دوشنبه ۸ دي ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۲۶۶
زلزله و امپراطوري خشت و گل
دروازه دوم كه در ابتداي تپه سنگي ساخته شده و ورود به بخش نظامي ارگ را ميسر مي ساخت.
000134.jpg
راهنماي ارگ با همان لهجه زيباي محلي براي ما گفت اين هفت هزار و پانصد و شصت و سومين بار است كه مسافران و گردشگران را راهنمايي مي كند. او آنقدر زيبا و محكم درباره وجب به وجب ارگ زيبا حرف مي زد كه همگان انگشت به دهان مانده بودند.
راهنماي محلي كه به گفته خودش نيمي از عمرش را در لا به لاي همين خشت و گل ها سپري كرده بود،حالا ديگر جزيي از همين آثار مانده از هزاران سال پيش به حساب مي آمد. او خشت خشت ارگ را مي شناخت و از قدم به قدم آن خاطره هاي خوشي داشت. يكي از افتخارات او آشنا كردن توريست هاي خارجي از چند و چون ارگ گلي بود.
او گويي از دل تاريخ آمده بود. در صدايش آواي چكاچك شمشيرها شنيده مي شد. شمشيرهايي كه يا در دفاع از ارگ به كار افتاده بوده اند يا عليه آن.
در سفري كوتاه كه در امپراطوري خشت و گل داشتيم هيچ زاويه اي از اطلاعات مربوط به آن برايمان تاريك نماند. راهنما حتي تمام شعرهاي خودش و ديگران را در وصف حال و روز ارگ برايمان خواند. وقتي به قسمت شاه نشين ارگ رسيديم حيرتمان دو چندان شد چون راهنما در آن قسمت از شيوه ساختمان سازي قديم برايمان گفت و اين كه شاه مي توانسته از همان قسمت تمام جزييات و حركات مردم تحت امرش را زير نظر داشته باشد. جالب اين كه او از همان جا مي توانسته حتي بدون استفاده از صداي بلند با هر كسي كه مي خواسته شروع به صحبت كند. كساني كه ارگ قديم را ازنزديك ديده اند مي دانند كه شهر باستاني بم با حدود سه كيلومتر مساحت از در ورودي تا انتهاي آن يعني قسمت شاه نشين چه پيچ و خم هايي دارد. شيوه معماري در اين شهر كهن به گونه اي است كه به عنوان مثال، شاه مي توانسته با نگهبانان ورودي قلعه به راحتي صحبت كند و در صورت لزوم تذكراتي بدهد. راهنما كه بعد از گفتن اين موضوع متوجه حيرت و ناباوري مسافران شد با خنده گفت كه حق با ماست و باور اين حرف كمي سخت است اما مي تواند ادعايش را به اثبات برساند. او در انظار متحير همه ما بدون آنكه از صداي بلند استفاده كند يك نفر از كارگران نزديك در ورودي را با نام صدا زد. كارگر كه مشغول كار خود بود لحظه اي بعد به طرف شاه نشين نگاه كرد. راهنما به او گفت كه برخيزد. كارگر بدون آنكه زحمتي به حس شنوايي اش بدهد، اطاعت كرد و راهنما فورا از او خواهش كرد كه بيل اش را روي دوش چپ خود بگذارد و كارگر هم كه انگار در چند قدمي ما ايستاده بود اين كار را كرد و لبخندي هم از رضايت بر لب نشاند.
نكته جالب توجه اين سفر كوتاه اين بود كه راهنما با اشراف تمام بر جزييات تاريخي و جغرافيايي تمام ارگ، گويي با تمام شادي ها و غم هاي آنجا زيسته بود. او وقتي متوجه علاقه مندي بيش از پيش مسافران شد با نقل خاطره اي آه از نهاد همه در آورد. او ما را به نقل خاطره هاي بسيار زيبا دعوت كرد، يعني زماني كه قرار بوده قسمت هايي از فيلم «صحراي تاتارها» در ارگ فيلمبرداري شود. او گفت كه اكيپ خارجي سازنده فيلم آنچنان محو تماشاي خشت و گل ارگ شده بودند كه چند روز كاروبار خود را تعطيل كردند و به تماشاي خشت به خشت اينجا پرداختند و جالب اين كه همگي آنها افسوس ندانم كاري تاريخي ما را مي خوردند.
كساني كه فيلم مذكور را ديده اند مي دانند كه انفجارهاي سنگيني در اين فيلم رخ داده و گروه فيلم سازي تمام توان خود را به كار گرفتند تا بر اثر اين انفجارها آسيبي به ارگ نرسد و بالاخره هم تصميم بر اين شد تا يك ارگ ساختگي در چند كيلومتري ارگ اصلي براي منفجر شدن ساخته شود. جالب اينكه كارگردان فيلم با تمام دور بودن از منطقه اصلي ارگ باز هم نگران خسارت به اين محل بود. راهنما مي گويد كه اگر ادعا كند همكاران اين فيلم به اندازه ده هزار عكس از اين جا گرفته اند اغراق نكرده... . در ارگ تا حدودي كه چشم كار مي كند گل است و خشت.راهنما در قسمتي از شاه نشين، چند خشت بسيار بزرگ در ابعاد يك متر در يك متر را به ما نشان مي دهد و مي گويد هر كدام از اين خشت ها حدود دو هزار سال سابقه خدمت به ارگ را دارند. خشت هايي كه نه تنها دچار پوسيدگي در طول زمان نشده اند، بلكه روز به روز قدرت و استحكام بيشتري به خود مي گيرند. از بالاي شاه نشين مي شود تمام منطقه ارگ قديم و جديد و شهرستان كوچك و نخل اندود بم را ديد. شهري كه مهرباني از سر و رويش مي بارد و نعمت داشتن خرما را از قديم الايام داشته است. وقتي كه راهنما مسير لشكركشي هاي مختلف براي به تسخير در آوردن ارگ را به ما نشان مي دهد، همان دلهره ساكنان آن زمان مردم آنجا را مي شود در چشم هايش ديد. وقتي كه به قسمت هجوم مغول ها به ارگ مي رسد اشك در چشم هايش حلقه مي زند. گويي كه دشمن به خانه پدري اش حمله ور شده است.
وقتي گروه از زيباترين سفر زندگي شان به بيرون از ارگ مي رسند انگار تك به تك چيزي را در آنجا جا گذاشته اند. حسي از رفتن و دوباره بازگشتن به همان برج وباروي گلي يقه همه را چسبيده. چشم هاي نگران، ده ها بار باز مي گردند و از فاصله اي دور سعي در رخنه به عمق تاريخ را دارند.شايد همان چيزي كه در ذهن ديگري بگذرد در ذهن من هم بگذرد. صداي آوازي محلي حالاگويي از اعماق تاريخ ارگ بر مي خيزد. تمام گوش ها را نوازش مي دهد و لحظه اي پاها را از رفتن باز مي دارد؛ «اسب گرنگ بياره/ يالش خبا نداره/ مي رم مي رم به غربت/ ترك مي كنم ولايت/ يه شو دو شو تو تنگوم / با دشمنا مي جنگم/ مي رم مي رم به غربت/ ترك مي كنم ولايت.»
... اميدواريم كه خبرها درست نباشد. در خبرها آمده بود كه هفتاد درصد ارگ قديم خراب شده. چه خبر وحشتناكي. يعني خشم طبيعت اين گونه بر تاريخ تاخته. يعني ارگ خاطره انگيز و سلطان تاريخ تلخ و شيرين ويران شده؟... خدا كند اين خبرها اشتباه باشد. اگر قسمت چشم نواز ارگ يعني قسمتي كه زيباترين شاهزاده ايراني، تك و تنها چندين و چند روز در آن، با مهاجمان جنگيد، ويران شده باشد چه بايد كرد؟ اگر صداها از شاه نشين به ديگران نرسد ديگر با چه چيزي به ديگران فخر بفروشيم؟ اگر اين ميراث جهاني كه همواره مورد بي مهري تاريخي ما واقع شده هفتاد درصد خود را از دست داده باشد چه بايد كرد. خدا كند اين خبرها صحت نداشته باشد.

سالهاي دور بم
مسجد ارگ در جنوب شرقي قلعه با آب انبار جنب آن
000136.jpg
شهرستان بم با آب و هواي بسيار عالي و حاصلخيزي تاريخي خود از شمال به شهرستان كرمان و لوت زنگي احمد و از جنوب به كوهستان غداد و شاه. از شرق به شهرستان زاهدان و از قسمت غرب به شهرستان جيرفت قرار دارد. اين شهرستان را مي توان به گونه اي چشم و چراغ استان كرمان به حساب آورد چون در گذشته اي نه چندان دور به خاطر دارابودن درختان بي شمار نخل مركز ثقل تجاري منطقه محسوب مي شده و مردمان خوش مرام آنجا با تمام شهرهاي اطراف خود مراوده تجاري - خانوادگي داشته اند. اين منطقه از استان كرمان گويا در طول تاريخ جايي براي سياحت و زيارت به حساب مي آمده. زائران بسيار براي زيارت مرقد شاه نعمت الله ولي كه در قريه كوچك ماهان قرار داشته و بقعه امامزاده زيد كه در خود بم است در طول سال به آنجا عزيمت مي كرده اند و ديدن جلال و شكوه شهرستان سرسبز بم با برج و باروي قديمي و شكوهمند ارگ كه از كيلومترها دورتر قابل رويت است دل و جان را صفا مي بخشيده اند.
اگر تاكنون سعادت رفتن به بم و هم صحبتي با مردمان خونگرمش را داشته ايد حتماً درباره آن شهر كوچك بسيار شنيده ايد. نكته جالب توجه درمورد اين شهر آب و هواي منحصر به فرد آن است. هواي اين شهرستان هنوز هم بر دو قسمت است. قسمت جلگه و دامنه نواحي كوهستاني. هواي قسمت جلگه و دامنه، گرمسير است و آب قراي آن از قنوات تامين مي شود. از محصولات عمده اين ناحيه هم مي توان از خرما، حنا، غلات، پرتقال و ديگر مركبات نام برد.در قسمت كوهستاني و نقاط مرتفع هوا سردسيري است و آب اكثر قراي آن از چشمه و رودخانه و قنوات كوهستاني تامين مي شود محصول عمده اين نواحي هم غلات، لبنيات و ميوه مخصوصاً بادام كوهي است. اطراف اين شهرستان را اغلب دشت هاي حاصلخيز محاصره كرده اند سالهاي دور بم 
كه اين دشت ها تا قسمت مركزي منطقه بم امتداد دارند و در گذشته اي نه چندان دور حدود چهارصد آبادي نزديك به هم وجود داشته كه حالا رشد چشمگيري يافته اند. متاسفانه رودخانه اي كه داراي آب دائم باشد در اين شهرستان و در قسمت جلگه وجود ندارد. فقط در دره هاي مرتفع كوهستان، رودخانه هايي جاري است كه فقط در موقع بارندگي زياد سيلاب آن ها به كوير مي رسد. مانند رودخانه تهرود، رودخانه ده بكري، رودخانه گراغان و چند رودخانه ديگر. گفتني است كه شهرستان بم از سه بخش تشكيل شده كه شامل مركزي، فهرج و راين است. بم در معني لغوي گستردگي فراواني دارد و آنگونه كه در لغت نامه هاي گوناگون آمده همين عنوان بم بيش از سي معنا را دربر گرفته است. آنگونه كه پيداست اين شهرستان كوچك از ديرباز مورد توجه سياهان و گردشگران و خصوصاً مورخان نامي بوده، چون در اغلب كتاب هاي مخصوص به تاريخ ايران خصوصاً ناحيه كرمان بلااستثنا بخش عمده اي به بم و مردمان آنجا اختصاص يافته است. در كتاب «نزهه القلوب» هم به اين منطقه لطف فراواني شده و در قسمتي از آن آمده است: « شهري است تن درست و اندرشهرستان وي حصاريست محكم (ظاهراً منظور مولف نزهه، القلوب همان ارگ بم است) و از جيرفت (يكي از شهرستان هاي كرمان) مهمتراست و اندر وي سه مزگت (محله) جامع است. يكي خوارج و يكي مسلمانان را و يكي اندر حصار و از وي كرباس و جامه و دستاري و خرماي خيزد. قلعه حصين دارد و هوايش از جيرفت خوشتر است و به گرمي مايل است.» در كتاب معجم البلدان هم چنين نقل شده است: «شهري بزرگ و از شهرهاي كرمان، بيشتر مردمان آن رسيده اند و لباسهاي آن در جميع شهرها شهره است. آب مشروب آنان از قنات هايي است كه در زير زمين تعبيه كرده اند و آب آنجا شورمزه است. بم را يك نهر جاري است و آنرا باغ ها و بازارهاي آباد است و تا جيرفت يك منزل فاصله دارد.» آنگونه كه از كتاب هاي مخصوص به جغرافياي بم برداشت مي شود، طول اين شهرستان ۵۸ درجه و ۲۱ دقيقه و ۴۲ ثانيه است و عرض آن نيز بالغ بر ۲۹ درجه و ۵ دقيقه و ۲۷ ثانيه.
طول اين شهرستان از پايتخت يعني تهران ۶ درجه و ۵۷ دقيقه و ۱۱ ثانيه خاور است و بنابر اطلاعات موجود اختلاف ساعت بم با تهران ۲۷ دقيقه و ۲۵ ثانيه مي باشد. ارتفاع مركز شهر بم از سطح اقيانوس ۱۰۵۰ متر است. وجود ابنيه هاي تاريخي در اين شهرستان نشان از قدمت كهن دارد و مستشرقين صاحب نام با ابهت از نام آن ياد مي كنند. بايد گفت كه شهر بم در زمان آغامحمدخان قاجار صدمات بسياري ديد چون اهالي آنجا به كمك لطفعلي خان زند در مقابل او ايستادگي كردند. پس از فتح اين شهر به دست نيروهاي آغامحمدخان او دستور داد عده زيادي از اهالي آنجا را به طور وحشيانه اي قتل عام كند و از سر آنها مناره اي بسازند. درباره وجه تسميه شهر بم حرف و حديث  هاي زيادي وجود دارد. يكي از آن روايات كه بيشتر موردتوجه قرار گرفته هماني است كه در كتاب نزهه القلوب به آن اشاره شده:  «گويند كه كرم هفتواد در آنجا بتركيد. بدان سبب آنرا بم خواندند.» درباره جناب كرم هفتواد هم بايد گفت كه ظاهراً شخصي بوده كه هفت پسر داشته چون كلمه وادبه معني اولاد است در لغات مربوط به شاهنامه فردوسي درباره اين شخص هم به همين نكات اشاره شده، بعلاوه اين كه او مردي از كچاران (ظاهراً منطقه اي در كرمان قديم) بوده. در بيتي از خود شاهنامه هم به نام هفتواد اشاره شده كه طبعاً بي ربط به موضوع نيست: «بدين شهر بي چيز خرم نهاد / يكي مرد بدنام او هفتواد.» درباره چگونگي تركيدن جناب هفتواد كه صدايي مانند بمب داشته و مسبب نام گذاري بم شده چيز زيادي نوشته نشده يا حداقل مورخان در جستجوهاي خود به آن دست نيافته اند اما در باورهاي سنتي و خرافي مردم و نقل سينه به سينه اين چنين نقل مي شود كه هفتواد به دليل خوردن زيادي غذا به چنين بلائي دچار شده است.

بم، شهري تا امروز
بم از ديرباز يكي از شهرهاي مهم و مركزي براي دادوستد محسوب مي شد. اين شهر به لحاظ موقعيت خاص اقليمي و اجتماعي، همواره مورد توجه بود. نزديكي اين شهر به جيرفت و سواحل خليج فارس از سويي و داشتن يك راه ارتباطي با خراسان از سويي ديگر و موقعيت خاص آن براي دستيابي به سرزمين هندوستان، باعث توجه بيش از پيش اين شهر در دوره هاي مختلف شد. وجود رودخانه اي در شمال دشت بم كه داراي آب فراوان بود بافت شهري بم را به گونه اي شكل داد كه در قسمتي از رودخانه شهر واقع گرديد و در قسمت ديگر آبادي هاي آن شكل گرفت.در سال ۱۳۱۶، هنگامي كه مجلس نشينان، بنابر مصالح سياسي و اقتصادي تصميم گرفتند تا كشور را به ۱۰ استان و ۴۹ شهرستان تقسيم كنند، بم، در استان هشتم قرار گرفت. بر اساس اين تقسيم بندي، كرمان، مركز استان هشتم ايران شناخته شد و كل اين استان كه در منطقه جنوب شرقي كشور واقع گرديده بود، داراي پنج شهرستان شد. كرمان، بندرعباس، بم، خاش و زابل. پس از چندي كه در تقسيم بندي كشوري تغييراتي صورت گرفت اين شهر، يكي از شهرهاي استان كرمان محسوب گرديد. شهرستان بم داراي سه شهر با نام هاي بم، راين و بروات و سه بخش با اسامي بخش مركزي و راين و بخش نرماشير، بود. اين شهرستان هم اكنون داراي ۱۶ دهستان و ۷۵۲ پارچه آبادي است. جمعيت شهري بر اساس اين آمار ۱۵۷۳۷ نفر برآورد شد. عمده ساكنين شهر، از ساكنين قديمي آن بودند.
پس از اين سرشماري، در سال ۱۳۴۵، سرشماري ديگري انجام شد كه جمعيت كل شهرستان به ۹۱۴۲۳ نفر رسيد و تعداد جمعيت شهري آن ۲۱۷۶۱ نفر بود. در اين سال شهر بم از قسمت شمالي و در راستاي رودخانه گسترش مي يابد. كوچه هاي موازي و عريضي ساخته شده و به منظور جلوگيري از سيلاب رودخانه در قسمت غربي سيل بندي احداث مي گردد. در قسمت جنوب غربي نيز گسترش شهر ادامه مي يابد و جاده خاكي شكل مي گيرد. اين شهر، در اين سالها، شاهد كاهش رشد اقتصادي مي شود. كشاورزي شهر كه تا حدود اين سال ها به عنوان يكي از بازوهاي اصلي رشد آن محسوب مي شد، به لحاظ گسترش شهرنشيني و همچنين حضور مالكين كه براي گريز از قانون اصلاحات ارضي، به فروش زمين روي آورده بودند، كم كم افول كرد. به تدريج از همان سالها بود كه بم روندي نزولي به خود گرفت و از شهري كه در گذشته، مركز توليد و صادر كننده عمده لباس بود، فاصله مي گيرد. شهري كه در گذشته، به عنوان سرزميني زيبا و بزرگ از آن ياد مي شد و مردمانش را ماهر و كاردان مي دانستند، به شهري بدل شد كه ديگر حتي به لحاظ مايحتاج كشاورزي قدرت تامين خود را نداشت.

نگاهي به زلزله هاي گذشته شهر بم
بم؛ گهواره اي لرزان
بم روزهاي سختي را گذرانده است. به گواهي تاريخ، روزهايي را مي توان يافت كه اين شهر، با مصائب و فجايعي بشري روبه رو بوه. بم تنها امروز دستخوش آفت ايام نشده است. از آنجا كه اين شهر در منطقه اي زلزله خيز قرار دارد، در گذشته بارها اتفاق افتاده كه زلزله هاي كوچك و بزرگ هرازگاهي لرزه به اندام آن انداخته و باعث خسارات انساني و مالي زيادي شده. اگرچه دامنه آسيب اين زلزله ها فاجعه بار نبود، اما خبر از آينده اي مي دادند كه امروز شاهد آنيم.
اولين زلزله نگاري در بم به سال ۱۳۲۷ هجري شمسي برمي گردد كه در ساعت يك و پنجاه و سه دقيقه و چهارده ثانيه بعدازظهر روز چهارشنبه ۱۶ تيرماه به وقوع پيوست. اين زلزله كه شدت آن ۷/۵ ريشتر تعيين گرديد، خسارات فراواني به شهر رساند. بسياري از خانه هاي مسكوني را ويران كرد و تعداد زيادي از مردم، در اين حادثه جان باختند. بسياري از مغازه ها و اماكن تجاري ويران شدند و تلاش حكومت براي كمك به شهر و آسيب ديدگان چندان قابل توجه نبود.
پس از چندي هنوز ويراني زلزله در جاي جاي شهر ديده مي شد كه در روز جمعه ۸ تيرماه ۱۳۳۵ دوباره زلزله اي ديگر شهر را لرزاند. اين زلزله شب هنگام و در ساعت ۲۷:۱۸:۲ بامداد اتفاق افتاد. شدت آن هم ۵/۴ ريشتر بود.
ميزان خسارت وارده به شهر، بسيار كمتر اعلام گرديد، اما بر ويراني هاي شهر افزوده شد.
در بعدازظهر روز چهارشنبه ۲۴ مهرماه ۱۳۴۲، دوباره زلزله اي ديگر به شدت ۶/۴ ريشتر در ساعت ۰۰:۰۲:۱۷ شهر بم را تكان داد. اين زمين لرزه، اگرچه باعث خرابيهايي شد، اما چندان فاجعه بار نبود. جمعيت محدوده شهري در اين سال بالغ بر ۱۹ هزار نفر بود و چندان خسارت جاني به بار نيامد.
هنوز يك سال از زلزله اي كه شهر را لرزانده بود، نگذشت كه در سال ۱۳۴۳ دو زلزله روي داد. مردم از جشن عيد نوروز چندان فاصله نگرفته بودند كه در روز دوشنبه ۲۱ ارديبهشت ماه و در ساعت ۴۱:۰۷:۶ بامداد، هنگامي كه مردم شهر هنوز فعاليت روزانه خود را آغاز نكرده بودند زلزله اي به شدت ۱/۵ ريشتر رخ داد. ماه بعد و دوباره در روز دوشنبه ۱۹ مرداد همان سال زلزله اي ديگر شهر را لرزاند. اين زلزله در ساعت ۴۱:۱۸:۶ عصر و به شدت ۷/۴ ريشتر بود.
در سال ۱۳۴۵، طي سرشماري رسمي، جمعيت اين شهر ۲۱۷۶۱ نفر اعلام گرديد و درست در روزهايي كه مردم شهر خود را براي جشن نوروز آماده مي كردند در ساعت ۴۹:۱۲:۱۰ صبح روز چهارشنبه دهم اسفند، زلزله ديگري اتفاق افتاد. مردم ديگر به فجايع و مصائب زلزله عادت كرده بودند كه چندماه بعد در روز جمعه هشتم ارديبهشت ۱۳۴۶ و در ساعت ۲۹:۳۸:۷ عصر زلزله اي به شدت ۹/۴ ريشتر، روي داد. اين زلزله هم خسارت زيادي وارد نكرد.
اما در سال ۱۳۴۸ سه زلزله پي درپي شهر را ويران كرد. اولين آن در روز يكشنبه ۲۹ خرداد و در ساعت ۲۹:۳۷:۱۰ شب كه شدت آن ۸/۴ ريشتر بود، روي داد. پس از آن و در روزهاي پاياني سال در نيمه اسفند و در روز جمعه سياه ديگري زلزله آمد. شدت آن ۷/۴ ريشتر اعلام گرديد كه در ساعت ۰۳:۴۰:۷ عصر روي داد. سومين زلزله آن سال، چهار روز بعد از آن در روز سه شنبه ۱۹ اسفند و در ساعت ۰۴:۰۶:۱۰ صبح و به قدرت ۷/۴ ريشتر به وقوع پيوست.
هنوز شش ماه از اين واقعه نگذشته بود كه در ساعت ۰۷:۴۵:۱۲ يعني ظهر روز سه شنبه ۱۷ شهريور ۱۳۴۹ لرزه به اندام شهر پيچيد. شدت آن هم ۸/۴ ريشتر بود. اين زلزله هاي پياپي روز به روز، چهره بم را غبارآلودتر نشان مي دهد. امروز، ديگر بم، نه نشان از افتخارات گذشته دارد و نه از صلابت تاريخي آن خبر مي دهد. بم، شهري است كه زخم هاي بسياري به خود ديده.
ارگ به مانند كودكي در گهواره لرزان زمين، امروزه نه شكوهي دارد و نه سيمايي، تنها غباري از آن بجا مانده كه روزهاي گذشته را تاب آورده، اما امروز را نه....

هفتواد و بم
حيات شهر بم به قبل از اسلام مي رسد. اين شهر در زمان اشكانيان داراي موقعيت حساسي بوده و مركز حكومت فرمانروايان محلي بود. «بلاش» حاكم آخر دوره اشكانيان در قلعه دختر سكني گزيد و بر مردم حكومت راند. او تلاش كرد تا با تسلط به قبايل مختلف منطقه دامنه قدرت خود را گسترش دهد. او با تسلط كامل به منطقه به توسعه شهر بم پرداخت.در دوره ساسانيان، مردي فقير كه هفتواد نام داشت، پس از چندي و به كمك روستاييان در آن منطقه كه معروف به كجاران بوده به قدرت مي رسد. او برج و بارويي بر بالاي تپه مجاور، قلعه حاكم قبلي مي سازد كه اساس و بنيان ارگ قديم محسوب مي شود. هفتواد شهر را توسعه نداد، بلكه محل تجمع و سكونت مردم را تغيير مي دهد و آنها را به دامنه تپه اي كه بر آن قلعه فرمانروايي خود را بنا نهاده كوچ مي دهد. هنوز چندان از فرمانروايي هفتواد نگذشت كه اردشير به بم يورش برده و هفتواد را دستگير و كشت. اردشير برج و باروي هفتواد را ويران ساخت و قلعه اي جديد بر ويرانه هاي آن بنا كرد و حاكمي را از جانب خود بر آن گماشت. از همان روزها بود كه پنبه ريسي و پارچه بافي در بم رونق گرفت و به واسطه راه هاي ارتباطي فراوان پارچه به عنوان محصول اين شهر، به ساير شهرها صادر شد.

هفتوادي كه اين بار شهر را ويران كرد
مي گويند هفتواد شخصي است كه در دوره اشكانيان، بم را تاسيس كرد. اما مثل بسياري از چيزهاي ديگر از نام هفتواد هم سوء استفاده هاي فراواني شد كه اغلب به ضرر بم و مردم آن انجاميد. در دوره زنديه، بم محل تاخت و تاز طوايف بلوچ و سيستاني واقع شد كه تا سال ۱۱۶۴ ه .ق اين تهاجمات به اوج خود مي رسند و در اين اثناء مردم را تاراج كرده و عده اي را هم به قتل رساندند. اين حملات به بم توسط قواي شاهرخ خان، حاكم آن زمان كرمان دفع شد، ولي بعد از مرگ شاهرخ خان، اوضاع بم دوباره متزلزل گشته و حملات برخي ياغي ها و راهزنان سيستاني ها بيشتر شد. در اين زمان بود كه يكي از همين راهزنان از نام هفتواد سوء استفاده كرده و بم را تصرف كرد. او كه محمدخان سيستاني نام داشت براي آن كه در ميان سربازان جا محكم كرده و قدرتش را ناجي بم نشان دهد، خود را هفتواد ثاني ناميد. به اين ترتيب هفتواد كه مي گويند بم را ساخت اين بار به نام او شهر ويران شد. هفتواد ثاني شهر را به دست آورد و مردم بم را به شدت رو به نابودي كشاند.اين دوره چندان به طول نينجاميد، گرچه بعد از مرگ كريم خان زند در سال ۱۱۹۳، وضع بم متشنج تر از گذشته شد و خوب مي دانيد كه آغامحمدخان پس از فتح بم مناره اي از سر ۶۰۰ تن از مخالفان خود در قلعه بم برافراشت.

طهرانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
جهانشهر
حوادث
در شهر
درمانگاه
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  طهرانشهر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |