چهارشنبه ۱۲ آذر ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۲۴۲
حمله آفتابه هاي پلاستيكي به سنت
كافي شاپ توالت
000936.jpg
امروز آخرين فرصت براي بازديد از نمايشگاهي است كه در آن توالت بهانه ايست براي حمله به روشنفكرنماها
شهرام فرهنگي 
وقتي نام نمايشگاه مي آيد در ذهن تصويري از گل، تابلوهاي نقاشي، عكس، مجسمه و... مي سازيم اما نمايشگاه توالت هم وجود دارد. البته با رعايت اصول هنر مفهومي!
به شما مي گوييم در گوشه اي از اين شهر بزرگ نمايشگاه توالت برپا شده. حق داريد كه شوكه شويد، حتي اگر پيش از اين شما را در جريان روز جهاني توالت گذاشته باشيم.
داخل يكي از كوچه هاي خيابان كوه نور ساختماني وجود دارد كه شما را به توالت و آفتابه مي رساند. وارد كه شديد مسير، شما را به سمت طبقه همكف مي برد. اتاق روبرو شبيه به سالن كنفرانس است. البته در ذهنتان به جاي صندلي بايد توالت فرنگي بگذاريد. چند قدم كه بگذرد به اتاق بعدي مي رسيد. در گوشه اي كتاب هاي قديمي و خاك خورده روي هم ريخته اند، يك راديوي قديمي - آنهايي كه در خانه پدر بزرگ مي بينيم - و بالاخره يك تلفن قديمي كه گوشي اش در چاه توالت افتاده هم ديده مي شوند. كمي آن طرف تر به يك سفره عقد بر مي خوريد. لباس ها و كفش هاي عروس و داماد روي دو توالت فرنگي خودنمايي مي كنند. فاجعه روي سفره عقد رخ داده. به نان سنگك گند زده شده و تكه هاي ديگري از اين لحظه تخليه بشر هم ديده مي شود و حالا آخرين اتاق، يك ميز كافي شاپ حاوي ساندويچ نصفه، فنجان قهوه، زير سيگاري و سيگار، دو شمع روشن و يك گل رز. صندلي هاي اين ميز توالت فرنگي هستند. در گوشه ديگري از اين اتاق حمله آفتابه هاي پلاستيكي به دو آفتابه مسي. و عاقبت دو تابلوي عجيب و قريب كه براي چشم دوختن به آنها بايد روي توالت بنشينيد. تمام اين فضا را همراه با پخش موسيقي كلاسيك تصور كنيد.
همين مختصر كافيست كه متوجه شويد اين نمايشگاه هيچ ربطي به بررسي كيفيت توالت و آفتابه يا احتمالا اصول استفاده صحيح از اين وسايل واجب را ندارد. به قول «حافظ ميرآفتابي » -برگزاركننده اين نمايشگاه - هر توالت نماد يك روشنفكرنما است!
اولين بار كه نيست. حافظ ميرآفتابي پيش از اين هم با توالت و ابزار جانبي اش به جنگ روشنفكرها رفته بود.
«متاسفم كه از روز جهاني توالت باخبر نبودم. در اين صورت اين نمايشگاه هماهنگ با آن موضوع جلوه اي خاص پيدا مي كرد. به هر حال هدف من از برپايي اين نمايشگاه بيان لحظه هاي مختلفي از زندگي افرادي است كه با اداهاي روشنفكري به خودشان و ديگران لطمه مي زنند. تصور مي كنم روشنفكر واقعي كسي است كه تمام لحظه هاي زندگي اش آغشته به احساس پاك، انديشه پاك و رفتار پاك باشد.» در هنر مفهومي هنرمند تلاش مي كند به كمك صحنه هايي كه مي سازد با مخاطب ارتباط برقرار كند. در نمايشگاه توالت اشيايي كه هر روز با آنها سر و كار داريم مفهوم جديدي به خود گرفته اند. حافظ ميرآفتابي مي گويد: «اين نمايشگاه داستان يك مسخ و دور شدن از معنويت مقدسي است كه باعث انسان شدن و انسان ماندن مي شود.»
مثلا آفتابه هاي پلاستيكي روشنفكراني هستند كه بدون تفكر و بدون هويت به آفتابه هاي مسي - سنت - حمله مي كنند. جالب است كه دو آفتابه مسي مانند مادر و فرزندي وحشت زده يكديگر را دربرگرفته اند يا مثلا روشنفكري كه با كاغذهاي كتاب، خود را پاك مي كند يا ميز كافي شاپ كه ظاهرا اين روزها پاتوق روشنفكران است.
«درجامعه با دوگروه روشنفكر روبرو هستيم. گروهي كه پاك هستند و به پيشرفت جامعه كمك مي كنند و گروهي كه از اين عنوان سوء استفاده مي كنند و با اداهاي روشنفكري روي ديگران تاثير منفي مي گذارند. به نظر من بين افكار و رفتار روشنفكر نبايد فاصله وجود داشته باشد. متاسفانه امروز اين فاصله را در جامعه مي بينيم. نمايشگاه توالت بيان كننده همين فاصله است.»
شايد اين خلا ريشه در تاريخ داشته باشد. در نمايشگاه توالت تابلويي مي بينيد كه زنان دوره قاجار را نشان مي دهد. تلاش براي فرورفتن در نقش انسان اروپايي از همان دوران آغاز شد. پايين اين تابلو تصوير زنان و مرداني را مي بينيد كه يا داخل توالت سقوط كرده اند يا در آستانه سقوط هستند. نتيجه گيري از اين تصوير به عهده خودتان است.
«در اين چند روزي كه نمايشگاه برپا شده خيلي ها با من تماس گرفتند و گلايه كردند. آنها مي گفتند كه شما به ما توهين كرده ايد اما همه بايد بيايند اين نمايشگاه را ببينند و بعد قضاوت كنند. مثلا گل رز روي ميز و توالت هاي اطراف ميز را ببينيد، اين تصور نشان دهنده عبور زائد اداهاي فرنگي است. گل رز اينجا تضاد را بين تفكر و رفتار روشنفكران نشان مي دهد.قصد ندارم با اين نمايشگاه كسي را متهم كنم. فقط مي خواهم مجموعه اتفاقاتي را نشان دهم كه در گذشته رخ دادند و نتايجي را در پي داشتند؛ اين نمايش روزگار است.»
در فضا صداي تاثيرگذار موسيقي كلاسيك پخش مي شود نوايي كه قرار بود به جايش صداي سيفون پخش شود. اما اين صدا برداشت ناخوشايندي در مخاطب ايجاد مي كرد، -حس شسته شدن و فرورفتن در چاهي سياه همان كه حافظ ميرآفتابي درمورد روشنفكران به تصوير كشيد- براي سالم ماندن نمايشگاه همانا موسيقي كلاسيك كافي بود!

سرعت، صداي اگزوز، دود و ...
تخليه هيجان در پاركينگ
000940.jpg
مهرداد مشايخي 
جمعيت چفت در چفت روي سكوها نشسته اند. حواس هيچ كس به پيست نيست تا اينكه سر و كله ماشين ها پيدا مي شود و بعد از دور مارشال، پشت خط استارت آماده مسابقه مي ايستند. چشم ها خيره به ماشين هاي كلاس ۱۴۰۰ است. راننده ها آماده مي شوند، به ماشين ها گاز مي دهند، گاز دادني مثل كري خواندن، مثل گفتن: «مي فرستمت توي باقالي ها» يا «دور اول مي گيرمت.» چراغ راهنمايي خط استارت، قرمز، سبز مي شود. حركت، صداي كشيده شدن لاستيك ها روي آسفالت، روي آسفالت سرد از سرماي آذر، صداي مهيب اگزوزهاي يكسره و بوي دود اگزوز و لاستيك فضا را پر كرد. چند ثانيه نگذشته ماشين ها به سر پيچ رسيدند و جمعيت به ناچار نيم خيز شدند، اين تازه شروع مسابقه ريس است.
از ديدن آن جمعيت تماشاچي در پيست تعجب كردم. تبليغ چنداني براي اين مسابقه نشده بود، مطبوعات هم خبرش را به طور گسترده منعكس نكردند، اما هر چه از مسابقه مي گذشت جايگاه تماشاچي ها شلوغ تر مي شد تا آنجا ديگر جايي براي نشستن نداشت، تازه واردها ايستاده تماشا مي كردند.
اما انگار همان هم لذت داشت. يك لحظه كه سيامك زركاني تلاش كرد خودش را به نفر اول برساند و جامعي زاده را پشت سر بگذارد، همه نيم خيز شدند و برايش دست زدند، اما در نهايت جامعي زاده اول شد.
هيجان مسابقه و گرماي رقابت با بالا رفتن كلاس اتومبيل ها بيشتر مي شد. موتورهاي ۱۶۰۰GT صداي مهيبي به اين ماشين  هاي كوچك داده بود. رنوها، پرايدها - گلف «برنارد عيوضي» مشخص در ميان آنها- پشت خط استارت ايستادند. چراغ كه سبز شد، با همان حكايت چرخ و آسفالت و صداي اگزوز و بكسباد روي آسفالت ۱۷۰ ميليوني پيست.
اما همه هيجان مسابقه اين نبود. شوق رنگ زدن ماشين و بعد تماشاي ماشينت كه حالا ديگر شبيه هيچ كدام از ماشين هاي پيست نيست، خودش عالمي دارد. ماشين هايي كه البته شباهت چنداني به ماشين هاي داخل خيابان هم ندارند  -؛ شيشه عقب ندارند و به جاي آن تلق يا پلاستيك رنگ شده چسبانده اند، به جز صندلي راننده صندلي ديگري وجود ندارد. با لوله هاي قطوري داخلشان را براي ايمني، رول بار كشيده اند، اگزوزها هم براي بيرون كشيدن بهتر دود و بهتر شدن نفس موتور، كوتاه و بدون منبع شده اند. باك بنزيني كه گاه به خاطر سنگيني جايش را به باك قايق موتوري داده است (اتومبيل آرام مارتروسيان نفر اول ۱((۰۰۰۲ G و بالاخره جلو پنجره و جعبه پنلي كه فقط خود راننده از آن سر در مي آورد را هم تنها در اينجا مي شود ديد. آمپرهاي جلو داشبورد تغيير كرده اند و آمپرفشار روغن، دور موتور و سرعت و تايم به ساعت هاي ساده اي شباهت دارند كه بي هيچ ظرافتي داخل جلو داشبورد دستكاري شده جاسازي شده اند. موتور و اگزوز و كاربراتور بدون استثنا تقويت شده و يا دستكاري شده اند. داخل اتاق، كنار ليور دنده، جعبه اي فلزي ساخت دست تكنسين هاي وطني، پيچيدگي اين اتاق سرعت را بيشتر مي كند. سوييچ بزرگ روي آن مخصوص قطع و وصل برق و سوخت كل ماشين است، كليد كوچكي براي استارت و كليد ديگري مخصوص پمپ برقي بنزين است تا سوخت بيشتري را به كاربراتور بفرستد. كليد كويل و چند كليد ديگر كنار جعبه فيوز و چراغ هايي كه نمي دانم چه چيز را اعلام مي كنند كارگذاشته شده اند. به اين ماشين با اتاق تك صندلي و جعبه پر از كليد، با آن فرمان كوچك و آمپرهاي جور واجور وقتي راننده اي با لباس يكسره و كلاه ايمني اضافه شود چه چيز را تداعي مي كند؟ خلبان هاي شكاري. با آن جنگنده هاي كوچك اما پيچيده. با سرعت خارق العاده و ويراژها و دور زدن هاي ناگهاني. اگر اتفاقي بيفتد دكمه هايي را به سرعت فشار مي دهند و دستگاه ها را خاموش مي كنند. بايد آن اتومبيل آمريكايي را مي ديديد كه وقتي خراب شد راننده اش مثل خلباني كه فرود اضطراري مي كند چطور همه چيز را خاموش كرد و با مشقت از پيست بيرون زد؛ يا كاش آن نفرات دوم را كه موقع دريافت جايزه مثل خلباني كه از دشمن موشك خورده باشند و به اجبار با چتر پايين آمده باشند با ناراحتي جايزه را زير بغل مي زدند، نگاهي به اين معنا كه «باش تا مسابقه بعدي نشان دهم» به نفر اول كرده و با ناراحتي و غرولند پيست را ترك مي كردند، ديده بوديد.
حالا كه مسابقه تمام شده و براي رفتن از مجموعه آزادي به پاركينگ آمده ايم، احساس مي كنم خيلي ها مثل من از اين مسابقه هيجان زده اند و حس آن خلبان و جنگنده را هم ترك كرده اند.
اما انگار از آن حس بيرون نيامده پشت ماشين نشسته اند. صداي موزيك از ماشين ها بلند شده و گوشه  پاركينگ يكي دستي مي كشد و دور مي زند، گرد و خاك بلند مي شود و برايش دست مي زنند، يكي چرخي مي زند و بكسبادي مي كند. بايد از كناري رفت و مواظب بود. اين خلبان هاي ناشي دوره نديده اند.

شب به ياد ماندني
000938.jpg
پيرمرد روي صحنه مي آيد. لباس سر تا پا مشكي پوشيده. روي پيراهنش يك عدد پنج رقمي ديده مي شود: .۴۶۶۶۴ جمعيت برايش ابراز احساسات مي كنند. گروه هاي موسيقي كه به مراسم دعوت شده اند هم همين طور. او نلسون ماندلاست. سياستمدار بازنشسته ۸۵ ساله اي كه حالا تصميم گرفته دوباره دست به حركتي سياسي بزند. اين بار اما موضوع به آپارتايد و تبعيض نژادي مربوط نيست. ماجرا، آمارهاي جهاني است كه نشان مي دهند آفريقاي جنوبي رتبه اول را در مبتلايان و ناقلان ويروس ايدز دارد. ماندلا روز ۲۹ دسامبر اين مراسم بزرگ را به راه انداخته تا به دشمن خود و مردمش اعلان جنگ بدهد. جنگ عليه ويروسHIV.
ماندلا مي گويد: «ايدز ديگر تنها يك بيماري نيست، بلكه مساله اي است كه به حقوق بشر مربوط مي شود. ۴۶۶۶۴ شماره زندان من در طول ۱۸ سال حبسم بود. ميليون ها نفر كه به ايدز مبتلا هستند هم در معرض خطرند كه تنها يك شماره از آنها باقي بماند. مگر اين كه ما در اين مورد دست به كاري بزنيم. آنها هم به نوعي دوره حبس ابد خود را مي گذرانند. به همين دليل من خواستم كه شماره زندانم انگيزه اين مبارزه جديد باشد.»در استاديوم كيپ تاون حدود ۴۰هزار نفر براي ديدن كنسرتي كه ماندلا باني  اش بوده جمع شده اند. گروه هاي موسيقي زيادي به اين اجراي زنده دعوت شده اند. بونو، كوئين، بيانسه، پيتر گابريل، جيمي كليف و خيلي هاي ديگر. حتي سر و كله باب گلدوف خواننده دهه هشتادي انگليسي هم پيدا شده كه همان موقع ها براي مبارزه با قحطي در قاره آفريقا كنسرت بزرگي به راه انداخته بود. ماندلا خودش هم در بعضي اجراها شركت مي كند و ترانه مي خواند. او پيش، تر از ديواستوارت، عضو گروه انگليسي «يوريتيمكس» و جو استامر (پيش از مرگش) خواسته بود برايش ترانه اي بسازند كه شماره ۴۶۶۶۴ در آن آمده باشد. اين آهنگ  با همكاري بونو و يوريتيمكس آماده شده و ماندلا آن را اجرا مي كند. او يك آهنگ هم به نام «اميد پايدار» با گروه كوئين مي خواند. اين شب پر سر و صدا و پرجنب و جوش با پيام هاي ضبط شده شخصيت هاي معروفي مثل بيل كلينتون و رابرت دونيرو ادامه پيدا مي كند.
كنسرت به صورت زنده از طريق اينترنت، راديو و تلويزيون حدود ۲ ميليارد بيننده و شنونده داشته است. حتي شبكهHIV ، روز اول دسامبر (روز جهاني مبارزه با ايدز) آن را به طور كامل پخش كرد. اين مبارزه تبليغاتي و رسانه اي براي كنترل هولناك ترين بيماري قرن آغاز شده و يك سياستمدار كهنه كار، خوش چهره و خوش نام آن را كليد زده است. وقتش است كه سياستمدارهاي ما هم جدي تر به اين موضوع جهاني نگاه كنند. هر چه باشد اين را نبايد فراموش كرد كه مبارزه شروع شده است.

مولانا در مقابل بودا
مناظره  مولانا و بودا! سوژه واقعا جذاب است! حتي اگر خيلي هم تو خط عرفان و اشراق و اين طور چيزها نباشي، باز هم مقايسه و مقابله دو مكتب عرفاني شرقي يكي از خاور دور و يكي از سرزمين خودمان بايد ديدني و شنيدني باشد. نام اين برنامه «سفر قونيه» است و گردهمايي و جلسه معارفه اش، همين پنج شنبه با حضور« بهرام سير» و پر«ساووش» تشكيل مي شود. كل اين برنامه يك جور بزرگداشت مولاناست. اگر خواستيد در اين جلسه شركت كنيد، بدانيد جلسه ساعت ۱۹ تا ۲۱ در پاتوق فرهنگي برقرار است. پاتوق فرهنگي هم جايش خيابان شريعتي، مقابل خيابان بهار شيراز مجتمع فرهنگي هنري تهران، طبقه سوم است.

زخم عقل
فيلمساز قديمي كشورمان، كسي كه به جد يا طنز، از روي اعتقاد يا به رسم روز و خواست  هوادار، هنوز كه هنوز است سنگ كلماتي مثل زخم و چاقو و رفيق و خيانت و اين قبيل چيزها را به سينه مي زند، كتاب شعري چاپ كرده كه احتمالا خيلي زود به چاپ چندم خواهد رسيد و از آن جا كه بالاخره دوستداران اين فيلمساز، توقعاتي از ايشان دارند، اسم ديوانش را هم گذاشته «زخم عقل»اما نكته تاسف انگيز اين است كه مسعود كيميايي، فيلمساز خيلي خوبي است، يعني توان بالقوه اش را دارد. ولي آن قدر سعي كرده مطابق رسم روز حركت كند(چيزي كه ظاهرا خلافش را به او نسبت مي دهند) و آن قدر كوشيده هواداران (روي كلمه «هوادار» تاكيد دارم) خودش را راضي كند - هواداراني كه از او انتظارات خاص ومحدودي دارند- كه متاسفانه استعداد بي نظيرش را اغلب فداي همين نكته هاي حاشيه اي كرده است.

صبح تا شب
000942.jpg
سينما
سالن كوچك حوزه هنري امروز فيلم پالپ فيكشن (كه آن را قصه هاي عامه پسند هم ترجمه كرده اند) را نمايش مي دهد. اين فيلم را كوئنتين تارانتينو، در سال ۹۴ ساخت و نخل طلاي جشنواره كن را هم با همين فيلم برنده شد. كلي بازيگر اسم و رسم دار و كاردرست در نقش هاي ريز و درشت اين فيلم بازي كرده اند.از بروس ويليس و جان تراولتا و ساموئل ال جكسون بگيريد تا كريستوفر واكن، تيم راث و اوما تورمن. داستان فيلم به صورت خطي روايت نمي شود و پيچيدگي هاي زماني دارد اما اين باعث نمي شود دو ساعت زمان هم به كسي سخت بگذرد. پالپ فيكشن يكي از لذت بخش ترين و مهم ترين فيلم هايي است كه حوزه در اين مدت پخش كرده است. اگر عضو كارگاه فيلم نامه نويسي حوزه هستيد، امروز ديدن اين فيلم را با هيچ چيز عوض نكنيد.
روي پرده سينماهاي تهران تغييري ديده نمي شود. امروز براي سينمارفتن همان انتخاب هاي قبلي را داريد: دختر ايروني (محمدحسين لطيفي)، چشمان سياه (ايرج قادري)، دختري در قفس (قدرت الله صلح ميرزايي)، شب هاي روشن (فرزاد موتمن)، رقص در غبار (اصغر فرهادي) و دارودسته هاي نيويوركي (اسكور سيزي).
موسيقي 
از امروز پنجمين جشنواره موسيقي جوان شروع مي شود. اين جشنواره در سه رشته اصلي قرار است آثار منتخب را پس از پايان داوري ها اعلام كند. موسيقي سنتي، موسيقي علمي روز و موسيقي جهاني، اين هاسه رشته اصلي هستند. اين طور كه دبير جشنواره گفته امسال گروه نوازي محور اصلي جشنواره خواهد بود. امروز آثار موسيقي علمي روز در سالن رودكي و تالار وحدت اجرا مي شود. اگر پايه موسيقي هستيد سري به اين جا بزنيد.امشب در ضمن، آخرين شب اجراي رسيتال موسيقي و شعر «گل هاي صلح» در فرهنگسراي نياوران است. نوين افروز، لوچيا وازيني و ديه گو براگوتزي آثاري از شوپن، شوبرت، رامو و افروز را اجرا مي كنند.خانم افروز يك پيانيست زن خارجي است و «گل هاي صلح» اسم كتاب اشعارش است. اين كنسرت يك ساعت و بيست دقيقه طول مي كشد و ساعت ۲۰ شروع مي شود.
نمايشگاه 
نمايشگاه بين المللي تجهيزات گرمايشي و سرمايشي امروز هم در محل دائمي نمايشگاه هاي بين المللي تهران برقرار است. اين سومين دوره برپايي نمايشگاه است و در آن علاوه بر شركت هاي داخلي، توليدكننده هايي از آلمان، اتريش، اسپانيا، فرانسه، ايتاليا، انگليس، سوئد و آمريكا هم حضور دارند. نمايشگاه تا ۱۵ آذر ادامه دارد.
به جز اين، سومين نمايشگاه بين المللي شيلات، آبزيان و ماهي گيري هم برپا شده. اگرچه اسم نمايشگاه آدم را ياد رفتن كنار رودخانه در يك روز تعطيل و ماهي گرفتن و خوش گذراندن مي اندازد، اما غرفه هاي نمايشگاه درباره چيزهايي مثل آبزي پروري، صنايع شيلات، بنادر و اسكله سازي، صنايع دريايي وابسته و از اين قبيل است.
كتاب 
«هنوز هم گربه شاخ مي زند» اسم كتابي است كه همين روزها انتشارات نيلا چاپ مي كند. اين كتاب مجموعه اي خواندني است از گفت وگوهاي بابك حجت پور با شاعران معاصر ايران. شاعرهايي مثل محمدعلي سپانلو، م.آزاد، بنفشه حجازي، كسري عنقايي و.... حتي آنهايي كه شعر نو ايران را به شكل جدي دنبال نمي كنند هم براي آشناشدن با شخصيت و فضاي شعري شاعرهاي معاصر بد نيست نگاهي به آن بيندازند. راستي، در راستاي معرفي كتاب «ديوار»، - مجموعه داستان هايي با ترجمه صادق هدايت - به اشتباه گفته بودم چاپ اول است، درصورتي كه كتاب سال ها پيش چاپ و بعد ناياب شده بود. اين يكي را هم داشته باشيد: «گراكوس شكارچي و داستان هاي ديگر» كه مجموعه داستان هايي از كافكا، چخوف،  سارتر و... است با ترجمه صادق هدايت و ويراستاري جديد انتشارات اسطوره، هفته ديگر به بازار مي آيد. اين كتاب هم بعد از چاپ هاي اولش ناياب شده بود.
تلويزيون 
احتمالاً مهم ترين اتفاق امشب در تلويزيون اين است كه رامين در بيمارستان به هوش مي آيد. سيتا كه رفته و خبري از او نيست. دايي جلال سند مي گذارد تا سيمين و فرزاد آزاد شوند. مهم ترين گره اين قسمت اين است كه فرزاد نگران است، نكند يك وقتي رامين هوس كند با پروانه ازدواج كند. مسافري از هند را شبكه ۳ ساعت ۱۵/۲۰ پخش مي كند. حوصله اش را اگر نداشتيد شبكه تهران ساعت ۲۰ سريال پزشكان دارد

تهرانشهر
ايرانشهر
حوادث
در شهر
درمانگاه
سفر و طبيعت
طهرانشهر
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  سفر و طبيعت  |  طهرانشهر  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |