شنبه ۲ آذر ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۲۳۳
گشت و گذاري در بازار خريد و فروش حيات وحش
موزه واقعي اينجاست 
خرگوش، سنجاب، انواع پرندگان، حتي گونه هاي نادر در بازار مولوي، ديده مي شود. حيوانات در دست افراد، دست به دست و تنها براي زيبايي يا علاقه شخصي به كلكسيون منازل منتقل مي شوند. اينكه اين حيوانات از كجا به كوچه مرغي مي آيند و كجا مي روند، قابل توجه مديران محيط زيست و شهرداري تهران است.
000302.jpg
«همه نوع پوست، همه نوع سگ تزييني، همه نوع پرنده....»
بيشتر به زمزمه مي ماند. بايد گوش هايت را كمي تيز كني. مي نشينم و نگاهي به سنجاب تنبلي مي اندازم كه معلوم نيست چرا تحركي ندارد. او در كنار خرگوش ها و ميمون ها همزيستي مسالمت آميزي را تجربه مي كند. «چنده؟» دستفروشي كه چهره اش به سبزه مي زند و آفتاب سوخته است، زمزمه را به پاسخ پرسشي تغيير مي دهد: «زياد بالا نيست.مشتري هستي يا نه؟» سرم را تكان مي دهم. لبخندي مي زند و با سر اشاره اي مي كند: «دنبالم بيا...»
بازار مولوي، حول و حوش كوچه مرغي، ظاهرا محل فروش انواع و اقسام پرندگان است، گنجشك، سهره، طرقه، كبوتر، مرغ، غاز، بوقلمون، قناري و ... حتي در برخي از مغازه ها نيز اثري از هيچ نوع پرنده اي نيست. در اين مغازه ها قفس ها جاي پرندگان را گرفته اند. از دستفروشي كه حالا راهنماي من است، مي پرسم: «اينها از همين راه زندگي مي كنند؟» پاسخي نمي دهد. چند دقيقه بعد از لابه لاي حرفهاي او جواب سوالم را مي گيرم: «نه»دقت نكرده بودم، بنابراين دالان هاي تنگ و تاريك بين مغازه ها را كه حالا به همراه دوست دستفروشم از يكي از آنها عبور مي كنيم، نديده بودم. از پله هاي پيچ در پيچ آن بالا مي رويم. «هر نوع توله اي هم خواستي، هست. توله پلنگ، گرگ ... يوز! چطور؟» نمي دانم چه بگويم. همچنان به راه خودمان ادامه مي دهيم. حالا مي شود به راحتي انواع و اقسام صداها را از اتاق هاي اطراف شنيد، ما در باغ وحشي سير مي كنيم كه محيط خوشايندي ندارد، همچنين بوي...
«پوست، چي داري؟» جوابي كه مي شنوم، غيرمنتظره است: «پوست ببر هيركاني؟ (ببر مازندران) طالب هستي؟» ناخودآگاه به ياد فروش يكي از آنها مي افتم كه چند سال پيش به قيمت 300 هزار تومان به يكي از موزه ها فروخته شد.
دستفروش در حال صحبت است: «بسته به اين دارد كه چند ساله باشد. زخمي باشد يا سالم. با سر باشد يا بدون سر... همه اينها قيمت خاص خودش را دارد.» و من همچنان به ببر هيركاني فكر مي كنم كه بيشتر از 35 سال است نسلش منقرض شده. جمله بعدي جناب دستفروش، ضربه مهلك تري به حساب مي آيد: «پوست يوزپلنگ...»حيواني كه براي حفظ تنها يك قلاده اش همه جهان بسيج شده اند. همچنان به گفته هاي «راهنما» گوش مي دهم. گفته هاي جذب كننده اش... .«توله ها را معمولا فصل مناسبش مي خرند. اصطلاحا مي گويند فصل زادآوري. آن موقع مي شود يك دهم حتي يك بيستم قيمت، خريدشان...»
بقيه داستان را نمي گويد، اما معلوم است: «دلال ها اين توله ها را وارد بازار مي كنند و پس از مدتي آنها را به من و شما مي فروشند. با قيمتي كه اصلا با قيمت خريد قابل قياس نيست.»
آرام آرام قانع مي شوم كه «دشت ارژن» وجنگل هاي مازندران اينجاست: بازار مولوي، كوچه مرغي. با كالاهايي ساخته دست بشر كه ثابت مي كند حفاظت از گونه ها شعاري بيش نيست.

هنر زنده ماندن
رويارويي با خطر
000304.jpg
در گذشته مطالبي با عنوان«هنر زنده ماندن» به چاپ مي رسيد كه مورد نظر بسياري از علاقمندان قرار مي گرفت، از اين پس ادامه اين مقالات در اين صفحه درج خواهد شد.
مجموعه هنر زنده ماندن، مطالبي براي رويارويي با خطراتي است كه احتمال دارد در طول سفر يا طبيعت گردي اتفاق بيفتد و دانستن آن مي تواند در موفقيت ما نقشي عمده ايفا كند.
تبخير
درخت و ريشه هاي گياهان آب را از زمين مي كشند، اما درخت ممكن است آب را از يك حوضچه زيرزميني در فاصله 15متري يا بيشتر بگيرد. رسيدن به اين حوضچه با حفر چاله، دشوار است. پس خودتان را براي كندن زمين خسته نكنيد، بگذاريد درخت آب را براي شما بالا بكشد. يك پاكت پلاستيكي را روي يك سرشاخه پر برگ محكم ببنديد.
تعريق برگ ها آب را در پلاستيك جمع خواهد كرد. براي اين كار، شاخه هاي پربرگ و تازه را انتخاب كنيد. پس از اين كه برگ ها درون پاكت جاي گرفت. دهانه پاكت را به شاخه محكم كنيد، به گونه اي كه مفري براي خروج بخار حاصله از تنفس برگ ها وجود نداشته باشد. قرار دادن پلاستيك روي هر گياهي رطوبت حاصل از تنفس گياه رانگاه خواهد داشت و هنگامي كه پلاستيك سرد شود، به صورت قطره هاي آب در آن ظاهر خواهدشد.  مواظب باشيد برگ ها با پلاستيك  برخورد پيدا نكند؛ زير باعث انحراف قطرات آب جمع شده در پلاستيك در مسير شيارهاي برگ خواهد شد. حتي سبزي ها و برگ هاي كنده شده اگر در يك پاكت پلاستيكي بزرگ قرار گيرند و كمي بمانند و گرم شوند، توليد آب خواهند كرد. برگ ها را در ته پلاستيك قرار دهيد و به وسيله طناب از بالا يا تكيه گاه چوبي از پايين، پلاستيك را به شكلي در آوريد كه اولا برگ ها با ديواره پلاستيك تماس پيدا نكنند و ثانيا شيب اطراف پاكت طوري باشد كه قطرات آب در يك جا جمع شوند.
تقطير به روش خورشيدي
حفره اي به عمق 45 سانتيمتر و قطر 90 سانتيمتر حفر كنيد. ظرفي را در وسط آن قرار دهيد و روي آن را با روكشي پلاستيكي بپوشانيد. سنگ يا جسم ديگري را در وسط روكش بگذاريد، طوري كه انتهاي شيب اطراف آن درست روي ظرف قرار گيرد.
حرارت خورشيد باعث بالا رفتن درجه حرارت هوا وخاك حفره خواهد شدو بخار توليد مي شود. بخار حاصله به صورت قطرات آب در سطح زيرين روكش گردآمده و داخل ظرف خواهد ريخت اين روش - به ويژه در مناطق صحرايي و هرجا كه هوا در طول روز گرم و در شب سرد است- بسيار سودمند خواهد بود. پلاستيك خيلي زودتر از هوا سردشده و كندانسيون زيادي را سبب مي شود. در اين روش تقطير، در هر 24ساعت حداقل مي  توانيد 55سي سي آب به دست آوريد. با روش خورشيدي مي توانيد ازمايعات مسموم يا آلوده نيز آب سالم و قابل شرب تهيه كنيد.

