سه شنبه ۴ آذر ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۳۵- Nov. 25, 2003
گفت وگو با آروند دشت آراي  كارگردان نمايش «هشتمين خوان»
جهان تخيلي
زير ذره بين
هميشه بزرگترين دغدغه ام اين بوده كه شاهنامه را براي نسل هاي خودم به زباني كه بتوانند آن را درك و لمس كنند، بيان كنم. من خواستم به آن داستان هميشگي گريزي بزنم و بگويم: اين همان نوع بشر است و اين خوان ها همان مشكلات زندگي است كه با آنها مبارزه مي كنيم تا به كمال برسيم
گفت وگو : بهار برهاني
001594.jpg

عكس ها : مسعود پاكدل
«هشتمين خوان»، داستان رخش و رستم نيست كه در چاهي كه كنده شده بود مي افتد و مي ميرد. اينجا هشتمين خوان «تالار نو» تئاتر شهر است. در يك بازخواني مدرن،يعني آفرينش گرايانه، از شاهنامه همه چيز جور ديگري است، حتي رستم در ظاهر يك زن ظاهر شده، اين خوان نه چاه است، نه كوه و نه هر چيز ديگري. فضايي است پر از رل هاي كوچك دستمال كاغذي كه از سقف و ديوار گرفته تا روي زمين ريخته و انباشته شده اند!
كارگردان جوان اين نمايش، درباره اين تجربه مي گويد: با توجه به مطالعاتي كه درباره كارگرداني موازي داشتم و پتانسيل آن موقع، گروه يك جايي را با كمك دوستان و اطرافيان تهيه و تمرين را آغاز كرديم. از همان ابتدا علاوه بر من و بازيگرها هميشه گروه تجسمي، گريم، تصوير بردار و حتي جامعه شناس ما دور هم حضور داشتيم و چيزي كه به وضوح ديديم، تأثير اين عوامل روي يكديگر بود. يعني كنش هاي متقابلي كه مثلاً تحليل موسيقي روي ميزانسن ها مي گذاشت يا تأثيري كه ميزانسن بر طراحي صحنه مي گذاشت. پس با ايده پردازي در يك فرايند خلق تئاتر توانستيم به يك تئاتر تركيبي برسيم.
«آروند دشت آراي» درباره اين كه «هشتمين خوان» چقدر با هدف اوليه هماهنگي دارد ، گفت: قطعاً ايده آل هايي كه ما در آغاز داشتيم، بزرگ و نشدني بود و نياز به امكاناتي دقيق تر و منظم تر داشت. اما شخصاً با توجه به اتفاقاتي كه افتاده، به هفتاد درصد آنچه هدفم بوده رسيده ام. موانع ايجاد شده هم به نظر من جزو همان روند است و البته ۷۰ درصد هم، ايده آل بزرگي است. من مي خواستم به يك جهان تخيلي برسم كه در آن انديشه متعارفي حضور داشته باشد!»
* از برخورد اين جهاني خيالي با يك داستان اسطوره اي، چطور به چنين طراحي صحنه رسيديد. البته اين طراحي صحنه كمك زيادي به راحتي كارگرداني و ميزانسن هاي شما كرده  بود. اما درباره آن نقاشي ها كه هم زمان اتفاق مي افتاد،چه مي گوييد؟
- من رستم را در چاه،گرفتار يك خلاء مي ديدم؛ خلايي كه بي معني است. از لحاظي كه رستم هميشه هر كاري با يك كلكي بيرون آمده، اين بار هم اگر مي خواست، مي توانست خودش را رها كند. واقعيت اين است كه اين بي معني بودن براي ما و انسان هاي امروز چگونه تجربه مي شود؟
اين خلاء از آنجا بوجود مي آيد كه انسان اساساً مي خواهد به زندگي معني بخشد، اما چيزهايي كه او به آنها متوسل مي شود، نقض شده است. پس علت اين است كه ما به چيزهايي پناه مي بريم كه تفاله اي بيشتر از آن باقي نمانده و ريشه همه اينها تكرارهايي است ناشي از مصرف گرا شدن. در طراحي صحنه هم من از تكرار يك شي ء سفيد و يك جور استفاده كردم كه موضع گيري من در مقابل همزمان سازي ، همسان سازي و همشكل سازي است.
در مورد نقاشي ها هم خواستم از حواس ديگري غير حواس پنجگانه مخاطب استفاده كنيم. مثلاً خواستم روي ناخودآگاه او تأثير بگذارم تا به صورت موازي در يك روايت تصويري قرار بگيرد، آن هم از طريق لابيرنت هاي تودرتو كه در ناخودآگاهش ايجاد مي شود. من روي موازي حركت كردن عناصرتأكيد دارم. اما از تمام اينها كه بگذريم زمينه هاي معنوي اين قضيه برايم مهم تر است. من معتقدم هر تجربه تئاتري يا حتي هنري، حاصل يك عاطفه، انديشه و خيال است كه البته بدون عنصر خيال دوتاي ديگر چندان موفق نيستند.
* ظاهراً شما و هم «محمد رضايي راد» برداشت جداگانه اي از داستان رستم داشته ايد. «رضايي راد» در بازخواني مجدد و شما در اجرا. به نظر شما، نويسنده به چه برداشتي رسيده كه متن را اين گونه نوشته است؟
- قطعاً نويسنده خودش بهتر مي تواند توضيح دهد. اما من به عنوان كارگردان، معتقدم اين متن از لحاظ زبان شناسي، بيان و پرداخت بسيار موفق بوده  است، مخصوصاً از لحاظ زبان و وزن گفتاري و فراز و فرودهاي آن. من از شخصيت هاي اسفنديار و رستم با توجه به اسطوره بودن آنها چندين تحليل دارم. اسفنديار را يك رهاكننده، يك مرگ، يك روايت گر و هزاران چيز ديگري مي دانم كه البته رستم هم فارغ از اين ويژگي ها نيست و تمام اين حرف ها در اين جمله خلاصه مي شود كه اين متن ضددرام است.
001592.jpg

* به خاطر تناقض گويي هايش چنين برداشتي داريد؟
- روندي كه نويسنده انتخاب كرده، حركتي مدرن و خلاف قواعد كلاسيك است. همچنين كنش هاي دراماتيك متن بسيار ريز است، به طوري كه ممكن است گاه حس نشود. نويسنده سعي نكرده كه خود را درگير قواعد مرسوم نمايشنامه نويسي كند، بنابراين با نوع خاص نگاه به اصل داستان و جسارتي كه به خرج داده، چالش ها و كنش ها را خيلي ظريف در آن جاي داده است كه البته چندان هم غير معمول نيست.
* به هر حال منكر مدرن بودن متن و اجرا كه نيستيد؟
- كلاً برخورد نمايشنامه با موضوع مدرن است. يعني گفته اند اسفنديار براي رسيدن به تاج و تخت به جنگ رستم رفت، ولي در اينجا نويسنده تأكيد دارد اسفنديار به خاطر جاودانگي به سمت مرگ مي رود.
* يك نويسنده با يك ديد مدرن، يك متن كهن نوشته، اما قالب اجرايي مدرن چطور؟ پيشنهاد شما بود يا نويسنده؟
- من انتخاب كردم، نويسنده شيوه اي سنتي و آركائيك را پيشنهاد مي كرد.
* فكر نمي كنيد اين متن براي اين شيوه اجرا مناسب نيست؟
- شما با چه قواعدي مقايسه مي كنيد.
* به عنوان يك بيننده مي گويم:  اين زبان سنگين و سخت، در اجرايي مدرن جا نمي افتد.
- خب، يعني چه؟
* يعني هر كدام از اينها به تنهايي مي توانند اجراي خوبي داشته باشند.
- بله درست است.
* بنابراين،  اين تناقض شديد باعث عدم ارتباط مي شود، مثلاً بازيگر تلاش بسيار مي كرد كه مفهومي را به تماشاگر برساند، ولي ارتباط بين او با مخاطب ديده نمي شود.
- شما دو گزينه متن و اجرا را در مقابل هم قرار مي دهيد و با توجه به قواعدي كه از پيش در ذهن داريد، قضاوت مي كنيد. اما مخاطب در مرحله اول موضع گيري كارگردان را مي بيند. از ديدگاه شما متن در كنار اين شيوه اجرايي نمي نشيند. بين نقاشي، پروجكشن، طراحي صحنه، موسيقي و حتي شيوه هاي بازي نيز چفت نمي شود و دچار چندگانگي است؟ اما آيا اينها در كنار هم آگاهانه چيده شده اند يا نه؟
* اما در هنر مدرن هم ظرف و مظروف بايد با هم هماهنگي و هارموني داشته باشند.
- به نظر من از زماني كه «انيشتين» فرضيه نسبيت را كشف كرد، خيلي از مشكلات دنياي معاصر حل شد و مهم ترين آن هم نسبي بودن است. قطعاً ظرف شما با ظرف من و بقيه متفاوت است و هر كدام برداشت خاصي از نوع ظرف و ظرفيت آن خواهيم داشت و بالطبع همه نيز به نوعي درست و صحيح خواهد بود.
* رستمي كه به نوعي نيمه زن و نيمه مرد است،  آيا تعبيري از تقابل عقل و احساس است؟
- مي تواند باشد. زن بودن رستم پيشنهاد خودم بود و هدفم يك جور آشنايي زدايي بود. من معتقدم مي توانيم به اسطوره هاي ملي خودمان، نوعي ديگر نگاه كنيم و هدف خودم از اين نوع نگاه، رسيدن به تئاتري ملي با هويت امروزي بود. من مي گويم يا از عناصر امروزي استفاده نكنيم يااگر از يكي از آنها استفاده مي كنيم، مكمل هاي آن را هم به كار بگيريم. هميشه بزرگترين دغدغه ام اين بوده كه شاهنامه را براي نسل هاي خودم به زباني كه بتوانند آن را درك و لمس كنند، بيان كنم. نه يك رستم تكراري كه هميشه تداعي كننده جثه بزرگ و گرز و ... است،  بلكه مفهوم رستم بودن را بيان كنم. من خواستم به آن داستان هميشگي گريزي بزنم و بگويم: اين همان نوع بشر است و اين خوان ها همان مشكلات زندگي است كه با آنها مبارزه مي كنيم تا به كمال برسيم.
* و حرف آخر....
- ما در شرايط بحران اطلاعاتي هستيم. به تمام كساني كه مي خواهند تجربه هاي جديد داشته باشند، پيشنهاد مي كنم حتماً در گروه خود يك مترجم داشته باشند تا اطلاعات روز را در اختيار بگيرند تا بتوانند از كاري كه ارائه مي دهند، دفاع كنند.

نگاه
تئاتر در هفته اي كه گذشت
مجموعه  تئاتر شهر به دليل برخورد با شب هاي قدر و ايام تعطيلي هفته گذشته ،كار خود را از روز سه شنبه آغاز كرد.
اين مجموعه در هفته  گذشته ميزبان ۵ نمايش بود كه با اضافه شدن دو نمايش جديد در هفته جاري، پذيراي ۷ نمايش خواهد بود.
نمايش  سوگ سياوش نوشته و كار پري صابري طبق روال دو هفته گذشته، پرفروش ترين نمايش هفته گذشته بود كه اين نمايش كه در تالار اصلي اجرا مي شود بعد از ۱۴ اجرا، ۳۴۸۸ تماشاگر را به اين تالار ۵۷۹ نفره كشانيده و فروشي برابر با ۷ ميليون و ۵۶۰ هزار تومان داشته است. اين نمايش همچنين از ۱۵۹۸ كارت ميهمان استفاده نموده است. اما نمايش  قهوه تلخ نوشته و كار شبنم طلوعي كه در تالار سايه اجرا مي شود ، با فروشي برابر با ۶۱۲ هزار تومان در جايگاه دوم جدول قرار دارد.
اين نمايش بعداز ۸ اجرا تا كنون ۷۳۸ تماشاگر داشته كه ۳۳۰ تن از كارت ميهمان استفاده نموده اند.
نمايش اورفه نوشته و كار محسن حسيني نيز با همين تعداد اجرا، ۶۲۱ تماشاگر و ۵۴۳ هزار تومان فروش داشته است.
اين نمايش كه در تالار قشقائي اجرا مي شود، از ۲۵۹ كارت ميهمان استفاده نموده است. اما تالار كوچك تاكنون شاهد ۱۶ اجرا از نمايش  لوله به كارگرداني نيما دهقان بوده است.
لوله تا كنون ۳۱۱ هزار تومان فروش و ۶۷۴ تماشاگر داشته كه ۳۶۳ تن ميهمان بوده اند.
و سرانجام اينكه جايگاه آخر جدول به نمايش  هشتمين خوان اختصاص دارد كه پس از ۱۸ اجرا در تالار نو موفق به جذب ۷۱۰ تماشاگر شده و ۲۶۲ هزار تومان فروش كرده است. اين نمايش نيز از ۴۴۸ كارت ميهمان استفاده نموده است. و دست آخر اينكه نمايشنامه مجلس قرباني نوشته بهرام بيضائي به كارگرداني امير كاووس بالازاده در برنامه با نمايش روخواني شد. اين نمايش با ۲ اجرا موفق به جذب ۲۹۸ تماشاگر و فروشي برابر با ۷۱ هزار و ۴۰۰ تومان شد.
001586.jpg

نمايش خاطرات هنرپيشه نقش دوم نيز با پشت سر گذاشتن ۱۹ اجرا در تالار سنگلج ۵۵۶۲ تماشاگر را به اين تالار جذب كرد.
فيلم آذر منتشر شد
دويست و نهمين شماره ماهنامه سينمايي فيلم ويژه آذرماه بامطالبي در زمينه سينماي ايران و جهان منتشر شد.
سربازهاي جمعه كيميايي در شب باراني، راويان بيضايي، نه روايت  هايش، گفتگو با ويم وندرس درباره موسيقي فيلم هايش، دردسر اعضاي تنبل آكادمي اسكار، فيلم هاي هندي، سياست و ديگر هيچ، نقد فيلم هاي عروس رومشكان، مرد كوچك، عشق فيلم، نغمه، شهرك پليس، پايان  بازي و نقد كتاب هاي اميد بازيافته، سينماي آموزشي تاركوفسكي و مفاهيم نقد فيلم از جمله مطالبي است كه در اين شماره مجله فيلم به چاپ رسيده است.

تئاتر . دات . كام
«آرت كارني» درگذشت
001588.jpg

بازيگر نامزد دريافت جايزه توني،  «آرت كارني» كه بيش از همه به خاطر بازي نقش «جكي گليسون» در سريال تلويزيوني كلاسيك «ماه عسلي ها» به شهرت رسيده بود، در سن ۸۵ سالگي درگذشت.
وي نهم ماه نوامبر در «چستر كانكتيكات» آمريكا ديده از جهان فرو بست. «كارني» فعاليت خود را در برادوي از سال ۱۹۵۷ در نمايش «بندبازان» آغاز كرد و به سرعت راه هاي ترقي را با بازي در نمايش هايي همچون «بگيرش، مال منه»، «زوج ناجور»، «فلورا»، «تهديد قرمز»، «عاشق ها» و «زنداني خيابان دوم» پيمود. وي به خاطر بازي در نمايش «عاشق ها» نامزد دريافت جايزه بهترين بازيگر مرد از جوايز «توني» شناخته شد.
در سال ۱۹۷۵ كارني براي ايفاي نقش در «هري و تونتو» برنده جايزه آكادمي شناخته شد. وي همچنين برنده پنج جايزه  «امي» به خاطر بازي در نمايش «جكي گليسون» و ديگري به خاطر نقش در ماه عسلي ها بوده است.
وي همچنين در سال ۱۹۸۴ نيز به خاطر ايفاي نقش در مجموعه تلويزيوني «دردسرهاي جو موران» برنده جايزه بهترين نقش مكمل شناخته شد.
001590.jpg

«ميكي دولنز» به «آيدا» پيوست
«ميكي دولنز» نوازنده درامز «مانكيز» كه به تازگي از اجراي نمايش «زوسر در راه» فارغ شده است،از ۶ ژانويه اجراي نمايش «آيدا» را كه در برادوي بر روي صحنه است آغاز خواهد كرد.
در همان روز «ليسا برسيا» كه با «دولنز» در حال اجراي دور آمريكا بود، نقش «آمنريس» را در اين نمايش به عهده خواهد گرفت.
«دولنز» به خاطر نواختن «درامز» در مانكيز به شهرت رسيده است، اگر چه در هنگام بازي در نمايشي به همين نام در تلويزيون نواختن درامز را نمي دانست.
وي همچنين در گروه «مانكيز» به عنوان خواننده اصلي بم نيز فعاليت مي كند و در آوازهايي همانند «آخرين قطار به كلاركسويل» و «من يك معتقد هستم» اجرا داشته است. وي از سال ۱۹۷۷ با همكاري در نمايش موزيكال «نقطه اي در پايان غرب» به فعاليت در صحنه تئاتر پرداخت.
اما «برسيا» كه براي بازي در آيدا انتخاب شده است، تنها در يك نمايش ديگر در برادوي به نام «يا عيسي مسيح فوق  ستاره» به ايفاي نقش پرداخته است.

هنر
انديشه
سياست
ورزش
|  انديشه  |  سياست  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |