متخصصان بيكار
در حالي كه بخش عمده اي از كاركنان دولت تحصيلات دانشگاهي ندارند و بايد براي بازسازي بدنه نيروي انساني اين دستگاه قدمي برداشت هر سال شاهد بلاتكليفي جواناني هستيم كه يافته هاي چند ساله خود را به تدريج فراموش مي كنند
|
|
كتايون مصري
«انگيزه اي براي ادامه تحصيل ندارم، شايد از برادرم بخواهم كه برايم دعوتنامه بفرستد تا به خارج از كشور بروم.»
اين مطلب را يك دانشجوي سال آخر پزشكي در مقابل در خروجي دانشگاه علوم پزشكي تهران مي گويد و در برابر اين پرسش كه قصد نداري تخصص بگيري؟ لبخند تلخي مي زند و با حالتي شبيه طعنه مي گويد: «تخصص؟! آن هم براي اينجا؟ فكر نمي كنم عقلاني باشد. اينجا كسي قدر آدم هاي متخصص را نمي داند...» نمي ماند كه از او دليل اين عقيده اش را بپرسم، اما آمارهاي ارائه شده از بازار اشتغال كل كشور و به ويژه بازار اشتغال دانش آموختگان دانشگاه ها گفته هاي او را مهر تأييد مي زند. به طوري كه شايد روزي همه فارغ التحصيلان دانشگاه ها به چنين نگرشي برسند. در آن صورت آيا توسعه آموزش عالي و تأكيد بر نقش نيروي متخصص در امور توسعه پايدار مي تواند جامه تحقق بپوشد؟
سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور با ارائه گزارشي از آنچه طي برنامه هاي پنجساله توسعه به وقوع پيوسته، اعلام كرده است كه در زمينه ايجاد فرصت اشتغال، دولت تنها طي برنامه اول توسعه (اوايل دهه۷۰) موفق عمل كرده است، به طوري كه عرضه نيروي كار به طور متوسط سالانه ۳۳۰ هزار نفر بوه، طي اجراي برنامه اول سالانه ۳۸۳ هزار فرصت شغلي ايجاد شده است، اما اين عملكرد مثبت در برنامه هاي دوم و سوم توسعه هيچ گاه تكرار نشد و از نيمه دهه۷۰، اقدامات عملي دولت از سياست هاي برنامه هاي پنج ساله توسعه عقب مانده است.
در برنامه دوم در حالي كه۵۰۴ هزار نفر جوياي كار هر سال به خيل بيكاران اضافه مي شدند، دولت توانست تنها ۲۸۱ هزار شغل به طور سالانه ايجاد كند. در برنامه سوم نيز متوسط متقاضيان كار به۶۰۰ هزار نفر به طور سالانه رسيد، اما شمار فرصت هاي شغلي ايجاد شده توسط دولت به طور متوسط از ۵۳۸ هزار شغل فراتر نرفت.
بنابراين وضعيت كلي بازار اشتغال كشور به آشفته بازاري شباهت دارد كه هر سال بر خيل متقاضيان كار اضافه مي شود و هر سال اقدامات عملي دولت از برنامه ريزي ها عقب مي ماند. با وجود آن كه هيأت دولت همواره از كمبود اعتبارات اين بخش به طور هر ساله سخن مي راند، معلوم نيست چطور در پيش بيني هاي بلند پروازانه اين كمبود اعتبار كمرنگ ديده مي شود، تا هنگام عمل، براي توجيه عقب ماندگي دولت از برنامه هاي توسعه به كار رود؟
اما طي برنامه پنج ساله سوم توسعه- كه در آن قرار داريم- گفته مي شود كه برآورد عرضه نيروي كار به بازار در سه سال اول اجراي برنامه سوم توسعه (۸۱-۷۹) به دليل كاهش نرخ مشاركت نيروي كار نسبت به پيش بيني اين برنامه طبق اعلام بانك مركزي جمهوري اسلامي به طور متوسط سالانه۶۰۰ هزار نفر بوده است. اما در سال هاي پاياني اين برنامه (۸۳-۸۲) پيش بيني مي شود كه اين موج بيكاران به ۷۳۵ هزار نفر در سال برسد كه اگر دولت بتواند سالانه ۹۰۴ هزار فرصت شغلي جديد ايجاد كند، مي توان اميدوار بود كه نرخ بيكاري در حد ۶/۱۲ درصد باقي بماند. مهار اين بيكاري لجام گسيخته مستلزم داشتن رشد اقتصادي۸ درصدي است كه هنوز بدنه اقتصاد ما با اين ميزان رشد فاصله دارد.
اما وضعيت كلي نيروهاي سرگردان در بازار كار ايران نشان مي دهد كه بيشتر اين افراد در سنين ۲۰ تا ۲۴ ساله قرار دارند و نظر به اين كه حدود۵/۵ ميليون نفر در مقطع متوسطه آموزش و پرورش كشور در حال تحصيلند، طي سال هاي اول برنامه چهارم توسعه بر شمار اين موج سرگردان اضافه مي شود.
محمد رضا ف- فارغ التحصيل كارشناسي زيست شناسي است كه در يك بنگاه معاملات ملكي كار مي كند، در اين باره انتقاد مي كند: «شما بگوييد من با مطالب تئوريكي كه ياد گرفته ام، چطور مي توانم كار آفريني كنم كه اين قدر روي آن تأكيد مي كنيد؟ آيا شناخت ساختمان سلول و مولكول، فعاليت هاي متابوليستي و... مي تواند اين امكان را فراهم كند كه من به تنهايي بنشينم و سلول ها را بشكافم و ساختمانشان را تحليل كنم؟ يك مركز تحقيقي يا آزمايشگاهي كه از من حمايت كند تا آموخته هايم را در معرض اجرا بگذارم وجود ندارد. (به اطرافش اشاره مي كند) به نظر من تا وقتي اين شرايط فراهم نشود اين بنگاه معاملات ملكي است كه از من حمايت مي كند، تا نزد خانواده ام بيكار و علاف نباشم.»
علي اصغر مرندي هم راننده آژانس است، درحالي كه كارشناس رشته پرستاري هم هست، وقتي مي پرسم پرستاري چه ارتباطي با رانندگي دارد؟ صبر نمي كند كه جمله ام تمام شود، گويا بارها محكوم به پاسخ به همين پرسش بود يا شايد هم خودش بارها اين سؤال را از خود پرسيده، مي گويد: بعد از ماه ها كارآموزي و شيفت شب خدمت كردن در بيمارستان ها به اين نتيجه رسيدم كه با حقوق اندك پرستاري نمي توانم زندگي ام را جمع و جور كنم، من دو فرزند دارم و با همسرم از صبح تا شب كار مي كنيم ولي هنوز به جايي نرسيده ايم، مطمئن باشيد اشتباه پدر و مادرم را درباره خودم تكرار نمي كنم، من اصراري ندارم كه فرزندانم به دانشگاه بروند، چون زندگي پدرشان بهترين نمونه براي يك زندگي نه چندان ايده آل است.»
پزشكان بيكار يا بيكاران پزشك
جالب است كه اين روزها رنج از بيكاري به سراغ صاحبان رشته هايي مي رود كه شايد جمع عمده اي از خانواده ها، آرزو دارند، فرزندشان در اين رشته تحصيل كند و در نهايت «پزشك»، شود.
بسياري از فارغ التحصيلان رشته پزشكي از سال هاي آخر تحصيل، طعم بيكاري را مي چشند، تا وقتي به طور كامل فارغ التحصيل شوند كه در آن زمان بيكاري مثل بختك عرصه زندگي شان را مي پوشاند. اين درحالي است كه وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي بارها از كمبود پزشك متخصص در روستاها و نقاط محروم كشور دم زده، اما چرا اين فارغ التحصيلان حاضر به فعاليت در اين مناطق نيستند؟
يكي از دانشجويان سال آخر اين رشته مي گفت: «با كدام امنيت و امكاناتي حاضر بشويم دور از خانواده زندگي كنيم، در حالي كه وزارت بهداشت مي داند كه بعضي مناطق از داشتن كمترين امكانات محرومند، چطور يك پزشك جوان بدون حمايت جدي و امكانات رفاهي مي تواند در آنجا زندگي كند؟»
البته برخي از فارغ التحصيلان رشته پزشكي هم عقيده دارند در سال هاي اخير افزايش خروجي در رشته هاي دانشگاهي مرتبط با پزشكي مثل مامايي، پيراپزشكي، پاتوبيولوژي، فيزيوتراپي و... باعث افزايش بيشتر شمار بيكاران و يأس پزشكان براي ادامه تحصيل شده است.
راه حل مشكل، پاك كردن صورت مسئله
پديده بيكاري براي فارغ التحصيلان دانشگاه ها تنها اختصاص به دانشگاه هاي دولتي ندارد بلكه دانش آموختگان دانشگاه آزاد هم از اين پديده رنج مي برند. هرچند كه اين افراد معمولاً محكومند كه در گل آلوده كردن آب بازار اشتغال نقش بسزايي دارند و خروج سالانه چند ۱۰ هزار فارغ التحصيل از اين دانشگاه پديده سرگرداني تحصيل كردگان نظام دانشگاهي را تشديد مي كند، اما اين افراد به دليل اين كه هزينه هاي كلاني بابت هر ترم تحصيلي متحمل مي شوند، بيكاري و سرگرداني در اين بازار را براي خود دردناك تر توصيف مي كنند.
با اين حال چندي پيش رئيس سازمان نظام پزشكي كشور براي رفع مشكلات فارغ التحصيلان در دانشگاه هاي دولتي طي بخشنامه اي اعلام كرد كه از اين پس براي فارغ التحصيلان پزشكي دانشگاه آزاد، كارت نظام پزشكي صادر نشود. اين هم يكي از صدها راهكار شتابزده و مقطعي بود كه توانست در كوتاه مدت باعث سرخوردگي قشري از دانشجويان و لاينحل ماندن مشكل بيكاري شود.
محمد رضا ظفرقندي به نظر مي رسد از سال گذشته تاكنون هنوز هم معتقد باشد كه عامل بيكاري فارغ التحصيلان پزشكي خروجي هاي دانشگاه آزاد باشند كه بي ضابطه جذب و فارغ التحصيل مي شوند، در حالي كه وي نياز شديد مناطق محروم به پزشك متعهد از يكسو ونبود امكانات رفاهي و حمايت هاي تشويقي بنابر خواست پزشكان جوان را براي ساماندهي مناسب نيروي متخصص از ياد مي برد.
به هر حال بنابر آمارهاي موجود۸، هزار پزشك۱۴، هزار ماما و ۱۸ هزار پرستار بيكار در كشور وجود دارند كه البته دامنه بيكاري تنها به رشته هاي پزشكي محدود نمانده است. فارغ التحصيلان رشته هاي علوم انساني هم از كاربردي نبودن رشته تحصيلي خود پس از فارغ التحصيلي بيشتر شكايت مي كنند. دانشجويي مي گويد «بعضي از رشته ها طوري طراحي شده اند تا شخص فقط براي بسته شدن دهانش مدتي وارد دانشگاه شود، درحالي كه در تغيير جايگاه و وضعيتش هيچ نقشي ندارد.»
در اين باره بايد سياست هاي افراطي مدارس در تشويق دانش آموزان به شركت در كنكور و يا حضور در كلاس هاي برنامه ريزي كنكور را هم به نقد كشاند. هم اينك در كمتر كلاس سال هاي پاياني مقطع متوسطه دانش آموزان براي ورود به دانشگاه تحت فشار مستقيم يا غيرمستقيم قرار نمي گيرند. دانشجويان تازه وارد غالباً به اين نكته اذعان مي كنند كه اگر وارد دانشگاه نمي شدند، شايد هيچ راهي براي ادامه زندگي طبيعي پيدا نمي كردند. اين روزها با شروع فصل ثبت نام در آزمون سراسري دانش آموزان پيش دانشگاهي يا هر داوطلب ديگري، تلاش مي كنند تا شانس خود را در گزينه هاي موجود براي ورود به دانشگاه امتحان كنند. به همين دليل حاضرند ميليون ها تومان هم صرف خريد سؤالات كنكور كنند، بدون اين كه از آينده و سال هاي پس از دانشگاه چشم انداز روشني داشته باشند. كارشناسان امور آموزشي عقيده دارند كه بايد براي نقش نيروهاي متخصص جامعه در امر توسعه جايگاه ويژه اي قائل شد، به ويژه در شرايط فعلي كه گفته مي شود، رشد عرضه نيروي كار ماهر و داراي تخصص از رشد كل عرضه نيروي كار به مراتب بزرگتر است.
هفته نامه پيك سنجش با انتشار گزارش آماري دراين باره برآورده كرده است كه طي دهه۷۵-۱۳۶۵ نظام آموزش عالي دوبرابر فارغ التحصيلان كه طي۵۰ سال گذشته تأمين كرده، به بازار كار روانه كرده است.
بنابراين سالانه نزديك به۲۷۲ هزار نفر فارغ التحصيل از دانشگاه هاي دولتي وآزاد وارد بازار كار مي شوند كه البته نزديك به دو سوم آنها از رشته هاي غير فني هستند. اين آمارها تقريباً متعلق به يك دهه قبل است. اگر ساليانه۲۰۰ هزار بيكار وجود داشته باشد تا سال ۱۳۸۵ حدود۲ ميليون نفر فقط فارغ التحصيل بيكار دانشگاه ها خواهيم داشت كه به «بحران» شباهت دارد.
در جايي غير از جاي خودم
يكي از عمده ترين انواع بيكاري در ميان دانش آموختگان دانشگاه ها كه متأسفانه افزايش تعدادشان به اين شكل از بيكاري نيز توسعه مي يابد، به كارگيري متخصصان جوان در جايي غير از جاي خودشان است؛نظر به اين كه در بسياري موارد دستگاه هاي دولتي با مازاد نيرو مواجهند و ريسك پذيرش نيروهاي جديد را براي خود بسيار زياد مي دانند، ترجيح مي دهند، سال ها نيروهاي جوان دانشگاهي را در جايي قرار دهند كه هيچ ارتباطي با تخصص شان ندارد.
اين در حالي است كه در بسياري موارد يك نيروي فارغ التحصيل جوان در مقطع كارشناسي يا كارشناسي ارشد ناچار است تحت نظر فردي فعاليت كند كه تنها به خاطر تجربه به جايگاهي تكيه زده است.
يكي از دانشجويان سال آخر دانشكده صدا و سيما در همين باره توضيح مي دهد: اگر تخصص و ميزان آموزش من را در دستگاه هاي رسانه اي كافي نمي دانند و هم اكنون بايد زير دست شخصي كار كنم كه نه درس دانشگاهي مي داند چيست و نه با روش هاي مطالعاتي جديد آشنايي دارد، چرا عمر و هزينه گزافي را صرف ورود به دانشگاه كرده ام؟
اين سؤال غالباً از سوي دانش آموختگان رشته هاي فني- كاربردي و غيرتئوريك مطرح مي شود، چرا كه در نظر اول اين فارغ التحصيلان براي ورود به بازار اشتغال شانس بيشتري دارند، اما بيكاري پنهان، واگذاري فعاليت هاي ساده و غيرحرفه اي به آنان و بالاخره قرار دادن متخصصان تازه كار در جايي كه هيچ ارتباطي به دانسته هايشان ندارد، معمولاً آنها را به يأس و دوري از خلاقيت مي كشاند.
براساس آمارهاي ارائه شده توسط محققان، عرضه نيروي كار داراي آموزش عالي و تخصص از۱۸۸۵ نفر براي هر هزار نفر در سال۱۳۷۸ به ۲۹۴۲ نفر براي هزار نفر در سال۸۳ (پايان برنامه سوم توسعه) افزايش خواهد يافت كه نشان از رشد۵۶ درصدي دارد. بنابراين نرخ رشد بيكاري اين قشر چيزي معادل۹/۱۵ درصد برآورد خواهد شد، حتي اين پيش بيني ها گواهي مي دهد كه بازار كار فارغ التحصيلان رشته هاي علوم انساني با بن بست روبه رو شود.
كشاورزي بيشترين، علوم تربيتي كمترين
باز هم هفته نامه پيك سنجش به نقل از كارشناسان اعلام كرده است كه طي سال هاي گذشته بالاترين نرخ بيكاري مربوط به فارغ التحصيلان رشته كشاورزي و پايين ترين آن مربوط به فارغ التحصيلان رشته هاي علوم تربيتي است.
دليل بيكاري بالاي دانش آموختگان كشاورزي هم پذيرش بي رويه دانشجو بدون درنظر گرفتن نياز جامعه، ارائه آموزش هاي صرفاً نظري و كم توجهي به آموزش هاي عملي و كاربردي عنوان مي شود. آخرين سرشماري از بيكاران فارغ التحصيل دانشگاه ها در سال۱۳۷۹ نشان مي دهد كه از جمع دانش آموختگان رشته هاي پزشكي۱/۹ درصد بيكار، در رشته حقوق۱۵ درصد بيكار، در علوم اجتماعي۹/۱۲ درصد بيكار، در علوم طبيعي ۱/۱۰درصد بيكار، مهندسي۵/۱۰ درصد بيكار، هنرهاي زيبا ۲/۴ درصد بيكار و بالاخره كشاورزي۳/۱۶ درصد بيكارند.
درحالي كه همچنان وزارت علوم و دستگاه هاي اجرايي تأكيد مي كنند، بخش عمده اي از كاركنان دولت تحصيلات دانشگاهي ندارند و بايد براي بازسازي بدنه نيروي انساني اين دستگاه ها قدمي برداشت، هر سال شاهد بلاتكليفي جواناني هستيم كه يافته هاي چند ساله خود را به تدريج فراموش مي كنند يا روانه بازار كار كاذب مي شوند.
اگر از موج فرار مغزها كه بيش از هميشه دانش آموزان و دانشجويان المپيادي را با خود همراه مي كند، تا در فضاي غير از وطن به خدمت بپردازند، صرفنظر كنيم، ساير دانش آموختگان در اثر ادامه بيكاري به لحاظ فردي به يأس از محيط، پرخاشگري، كاهش حس مشاركت فعال و از همه مهمتربدبيني نسبت به اقدامات دولت دچار مي شوند.
|