اشاره :
در بخش نخست مقاله «بازيگران بي نشان»مفهوم جهاني سازي و زمينه هاي ظهور جهاني سازي مورد بحث و بررسي قرار گرفت و عنوان شد كه به زعم مك گرو، «افزايش شمار پيوندها و ارتباطات متقابلي كه فراتر از دولت ها (و در نتيجه فراتر از جوامع) شكل مي گيرند» نظام جديد جهاني را مي سازند. در واپسين بخش ا ين مقاله ابزارهاي جهاني سازي و مهمترين آن يعني امكانات فني كه خود منجر به تحول در عرصه هاي مختلف مديريت، سازمان، آموزش، هويت ملي و... مي شود، توسط نويسنده مورد بحث و بررسي قرار مي گيرد. گروه انديشه
سيد رضا نقيب السادات
برنامه هاي صندوق و بانك، شروط ديگري نيز دارد. دولت ها موظف به قطع پرداخت يارانه به فقرا براي مواد اساسي غذايي، مانند برنج و ذرت و يا خدمات اساسي، مانند آب و برق هستند. نظام هاي مالياتي بيش از پيش بازدارنده مي شوند و ميزان دستمزد واقعي به شدت كاهش مي يابد؛ براي مثال، در دهه ۱۹۸۰ ميزان دستمزد واقعي در مكزيك ۷۵ درصد كاهش يافت. امروزه در اين كشور يك خانوار چهار نفره كه با حداقل دستمزد زندگي مي كند (بيش از ۶۰ درصد از نيروي كار شاغل با حداقل دستمزد زندگي مي كنند)، تنها مي تواند ۲۵ درصد از نيازهاي اساسي خود را خريداري كند. در كنار برنامه بانك و صندوق براي كاستن از ارزش پول، نرخ تورم و همگام با آن قيمت تمام مواد غذايي وارداتي افزايش يافت. حذف كنترل قيمت ها موجب گرديد قيمت كالاهايي كه به طور عمده توسط فقرا خريداري مي شود، به شدت افزايش يابد. افزايش قابل توجه در نرخ بهره به ورشكستگي واحدهاي كوچك داخلي انجاميد كه بيكاري بيشتر را در پي داشت. حذف سريع محدوديت هاي تجاري، وضع صنايع داخلي را مختل كرد و باعث ورشكستگي آنها شد و در نهايت مقوله بيكاري تشديد گرديد. رفع محدوديت در انتقال ارز، به طبقات برگزيده و نخبه امكان داد تا بدون هيچ مانعي سرمايه هاي خود را به خارج بفرستند كه با فرار سرمايه ، بحران تراز پرداخت ها تشديد شد.
اينها، تنها مشتي از خروار است. نتيجه اجراي اين برنامه ها در هر كشوري انهدام اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي بوده است.
ظهور پديده جهاني سازي در سراسر دنيا با فراهم شدن زمينه هاي متعدد صورت گرفته است و سير شكل گيري آن نيز از ديد صاحب نظران مشخص مي باشد. پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، تلويزيون در سرتاسر دنيا رشد جهشي داشته است. حالا ديگر هيچ قدرت مخالف ايدئولوژيكي، مقابل بازار آزاد و حمايت از خصوصي سازي و نهادهاي اصلي اقتصادي جهان غربي وجود ندارد.
در بخش زمينه هاي ظهور به مباحثي از جمله ارتباطات اشاره گرديد كه مي تواند نقش ابزار را نيز داشته باشد، اما در اينجا به طور مشخص به ابزار و وسايلي كه باعث تحقق اين امر شد اشاره مي كنيم.
سيس هاملينگ، پژوهشگر هلندي كه مدت ها سرپرستي انستيتو مطالعات اجتماعي لاهه را بر عهده داشته و در حال حاضر رئيس دانشكده ارتباطات دانشگاه آمستردام هلند است، در خصوص عدم تعادل اطلاعات مي گويد كه برخي كشورها از ظرفيتي بهتر از اطلاعات برخوردارند و در مقايسه با ديگران توانايي آنها در توليد، ضبط، پردازش و توزيع اطلاعات بيشتر است. اين ظرفيت بالا به معني حجم بزرگ سخت افزارهاي اطلاعاتي از قبيل رايانه و حامل هاي ديگر مانند كتاب و غيره مي باشد كه در اختيار دارند. اين ظرفيت، در مقياس تعادل، شامل اطلاعات نرم افزاري و محتواي اطلاعات نيز مي شود؛ البته انواع ديگري از تفاوت هاي اطلاعاتي نيز وجود دارند.
هنوز جهاني سازي امكان پذير نيست، مگر آن كه دروازه هاي فرهنگ روي مصرف جمعي- كه مهم ترين تمهيد براي جهاني سازي فرهنگ است- گشوده شود. در ابتداي دهه ۱۹۸۰، فناوري هاي ارتباطي كم و بيش هجده درصد تجارت جهاني را كه چيزي معادل ۳۵۰ ميليارد دلار بود، تشكيل مي داد.
در دهه ۱۹۸۰، به دليل مقررات زدايي مؤثر و گسترش سريع سرمايه داري متحد، ارزش فناوري ارتباطي و صنايع اطلاعاتي به ۱۶۰۰ ميليارد دلار ترقي كرد. همين موضوع باعث شد كه گرايش در پژوهش هاي رسانه اي نيز در موضوعات خاص و زمينه هاي ويژه اي شكل بگيرد كه در بخش پاياني به آنها اشاره خواهد شد. با توجه به نكاتي كه درباره حاكميت سرمايه و كمپاني هاي فرامليتي در جهان ذكر كرديم، با سلطه اي كه نظام جهاني كشورهاي مركزي دارد، امكانات ارتباطي نيز همچون ساير امكانات اقتصادي و فرهنگي در اختيار كشورهاي ثروتمند است، به همين سبب پيام هاي ارتباطي هم منافع آنها را تأمين مي كند.
فناوري متراكم، اوضاع بازار را براي توليدكنندگان برنامه هايي مساعد مي كند كه در گذشته هرگز قادر به پرداخت هزينه پخش راديو- تلويزيوني ماهواره اي قياسي(آنالوگ) نبودند. گيرنده هاي كوچك تر و ارزان تر، توزيع همزمان بسياري از كانال ها را امكان پذير مي سازند و اين امر باعث رشد سريع در قلمرو منطقه اي، شده و برنامه ريزي مناسب براي علايق خاص و پخش محدود يا ويژه برنامه هايي را امكان پذير مي كند.
مؤسسات جديد پرزرق و برق با فناوري برتر در الكترونيك، رايانه، ارتباطات، ساخت روبوت و مهندسي ژنتيك، كه تعدادشان نامحدود به نظر مي رسد، همه جا نويد شغل، بازار و توليد را مي دهند، اقتصادهاي بيمار را حيات دوباره مي بخشند، سرمايه مجدد در اختيار دانشگاه هاي
رو به زوال، قرار مي گيرد، افراد بيكار و مازاد را دوباره استخدام مي كنند، در اختيار كساني كه نيروي كار جديد به شمار مي آيند، فرصت هاي بزرگ و رضايت بخشي قرار مي دهند. همچنان كه فناوري برتر، جانشين دودكش هاي فناوري قديمي مي شود، تطابق محيطي ايجاد كرده و حتي از طريق ايجاد فضاهاي كار دوستانه بين انسان و ماشين، آخرين ناسازگاري ها و بيگانگي ها ميان انسان ها و ماشين هايشان را از ميان برمي دارند.
مهمترين ابزار جهاني شدن
از ديد صاحب نظران غربي و غيرغربي، امكانات فني كه عدم تعادل اطلاعات را پديد آورده است، مي تواند در عرصه هاي مختلف ذيل كاربرد داشته باشد:
- تماميت ملي مشتمل بر روندهاي بسيج و جذب
- مؤثر بودن از جنبه هاي اجرايي، سازماني و مديريتي
- ارائه آموزش رسمي و غيررسمي شامل آموزش معلمان
- ارائه خدمات كشاورزي
- برنامه هاي تنظيم خانواده
- ارائه خدمات پزشكي و بهداشتي
- بازاريابي، بانكداري و انتشار اطلاعات تجاري
- برنامه ريزي اطلاع رساني خبري و فرهنگي
- مشاركت سياسي و كثرت گرايي اجتماعي
- هواشناسي، دريانوردي و كنترل محيط
- جلوگيري از فجايع و ارائه خدمات در مواقع اضطراري
- مديريت منابع با تكنيك سنجش از دور
- مبادله اطلاعات علمي
اما در بسياري از كشورهاي رو به توسعه- يا به قول گالتونگ، جهان سوم- مهارت هاي زيرساختي فني و مديريتي و همچنين توان انتقال داده ها در حدي نيست كه بتواند با امكانات فني جديد و ايفاي نقش هاي ذكر شده، انطباق يابد. حاصل چنين وضعي، حاكميت كشورهاي پيشرفته(در نظر ايشان، جهان اول) و عقب ماندن كشورهاي درحال توسعه(به اصطلاح او، جهان سوم) است.
تاپيوواريس و كارل نوردن استرنگ- دو محقق فنلاندي- جريان يك سويه اطلاعات را عامل پديدار شدن چنين وضعيتي مي دانند. آنها از سال ۱۹۷۱ تا سال ۱۹۷۳ برنامه هاي تلويزيوني توليد شده در جهان را بررسي كرده و در مقاله اي با عنوان «ترافيك تلويزيون، مسيري يك طرفه» نتيجه مي گيرند كه جريان مسلط توليد، در اختيار كشورهاي غربي است كه در اين ميان بيشترين سهم، متعلق به كشور آمريكا مي باشد و سپس با تفاوت بسيار زياد، كشورهاي انگلستان، آلمان و فرانسه قرار دارند. خريداران عمده برنامه هاي توليد شده غربي نيز كشورهاي در حال توسعه هستند كه توان توليد بالاي برنامه هاي تلويزيوني را ندارند.
تاپيوواريس يكي از اين دو محقق، ده سال بعد، يعني در سال ۱۹۸۳، نيز در مقاله ديگري با عنوان «روندهاي جريان بين المللي برنامه هاي تلويزيوني» دوباره به اثبات اين موضوع پرداخته و اعلام كرد پس از گذشت يك دهه، همچنان جريان حاكم و مسلط بر مبناي يافته هاي پيشين است، اما ارقام حجم توليد، بسيار بالا رفته است. آنچه در جريان اين تسلط و حاكميت تكنولوژيك و به اذعان ايشان عدم تعادل اطلاعات اتفاق مي افتد، حاكميت عناصر مسلط فرهنگ غربي است؛ به عبارت ديگر، نظام حاكم در اين كشورها- به اذعان صاحب نظران غربي و گالتونگ كه پيش از اين در همين مطلب اشاره شد- بيشتر، عناصر نظام سرمايه داري است و آنچه به مردم ارائه مي شود، به قول ادگار موران- جامعه شناس فرانسوي- مصرف گرايي، ستاره پرستي، شهرت طلبي، زيباپرستي، لذت جويي و... است. هدف اصلي برنامه ها نوجوانان، جوانان و زنان هستند كه بيشتر از دريچه عاطفه، هدف برنامه ريزي هاي توليدكنندگان غربي قرار مي گيرند. هربرت شيلر آمريكايي- استاد سابق دانشگاه كاليفرنيا- درباره نفوذ فرهنگي كشورهاي غربي در ديگر كشورهاي جهان معتقد است از سال هاي جنگ جهاني دوم، در همان حال كه ايالات متحده آمريكا با كمك نظامي به انگلستان و فرانسه، براي از پا درآوردن آلمان و به دست گرفتن رهبري جهان تلاش مي كرد، برنامه ها و سياست هايي نيز در جهت استيلاي فرهنگي و ارتباطي بر جهان تدارك مي ديد. در اين زمان، استفاده از نظريه جريان آزاد اطلاعات به منظور گسترش نفوذ فرهنگي و تسهيل سلطه جويي اقتصادي بر جهان و به كار گرفتن نظريه توسعه اقتصادي و اجتماعي از طريق وسايل ارتباطي براي جلوگيري از راه رشد غيرسرمايه داري كشورهاي جهان سوم و گرايش آنها به سوي سوسياليسم، از اهميت فراواني برخوردار است.
به اعتقاد صاحب نظران غربي، در اختيار داشتن وسايل ارتباط جمعي و فناوري هاي جديد ارتباطي، مساوي با در اختيار داشتن استيلاي فرهنگي است. گرامشي با وارد كردن واژه «هژموني» به اين عرصه، نقش نهادهايي نظير خانواده، آموزش و پرورش، احزاب، اتحاديه ها، كليسا و وسايل ارتباط جمعي را بسيار اساسي مي داند و معتقد است اين هژموني از طريق نهادهاي مذكور به دست مي آيد و برنده كسي است كه اين زمينه را در اختيار داشته باشد. آلتوسر فرانسوي نيز از دستگاههاي ايدئولوژيك ياد مي كند كه معرف همان نهادهاي مورد نظر گرامشي است و مسئوليت بازآفريني نيروي انساني در جامعه را بر عهده دارد. به نظر ادگار موران، پس از تبديل استعمار مستقيم به غيرمستقيم يا استعمار نو، وادي فرهنگ از سوي غرب برگزيده شد؛ از اين پس هر فردي كه متولد مي شود، فكر و انديشه او تخدير مي گردد؛ بنابراين استعمار، دايمي و هميشگي است و تنها به محدوده هاي جغرافيايي نيز خاتمه نمي يابد و ضرب و زور نظامي نيز در آن جايي ندارد. مهم ترين ابزار اين تخدير فرهنگي، رسانه است. نگاهي به مصرف توليدات فرهنگي نشان مي دهد بيشترين مخارج فرهنگي خانواده ها را خريد كالاها يا خدمات فرهنگي انفرادي از قبيل نشريات، كتاب و صفحه موسيقي تشكيل مي دهد؛ چنانچه به تجهيزات، توليدات و خدمات فرهنگي، نظري بيفكنيم، شايد در تحليل نهايي، تصوير روشن تري از گسترش فرهنگي غرب با هدف همسان سازي و ايجاد مشابهت فرهنگي و جايگزيني عناصر حاكم در نظام سرمايه داري به دست آيد. در يك تقسيم بندي مي توان زمينه هاي ذيل را تفكيك كرد:
۱- تجهيزات
شامل راديو، تلويزيون، دستگاه هاي تكثير و ضبط صوت، ويديو، سازهاي موسيقي، دوربين فيلمبرداري، تجهيزات دريافت برنامه هاي ماهواره اي، رايانه.
۲- نمايش
شامل سينما، تئاتر، كنسرت و ديگر نمايش ها.
۳- انتشارات و فعاليت هاي هنري
شامل روزنامه، نشريه، كارهاي هنري، كتاب، صفحه موسيقي، عكاسي، كاست و CD
اين تجهيزات، محيط لازم را براي گرايش به استفاده از محصولات يكسان، مشابه و بي ارتباط با فرهنگ بومي و هويت ملي، فراهم مي آورد.
دكتر جرج گربنر استاد آمريكايي ارتباطات مي گويد: «امروز ما داراي يك نظام و محيط فرهنگي هستيم كه آن را نه پدر و مادرها ايجاد كرده اند و نه مدارس، نه مذاهب و نه هيچ فرهنگ مربوط به جامعه؛ اين محيط دست پرورده تعداد معدودي از نهادها و شركت هاي بزرگ است كه نفوذ تجاري، سياسي و ايدئولوژيكي دارند و مانع تأثيرپذيري كودكان از جنبش محيط فرهنگي پيرامون خود مي شوند.»
ريچارد بارنت و رونالد مولر در كتاب «سيطره جهاني» آورده اند: «آدم هايي كه خود صاحب قدرت هستند، به طور معمول قدرت را بهتر از كساني مي شناسند كه به مطالعه آن مي پردازند.» بنيانگذاران شركت هاي جهاني، مدت ها پيش از آن كه بنيادها، مطالعه شركت هاي بزرگ را به استادان دانشگاه ها بسپارند، به عواقب و آثار سياسي عمليات خود پي بردند. روساي شركت ها كه به انجام مذاكرات با پادشاهان، ژنرال ها و شيوخ عادت كرده اند، مي دانند كل بودجه بسياري از دولت هاي مستقل و برخوردار از حاكميت ملي، بيشتر از سود و زيان يكي از شعب كمپاني نيست. آنها مي دانند كه شركت هاي جهاني به صورت يك عامل عمده، وارد سياست دنيا شده اند و در اين خصوص نيازي به يادآوري نيست. اگرچه در متون درسي علوم سياسي و گزارش هاي برنامه ريزي دولتي، به آثار و عواقب ظهور شركت هاي جهاني چندان توجهي نشده است، ولي مديران جهاني درباره خود به عنوان يك طبقه انقلابي انديشيده و چنين مي گويند:
«اينك كه رفته رفته دنيا متوجه قدرت شركت هاي جهاني شده است، كساني كه اين شركت ها را اداره مي كنند، هم و غمي روزافزون به خرج مي دهند تا اين قدرت را نه تنها براي دنياي خارج، بلكه براي خودشان هم توضيح داده و توجيه كنند.»
برخي از نظريه پردازان ارتباطات اذعان داشته اند امروز جهان در دست كسي است كه رسانه ها را در اختيار دارد و امروز نيز رسانه ها در اختيار صاحبان شركت هاي چند مليتي و كمپاني هاي بزرگ صاحب سرمايه مي باشد. آنچه از طريق اين رسانه ها و مجاري اطلاعات آنها انتقال مي يابد، به جوامع جهت مي دهد كه از طريق آن مي توان مشتريان را وادار به خريد كرد و سياست ها و استراتژي هاي بلند مدت خود را به راحتي جامه عمل پوشاند؛ زيرا تفكر واحدي در قالب يك نظام سرمايه داري، اداره و كنترل آن را در دست دارد. تمايل به كسب سود در ميان شركت هاي چند مليتي و حصول درآمد بيشتر، در قالب ايده هاي پرجاذبه جهت كسب سرمايه به همگان ارايه مي شود و در اينجاست كه اشتراك ها و مشابهت هاي عملكردي آنها در تبيين ايده ها، انديشه ها و الگوها بروز مي كند.
اگر به تلاش هاي بين المللي در زمينه مقابله با اين پديده نيز نگاهي بياندازيم، درمي يابيم كه از ثمردهي تلاش كشورها مدت زمان طولاني نمي گذرد؛ به عبارت ديگر طرح زمينه هاي هويت جويي و استقلال طلبي كه حاصل چندين دهه تلاش كشورهاي در حال توسعه است، به تازگي در سازمان ملل با توجه عمومي روبه رو شده است. از اوايل دهه ۱۹۸۰، در همان حال كه كشورهاي جهان سوم با برخورداري از حمايت تاكتيكي و مصلحتي شوروي، براي مقابله با سلطه فرهنگي و ارتباطي قدرت هاي بزرگ سرمايه داري و پيامدهاي آن در ايجاد عدم تعادل اطلاعات و ارتباطات، تلاش مي كردند، در ايالات متحده آمريكا، براي پيشرفت گسترده تر هدف هاي اقتصاد سرمايه داري و بهره برداري بيشتر از امكانات، فناوري ها و محصولات فرهنگي، ارتباطي و خبري آن سياست ها، خط مشي هاي جديد در مورد مقررات زدايي خصوصي سازي و آزادسازي تمام فعاليت هاي صنعتي و بازرگاني مربوط به فرهنگ و ارتباطات، به اجرا گذاشته شد. بر اثر اين تصميم گيري هاي تازه كه از هسته مركزي نظام جهاني حاكم در ايالات متحده آمريكا آغاز گرديد و به سرعت كشورهاي نيمه پيراموني در اروپاي غربي و ژاپن و بسياري از ممالك پيراموني در آسيا، آمريكاي لاتين و آفريقا را فراگرفت، تمام برنامه ها و كوشش كشورهاي جهان سوم در دستيابي به نظم نوين جهاني اطلاعات و ارتباطات كه در دهه هاي ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ در چارچوب جنبش كشورهاي غيرمتعهد و يونسكو تعقيب مي شد، به يك جنبش مستقل مبدل گرديد. ديري نگذشت كه با افزايش بحران داخلي اتحاد شوروي و از هم گسيختگي بلوك سوسياليستي وابسته به آن و تضعيف و تزلزل وضع كشورهاي جهان سوم، آرمان هاي مربوط به نظم نوين جهاني، به دست فراموشي سپرده شد؛ تا آن كه در سال ۱۹۹۱، همزمان با آخرين مراحل فروپاشي اتحاد شوروي و عمليات نظامي ايالات متحده آمريكا و متحدان آن در جنگ خليج فارس، هدف هاي «نظم نوين جهاني» براي معارضه جويي بي رقيب در دنياي يك قطبي و عصر پايان تاريخ مطرح گرديد.همزمان با تحولات اخير استراتژي ارتباطي نوين يونسكو از سوي كنفرانس عمومي مورد تصويب قرار گرفت. در انطباق با روند جهاني سازي اقتصادي فرهنگ و ارتباطات، در جهت نيل به تعادل اطلاعات و برابري ارتباطات، مانند سال هاي آغاز تأسيس يونسكو و در ادامه فعاليت هاي آن در دهه هاي ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، بر جريان آزاد اطلاعات در سطح جهان و در سطح كشورها تأكيد شد و بدين منظور، تأسيس و توسعه وسايل ارتباط جمعي آزاد، مستقل و كثرت گرا در سراسر دنيا را در جايگاه خاصي قرار داد.
بر گرفته از ماهنامه زمانه، سال دوم ، شماره ۱۰
تير ماه ۱۳۸۲