او مي خواند؛ اين بار براي...
چگونه خارها گل مي شود
سيدابوالحسن مختاباد
hamshahri.org؛najva
حادثه هاي ناگهاني و فاجعه هاي ملي در كنار تمامي مصيبت ها و بلاخيزي هاي خود، اين حسن را دارند كه تصميمات فراواني را تغيير مي دهند، قهرها را به آشتي و كدورت ها را به دوستي تبديل و از همه مهم تر حس همدلي را بر مي انگيزند و به آدميان يادآور مي شوند كه انسانيت و نوع دوستي مي تواند هر زماني شعله بركشد و كين و قهر و غضب را در خود فرو بلعد.
فاجعه زلزله بم نيز علي رغم مصيبت هاي فراواني كه داشت، به يكباره جوششي از انسانيت را در پيكره جهاني متوجه زلزله زدگان بم كرد، همان كشورها و دولتمرداني كه تا چند روز قبل از حادثه، تخم قهر و كين مي پراكندند، به يكباره، سيلي از كمك ها را روانه بم كردند. هنرمندان نحله هاي مختلف هنري كه جمع كردنشان به صورت عادي و حتي در قالب تشكل هاي خودشان، امري غيرممكن مي نمود و چشم و هم چشمي ها و رقابت ها و حسادت ها و... (كه البته تمامي اينها نمودهايي از خوي و خصلت هاي بشري و پذيرفته شده اند)كه نفاق و جدايي فراواني را بين آنها به وجود آورده بود، در پرتو ابعاد عظيم فاجعه زلزله بم، سر تعظيم فرود آوردند، از خواسته هاي حتي به حق خود هم چشم پوشي كردند و در نهايت رضايت دادند كه به قول مولانا از سنگ هم ياري بتراشند و در كنارش كاري براي مصيبت ديدگان كنند.
حاصل آن آمد كه يار جمع باش
همچو بت گر از حجر ياري تراش
چرا چنين شد؟
هنوز اين گفته محمدرضا شجريان در اوايل مهرماه، در گوشمان طنين انداز است كه «ديگر در ايران كنسرتي نخواهم داد.»
وي دلايل خود براي ندادن كنسرت را سنگ اندازي هاي فراواني عنوان كرد كه بر سر راه كنسرت دادنش ايجاد مي كردند.
«از چند سال قبل كنسرت هاي من به بهانه هاي مختلف تعطيل شد، لذا تصميم گرفتم كه ديگر در ايران كنسرتي اجرا نكنم، چون رفتاري كه با مردم تشنه و علاقه مند اين برنامه ها مي شود، بسيار توهين آميز است.» اشاره شجريان به نبود يك سالن مناسب موسيقي، دست بردن در فروش بليت، بي اعتنايي به حقوق فرهنگي شهروندان و ... بود. جالب توجه اينكه استاد راضي شده بود كه حتي در سالن هاي غيراستانداردي مثل سالن هاي سرپوشيده ورزشي يا نمايشگاه ها كه نه از نظر صدا مناسبند و نه صندلي هاي راحت دارند و نه به راحتي مي توانند بليت تهيه كرده و به شماره صندلي خود دست پيدا كنند و نه سرويس هاي مناسب، براي چندين ساعت معطلي شهروندان دارند، كنسرتي اجرا كند، اما علي رغم تمامي اين كوتاه آمدن ها، در آخرين لحظات با اجراي كنسرت شجريان مخالفت مي شد. نمونه آخرين اين مخالفت ها، در سال هاي پاياني دهه ۷۰ بود كه استاد تمامي راه ها را براي اجراي كنسرتي به نفع كودكان سرطاني طي كرد، اما در نهايت خبر رسيد (دو روز قبل از اجرا) كه كنسرت برگزار نشود. اين در حالي بود كه براي اجراي اين كنسرت تمامي مراحل مجوز گرفتن و آماده كردن سالن و چاپ پوستر و بليت و توزيع بليت صورت گرفته بود.
احساس ويژه شكل گرفت
امروز اما اوضاع متفاوت است، هنوز اجساد فراواني زير آوارند و در ميان اين همه كشته و زخمي و ... چه مسوولان دولتي و چه هنرمندان و چه آنان كه تا ديروز با هيچ گونه ريش سفيدي در كنار هم نمي نشستند، در اين كار يك دل شده اند. زير آوار رفتن ايرج بسطامي، يكي از شاگردان نخبه و پرورده استاد شجريان نيز سبب شد تا احساس ويژه همياري در استاد شكل بگيرد، احساسي كه در آن مي توان صداي حزن انگيز، خش دار، پخته و پرورده ايرج بسطامي را شنيد. آنهايي كه دقيق تر كار موسيقي را تعقيب مي كنند، قطعا آن نوار آموزشي استاد (به گمانم در نغمه افشاري يا دستگاه ماهور) را به خاطر دارند كه از طريق رندي! دست به دست گشته و در نهايت به گوش خيلي ها رسيده است. نواري كه در آن استاد نكته هاي بديع را به شاگردش ايرج بسطامي يادآور مي شود. ايرج بسطامي صدايي يگانه داشت و استاد نيز پس از شنيدن خبر اين حادثه جانگداز درباره اش گفت: «اين واقعه جدا از ابعاد وسيع و ملي اش، باعث شد تا يكي از خوانندگان خوب و ازجمله هنرمنداني كه اميد آينده جامعه هنري بود، به رحمت حق بپيوندند.»
او مي خواند؛
محمدرضا شجريان، هنگامي كه زلزله رودبار اتفاق افتاد، در آمريكا بود، همچنان كه وقتي زلزله بم اتفاق افتاد، تازه از سفري برگشته بود كه در آن يكي ازمهمترين رخدادهاي تاريخ موسيقي ايران رقم خورده بود. قرار گرفتن دو كار از موسيقي سنتي ايران در مجموعه برتر جايزه گرمي كه يكي از آن دو، «تصنيف بي همگان به سر شود...» (حاصل همكاري مشترك شجريان، عليزاده، كلهر و همايون شجريان) بود. در زلزله رودبار، شجريان كنسرت هاي متعددي در آمريكا داد و ماحصل آن ساخت مدرسه اي در رودبار بود. اين بار اما شجريان در بطن حادثه است و فاجعه نيز، از آن حادثه عظيم و بلاخيزتر و علاوه بر آن يكي از شاگردان مستعد و فرو تنش نيز طعمه اين قهر و غضب آسماني شده است. پس به جاست كه استاد بر تمامي آن عهد و پيمان هاي با خود بسته پشت پا زند تا نواي روحبخش خود را در فضاي آسمان ايران، براي تمامي هموطنان و به ياد مردم در خاك خفته كوير بم و از كف رفتن ايرج بسطامي و ارگ تاريخي بم سر دهد. اين بار قطعا كسي سنگ اندازي نخواهد كرد، چرا كه چنان دلها سرشار از غم است و ماتم زده كه هر احساسي جز نوع دوستي و همدلي، در سايه قرار دارد شايد از دل تمامي اين همدلي ها، بتوان كنسرتي را در يكي از سالن هاي بزرگ كشور برگزار كرد كه ماحصل آن، ساخت تالاري يا مجموعه اي فرهنگي به نام ايرج بسطامي در شهر ويران شده بم باشد.
|
|
جشن ملايم سال نو
عيد امسال تلخ بود
|
|
مكان: كليساي اقليت هاي آشوري در محله اميرآباد تهران.
اولين باري است كه به بهانه دوستي با يكي از هموطنان مسيحي، حضور در يكي از كليساهاي قديمي شهر تهران را تجربه مي كنم و چه خوب كه اين اولين تجربه، درست در شبي دست مي دهد كه عده اي زياد از مسيحيان همشهري در اين كليسا انتظار تجديد ديدار با «بابانوئل» را مي كشند.
كليت اين كليسا چيزي شبيه به همان مساجد خودمان است. با اين تفاوت كه در صحن اصلي آن رديف هايي از نيمكت هاي چوبي به طور منظم چيده شده است و مردم هر يكشنبه روي آنها قرار مي گيرند و همه به يك سمت و بدون هيچ مزيتي نسبت به يكديگر رو به خداوند، مراسم دعا و مناجات را به جاي مي آورند.
پيانوي بزرگ كنار سالن و معماري ويژه كليسا و البته صليب بسيار بلندي كه در منتهي عليه بالاي سالن اصلي قرار گرفته و عده اي مشغول تزيين آن هستند بيش از هر چيز ديگري توجهم را به خود جلب مي كند. آنها مي روند تا يك بار ديگر خود را براي شركت در جشن تولد پيامبر خود، مسيح، آماده كنند.
بريم خارج
هيجان اصلي امشب مربوط به بچه هاست. آنها با شور و اشتياق سرودهاي مربوط به اين شب را مي خوانند و محو تماشاي درخت كاج تزيين شده هستند. اما چيزي كه مشخص است اينكه اين تغيير فضا براي آنها و والدينشان فقط در سطح همين جشن هاي كوچك در داخل كليساها و منازلشان خلاصه مي شود و البته كارتون اسكروچ خسيس كه هر سال هديه تكراري تلويزيون براي آنهاست. شايد به همين دليل باشد كه آنها ترجيح مي دهند اين روزها را در جايي غير از ايران باشند. ادوين اصلان كه پيش از اين خودش در اين كليسا آموزگار بوده مي گويد: «پيش از اين استقبال از چنين مراسمي بسيار بيشتر بود، اين هنر دست اندركاران كليسا است كه مردم را براي آشنايي با رسوم ما به اين مراكز بكشانند اما واقعيت اين است كه گرماي اين مراسم كه ممكن است هفته ها به طول بينجامد در كشورهايي كه اكثريت آنها را مسيحيان تشكيل مي دهند بيشتر است.» شايد به همين دليل است كه خارجيان مشغول به كار در ايران از هفته ها قبل دنبال تهيه بليت براي بازگشت به كشورهاي خود و خوردن بوقلمون شب عيد در آنجا هستند.
عيد تلخ
بالاخره انتظارها به پايان مي رسد. تمام چراغ ها خاموش مي شود و بابانوئل در حالي كه زنگوله اي در دست دارد با كوله اي پر از كادوهاي رنگ و وارنگ بر پشت، وارد مي شود، جيغ بچه ها به آسمان مي رود. بابانوئل بچه ها را يكي يكي در آغوش مي گيرد و البته مراقب است كه يكي از اين كوچولوهاي كنجكاو ريش او را نكشد!
آگرچه آنها شاد و خوشحال و در حالي كه كادو بابانوئل را دوست دارند به خانه بر مي گردند اما در چهره والدين آنها اين شور و هيجان ديده نمي شود. عيد امسال براي آنها حلاوت هميشگي را نداشت. آنها مدام از خود مي پرسيدند كه چطور مي توانيم در حالي كه عده اي از هموطنانمان در سوگ عزيزترين كسانشان نشسته اند و بچه هاي آنها از حداقل امكانات رفاهي برخوردار نيستند خود را سرمست از رسيدن سال نو نشان دهيم.
چيزي كه مشخص است اينكه زلزله و مرگ، مسيحي و غيره نمي شناسد. شايد اين تجمعات براي سال نو بهترين فرصت براي جمع آوري كمك باشد. «بمي ها مطمئن باشند كه مي خواهيم آنها هم در شيريني اين جشن ها با ما شريك باشند.» اين را از يك نفر كه از كليسا بيرون مي رفت شنيديم.
بسياري از ادارات و شركت ها كه با مسافران يا خارجي هاي ساكن ايران در ارتباط هستند اين روزها رنگ و بوي خاصي به خود گرفته اند. آنها به احترام ميهمانان و همكاران خود از هيچ كوششي دريغ نمي كنند تا آنها در اينجا احساس غربت نكنند. اما اين موضوع تنها به تزئين درخت كريسمس و گرفتن يك كارت پستال يا پيام تبريك خلاصه مي شود.
اگر خود شما بوديد حاضر مي شديد سفره هفت سين كنار خانواده ، همراه با برنامه هاي شاد و متنوع تلويزيون را فقط با يك كارت پستال آنهم در كشور غريب عوض كنيد.؟
|
|
صبح تاشب
فردا بازي دوستانه تيم اميد و منتخب استقلال و پرسپوليس در ورزشگاه آزادي برگزار مي شود. قرار است عوايد اين مسابقه به زلزله زده ها اختصاص پيدا كند. براي تهراني ها اين انتخاب مناسبي به نظر مي رسد تا هم آخر هفته شان را خوش بگذرانند و هم به حادثه ديدگان كمك كنند.
سينما
امروز اين فرصت را داريد كه دو تا فيلم خوب تماشا كنيد. يكي >طناب< ساخته آلفرد هيچكاك كه محصول سال ۱۹۴۸ است و استاد در آن يكي از عجيب ترين تجربه هاي سينمايي را از سر گذرانده. در اين فيلم هيچ قطعي وجود ندارد و نمايي به نماي ديگر جوش نمي خورد، بلكه همه فيلم يك سكانس طولاني يك پارچه است. اين فيلم ساعت ۱۶ در سينما تك حوزه هنرهاي معاصر به نمايش در مي آيد و دوبله است.
فيلم دوم را سالن كوچك حوزه هنري نشان مي دهد. اسمش هست >مقلد< و يك تريلر روانشناختي درست و حسابي است با داستاني پر از تعليق و مثل بيشتر اين جور فيلم ها قاتل حرفه اي و سريال كش دارد. اين فيلم را يان اصيل سال ۹۵ ساخته و در آن سيگورني ويور و هالي هانتر بازي مي كنند.
كتاب
اگر به مباحث فلسفي و نظري علاقه داريد لابد نام فصل نامه ارغنون به گوش تان خورده. شماره ۲۲ اين فصل نامه فلسفي فرهنگي ادبي كه ويژه پاييز ۸۲ است منتشر شده و توي كتاب فروشي ها مي توانيد پيدايش كنيد. اين شماره از ارغنون - مثل شماره قبلش - به روانكاوي اختصاص دارد، اما برخلاف شماره قبل كه همه مقاله ها نوشته زيگموند فرويد بود، اين بار اكثريت با مقاله هايي در توضيح و نقد آثار فرويد است. از جمله دو تا مقاله نوشته اسلاوي ژيژك كه در مطالبش هميشه گريزي هم به سينما مي زند. قيمت اين شماره از فصل نامه ارغنون ۱۷۰۰ تومان است.
نگارخانه
براي ديدن نقاشي هاي هنرمندان معاصر تهراني امروز اين انتخاب ها را داريد:
- نمايشگاه آثار نقاشي خط خانم فهيمه محمدي در نگارخانه لوا (بزرگراه چمران، پل مديريت، جنب خيابان علامه طباطبايي)
- نمايشگاه نقاشي گروهي در نگارخانه نقش (فلكه دوم تهرانپارس، انتهاي خيابان جشنواره،فرهنگسراي اشراق)
- نمايشگاه نقاشي خانم مهتاب فيروزآبادي در گالري گلستان (خيابان دروس، خيابان كماسايي، شماره ۴۲)
- نمايشگاه آثار نقاشي خانم فرزانه نورزاد در نگارخانه نيازي (بلوار ميرداماد، نرسيده به ميدان محسني، جنب مبل ونيز)
- نمايشگاه نقاشي خانم مرجان عباسي در گالري طراحان آزاد (ميدان گل ها، ميدان سلماس، پلاك ۴۱)
همايش
امروز و فردا، به مناسبت سالروز درگذشت نيما يوشيج، مراسم بزرگداشتي در خانه هنرمندان انجام مي شود. نيما يكي از تاثيرگذارترين شاعران زبان فارسي است و اين بزرگداشت هم براي احترام و توجه به انديشه هاي او در هنرهاي مختلف به خصوص ادبيات و شعر برگزار مي شود. برنامه هاي مختلفي براي اين مراسم در نظر گرفته شده، مثل نمايش سه فيلم مستند از سه كارگردان درباره زندگي و آثار نيما، خواندن وصيت نامه او توسط دكتر مهدخت معين دختر استاد معين و سخنراني شخصيت هاي فرهنگي از جمله منوچهر آتشي و دكتر مهاجراني. خانه هنرمندان در خيابان ايرانشهر قرار دارد و مراسم بعدازظهر امروز شروع مي شود.
تلويزيون
بهترين برنامه امشب، احتمالا ديدن فيلم >نمايش ترومن< از برنامه سينما يك است. فيلمي كه اگرچه جيم كري نقش اولش را بازي مي كند، ولي به هيچ وجه كمدي نيست. اين فيلم ساعت ۲۲ از شبكه يك پخش مي شود. شبكه ۳ ساعت ۱۵/۲۰ و شبكه ۵ ساعت ۳۰/۲۲ فيلم سينمايي دارند. اين سريال ها را هم امشب مي توانيد تماشا كنيد: جست وجو در شهر (شبكه ۵، ساعت ۱۹)، سواران باد (شبكه ۲، ساعت ۴۵/۱۹)، تلخ و شيرين (شبكه ۲، ساعت ۲۱)، هليكوپتر امداد (شبكه ۵، ساعت ۲۱)، نقطه چين (شبكه ۳، ساعت ۱۵/۲۱) و دليران تنگستان (شبكه ۲، ساعت ۴۵/۰۰).
فيلم سينمايي فردا ظهر شبكه يك هم اسمش هست منشي بابانوئل. در ضمن سينما ۴ هم فردا ساعت ۳۰/۲۰ فيلم >دربارانداز< را پخش مي كند كه الياكازان آن را ساخته است.
|
|
آيدين آغداشلو
مركز توسعه هنرهاي تجسمي قرار است در موزه هنرهاي معاصر نمايشگاه نقاشي برپا كند و درآمد آن را به زلزله زدگان بم اختصاص دهد.
هنرمندان زيادي آثارشان را در اين نمايشگاه عرضه مي كنند و يكي از آنها آيدين آغداشلو است. او به خبرنگار مهر گفت من تمام نقاشي هايم را بلافاصله به فروش مي رسانم و به همين دليل براي شركت در اين نمايشگاه مجبور شدم يكي از نقاشي هاي خودم را از مالك فعلي آن دوباره باز خريد كنم تا بتوانم آن را به آسيب ديدگان بم تقديم كنم. تابلويي كه آغداشلو در نمايشگاه عرضه كرده يكي از آثار ده سال پيش اوست كه به دوره كاغذهاي مچاله معروف هستند.
|
|
مهدي صباغ زاده
اگر از فيلم بدي كه ساخته يعني >بانوي كوچك< خوشتان نيامده، خودتان را ناراحت نكنيد.حالا بايد گذشته را فراموش كنيم و دعا كنيم كه هر چه زودتر پروژه جديدش به ثمر برسد. او قصد دارد فيلمي درباره زلزله بم بسازد؛ به همين زودي و خود صباغ زاده همراه اصغر عبداللهي مشغول نوشتن فيلمنامه اش است.كاري به خوب يا بد از كار درآمدن فيلم نداريم. فعلا مساله اصلي اين است كه صباغ زاده كار خيلي جذابي انجام داده؛ اين كه خيلي سريع، نسبت به يكي از وقايع رخ داده در اجتماع دور و برمان واكنش نشان داده است. هنرمندهاي ما معمولا از اين عادت ها ندارند و تلاش چنداني براي به فيلم برگرداندن وقايع حساس مملكت به خرج نمي دهند. به خصوص كه محدوديت هاي اجرايي و سياسي دست شان را بسته است.
|
|
ناصر تقوايي
بالاخره فيلمبرداري فيلم جديدش را شروع كرد. تقوايي به عنوان يكي از كارگردانان مطرح تاريخ سينماي ايران بعد سال ها به سراغ جنگ رفته و جالب اين كه به عنوان يك چهره متفاوت اين سينما، اين فيلمش را به تهيه كنندگي يكي از كساني مي سازد كه سال ها در جريان رسمي سينماي دفاع مقدس حضور داشته است؛ يعني سعيد حاجي ميري. معلوم نيست كه اين دو نفر چه طوري مي خواهند با هم كنار بيايند. پيش توليد فيلم >چاي تلخ< مدت ها طول كشيد. كم كم داشتيم شك مي كرديم كه نكند تقوايي هم وسواسي و تنبل شده و نمي تواند چنين پروژه پرخرجي را به سرانجام برساند. اما درمورد چاي تلخ انگار همه اين نگراني ها بي مورد است.
|
|
نمايشگاه خارجي
زياد پيش نمي آيد كه از يك كاريكاتوريست مطرح و زنده جهان در تهران نمايشگاهي برگزار شود، اما اين روزها مي توانيد سري به نگارخانه شهيد آويني فرهنگسراي بهمن بزنيد و كاريكاتورهاي آقاي >كلودسر< كاريكاتوريست برجسته فرانسوي را تماشا كنيد.
اين نمايشگاه با همكاري فرهنگسراي بهمن و خانه كاريكاتور برپا شده. حوزه كار اين طراح فرانسوي موضوعات اجتماعي است و تا به حال ۳ مجموعه اثر از او به نام هاي >پزشكي<، >اتومبيل< و >ورزش< توسط خانه كاريكاتور ايران منتشر شده.
در اين نمايشگاه ۴۷ تابلوي سياه و سفيد از مجموعه ورزش به نمايش درآمده است. فرهنگسراي بهمن در ميدان راه آهن، ميدان بهمن قرار دارد و نمايشگاه هم تا ۱۸ دي ماه اينجا برپاست.
|
|
بلاگرها كمك مي كنند
بلاگرها، بعد از آن جلسه يكشنبه شان در پارك جنگلي نظامي گنجوي و تصميم براي كمك رساندن به زلزله زدگان بم، تصميم گرفته اند هر روز در شيرخوارگاه آمنه جمع شوند و كمك جمع كنند. چند وقتي است كه بلاگ نويس ها به شكل يك تشكل صنفي درآمده اند و اگرچه اين تشكل هم مثل خود وبلاگ نوشتن يك موضوع غيررسمي است، اما آنها آن قدر تاثيرگذار بوده اند كه حالا ديگر كسي نمي تواند به راحتي آنها و كارشان را ناديده بگيرد.استقبال مردم، بخصوص جوان ترها كه بيشتر با دنياي سايبر و اينترنت سر و كار دارند از اين گروه كه از يكشنبه در شيرخوارگاه آمنه مستقر شده اند، نشان مي دهد كه تاثيرگذاري آنها تا چه حد است و اين رسانه جديد چقدر ميان مردم نفوذ دارد.
|
|
حس فيلم ديدن
دختر ايروني، چشمان سياه، شب هاي روشن و دار و دسته هاي نيويوركي، افت فروش وحشتناكي داشته اند. دليلش هم مشخص است: زلزله بم.در چنين شرايطي، خنديدن به اطوار هاي بازيگران >دختر ايروني< يا تماشاي موافشان كردن هاي گلزار در >چشمان سياه<، كار خيلي سختي است حتي اگر قرار باشد عوايد فروش بليت فيلم در سالن هاي سينما هم به زلزله زده ها برسد. حتي ايده خوبي مثل نمايش فيلم هاي خارجي از قبيل دار و دسته هاي نيويوركي، ترافيك، چشم ها، سيزدهمين مبارز و ... از شب تا صبح در سينما قدس، براي كمك به حادثه ديدگان هم آنقدرها كارا به نظر نمي رسد. چون براي فيلم ديدن بايد حس و حالش وجود داشته باشد و اين روزها بايد قبول كرد كه حسش نيست.
|
|
زماني براي موزه رفتن
موزه ها هم دارند فعاليت مي كنند تا در كمك به مردم آسيب ديده و زلزله زده بم سهم داشته باشند. اگر گذارتان طرف هاي خيابان ولي عصر - نزديك تقاطع ميرداماد - افتاد، سري به تماشاگه تاريخ بزنيد. در اين موزه، علاوه بر ديدار از بخش هاي ديدني مربوط به تاريخ ايران، سري هم به پايگاه كمك رساني بزنيد. تماشاگه تاريخ با همكاري سازمان هلال احمر، اين پايگاه را راه اندازي كرده و با كمك پرسنل موزه آن را ۲۴ ساعته فعال نگه داشته اند. اين موضوع در ساير مراكز فرهنگي شهر هم ادامه دارد. بخصوص در فرهنگسراها و تعدادي از سينماهاي شهر. خدا كند اين كمك ها سريع و به موقع به دست آنهايي كه منتظرند برسد.
|
|
ذهن زيبا
اين كه همه بتوانند راي دهند، مثل اين است كه خانه را بچه ها اداره كنند.
بيسمارك، سياستمدار آلماني
يكي از نشانه هاي آدم مشهور اين است كه نامش، بيشتر از خدماتش ارزش دارد.
وانيل جي بورستين، نويسنده آمريكايي
يك بازيگر، همان آدمي است كه اگر درباره اش حرف نزني، گوش نمي دهد.
مارلون براندو، بازيگر سينما
جنگ شبيه عشق است. هميشه راهي پيدا مي كند.
برتولت برشت، نمايشنامه نويس آلماني
كسي كه آن قدر دوست دارد رئيس جمهور شود و دو سال صرف سازماندهي و مبارزه براي رسيدن به اين مقام مي كند، لياقت ندارد كه چنين مقامي را به دست آورد.
ديويد برادر، روزنامه نگار آمريكايي
-
|