دونده سرخ
نويسنده: ارنست تامپسون ستون
برگردان:حميد ذاكري 
قسمت هفتم 
000310.jpg
در اين مواقع معمولا يك كبك قوي و با هوش به محض ديدن دشمن، از جا مي پرد و با سر و صدا بال مي زند. طبيعي است كه در اين حال توجه دشمن به او معطوف شده و به دنبال كردن او مي پردازد. در اين هنگام، ديگران بي سر و صدا به پرواز در مي آيند يا كوژ كرده و از ديد پنهان مي مانند تا خطر رفع شود.
شايد بتوان در دنياي كبك ها، اين ضرب المثل را رايج دانست: «بگو چه ماهي تا بگويم چه دشمني و چه غذايي!» چرا كه در زندگي كبك ها، هر ماه از سال دشمنان ويژه و غذاهاي ويژه خود را دارد. زمان گذشت و سپتامبر با غذاها و دشمنانش فرا رسيد. حالا دانه ها و غلات به جاي تمشك و ديگر ميوه ها و شكارچيان تفنگ به دست به جاي راسوهاي بدبو و خزها از راه رسيده بودند؛ و هر دو قابل تامل بودند. دانه ها و غلات، غذاهايي لذيذ و پرانرژي بودند كه همه جا، در زمين هاي درو شده به وفور يافت مي شدند، ولي دشمن هم به همان نسبت هولناك تر و هوشيارتر بود؛ دشمني كه مي توانست از راه دور هدف بگيرد، در هوا بزند و از هر كجا سر در آورد و شليك مرگبار يك گلوله اش مي توانست حتي بيش از يك كبك را فرو اندازد.
كبك ها به خوبي مي دانستند روباه چيست وچه راه و رسم و شيوه اي دارد، اما هنوز به درستي با سگ آشنا نبودند. روباه را مي شناختند و مي دانستند به آساني مي توانند از برابرش پرواز كنند و روي شاخه درختي در امان بنشينند، اما با فرا رسيدن سپتامبر - ماه شكار و شكارچي - وقتي سگ «كادي پير»، بوكشان و عوعوكنان به تنگه سرازير شد، كبك مادر لحظاتي در دم كوتاه و پشم زرد او دقيق شد و ناگاه فرياد كشيد: «كويت! كويت! »(پرواز، پرواز).
دو تا از جوان ها كه مي ديدند مادرشان اينطور شتابزده و ترسيده در برابر يك روباه واكنش نشان مي دهد، فرصت را براي بروز جواني و جرات خود مناسب ديدند و به جاي تقليد از حركات او كه سريع و بي صدا به پرواز درآمد و در مسيري امن و پوشيده، از ديدرس سگ دور  شد، با لاقيدي از جا پريدند و كمي آن سوتر روي شاخه درختي نشستند.
مادر با تاكيد و شدت ندا مي داد: «كويت! كويت!» اما جوانان مغرور از دانش نيمه كاره، روباه را ديده و ميزان خطر را به زعم خود، مي دانستند. براي فرار از روباه نشستن روي شاخه درخت كافي بود، اين همه شتاب و واهمه براي چه؟!
در اين حيص و بيص، روباه عجيب دم كوتاه زير درخت رسيد، ايستاد و به پارس كردن پرداخت. شگفتا !اين روباه چرا چنين پيگير زير درخت مانده وچشم به آنها دوخته است و اين چه صدايي است كه از گلو خارج مي سازد و چرا؟ مادر و برادرانشان آنچنان شگفت زده و متعجب به رفتار روباه غيرعادي خيره شده بودند كه اصلا متوجه خش خش پاها درون بوته زار نشدند تا آنكه صداي رعدآساي «بنگ! بنگ! »برخاست و دو كبك جوان آغشته به خون فرو افتادند و سگ آنان را گرفت و اگر «كادي» از پشت بوته ها به سرعت بيرون نمي دويد و باقيمانده لاشه شان را از زير دندان هاي سگ بيرون نمي كشيد، به تمامي خورده شده بودند. ماه غله و شكارچي، خود را به كبك هاي بازمانده نشان داد.

«كادي» در كلبه اي كثيف و فرسوده نزديك دون، در شمال تورنتو زندگي مي كرد. زندگي او چنان بود كه احتمالا در فلسفه قديم يونان، آن را «زيستن ايده آل» مي خواندند!
او مايملكي نداشت و مسووليتي نيز. نه مالياتي، نه صورتحسابي، نه تلفني، نه تظاهرات اجتماعي اي و نه حساب بانكي و دارايي خاصي كه قابل ذكر باشد. زندگي او را كار بسيار كم و بازي و تفريح بسيار زياد تشكيل مي داد و مي توانست هر قدر كه مي خواهد به طبيعت برود و از گردش در محيط هاي طبيعي متنوع لذت ببرد. او خود را يك ورزشكار تمام عيار مي دانست، چون* «شكار و دوس مي داشت» و وقتي بعد از بلند شدن صداي شليك تفنگش «جونورا رو مي ديد كه توي گلا مي افتن»، لذت مي برد. اما همسايگان او را كولي مي خواندند و
پاورقي 
آنچه نويسنده در گيومه به كار برده لهجه شكسته و بي سوادانه «كادي» را تداعي مي كند - م.

انقراض پرندگان آسيايي
000306.jpg
قاره پهناور آسيا با تنوع اقليمي كه منجر به تنوع بالاي اكوسيستم اين سرزمين مي شود، آكنده از گونه هاي گياهي و جانوري است. بلندترين قله دنيا، تا گرم ترين مناطق كويري يا استوايي با پوشش هاي ويژه خود در آسيا وجود دارد.
اين قاره حدود سه هزار گونه پرنده را در خودجاي داده كه طبق آخرين اخبار اتحاديه بين المللي حفاظت از طبيعت(IUCN)، دوازده درصد اين گونه ها بر لبه انقراض قرار دارند. كارشناسان از نزديكي خطر انقراض 350 گونه پرنده آسيايي خبر مي دهند كه براي طبيعت رقمي نگران كننده است.
عمده ترين دليل انقراض گونه ها، تخريب زيستگاه  بيان شده است.
اخيرا دولت چين در گزارشي عنوان كرده بود كه تنها 10 درصد از كل گونه ها در خطر انقراض قرار دارند در حالي كه واقعيت چيز ديگري است.
خبرگزاري كشور چين اعلام كرد حدود 300 نوع از گونه هاي حيواني و 410 نوع از گونه  هاي گياهان وحشي در خطرند و در صورتي كه اقدامات لازم صورت نگيرد به زودي از چرخه طبيعي خارج مي شوند.
به گفته يك اكولوژيست دليل نابودي تعداد زيادي از گونه ها زنجيره غذايي است: «تا سال 2010 ميلادي سه تا چهار هزار گونه از حيوانات و گياهان موجود در كره زمين از بين مي روند و دليل آن هم ارتباط و نزديكي آنها با هم است.»
چين كشور بسيار پهناوري است و شرايط آب و هوايي بخش هاي مختلف آن با هم متفاوت است.
در حال حاضر 156 گونه از 640 گونه در حال انقراضي كه در ليست سازمان ملل ثبت شده متعلق به كشور چين است كه در مجموع 24 درصد از گونه هاي در حال انقراض را در بر مي گيرد.
دولت چين اعلام كرد: براي حفاظت از اين گونه ها 9/2 ميليارد دلار هزينه در نظر گرفته است.

اكوتوريسم، چرخ اقتصاد
000352.jpg
در حال حاضر 10 درصد از شاغلان دنيا در مشاغل وابسته به صنعت توريسم كار مي كنند كه اين آمار نشان از اهميت اين صنعت در اقتصاد دنيا دارد.
پژوهشگران مي گويند: «چرخش چرخ هاي اقتصاد دنيا وابسته به چرخش چرخ هاي صنعت توريسم است. صنعتي كه تا چندي پيش ناشناخته بود و به يكباره جمع كثيري را به سوي خود جمع كرده است.»
برخي اكوتوريسم را شناخت مخلوقات طبيعي و طبيعت كره زمين مي دانند اما كارشناسان صنعت اكوتوريسم دنيا مي گويند: «اكوتوريسم مسافرت است، مسافرتي هدف دار به مناطق بكر طبيعي.»
هدف گردشگران آگاهي از تاريخچه طبيعي و فرهنگي محيطي است. هدف حفظ محيط زيست است به نحوي كه بتواند باعث ايجاد فرصت هاي شغلي شود و در كنار اين فرصت ها سودهاي كلاني را نصيب مردم محلي نمايد. مردمي كه تنها ثروتشان همان منابع طبيعي است.
براي بهبود وضعيت و هدايت برنامه ها به جهتي كه سود دو طرفه را براي گردشگران و نيز مردم محلي به همراه داشته باشد بايد راهكارهايي انديشيد.
پژوهشگران راه حل اين مشكل را اكوتوريسم پايدار مي دانند و عنوان مي كنند، بايد به سمتي رفت كه همه عوامل تاثيرگذار در اين صنعت از آن سود ببرند. بايد بدانيم آسيبي كه به طبيعت بكر يك منطقه وارد مي شود با هيچ پولي قابل ترميم نيست.
از سوي ديگر يك طبيعت بكر و خوب، بدون حضور شرايط مساعد اقتصادي و برنامه هاي صحيح براي يك كشور اثرات مثبتي به همراه ندارد. پس بايد سعي كنيم با اجراي برنامه هاي اكوتوريسم پايدار سودي همه جانبه را نصيب خود و كشورمان كنيم.

زنجيره بقا
000308.jpg
بسياري از پرندگان ميوه خوار هستند و در حين خوردن ميوه، دانه ها را نيز به همراه آن مي بلعند و در نتيجه دانه ها و بذرها به وسيله اين حيوانات تا دوردست ترين نقاط منتقل مي شوند يا حتي دانه اين ميوه را در اثناي خوردن بر زمين مي ريزند و در نتيجه در خاك بارور مي شود.
بسياري از اين دانه ها توسط پرندگان دانه خوار خورده شده ولي قابل هضم براي پرنده نمي باشند.
بنابراين همراه با مدفوع حيوان دفع شده و در نقطه اي احتمالا دور از محل خورده شدن در خاك جاي مي گيرند.
چندي پيش در كشور استراليا محققين به گونه اي گياه در حال انقراض برخورد كردند كه با وجود تلاش بسيار نتوانستند دانه هايش را حتي در زيستگاه طبيعي اش رشد دهند و پس از تلاش بسيار فهميدند كه دانه هاي اين گياه براي كسب قابليت رشد، بايد از دستگاه گوارش پرنده اي به نام «دودو» بگذرد كه متاسفانه اين پرنده چندي پيش منقرض شده بود.
برخي از نباتات نيز به وسيله پيچك ها يا خاردانه هايي كه دارند، به پشم و پوست حيوانات چسبيده و با آنها جا به جا مي شوند و حيوان ناخواسته و ندانسته، باعث نقل مكان يك دانه به جايي دور از گياه مي شود.
بعضي از حيوانات مانند سنجاب ها ميوه درختان را به منظور ذخيره براي زمستان زير خاك مدفون مي كنند و بعد از مدتي حيوان محل اختفا دانه ها را فراموش كرده يا خود از بين مي رود.
حتي حشرات هم در جا به جايي ميوه ها سهم بسزايي دارند. مثلا تخم گل بنفشه به وسيله مورچه انتشار پيدا مي كند.

سفر و طبيعت
آرمانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
جهانشهر
حوادث
در شهر
درمانگاه
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  سفر و طبيعت  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |