پنجشنبه ۱۱ دي ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۲۶۹
ايرانشهر
Front Page

گزارش اول
نقطه اي بود و سپس هيچ نبود
متفرق كردن مردم هيجان زده از صحنه چه دشوار بود.
آنها ناخواسته مانع از نجات بودند. بازمانده اي زير آوار، واپسين نفس ها را مي كشيد
فرمانده چين مي گويد ماموريت ما تمام شده. اينجا هيچ انسان زنده اي وجود ندارد. وقتي كه ما آمديم يك نفر هنوز زنده بود اما حالا هيچ نشانه اي از زندگي زير اين آوار نيست
000448.jpg
تابلوي ورود ممنوع هنوز هم محترم شمرده مي شود. وارد كوچه نشويد، اما كدام كوچه...
عكس :محمدهادي مختاريان 
سگي دست نوازش را روي سرش لمس كرد. زبانش را از دهان بيرون انداخته و له له مي زد، چشم هايش خمار شده بود و گاهي سرش را به زانوي صاحبش مي ماليد. زبان بسته به خودش مي باليد. زير آوار زنده اي را بو كشيده بود. اينجا خوابگاه دانشگاه آزاد بود. جايي كه صدها دانشجو زير خرابه اش به خواب ابدي فرو رفته بودند. مرگ، هميشه دردناك است اما واژه «دردناك» در مقابل «مرگ در غربت» احساس حقارت مي كند. بيرون از خوابگاه، عده اي چشم به راه فرزندانشان بودند. اين بار نه در خانه، آنها مقابل خوابگاه انتظار عزيزانشان را مي كشيدند. والدين چشم به راه اجساد فرزندانشان بودند.
... مردم به خوابگاه هجوم آوردند. «يكي اينجا زنده است. يكي اينجا زنده است.» يك نفر زير آوار نفس مي كشيد. وقتي كه اين خبر به گوش مردم رسيد ۳ روز از زلزله گذشته بود.
روي دستگاه هاي نيروهاي چيني و بويايي سگ هاي انسان يابشان مي شد حساب كرد؟ اين سوال همزمان در ذهن تمام بيننده هاي صحنه ايجاد شد. يك نفر گفت: «درصد خطا خيلي پايين است. حتما آن پايين يك نفر زنده است.»
ثانيه ها كش آمدند. انگار هر ۶۰ ثانيه يك قرن انتظار مي شد. ما ايستاديم پايين و نگاه كرديم. متفرق كردن مردم هيجان زده از صحنه چه دشوار بود. آنها ناخواسته مانع از نجات بودند. بازمانده اي زير آوار، واپسين نفس ها را مي كشيد.
وقتي كه مردم خواستند صحنه بيرون آمدن زنده اي از زير آوار را ببينند، دستان نيروهاي امداد چيني بسته شد. چاره اي نبود اول بايد فكري به حال مردم مي كردند. چند دقيقه تلف شد تا مردم مسخ، دوري از صحنه را بپذيرند.
... و يك بار ديگر آن سگ هاي آرام و صاحباني كه دستگاه هاي انسان ياب داشتند. آنها رفتند بالا و ما آن پايين قدم زديم و خودمان را خورديم. به انتهاي حياط خوابگاه رسيديم. انبار بود. گچ هاي بي مصرف، مواد غذايي و خيلي چيزهاي ديگر. گوشه و كنار خوابگاه را گشتيم. جست وجو براي يافتن يادگاري از مردگان خوابگاه بود. كاغذي، دست نوشته  اي، پيغامي از طرف مادري چشم به راه، كتابي كه روزي براي بيرون كشيدن نمره قبولي، زير دست، زرد مي شد و ... ناگهان صداي فريادي آمد. دلتان را خوش نكنيد. كسي از زير آوار بيرون نيامد. مردم دوباره به آوار نزديك شده بودند و يك مامور مي گفت: «چرا متوجه نمي شويد. نزديكي شما به آوار روي بويايي سگ اثر مي گذارد. خواهش مي كنم كمك كنيد تا اين دختر بيچاره زنده بيرون بيايد.»
مردم به زحمت بار ديگر از صحنه دور شدند. پرسيديم اين زيرچند دختر خوابيده اند. يكي گفت: دقيق كه نمي دانم. شايد ۱۰۰ نفر شايد هم بيشتر.
فكر كرديم، دختر ۱۸ ساله، ۲۰ ساله و يا كمتر و بيشتر، شب ها قبل از خواب روي تخت هاي اين خوابگاه به چه چيز فكر مي كرد. ترم هاي باقي مانده تا فارغ التحصيل شدن،حلقه اي كه در انگشت دست چپ اش بود و آينده اي را مي ساخت، مادري كه در شهري دور افتاده از بم به او فكر مي كرد يا پرتغال و خرمايي كه مي خواست در تعطيلات عيد سوغات ببرد براي خواهر كوچك اش؟
بغض گلويمان را فشرد. سرمان را پايين انداختيم و به زمين خيره شديم. روي زمين خرماي بم ريخته بود. همان كه از اين پس هر بار به دهان مي گذاريم ياد بم و زلزله مي افتيم. بم مرد. خرمايش طعم مرگ مي دهد.
سابقه نداشت كه تا اين حد به دهان مخلوقي چشم بدوزيم.
انتظارش را مي كشيديم و بي صبرانه پاسخي را جستجو مي كرديم. ما منتظر صداي زوزه سگ بوديم.
نيروهاي امدادگر چيني كنار آوار ايستاده بودند و سگ ها روي آوار پرسه مي زدند. بو مي كشيدند اما زبان بسته ها صدايشان بيرون نمي آمد. نكند كسي آن پايين نفس نمي كشيد؟ نكند سگ ها ونيروهاي چيني اشتباه كرده باشند؟ يكبارديگر دچار ترديد شديم. رفتيم سراغ مترجم نيروهاي چيني. شما مطمئن هستيد كه اين سگ ها اشتباه نمي كنند؟ و پاسخ آمد: «اين افراد تعليم ديده و كاملا حرفه اي هستند اگر به كارشان واردنبودند و دستگاهايشان مورد تاييد نبود اجازه جستجوي اين منطقه را دريافت نمي كردند. فقط كه چيني ها اينجا نيستند. نيروهاي آمريكا ، ايتاليا، هلند، آلمان، اتريش، روسيه و اسپانيا هم هستند. اين كشورها در يافتن انسان تبحر دارند و پس از مشورت با يكديگر در قسمت هاي مختلف بم پخش شده اند. اگر مي گويند اينجا زنده اي وجود دارد مطمئن باشيد كه درست مي گويند.»
سگ ها هنوز روي آوار پرسه مي زنند. مردم سكوت كرده اند. به زمين خيره شديم. كاغذي پيدا كرديم. روي آن نوشته شده بود. «نماز كليد بهشت» وقتي كه زلزله آمد ساعت ۲۰:۵ بود. شايد دختران دانشجو نماز صبح مي خواندند. براي اينكه خيال نيروهاي امدادگر بابت هجوم مردم راحت شود يك اتفاق تازه كافي بود. مردي وارد حياط خوابگاه شد و رفت سراغ مترجم گروه چيني مردگفت: «به بچه هايشان بگوييد وقتي كارشان تمام شد بيايند جايي ديگر» مترجم حرف اش را قطع كرد و گفت: «ما حرفي نداريم اما مسوول اين گروه سرهنگ ... است با او هماهنگ كنيد من نيروهاي چيني را مي آورم.»
مرد پشت سرش را نگاه كرد. سرهنگ... آنجا ايستاده بود. رفت جلو. «آقا آنجا يك نفر از زير آوار صداي ناله شنيده. شايد كسي هنوز زنده باشد.»
سرهنگ پاسخي داد كه انتظارش را نداشتيم: «جايي كه شما مي گوييد در بخش عملياتي ما نيست. قرار نيست نيروهاي خارجي به حريم جست وجوي يكديگر دخالت كنند. برويد گروهي را كه مسوول آن بخش است پيدا كنيد. ما بايد ماموريت خودمان را انجام بدهيم.» و مرد با صدايي آرام اما تاثيرگذار گفت: «جناب سرهنگ فكر مي كنم ارزش جان انسان ها بيشتر از رعايت قوانين و قلمرو عمليات باشد.»
خوشبختانه سرهنگ مردي احساساتي بود. پذيرفت كه گروه را با خود به محل ببرد اما هنوز امكان خروج از خوابگاه دانشگاه وجود نداشت. سگ ها پاسخي نداده بودند و مردم چشم انتظار بودند.سگ ها خسته بودند بايد نفسي تازه مي كردند. از روي آوار آمدند پايين. امدادگران چيني بطري آب مخصوص را نزديك دهان سگ ها گرفتند. چه غم انگيز بود اين صحنه. سگ هاي چيني بطري آب مخصوص داشتند اما ما... بگذريم. اين صحنه حكايتي ديگر داشت.
سگ ها و صاحبانشان دوباره رفتند روي آوار. چند دقيقه ديگر گذشت. پوزه ها در خاك جست وجو مي كردند. صدايي نيامد، سگي به خودش نناليد و زنده اي از زير آوار بيرون نيامد.
باز هم مردم دور نيروهاي چيني حلقه زدند. از روي آوار پايين آمدند. فرمانده نيروهاي چيني رو به روي سرهنگ... ايستاده بود و مترجم حرف هايش را ترجمه مي كرد. مترجم گفت: «فرمانده چين مي گويد ماموريت ما تمام شده. اينجا هيچ انسان زنده اي وجود ندارد. وقتي كه ما آمديم يك نفر هنوز زنده بود اما حالا هيچ نشانه اي از زندگي زير اين آوار نيست. آخرين نفر همين حالا مرده است. مي توانيد با لودر بياييد و جسدها را بيرون بياوريم.» آخرين نفر همين حالا مرد. چه جمله وحشتناكي. پيش پاي ما، پس از ۳ روز تحمل. شايد مرگ او تنها يك فشار ديگر كم داشت. به چند دقيقه پيش فكر كرديم. وقتي به خوابگاه رسيديم مردم روي آوار ايستاده بودند. از دور صداي لودر مي آيد.

حادثه خبر مي كند؟
رئيس مركز لرزه نگاري : مردم صداي زمين را شنيده بودند
«مي گويند در بم مردم قبل از وقوع زلزله صداهاي غير عادي شنيدند. به گمانم صداي شكستگي زمين بود. اگر ما در آنجا شبكه لرزه نگاري مي داشتيم، مي توانستيم قبل از وقوع زلزله خبر دار شويم.»
اين حرف هاي نور بخش ميرزايي، رئيس مركز لرزه نگاري موسسه ژئوفيزيك دانشگاه تهران است، حرف هايي كه مي تواند سوالات بسياري ايجاد كند. زمين لرزه۳  /۶ ريشتري بم كه در صدر اخبار همه رسانه هاي دنيا قرار گرفته و باعث تلفات  جاني بسياري شده است قابل پيش بيني بود اما به علت عدم وجود شبكه لرزه نگاري در حوالي اين شهرستان، شواهدي از وقوع آن گزارش نشد.
نزديك ترين شبكه لرزه نگاري به بم بيش از ۴۰۰ كيلومتر با اين شهر فاصله داشت بنابراين دريافت علائمي مبني بر وقوع «خود زمين لرزه» ها با اين فاصله زياد امكانپذير نبود. نوربخش ميرزايي مي گويد: «نزديك ترين شبكه لرزه نگاري به اين منطقه در حوالي يزد واقع شده است. اگر شرايطي مهيا مي شد كه افراد ما درآنجا حضور دائمي مي داشتند مي توانستيم با دريافت اين علائم نه به مردم كه به مسوولان هشدار دهيم تا از وقوع فاجعه اي با اين ابعاد جلوگيري شود.»
بااين حال و با وجود نشانه هايي از اين دست، مردم بم صداهاي ناشي از آزاد شدن انرژي و در نتيجه جدا شدن و شكاف سنگ ها را جدي نگرفتند.
به گفته رئيس مركز لرزه نگاري با ايجاد شبكه هاي «پيش نشانگر» مي توان در برخي موارد ساعت ها و حتي روزها قبل از وقع زمين لرزه، آن را پيش بيني كرد. زمين لرزه ها معمولا با پيش لرزه ها و پس لرزه هايي همراه هستند، اما گاهي اوقات زلزله بدون اينكه پيش لرزه اي به همراه داشته باشد، به وقوع مي پيوندد.
زلزله هاي بزرگ بدون« پيش لرزه» گزارش شده اند ولي به نظر مي رسد زمين لرزه بم در دسته اي قرار مي گيرد كه همراه با پيش لرزه بوده است.
ميرزايي مي گويد: «هر چه به زمان وقوع زلزله نزديكتر مي شويم ميزان پيش لرزه ها، افزايش مي يابد بنابراين مي توان علائمي دريافت كرد.»
هيات دولت بالاخره مصوبه اي را به تاييد رسانيد كه بر اساس آن تعداد شبكه هاي لرزه نگاري و ايستگاههاي مربوطه افزايش يابد.
بر اساس اين مصوبه در يك برنامه ۵ ساله تعداد شبكه ها از ۱۰ شبكه به ۶۰ شبكه و تعداد ايستگاه ها از ۵۴ ايستگاه به ۵۰۰ ايستگاه افزايش خواهد يافت.»
قدمت دو هزار ساله ارگ بم نشاندهنده اين است كه در طول اين مدت، زمين لرزه اي اين شهر را به شدت تكان نداده و درنتيجه ايمن سازي سازه ها باتوجه به اين مساله، جدي تلقي نشده است زلزله ۳/۶ ريشتري شهر بم در طول دو هزار سال اخير بي سابقه بوده است.
ميرزايي مي گويد: «البته اين نكته را بايد در نظر بگيريم كه در واقع زمان طولاني بازگشت زلزله در اين منطقه تا اندازه اي باعث شده كه هيچ كس وقوع زلزله را جدي نگيرد. اين زلزله واقعا غير منتظره بود.»

ستون ما
درسهايي كه مي شود آموخت  اقتصاد و مديريت زلزله
حامد قدوسي 
زلزله خبر نكرده مي آيد و هزاران نفر كشته و مجروح به يكباره برجاي مي گذارد. مردم غمزده و احساساتي اند و آنهايي كه به محل فاجعه نزديكتر يا مسووليت دارند سردرگمند و وقت و انرژي ذهني كافي براي تصميم گيري هاي پيچيده ندارند. نكته كار هم درست همين جا است كه در اين فضاي غافلگيري آنان كه وظيفه دارند و آموزش ديده اند بايد به گونه اي عمل كنند كه حداكثر استفاده از زمان محدود موجود براي نجات مصدومان و منابع محدود براي ادامه حيات بازماندگان به عمل آيد. مدرس زماني در مجلس گفته بود «توپچي يك عمر حقوق مي گيرد تا يك روز جنگ وارد عرصه شود.» مديران و كارشناسان بحران كه سال ها در شرايط غيربحراني آموزش ديده اند و مسووليت گرفته اند بايد به لحاظ توان ذهني، دانش اولويت بندي و قدرت تصميم گيري فوري و موثر، بسيار برتر از مردم عادي باشند. هزينه هاي پژوهشي،  برنامه هاي آموزشي و گزارش هاي حجيمي كه براي مديريت بحران توليد مي شود در روز بحران بايد خود را نشان دهد. در روز بحران است كه مي توان توان بوروكراسي و قدرت مديريت سيستم اداري يك كشور را به عينه ديد و سنجيد و افسوس اين كه احساس مي شود دراين زلزله اين سيستم چندان شايستگي از خود نشان نداده است.
من در اين مقاله از نگاه اقتصادي به مديريت بحران زلزله نگريسته ام. در نگاه اقتصاد ما با يك واقعيت بيروني و نسبتاً بي رحم به اسم كمبود منابع مواجه هستيم كه تصميم گيران را مجبور مي كند براساس بعضي اولويت ها برخي ديگر را فدا كند. در زمان بحران وقت كم است و به همين دليل بايد اولويت بندي ها از قبل صورت گرفته باشد. درصورت عدم پايبندي به اولويت ها، منابع محدود موجود براي كمك رساني در موضوعاتي صرف مي شود كه ممكن است كمكي به چيزي نكند.
۱- درباره تقسيم كار در زمان بحران، نقش هر يك از سازمان ها، طراحي لجستيكي براي زلزله  هاي احتمالي، وحدت فرماندهي اصولي كه ضعف آنها باعث سردرگمي امدادگران داخلي و خارجي،  اتلاف كمك هاي موجود و ازدست دادن زمان مي شود بسيار گفته شده است، پس به آنها نمي پردازيم.
۲- در زلزله بم چيزي كه به وضوح به چشم مي خورد، تكيه بر عقل سليم(Common Sensc) و شهود براي مديريت بحران به جاي تصميم گيري مبتني بر خرد تخصصي و ابزاري بود. در اين بحران خبرنگاران صداوسيما و مردم عادي كوچه و بازار جاي متخصصان بحران را گرفته و بعضاً توصيه هايي را ارائه مي كردند كه به نظر معقول مي رسد. پس سوال اين است كه جاي فنون مديريت بحران در كل مديريت اين پروژه كجا است.
۳- بم تقريبا۱۰۰ ً هزار نفر جمعيت داشته است. از اين جمعيت بين ۲۰ تا ۳۰ هزار نفر در زلزله كشته شده اند و حدود ۱۰ هزار نفر نيز مجروح شده اند. قطعاً تعدادي از افراد سالم مانده نيز شهر را ترك خواهند كرد. پس ما با جمعيتي حدود ۵۰ هزار نفر مواجه هستيم كه در روزهاي اول نيازمند دريافت كمك هاي حياتي هستند. جمعيت استان كرمان بيش از يك ميليون نفر است و قطعاً ذخاير موجود در فروشگاه ها، كارخانه ها و انبارهاي اين استان براي تامين نيازهاي اوليه مردم بم كفايت مي كند. طبيعي است اين انبارها مي توانند به سرعت از نقاط ديگر جايگزين شوند. فقط بايد پول كافي براي خريد نيازهاي مردم در اختيار ستاد بحران باشد.
۴- ما در بم فقط به پول احتياج داريم. مردم تهران و ساير شهرها علاوه بر پرداخت پول وقت خود را صرف خريد وسايل و مواد غذايي مي كنند. اين وسايل بايد در نقاط مختلف شهرها ساماندهي شده و به بم حمل شود. درحالي كه مي توان اين پول را به صورت مستقيم به يك حساب مشخص و نه حساب هاي متعدد واريز كرده تا وسايل موردنياز براساس اولويت بندي از محل خريداري شود.
۵- مردم براي كمك به زلزله زدگان بسيج شدند و براساس شناخت خود از نيازهاي آنها كمك كردند.مردم احساس كردند كه زلزله زدگان به آب نياز دارند و لذا حجم گسترده اي از آب معدني در محل هاي كمك رساني جمع آوري شده است. درحالي كه يك تانكر حامل آب مي تواند آب آشاميدني موردنياز ۵ هزار نفر را در روز اول برطرف نمايد و لذا با اعزام حداكثر ۳۰ تا ۵۰ تانكر آب مي توان تشنگي بازماندگان را براي روزهاي متوالي برطرف كرد. حتي مي توان تعداد زيادي آب بسته بندي از شهر كرمان و شهرهاي اطراف تهيه كرده و به بم فرستاد. نيازي نيست كه با صرف هزينه فراوان آب معدني از دورترين نقاط به شهر بم توسط هواپيما و كاميون ارسال شود.
۶- در زلزله به اولويت بندي و هدايت كمك ها نياز داريم. پتو نياز اول است ولي تعداد معدودي پتو (مثلاً پنج پتو) براي هر فرد كافي است. باتوجه به اين كه مردم شهرهاي مختلف از ميزان نياز مردم بم به پتو اطلاعي ندارند ممكن است چندين برابر نياز شهر پتو و وسايل گرم كننده به اين شهر ارسال شود. در مقابل ممكن است وسايلي كه در ابتدا چندان موردتوجه نبوده (مثل وسايل بهداشتي) به شدت موردنياز باشد. كمك رساني هياتي در سطح كلان در ذات خود، امكان اتلاف منابع را به صورت گسترده دارا است.
۷ - به علت ترافيك موجود در جاده هاي منتهي به بم ماشين آلات راه سازي كه براي نجات مصدومان، كليدي هستند دير به بم مي رسند. جاده ها توسط خودروهاي حامل امدادگران آموزش نديده، تجهيزات غيرضروري براي لحظات اول و مردم عازم منطقه اشغال شده است. پليس در شرايط بحران بايد ظرفيت محدود موجود در شبكه هاي ترابري را براي كمك هاي اولويت دار باز نگاه مي داشت.
۸ -مردم بم با مشكل جدي مواجه هستند. اين مردم سرمايه اجتماعي و شبكه هاي حمايتي خود را از دست داده اند. در زلزله رودبار هرچند تلفات زياد بود ولي اين تلفات در سطح بسيار وسيعي پخش شده بود و لذا در شبكه ارتباطات اجتماعي كه در آن قرار داشتند امكان كمك گيري و شروع زندگي براي ايشان وجود داشت. بسياري از مردم، تمامي اطرافيان خود را از دست داده اند و ديگر كسي را براي حمايت هاي عاطفي و مادي ندارند. منطقه بم حول يك نظام زيستي شهري نسبتاً خودسامان كه از دو مجراي بيروني توريسم و كشاورزي تغذيه مي شود، شكل گرفته بود. توريسم در اين منطقه فعلاً از بين رفته است و كشاورزي نيز به علت نابودي بخشي از سرمايه ها و مديران مزارع وضعيت خوبي نخواهد داشت. در بم بايد يك شهر جديد براي ۵۰ هزار نفر فرد باقي مانده درست كرد. اين كار ساده نيست.
۹- بم يك علامت بسيار خطرناك بود. يك شهر كوچك با جمعيتي زير ۱۰۰ هزار نفر دچار بحران مي شود و تمام كشور براي اين امر بسيج مي شود. در شرايطي كه سيستم هاي فرماندهي و لجستيكي كشور كاملاً سالم بود، عده كمي زنده از زير آوارها بيرون  آمدند. آيا مي توانيد تصور كنيد كه اگر زلزله براي شهر بزرگ تري مثلاً كرمان با جمعيتي نزديك به ۱۰ برابر بم و يا براي تهران رخ دهد چگونه بايد براي نجات مصدومان و ادامه حيات بازماندگان كمك رساني شود.
۱۰- ارائه پيشنهادهاي خارج از سيستم يعني پيشنهادهايي كه به صرف منابع بيروني گسترده اي نياز دارد كار سختي نيست بلكه اجراي آنها مشكل است. پيشنهاد براي مقاوم سازي ساختمان ها و تغيير در آيين نامه هاي ساخت ساختمان ها پيشنهادات خوبي است ولي ما در تله فقر قرار داريم. كشورهاي فقير، آن قدر منابع اضافي در اختيار ندارند كه به راحتي قادر باشند هزينه هاي گسترده اي را براي اين موارد مصرف كنند. يافتن پيشنهادهاي درون سيستمي يعني راه حل هايي كه بوسيله آن با تغييرات كوچك در وضعيت موجود بتوان به موقعيت بهتري دست يافت، كار مشكلي است ولي اجراي آن به مراتب كم هزينه تر از راه حل هاي بيرون سيستمي است. مراكز پژوهشي زلزله و مديريت بحران بايد براي بهينه سازي استفاده از منابع در زمان بحران نتايج كاربردي و قابل اجرا توليد كنند.
www.ghoddusi.com

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   جهانشهر  |   حوادث  |   در شهر  |   درمانگاه  |
|  سفر و طبيعت  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |