يكشنبه ۱۶ آذر ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۲۴۶
ايرانشهر
Front Page

اهالي ايرانشهر
حاتمي جايگزين ندارد
مهدي فخيم زاده
هنوز هم معتقد است سينماي ايران نه ميتواند و نه قدرت آن را دارد كه علي حاتمي ديگري را به هنر هفتم معرفي كند. مهدي فخيم زاده كارگردان و نويسنده قديمي، وقتي از علي حاتمي ميگويد طوري حرف ميزند كه انگار غبار روزهاي خاكستري فراق وي را نديده است. با او از ديدگاه حاتمي و شناختش از طهران قديم مي گوئيم. ميگويد:« او طهران را به نسل امروز شناساند.تعلق خاطر زيادي به اين دوران داشت. زياد مي خواند و خوب مي ديد. تاريخ را به خوبي درك كرده بود. قاجاريه و قبل و بعد را به يك اندازه مي شناخت و از مسايل اجتماعي و سياسي آن روز كاملا مطلع بود. آنقدر ميدانست كه به راحتي آن روابط را به ساده ترين و خصوصي ترين شكلش به مخاطب هديه ميكرد. كافي است نگاهي به آثارش بيندازي، آثاري مثل «سلطان صاحبقران.» او در اين فيلم همه كار كرد و نوستالژي آن زمان را به حركت درآورد. فخيم زاده معتقد است، حاتمي سبك نوشتاري خاص خودش را داشت و اين سبك قابل تقليد نيست.اگر هم كسي آن را تقليد ميكرد اثري بسيار مبتدي به دست مي آمد. «اين ديالوگ ها مشخصات دوراني را نشان ميدهد كه حاتمي راوي آن است، مثل سوته دلان. آدم با شنيدن آنها به دوران مذكور پرتاب ميشود. عين آن ديالوگ ها نيست اما عالي است و اين سبك تقليدناپذير است.»او حافظه بسيار قوي و عالي داشت.
هر چيزي را مي شنيد ضبط مي كرد. مختصات آن را مي گرفت و با قلم هنرمندانه اش آن را پرداخت ميكرد. همان تعابير، ضربالمثلها، كلمات و...، محاورات دوران قديم را به تصوير ميكشيد. طوري كه با آنها احساس قرابت ميكردي. آنهايي كه سنشان بيشتر است ميدانند من چه ميگويم. تاريخ را خوب ميدانست. به خصوص تاريخ و دوران قاجاريه را. چون تحصيلات دراماتيك داشت و كار نمايشنامه نويسي را قبل از فعاليت در سينما دنبال ميكرد، اجزاء دراماتيك را خوب تشخيص ميداد. اگر ميبيني كه شناختش از طهران نسبت به هر هنرمند ديگري كاملتر است، محصول چنين تلاشهايي است.» وي درعين حال ناراحت است و نگراني و تشويش خود را پنهان نميكند. «فرصت نشد كه هزاردستان را آنطور كه ميخواهد تمام كند. هزار دستان هم ناقص ماند،درست مثل مجموعه تختي. فرصت نكرد يا نشد كه انسجام كامل را به دست آورد.»
- با او از ساخت شخصيتهاي تاريخي ميگوئيم. آن هم با قلم و ديدگاه حاتمي.
به «ناصرالدين شاه اكتور سينما» نگاه كنيد. همينطور به «كما ل ا لملك.»
ناصرالدين شاه هم شاه بودنش را حفظ كرده است و هم ناصرالدين شاه تاريخ نيست. اين خصوصيت كار حاتمي است.
- اگر علي حاتمي اكنون هم در بين علاقمندانش بود بازهم همان ارتباط را برقرار ميكرد؟
«شك نكنيد. او دگم - بسته - نبود. با زمان پيش ميرفت. خواستگاري را ببينيد. آنوقت نگاهي به سوته دلان هم بيندازيد. انگار نو شده روزگاري قبل است.
حتي در طوقي نيز افراد لمپن را با ديالوگهاي خاصش نشان ميدهد اما آن ارتباط و هدف غايي ذهن حاتمي - انتقاد از اين فضا - را ميتوانيد حس كنيد. يادتان باشد هر بزرگ و صاحب سبكي در هر زمينهاي كه ميخواهد باشد، (فرقي ندارد) جانشين ندارد.»
- جانشين او كيست؟
«عرض كردم، جانشين ندارد. اگر پيكاسو جانشين پيدا كرد، حاتمي هم جانشني دارد. اما اثرات و تاثيرات وي بر سينما تا حدودي خلا نبودنش را پر كرده است.
ميبينيد كه فيلمهايش انعكاس خاص خود را دارند. حتي سبك و سياق وي هنوز هم باقي است و از بين نرفته است.»
فخيم زاده با سختيهاي كار وي نيز از نزديك آشنا بوده است. «زماني كه در شهرك سينماي سريال «تنها ترين سردار» را كار ميكردم وي، مشغول ساخت زندگينامه مرحوم تختي بود. بنابراين يا او ميآمد سر صحنه من و يا من او را در دفتر كارش يا «لوكيشن» ملاقات مي كردم. براي كارش تا آنجا كه ميتوانست،دل ميسوزاند و آن را گرامي ميداشت.» شهرك سينمايي كه حالا فروخته شده و حتي گفته ميشود بخشهايي از آن تخريب شده اند.

ستون ما
فيلم ساز شهر تهران
پژمان راهبر
حاتمي دنيا را آنگونه ساخت كه مي خواست، نه آنگونه كه در واقعيت بود. مردم آنگونه لباس مي پوشيدند كه حاتمي مي خواست؛ آنگونه صحبت مي كردند كه او مي پسنديد، ساختمان ها آنگونه بود كه او در ذهن داشت و اينها حاصل ذهن آرمانگرا و افسانه پرداز او بود كه از واقعيت بسيار دلزده و بريده بود.
دنياي حاتمي، دنياي افسانه ها و قصه هاي پريان بود؛ با همان عناصري كه به خاطره جمعي مخاطبانش پيوست، عناصري كه در چارچوب واقعيت، بي اعتنا از كنارش مي گذشتيم اما در قاب هنرمندانه حاتمي، به بخشي از روياهاي دلپذير ما تبديل شد. به زعم خودش دار قالي مي بافت (و به زعم ما) با همان دقت،حوصله و قريحه قالي بافان گمنام.
خوشمزه ترين كباب و ريحاني كه در عمرتان نخورده ايد محصول اوست. درست مثل مهربان ترين ناصرالدين شاهي كه اصلا به دنيا نيامده يا دوست داشتني ترين «شعبان» تاريخ...
تهران حاتمي، آرمانشهر است. همان شهري كه تمام ذهنيت ما از تهران قديم است، شهري متفاوت با تهران قديم واقعي كه نتوانسته بود آرمانشهر باشد.امروز يك روز از هفتمين سالمرگ او گذشته و اين چند صفحه اداي ديني است به فيلمساز تهران. تهراني كه «بايد» داشته باشيم، نه تهراني كه داشته ايم و داريم. تهراني كه براي از بين بردن پليدي هايش يك رضا خوشنويس و يك كميته مجازات كافي به نظر مي رسيد. تهراني كه عشق بود و شعر بود و رنگ و شور؛ «تهران حاتمي.»
نكته: فرصت نشد تحقيق كنيم، اما به نظر در تهران حاتمي ميزان آگهي روزنامه ها كمتر از چيزي بود كه در ايرانشهر است... با پوزش از شما بابت اينكه مطالبي بسيار از اين پرونده ماند براي روزي ديگر!

|  آرمانشهر  |   ايرانشهر  |   جهانشهر  |   حوادث  |   در شهر  |   يك شهروند  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |