اجتماعي و مادي و رواني اقشار مورد آموزشي است. مقاله حاضر ضعفها و مشكلات پيوند كارآمد سيستم آموزش با ساختار اقتصادي در يكي از كشورهاي توسعه يافته يعني ايالات متحده آمريكا را تبيين مي كند. اين مقاله در سايت اينترنتي مؤسسه آموزشي و اقتصاد دانشگاه كلمبيا منتشر شده است.
ساختار نظام آموزشي آمريكا تقريباً ارتباط مستقيم با چگونگي سازماندهي فعاليت اقتصادي اين كشور طي دهه هاي گذشته دارد.
حوزه هاي كار، در حال تغيير هستند و شيوه سنتي سازماندهي آموزش، ديگر جوابگوي نيازهاي دانشجويان نيست.
براساس يافته هاي يكي از تحقيقات بنيادي مبتني بر علم شناختي، آموزش سنتي براي يادگيري بسيار ضعيف است. همچنين براساس اين تحقيق ، نيازهاي مهارتي مكان هاي كار و شيوه هاي سازماندهي آموزش با يكديگر هماهنگي و همخواني دارند.
مقاله حاضر نقش مكملي كه مكان هاي كار (كه تغيير يافته اند) و آنچه يادگيري مؤثر خوانده مي شود در قبال هم در جامعه آمريكا ايفا مي كنند را نشان مي دهد. اين دو جريان جدا از هم هستند.
جريان اول: مكان هاي كار در حال تغيير
مكان هاي كار آمريكا در حال تغيير هستند و اين تغييرات رفته رفته آموزش سنتي را بيشتر و بيشتر با آنچه دانش آموختگان در محل كار نياز دارند بي ارتباط مي كند. تجارت و بازرگاني آمريكا براساس نظام توليد انبوه رشد كرد. اين نظام با هدف پايين آوردن هزينه هاي محصولات استاندارد، طراحي شده است. تأكيد اين نظام بر مشاغلي است با كارگران با مهارت پايين كه بتوانند جاي خود را تغيير دهند، ابتكار عمل هايي كه خطاها و كيفيت پايين را جبران كند و نظام هاي پيشرفته كنترل كيفيت براي يافتن نواقص در پايان مرحله توليد و تكنولوژي هايي كه اعمال نظر كارگر را كنترل يا محدود مي كند. شركت ها براي كارآمد كردن اين سيستم به چندين سطح از مديران، ناظران و پرسنل فني براي كنترل كارگران، اداره كارهاي روزانه و يافتن و تصحيح اشتباهات در پايان كار نياز دارند.
اما نيروها و عوامل خارجي به دليل رقابت تشديد شده بين المللي، تكثير محصولات، تسريع چرخه هاي توليد، روند سريع تغيير در تكنولوژي هاي توليد و علاقه روبه رو رشد مشتري به كيفيت، تكيه صنعت بر اين نظام سنتي توليد را دچار دگرگوني كرده است.
امروزه در فضاي اقتصادي كه تغيير، تنوع و بلاتكليفي و عدم اطمينان از مشخصات آن است، كليد رقابت مؤثر، انعطاف پذيري، واكنش سريع به تغييرات بازار و تداوم نوآوري است.
شيوه قديمي سازماندهي توليد چنان در لايه مديريت و نظارت گرفتار شده كه شركت ها تنها مي توانند به تهديدات رقابتي پاسخ دهند. براي پايين آوردن زمان لازم براي توسعه، توليد و توزيع محصولات، شركت ها اقدامات زير را انجام مي دهند:
۱) كاهش نيروهاي مديريتي، نظارتي و تداركاتي و فني
۲) واگذار كردن اين كارها به كارگران باسابقه و گسترش مسئوليت هاي شغلي آنها
۳) كاستن از مشاغل جداگانه
توليد انعطاف پذير مستلزم تعدد تصميم هاست و نياز به پاسخ فوري به نياز بازار به معني آن است كه تصميمات ديگر نبايد تنها در سطوح نظارتي و مديريت اتخاذ شود بلكه بايد در محل كار كارگران گرفته شود. اين تغييرات مكان هاي كار را تغيير داده است. اين تغييرات عبارتند از:
* كاهش شمار مشاغل با مهارت پايين؛
* نياز به مهارت هاي بالا؛
* تغيير آنچه كارگران بايد بدانند و اينكه چگونه بايد از آنچه مي دانند استفاده كنند.
* محدود كردن ارزش بلندمدت معلومات يا مهارت.
مثلاً در نظام بانك داري كامپيوتري شدن سيستم ها بسياري از كارهاي روزانه و تكراري و دستي را كه خود پايه بسياري از مشاغل بود، حذف كرده است.
در حالي كه تعدد سرويس ها و خدمات ماشيني تغييراتي را ايجاد كرده كه ضرورت استفاده از كارگران متخصص را موجب شده است. نيروهايي كه خدمات بانك و نيازهاي مشتريان آن را مي دانند.
در بازار نساجي، مشتريان خواستار توزيع سريعتر و تغيير گاه به گاه الگوها هستند. شركت ها براي آنكه بتوانند از پس رقابت به خوبي برآيند بايد كار با ماشين، كنترل نوآورانه و حفظ ركورد به طور همزمان را يك جا به اپراتور واگذار كنند. اپراتورها اكنون بايد درباره دلايل مشكلات ماشين داوري پيش بيني كنند و كارگران ماشين بايد پيشينه محاسباتي داشته باشند. نتيجه اين مي شود كه شركت ها مجبورند در پي كارگران آموزش ديده با مهارت بالا باشند.
در صنعت پوشاك، تكنيك هاي جديد توليد كار كارگران را تغيير مي دهد. در سال ۱۹۸۵ تنها يك درصد از كارگران توليد در فرآيندهايي كه براي سرعت بخشيدن به كار طراحي شده بود شركت داشتند. اين رقم در دهه ۱۹۹۰ به ۲۰ درصد رسيد. اين فرآيند و فرآيندهاي شبيه به آن به كارگران توان رويارويي با مشكلات پيش بيني نشده را مي دهد.
شاهد اين نيازهاي مهارتي در حال تغيير را مي تواند در تغييرات دستمزدها و الگوهاي كاري زير ديد:
* در سال ۱۹۷۹، دستمزد كارگران مرد ۲۵ تا ۳۴ سال تمام وقت با مدرك دانشگاهي ۱۳ درصد بيشتر از كارگران مشابه با ديپلم دبيرستان بود. در سال ۱۹۸۷ دستمزد دانش آموختگان مرد در اين گروه سني ۳۸ درصد بيشتر از همكارانشان با مدرك ديپلم دبيرستان بود. حداكثر دستمزد زنان در همين گروه سني با مدرك دانشگاهي از ۲۳ درصد در سال ۱۹۷۹ بر ۴۵ درصد در سال ۱۹۸۷ رشد داشته است.
* استخدام دانش آموختگان تمام وقت ۲۵ تا ۳۴ سال بين سالهاي ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۷ ده درصد رشد داشته است، در حالي كه درآمد آنها ۳۳ درصد افزايش يافته است.
جريان دوم: درك جديد از آموزش كارآمد
مدارس آمريكا به صورت مرتب و بنيادي آنچه را كه درباره چگونگي يادگيري مؤثر وجود دارد و شرايطي كه براساس آن دانش آموزي معلومات خود را در شرايط جديد به كار مي برند، نقض مي كنند. اين مسئله در همه سطوح و بخش هاي آموزشي آمريكا از دبيرستان تا سيستم هاي آموزشي در شركت هاي خصوصي جريان پيدا كرده است. آنچه كه موجب ناكارآمد شدن محيط هاي يادگيري مي شود اين است كه اين محيط فرضيه هاي غلط درباره چگونگي يادگيري افراد را بازتاب مي دهند. اكثر آموزش ها براساس اين فرضيه ها شكل گرفته است:
* يادگيرندگان دريافت كنندگان منفعلي هستند.
* آنها منفعل، كسل و بي ميل به مشاركت در يادگيري هستند. اين نوع آموزش اين نكته را در نظر نمي گيرد كه انسان ها، موجودات كنجكاو و پيگير و داراي احساسي هستند كه وقتي در روند حل كردن مسائلي كه برايشان معنايي دارد شركت مي كنند بهتر ياد مي گيرند. شيوه كنوني آموزش در آمريكا ناقض شيوه يادگيري موثر افراد است و به همين دليل كارايي ندارد. پژوهش ها نشان داده است كه دانش آموزان در انتقال و به كارگيري آنچه از مدرسه مي آموزند در محيط هاي طبيعي و در زندگي بسيار ضعيف تر هستند و اين نبايد باعث تعجب ما شود. علم و مهارتي كه به شيوه ضعيفي آموخته شود را نمي توان به صورت مؤثر انتقال داد و به كار بست.
خوشبختانه يك قرن تفكر، پژوهش و آزمون و خطا راهي را به سوي يادگيري مؤثر گشوده است و براساس اينكه چطور افراد به صورت طبيعي و مؤثر مي آموزند و ياد مي گيرند ، نظرات جديدي چون استفاده درست و موثر از زمان يادگيري براي دانش آموزان و به مشاركت كشاندن افراد كم انگيزه مطرح شده است. بررسي يادگيري هر كودك مي تواند موجب مؤثر شدن شيوه هاي آموزش شود. كودكان در محيطي كه جريان فعاليت هاي آنها، بازخورد فوري درباره موفقيت در كارهايشان مي دهد. آموزش بهتري مي بينند يادگيري آنها با هدايت والدين و همسالانشان انجام مي شود كه مانند الگوهايي به آنها در ديدن ارتباطات معني دار ميان تجربه هاي متفاوت كمك مي كنند.
يادگيري به شيوه سنتي كارآموزي هم مي تواند مؤثر باشد. كارآموزي سنتي يكي از راههاي زندگي است. نمي توان ميان فعاليت هاي روزانه و آموزش مهارت هاي كاري تمايز قائل شد. استانداردها محصول محيط هاي كاري هستند. قضاوت درباره توانايي بالقوه كارآموز در جريان كار شكل مي گيرد. هر دستورالعملي كه كارآموز دريافت مي كند مستقيما از آموزش معلم يا استاد ناشي نمي شود بلكه با انجام كار از سوي كارگر حاصل مي شود. شيوه و عملكرد استاد يا معلم استانداردها را براي كارآموز مشخص مي كند. دانشمندان علم شناختي براساس آنچه از مشاهده كودكان و مطالعه كارآموزي سنتي دريافته اند اصول آموزش موثر را بدست آورده اند. اين اصول براي فعاليت هاي مدرني كه اجزاء و روندهاي آن همواره قابل مشاهده و محسوس نيستند (مانند رياضيات و مديريت براساس كامپيوتر) اصلاح شده است. يكي از موارد استفاده اين اصول شناختي كه كارآموزي شناختي خوانده مي شود، بسيار مفيد است. اين اصول نقش معلمان و دانش آموزان را تغيير مي دهد.
محيط يادگيري مشخصات و ويژگي هاي تكنولوژيك، اجتماعي و انگيزه اي محيط هاي واقعي را پيدا مي كند. وقتي محيط يادگيري تغيير كند، دانش آموزان به طور فعال در حل مسائل دنياي واقعي مشاركت مي كنند و در اين راه از نظرات و تجربيات خود استفاده مي كنند و آن را در مقابل همسالان و معلمانشان مي آزمايند. معلمان نقش الگو، راهنما و مربي را دارند.
پيوند تغيير محيط هاي كاري و اصلاح نظام آموزش تقويت نظام آموزشي به طوري كه با شيوه هاي يادگيري مؤثر افراد همخواني داشته باشد توانايي اين نظام را براي آماده كردن دانش آموزان و دانشجويان براي مكان هاي كار تغيير يافته بالا مي برد.
اين دو جريان و شاخه، يعني نيازهاي گسترده مهارتي محيط هاي كاري تغيير يافته و آگاهي درباره چگونگي يادگيري افراد، ارتباط تنگاتنگي با هم دارند.
هر دو از استراتژي هاي مشابه براي اصلاحات آموزشي استفاده مي كنند. پژوهش ها و تحليل هاي پنج سال گذشته در آمريكا نشان مي دهد كه تغييراتي كه بايد با هدف يادگيري صورت گيرد هماهنگ و كامل كننده انتظاراتي است كه از افراد در محل كارشان وجود دارد.
در محل هاي كار سنتي، از كارگران انتظار ندارند كه همه كاره باشند. نظام آموزشي كه در آن معلم ها كنترل يادگيري را در دست دارند و معلومات را به دانش آموزان منفعل خود تزريق مي كنند درست هماهنگ با محل هاي كار سنتي است. از كارمندان سطح بالا انتظار مي رود كه دستورها را دريافت و ابلاغ كنند. كارگران سطح پايين هم بايد دستورات را پيروي كنند. از هيچ يك از آنها انتظار نمي رود نظرات خود را وارد كار كنند. اين شيوه كه موجب بروز مشكلات رفتاري در كلاس مي شود، در محل كار هم غيبت و سلب مسئوليت را به همراه دارد. همانطور كه يادگيري سنتي تقويت رابطه ميان محرك و پاسخ صحيح تأكيد دارد، كارگران هم در محل هاي كار سنتي بايد دستورات صريح و نه چندان مبهم را اجرا كنند.
در محيط هاي سنتي كارگران صرفا براي كار ويژه هاي خاصي و در شرايطي محدود آموزش مي بينند. نيروهاي تداركاتي ويژه و ناظران بايد از پس امور غيرمعمول برآيند. در محيط هاي كار سنتي افزايش مهارت به معني افزايش شمار محرك هايي است كه هر فرد واكنش درست به آن را مي داند. مدارس بر دادن پاسخ هاي صحيح تأكيد دارد و يادگيري از خطاها و ارائه راه حل هاي جايگزين براي مسائل توجه چنداني نمي شود.
در محل هاي كار سنتي بر كامل كردن كار به جاي درك آن و بهبود عملكرد تكيه مي شود. ديدگاه سنتي به كنترل كيفيت با غفلت از يادگيري از خطاها در نظام آموزشي همخواني دارد. از آنجا كه خطاها در پايان خط توليد اصلاح مي شود كنترل كيفيت در روند كار اجرا نمي شود. در نتيجه كارگران از خطاهاي خود نمي آموزند و روند توليد و محصول بهبود نمي يابد.
وسرانجام اينكه در آموزش سنتي فرض بر اين است كه علم بايد جدا از متن و محيط واقعي كه در آن مورد استفاده قرار مي گيرد آموخته شود. در محيط كار سنتي هم از كارگران انتظاري نيست چيز زيادي درباره كل موضوع بدانند. محيط واقعي مهم نيست. فقط وظيفه محول شده بايد به درستي انجام شود.
اما امروز تكيه بر شيوه هاي مبتني بر كارگران كم هزينه و با مهارت پايين كه منتظر اين باشند كسي به آنها بگويد چه بكنند، براي شركت ها پر هزينه شده است. كارگران امروز نياز به درك گسترده اي از سيستم هايي دارند كه از آن استفاده مي كنند. حتي مهمتر اينكه به درك كاري كه مي كنند نياز دارند. تنها اين نوع درك است كه مي توانند وظايف خود را انجام دهند يا مشكلاتي كه با آن روبرو مي شوند را حل كنند. كارآموزي شناختي براساس نظام يادگيري طبيعي بشر كار مي كند نه خلاف آن.
اين نوع آموزش، نوعي استراتژي يادگيري ارائه مي كند كه با چگونگي عملكرد افراد در محل كارشان هماهنگ است.
مترجم:نيلوفر قديري