گفت وگو با دكتر رضا منصوري معاون پژوهشي وزارت علوم، تحقيقات و فناوري
جاي خالي مفاهيم پايه
|
|
گفت وگو: مريم پاپي
اشاره؛
توسعه، پديده اي چند بعدي است و محدود كردن آن به پيشرفت اقتصادي موجه نيست. چرا كه هدف نهايي هر جامعه، تلاش براي نيل به رشد و توسعه است. توسعه، ارتقاي مستمر كل جامعه و نظام اجتماعي به سوي زندگي بهتر و انساني تر معنا شده است. اما زماني كه فرهنگ يك جامعه، پذيراي توسعه نباشد، تحول در فرهنگ، مي تواند مقدمه اي براي توسعه در ابعاد گوناگون باشد. به مناسبت تدوين چشم انداز توسعه كشور در افق ۲۰ ساله كه تحت عنوان توسعه پايدار ملي توسط سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور صورت گرفته است،
با دكتر رضا منصوري معاون پژوهشي وزارت علوم، تحقيقات و فناوري در باره بخش فرهنگ در برنامه چهارم توسعه گفت وگو كرده ايم. معاون پژوهشي وزارت علوم، حوزه فرهنگ را با همان نگاه تخصصي خود مي بيند. او مهم ترين مشكل بخش فرهنگ را هماهنگ نشدن با فناوري جديد مي داند. دكتر منصوري معتقد است وزارت علوم بايد به بخش هاي ديگر فرهنگي كمك كند تا مفهوم علم جديد فناوري را بشناسد.وي مي گويد، شكي نيست اگر بخواهيم تغيير فرهنگي مناسبي در كشور ايجاد كنيم بايد براي اصلاح رفتارهاي روزمره افراد جامعه تلاش كنيم.
گفت وگو با دكتر رضا منصوري را با هم مي خوانيم.
* شما به عنوان معاون وزارتخانه اي كه بخشي از وظيفه فرهنگي جامعه را به دوش دارد، يك برنامه ريزي فرهنگي خوب را واجد چه مشخصه ها و ويژگي هايي مي دانيد؟
- براي برنامه ريزي، ابتدا بايد اهداف و مأموريت ها را مشخص كنيم. اگر هدف ها و رسالت فرهنگ كشور مشخص و سياست هاي آن اتخاذ شده باشد، بعد از اين مرحله، براي اجرا بايد در چارچوب سياست ها براي رسيدن به اهداف برنامه ريزي كرد. من نمي دانم كه مسئولان چه هدفي را براي بخش فرهنگ در نظر گرفته اند، ولي به عنوان يك متولي پژوهش مي توانم بگويم كه توسعه يافتگي فرهنگي هدف مطلوب ماست. توسعه نيافتگي به اين معناست كه ما با فرهنگ نوين دنيا آشنا نيستيم. البته من بين فرهنگ نوين دنيا و فرهنگ غرب تمايز قايلم، غرب، شروع كننده فعاليت فكري بشر طي ۴-۳ قرن اخير بوده كه منجر به پيشرفت علمي و صنعتي شده، همراه با اين فعاليت، فرهنگي را مبتني بر فرهنگ سنتي خودش به وجود آورده. يعني علم و فناوري جديد، خودش فرهنگي را به وجود آورده، ولي ما با اين فرهنگ آشنا نيستيم و خو نگرفته ايم. تعارض هايي هم كه در جامعه ما ديده مي شود عمدتاً ناشي از نشناختن علم و فناوري جديد و تأثير فرهنگي است كه در غرب داشته و ما گاهي اوقات آن را به عنوان فرهنگ غربي تلقي مي كنيم. اين برداشت غلط است چون بخشي از اين فرهنگ ناشي از علم و فناوري و بخش ديگر آن زاييده سنت هاي خود غربي هاست.
ما هم خودمان يك فرهنگ جداگانه، مبتني بر روش ها، سنن و رفتار اجتماعي مان داشته ايم كه بعد از اسلام رنگ و بوي اسلامي گرفته و فرهنگ اسلامي- ايراني ناميده شده است. در ۲۰۰-۱۰۰ سال اخير نيز با مظاهر فرهنگ غربي آشنا شده ايم و ملغمه اي از اين فرهنگ ها بر جامعه ما حاكم شده ولي هيچ وقت نيانديشيديم و راهكارهايي پيشنهاد نكرده ايم كه اولاً علم و فرهنگ ناشي از آن را در دنياي متمدن جذب و درك كرده و به تبع آن فرهنگ جديدي ايجاد كنيم. بنابراين به نظر من اگر قرار است براي فرهنگ برنامه ريزي شود بايد هدف گذاري صورت گيرد. هدف گذاري مطلوب شخص من است كه جامعه ما بايد دركي از علم و فناوري جديد داشته باشد، اين درك را در جامعه راسخ كند و به تبع آن فرهنگ رفتاري جديدي به وجود آورد و بعد براي اين هدف برنامه ريزي كند. اگر قرار است در برنامه چهارم توسعه اتفاقي بيفتد، بايد بر درك فناوري جديد در داخل كشور و تغييرات رفتاري متناسب با آن تأكيد شود.
* از نظر شما، بايد فناوري جديد را به عنوان مهم ترين متغير تأثيرگذار و سازنده فرهنگ در نظر گرفت؟
- قطعاً همين طور است.چون در غير اين صورت ما بيراهه اي را كه شروع كرده ايم ادامه خواهيم داد و بر سنت هاي خودمان تأكيد خواهيم كرد بدون اين كه بگوييم با سنت هاي رفتاري و اعتقادي قبلي خودمان در دنياي جديد مي خواهيم چه كاري انجام دهيم و به چه سمتي برويم. امكان چشم پوشي بر علم و فناوري جديد دنيا براي ما وجود ندارد و اين كار اصلاً مطلوب هم نيست. وقتي چشم باز مي كنيم و مي خواهيم بازيگر دنياي جديد شويم بايد بتوانيم علم و فناوري جديد را درك و جذب كرده و به تبع آن سنت هاي خودمان را روزآمد كنيم. اين كه به چه سمتي بوديم، آينده نشان خواهد داد ولي بايد براي اين پيشرفت برنامه ريزي كنيم، يعني كاري كه تا به حال انجام نداده ايم.
ما بر سر مطبوعات، بازنگري كتاب ها، سينما، تئاتر و... در حوزه فرهنگ جنگ داشته ايم ولي هيچ گاه ارتباط اين مؤلفه هاي فرهنگي با دنياي جديد و شاخصه هاي علم و فناوري را برقرار نكرده ايم، در صورت برقراري اين ارتباط مي توان ادعا كرد كه يك حركت بسيار مهم فرهنگي انجام شده است.
* بعضي از كارشناسان عقيده دارند برنامه ريزي در حوزه فرهنگ نمي تواند چندان كارساز باشد و به جاي برنامه ريزي توسط دولت در اين حوزه، بايد نهادهاي مدني براساس نيازها و علايق مردم اين وظيفه را به عهده گيرند. شما با اين نظر موافقيد؟
- برنامه ريزي به اين معنا نيست كه دولت همه كاره باشد. اين اشتباه است كه خيال مي كنيم برنامه ريزي آن چيزي است كه در كشورهاي سوسياليستي مثل شوروي اتفاق مي افتاد. اين تنها يك نوع برنامه ريزي است.
سپردن تمام مسايل فرهنگي از سوي دولت به بخش خصوصي و نهادهاي مدني، خودش يك برنامه ريزي مي خواهد و نام اين برنامه ريزي را نمي توان تناقض گذاشت. بدون برنامه ريزي دچار هرج و مرج خواهيم شد.
* يكي از مشكلات حوزه فرهنگ اين است كه مديران اين حوزه از سياست هاي كلان فرهنگي بي اطلاع هستند. اين مسأله چه دليلي مي تواند داشته باشد؟
- اين موضوع را قبول ندارم. چون ما اصلاً سياست كلان فرهنگي نداريم كه كسي از آن مطلع يا بي اطلاع باشد. آن چيزي هم كه وجود دارد آنقدر در مطبوعات انعكاس پيدا مي كند كه همه بالقوه مي توانند از آن باخبر باشند مگر اينكه كساني چشم هاي شان را روي شاهراه اطلاعاتي و رسانه ها ببندند. چون گردش اطلاعات در كشور ما نسبتاً خوب است و اگر كسي بخواهد اطلاعات كسب كند به راحتي مي تواند اين كار را انجام دهد.
* ارزيابي شما از عملكرد بخش فرهنگ در جريان برنامه هاي دوم و سوم توسعه چيست؟
- در برنامه هاي توسعه اي كه در گذشته اجرا شده هم مشكلي كه قبلاً گفتم يعني برقرار نكردن نسبت بين فرهنگ سنتي خودمان و دنياي مدرن كه كمابيش در علم و فناوري خلاصه مي شود.
من جزييات برنامه ها را نمي توانم نقد كنم ولي در هيچ يك از آنها مشخص نشده كه ما با چه هدفي بايد گام برداريم.
* فرهنگ ما تا پذيرش فناوري نوين راه طولاني در پيش دارد. اما در حوزه نظري و رفتاري، جامعه و شهروندان ما تا چه حد با تحولات جهاني تطابق پيدا كرده اند؟
- بسيار كم. شايد صرفاً در همان حدي است كه نهادهاي مدني ما يا افرادي كه با فرهنگ نوين دنيا آشنا شده اند، رفتار فرهنگي مبتني بر اين اطلاعات يا پيشرفت علم و فناوري را از خودشان نشان داده اند. مثلاً شاعران، نويسندگان، كارگردانان كه در معرض دنياي مدرن قرار گرفته اند رفتارشان خود به خود مبتني بر تحولات بين المللي شده است ولي در مجموع اين تحول فرهنگي مشاهده نمي شود. جز اينكه بحث هاي فراواني در محدوده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و خارج از آن داشته ايم كه در حد يك گفتمان ابتدايي باقي مانده است.
* اگر بخواهيم، برنامه ريزي ميان مدت يا كلاني را در حوزه فرهنگي اجرا كنيم، بايد از چه مدل ها و روش هايي كمك بگيريم تا اين برنامه ها به توسعه پايدار منجر شوند؟
- شك نيست كه اگر بخواهيم يك اتفاق فرهنگي در كشور بيفتد و با هدف جذب علوم و فناوري جديد تغيير فرهنگي مناسبي در كشور ايجاد كنيم، رفتار تك تك افراد و رفتار روزانه شهروندان نقش مهمي دارد. نكته اي كه ما تا به حال كمترين توجه را هم به آن داشته ايم. ما در رفتار مردم اشكالات بسيار اساسي مي بينيم كه در رسانه ها منعكس نمي شوند، نقد نمي شوند و در جهت بهبود آنها گام برداشته نمي شود. تا زماني كه كشورها كوچك بودند، جمعيت كمي داشتند و حريم يا فضاي هر انسان زياد بود، مشكل حريم شخصي به وجود نمي آمد. ولي اكنون سپهر انساني كوچك تر شده و افراد زياد مزاحم يكديگر مي شوند. همه جا احساس مي كني كه كسي برايت حريمي قايل نيست؛ در صف ها، مغازه ها، كارهاي اداري و... اين يك مسأله فرهنگي است كه تا به حال به آن نپرداخته ايم. اين مسأله براي شهروندان ما امراض رواني مختلفي به وجود مي آورد كه دليل آن را هم نمي دانند. ما چون زندگي جديد را درك نكرده و با سنت ها و رفتارهاي گذشته منطبق نكرده ايم، اين حريم ها را به مرور كاهش داده ايم. در حالي كه كاهش اين فشارها بر زندگي افراد جامعه نيازمند برنامه ريزي و آموزش است.
* در جهت هماهنگ كردن فناوري جديد با فرهنگ، اگر بخواهيم برنامه كوتاه مدتي ارايه دهيم، بايد از كجا شروع كرد؟
- فرق زيادي ندارد كه از كجا شروع كنيم. برنامه ريزي قاعدتاً به هدف گذاري نياز دارد و بعد بايد بر مبناي امكانات مالي، انساني و نرم افزاري براي رسيدن به آن هدف برنامه ريزي كنيم. علاوه بر اين اقداماتي كه لازم است انجام گيرد بايد براساس زمان بندي مشخص اولويت بندي شوند. من حريم شخصي را مثال زدم. در ساير موارد هم مي توان اين مراحل را پياده كرد. رسيدگي به اصلاح اين رفتارهاي روزمره بسيار مهم از بحث هايي همچون نشر، كتاب، روزنامه و... مطرح مي شوند. چون همين مسايل روزمره مقدمه رسيدن به يك دمكراسي واقعي است.
* يكي از موانع برنامه ريزي در بخش فرهنگ به اين مسأله برمي گردد كه نگاه برنامه ريزان و برنامه نويسان بر جنبه هاي محاسباتي و فني برنامه ريزي ها تأكيد دارد و در نتيجه همين ديدگاه، واقعيت هاي عيني و دغدغه هاي فرهنگي كمتر مورد توجه قرار مي گيرند. ارزيابي شما از اين وضعيت چيست؟
- اينكه اين جملات و كلمات چه معني مي دهد داستان ديگري است. تفسير من از معني اين كلمات آن است كه ما بدون شناخت مسايل دوران مدرن برنامه ريزي مي كنيم و بعد اصطلاحات فني علم اقتصاد و برنامه ريزي را بدون شناخت معنا به كار مي كنيم. در صورتي كه اشتباه مي كنيم، اگر واقعيت هاي عيني را در نظر بگيريم به بي توجهي هاي بسياري در حوزه فرهنگ برمي خوريم و اين اشكال برنامه ريزي است.
* در حوزه فرهنگي، تعارضاتي نيز ميان نظرات برنامه ريزان و برنامه نويسان با نظرات مجريان فرهنگي مشاهده مي شود. به عبارت ديگر اتلاف ديدگاه برنامه ريزان و مجريان موجب مي شود كه برنامه ها، آنطور كه طراحي شده اند پيش نروند. به نظر شما آينده برنامه هاي فرهنگي با وجود اين مسأله به كجا مي رسد؟
- اين واقعيت را من به صورت ديگري بيان مي كنم؛ در واقع برنامه ريزي ها غيرواقعي بوده، چون برنامه ريزي بايد تمام مراحل اجرايي و توانايي و سليقه مجريان را در نظر بگيرد. برنامه ريزي انتزاعي كه ربطي به مجري نداشته باشد، برنامه اشتباهي است.
* وزارت علوم به عنوان بخشي از حوزه فرهنگ، چه مسئوليت فرهنگي را در آينده به عهده خواهد گرفت؟
- وزارت علوم قاعدتاً با اين ساختار و وظايف جديد، بايد به بخش هاي ديگر فرهنگي كمك كند تا مفهوم علم جديد و فناوري را بشناسند. خود به خود بعد از اين شناخت برنامه ريزي فرهنگ حاصل مي شود. نظر شخصي من اين است كه اگر در وزارت علوم، ما اين وظيفه را بهتر انجام دهيم و به جا افتادن اين مفهوم در كشور كمك كنيم، تأثير شايان توجهي بر پيشرفت آينده كشور به جا خواهيم گذاشت.
|