دوشنبه ۱۵ دي ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۲۷۳
اين را نقشه پهنه بندي خطر زلزله درايران مي گويد
احتمال زلزله در بم خيلي زياد نبود
گزارش اول 
در واقع بم روي پهنه اي واقع است كه حدود هفتاد درصد از خاك كشور از نظر احتمال خطر وقوع زلزله شرايطي مشابه با آن را دارند. بر اساس آنچه كه اين نقشه مي گويد، خطر نسبي وقوع زلزله در بم خيلي زياد نبوده است
000750.jpg
دكتر ناصر كرمي
اينكه «در هركجا از ايران، چقدر احتمال زلزله وجود دارد؟» شايد در اين روزها سوال بسياري ازمردم باشد. نقشه پهنه بندي خطر نسبي زمين لرزه در ايران، به اين سوال پاسخ مي گويد: پاسخي كه البته حتي از آنچه كه در ذهن داريم، نگران كننده تر است.
اين نقشه همچنانكه در راهنماي آن ذكر شده، «ملاك عمل» تمامي برنامه هاي سياستگذاري مسكن و شهرسازي در امور مرتبط با مقاوم سازي و خطر زلزله است. به همين خاطر، در طراحي و ترسيم آن، همچنانكه انتظار مي رود مستندات علمي و دقت هاي فني پيچيده اي اعمال شده  است: «در بازنگري نقشه قبلي و تهيه نقشه پهنه بندي جديد، كوشش شده است تا ضمن استفاده از روش هاي نوين برآورد خطر زمين لرزه، از نقشه هاي زمين ساختي، زمين شناختي،  لرزه زمين ساختي، نقشه هاي هم شتاب زمين لرزه، پهنه بندي لرزه اي، نقشه هاي حاصل از تفسير داده هاي مغناطيسي هوابرد و گزارش ها و نقشه هاي مربوط كه در دسترس بوده اند، استفاده شود.
افزون بر آن، نقشه هاي تهيه شده و مطالعات اعضاي كميته (منتشرشده و منتشر نشده) نيز به كار گرفته شده است. براي تعيين پهنه هاي با خطر زمين لرزه متفاوت علاوه بر مواردي كه در پيوند با خطر زمين لرزه اند، عوامل ديگري مانند اهميت شهرها، تمركز جمعيت در سازه هاي مهم و حساس و... كه در خطر پذيري موثرند مد نظر قرار گرفته اند و به همين دليل در برخي موارد به ويژه در ايالت لرزه زمين ساختي زاگرس، با وجود اينكه داده هاي در دسترس و تحليل هاي انجام شده نشان مي دهند كه مي توان برخي محدوده هاي كوچك با خطر نسبي متوسط را از پهنه با خطر نسبي بالا تفكيك كرد، از اين عمل خودداري شده است. در هر صورت اين نقشه توسط زير گروه زمين ساخت ازكميته دائمي بازنگري آيين نامه طراحي ساختمان ها در برابر زلزله تهيه شده است و از اين پس ملاك عمل خواهد بود.»
جايي كه بم هست
در نقشه مي بينيم كه بم در جايي واقع است مابين «پهنه اي كه خط نسبي زلزله در آنها زياد و متوسط است» از اين حد بالاتر هم مناطق قرمز روي نقشه هستند كه خطر زلزله در آنها بسيار زياد اعلام شده است. زلزله هاي بزرگ طبس، بويين زهرا و رودبار دراين منطقه رخ داده اند .
بر اساس آنچه كه اين نقشه مي گويد، خطر نسبي وقوع زلزله در بم خيلي زياد نبوده است.
به واقع بم روي پهنه اي واقع است كه حدود هفتاد درصد از خاك كشور از نظر احتمال وقوع خطر زلزله شرايطي مشابه با آن را دارند. از ۳۰ درصد مابقي ده درصد مناطق قرمز هستند با احتمال بسيار زياد وقوع زلزله و فقط ۲۰ درصد از خاك كشور كمتر از بم با خطر زلزله روبه رو است... بله... فقط ۲۰ درصد!
جايي كه تهران هست 
تهران روي منطقه قرمز قرار دارد. همچون مناطقي همچون آبيك، بوئين زهرا، رودبار و اين سوتر، طبس. با خطر زلزله «بسيار زياد» و البته بيشتر از بم. شجاع باشيم!
مناطق امن 
لابد مي پرسيد كه جاي امن كجاست جايي كه بتوان خوابيد بي آنكه بيم فرو ريختن سقف در شبانگاه وجود داشته باشد؟ چاله مركزي لوت از اين نظر، بزرگترين منطقه امن است. اما مي دانيد لوت كجاست؟ جغرافيدان ها به آن شعبه كره ماه در زمين مي گويند. به اين خاطر كه تنها منطقه مطلقا فاقد حيات در سراسر كره زمين است. قلب لوت جايي است كه در آن حتي يك باكتري هم وجود ندارد. اينجا به خاطر آنكه تنها منطقه كره زمين است كه در آن دماي ۶۰ درجه ثبت شده، گرمترين نقطه و قطب حرارتي كره زمين به شمار مي رود (در مقابل قطب هاي شمال و جنوب كه قطب هاي برودتي هستند.) اينجا همچنين منطقه وزش باد صد و بيست روزه سيستان است. بادي گرم و سوزان كه حتي شغال ها و كفتارها نيز از مقابل آن مي گريزند.
منطقه مركزي دشت كوير و كوير بزرگ جنوب خور و بيابانك تنها مناطق امن ديگر هستند. شرايط زيستي در اين دو منطقه نيز البته خيلي با كوير لوت متفاوت نيست. آنچنان كه در اين دو منطقه نيز رسيدن به يك كاسه آب قابل نوشيدن، شايد مستلزم طي كردن ده ها كيلومتر مسافت از ميان بيابان هاي تفتيده و خشك باشد.
به كجا برويم؟
اگر ساكنان شهرهاي بزرگي مثل تهران، كرج، قزوين، تبريز و ... كه خطر وقوع زلزله در آنها بسيار زياد است، بخواهند جلاي زادبوم كنند، به كجا بايد بروند؟ گفتيم كه در هشتاد درصد ديگر از پهنه كشور كه خطر وقوع زلزله در آنها كمتر از شهرهاي پيش گفته است، به سرزمين هايي مي رسيم كه خطر زلزله در آنها از جايي مثل بم، اگر بيشتر نباشد، كمتر هم نيست. پس كجا برويم؟
مي شود به ايجاد محدوديت براي گسترش شهرها و مناطقي كه خطر زلزله در آنها بسيار زياد است، فكر كرد. اما در هر حال باز هم حداكثر جمعيت ايران در همين مناطق مستقر خواهند بود. شايد وقت آن رسيده باشد كه اساسا تصور خود از مفهوم خانه، سكونت، استقرار و ... را تغيير دهيم. شايد لازم باشد كه به طراحي يك معماري جديد فكر كنيم. همان كاري كه ژاپني ها كردند و بالاخره هم موفق شدند با لرزه خيزي اين كشور كنار بيايند.
براي دستيابي به اين معماري جديد شايد مجبور شويم خيلي هزينه بپردازيم، خيلي از عادت هاي مان را تغيير دهيم و خيلي خوشباشي هاي فعلي مان را كنار بگذاريم، اما چاره اي جز اين نداريم: سيماي شهرها و خانه ها در ايران بايد تغيير كند، خيلي هم سريع، نه وقتي كه تهران هم ناچار شود تجربه اي را از سر بگذراند، كه بم با گوشت و پوست و استخوانش لمس كرد.

ستون شما
كودكان بي سرپرست زلزله و مسووليت ما
دكتر ضياء موحد
زلزله بم، آنچنان درد بزرگ و فاجعه اي عظيم بود كه هيچ زباني قادر به بيان آن نيست. در همين حال، از هم اكنون درباره اقدامات و برنامه هايي كه نسبت به بازماندگان اين فاجعه، خصوصا كودكان بي سرپرست بايد انجام گيرد، سخن گفته مي شود. آنچه مي خوانيد، نوشته دكتر ضياء موحد - استاد دانشگاه و عضو انجمن حكمت و فلسفه - درباره چگونگي سرپرستي كودكان بازمانده از اين حادثه تلخ است:
اين گونه كه از تصويرها و خبرهاي زلزله بم درمي يابيم، رسيدگي درست و برنامه ريزي شده به كودكان بي سرپرست مانده، در اولويت قرار دارد. اگرچه خانواده هايي هستند كه داوطلب نگهداري تعدادي از اين كودكانند اما اين كار كه منجر به پراكنده شدن كودكان در نقاط مختلف و كنده شدن آنان از سرزمين خود مي شود، به نظر كار درستي نمي رسد.
پيشنهاد من - كه البته بايدتاييد مشاوران در امور كودكان، روانشناسان و كار شناسان با صلاحيت را همراه داشته باشد - به طور خلاصه اين است: بنيادي براي نگاهداري، مواظبت و آموزش و پرورش اين كودكان در همان حدود و حوالي بم تاسيس شود. مشخصات چنين بنيادي و اينكه بنياد بايد تحت نظر كدام سازمان (احتمالا سازمان بهزيستي) قرار گيرد، سوالي است كه تعيين آن را بايد به عهده هيات امناي بنياد و اساسنامه نويسان آن نهاد.
برخي از مزاياي چنين بنيادي عبارتند از:
۱-كنار هم بودن اين كودكان كه رنج مشتركي دارند به تعادل روحي آنان كمك خواهدكرد.
۲ -كودكان از سرزمين آباءو اجداد خود كنده نمي شوند و از محبت و ياري بازماندگان زلزله كه اغلب آشنايان آنان هستند برخوردار خواهند بود.
۳- كمك هاي مردمي،دولتي و خارجي در بنياد تمركز مي يابند و از هدر رفتن و سوء استفاده از آنها جلوگيري مي شود.
۴- با به كارگيري مديران صالح و مربيان كارآزموده، آموزش و پرورش آنان نظام مي يابد.
۵ -زيستن در چنين محيط مسوولي، خطرات ناشي از پراكنده شدن آنان در محيط هاي مختلف را به كمترين حد كاهش مي دهد.
فراموش نكنيم كه اين كودكان بي پناه، امانت قربانيان زلزله بم در دست ما هستند. موظفيم در حفظ اين امانت بكوشيم.

بازتاب
حليم يا هليم؟
اكثريت قريب به اتفاق مردم بر اين تصورند كه غذاي مطبوع صبح هاي زمستان يعني همان «هليم»، از نظر نوشتاري، «حليم» است . حال آنكه هليم با «ح»، غلط است و شيوه درست نوشتاري هليم، با همان «ه» يا به قول معروف «ه» دو چشم است.
اگر صفحه اول ضميمه ايرانشهر روز پنج شنبه مورخ ۴/۱۰/۸۲ را مطالعه كرده و شما هم از دسته كساني بوده باشيد كه هليم را تا به امروز با «ح» مي خواندند و مي نوشتند، قطعا، يكي دو جمله اول متعجبتان كرده و جملات بعدي شايد، عصبانيتان و نهايتا اين هليم ها كه شايد آنها را هليم (گاز سبك شيميايي) هم خوانده باشيد، شما را به شك واداشته اند كه نكند تا به حال اشتباه مي كرديد و واقعا آنچه بايد مي بود هليم بوده و نه حليم!
اما واقعيت اين است كه درباور بسياري از مردم، نام نوشتاري اين غذاي خوشمزه و پرطرفدار حليم بوده و هست كه البته زياد هم بي ربط و بي معنا نيست. چرا كه در قديم تهيه اين غذا به زمان بسيار زياد و زحمتي چه بسا طاقت فرسا نياز داشت. چون آن روزها نه از ديگ هاي مرغوب و مناسب كنوني خبري بود و نه از دستگاه هاي صاف كننده هليم و هليم پزها مجبور بودند كه با امكانات كم و به خرج دادن صبر و بردباري و تلاش طولاني مدت، به پختن و آماده كردن هليم، با كيفيت خوب و مرغوب بپردازند. به همين خاطر شايدبه دليل اينكه در جهت آماده شدن هليم صبر زياد و زحمت فراواني به كار برده مي شد و لغت حليم هم از ريشه «حلم » و «بردباري» است گمان مي رفته كه نام اين غذا هم از ريشه اين كلمه باشد و اين موضوع باعث شد تا كم كم حليم به جاي هليم در اذهان مردم جاي گيرد.
مراجعه به فرهنگ لغت هاي موجود، اطلاعات زير را به عنوان اطلاعاتي علمي و مستند در اختيار ما قرار مي دهد:
فرهنگ دهخدا:
-حليم: بردبار
-حليم: (اسم خاص) نامي از نام هاي خداي تعالي
- هليم: چسبنده از هر چيزي
- هليم: به فارسي عبارت از مرق و گوشت و گندم مهراء پخته است و در افعال مانند هريسه، خوراكي است كه از بلغور و گوشت پزند و در ضمن پختن، پيوسته بهم زنند تا لعاب گيرد و سپس بر آن روغن و گونه اي از ادويه معطر - بيشتر دارچين- ريزند.
فرهنگ دكتر محمد معين( فرهنگ معين):
- حليم:بردبار
- هليم: چسبنده از هر چيزي، لاصق عبارت از گوشت گندم مهراي پخته است، هريسه.
- هليم: غذايي لذيذ كه از گندم پوست كنده و گوشت مي پزند.
فرهنگ عميد:
- هليم:چسبنده، هر چيز چسبنده
- حليم: بردبار، شكيبا، در فارسي آشي را گويند كه با گندم وگوشت پخته له شده درست مي كنند.
فرهنگ بزرگ سخن ( دكتر حسن انوري)
- حليم: غذايي كه از گندم، گوشت له شده، روغن و ادويه تهيه مي شود.
- هليم: هريسه
خلاصه كلام اينكه؛ مقصود نويسنده محترم مطلب ايرانشهر پنج شنبه از هليم، همان حليم، خودمان بوده كه كم كم بايد سعي كنيم ما هم آن را هليم بنويسيم و هر جا هم كه ديديم اشتباه نوشته شده و زورمان مي رسد، حرف اول آن را از «ح» به «ه» تغيير دهيم.
البته تا چند وقت، اعراب آن را هم بگذاريم كه مردم  هليم داغ را با هليم داغ (گاز سبك شيميايي) اشتباه نگيرند.
ماندانا حميدي

بازتاب
زبان زيباي مردم
براي زيبايي تهران، فكر كنم همين «ايرانشهر» كافي است!
زندگي را كه زيبا ببيني، خود زيبا مي شود. «ايرانشهري ها» هم تهران را زيبا مي بينند، پس تهران براي آنها و ما زيباست، قطعا. هليم و كله پاچه، نانوايي و ماست بندي، موتوري و ماشيني، هنري و ادبي، پرسپوليسي و استقلالي، سياسي و اقتصادي، خارجي و داخلي و ... چقدر در تهران «ايرانشهر» زيباست. از خانه «هدايت» گرفته تا معجوني «چهارراه شاپور» از جنگ آفتابه هاي «پلاستيكي» عليه آفتابه هاي «مسي» گرفته تا ليوان هاي يك بار مصرف، همه زيباست در «ايرانشهر» براي من و تويي كه هر روز از دل دود و غبارهاي خيابان هاي تهران مي گذريم و گاهي شايد، در كافي شاپي، قهوه خانه اي، سينمايي، آب ميوه گيري، ايستگاه اتوبوسي و پياده  رويي آفتابي شويم، چقدر سخت است يك تعريف، آن هم «مثبت» (البته بايد خواند «زيبا») از آنها داشته باشيم. در شهري زندگي مي كنيم كه خيلي از آن، دل خوشي نداريم. در غوغاي ترافيك سنگين مدرس، همت، رسالت و ... كه مي مانيم به زمين و زمان ليچار مي گوييم و بعد از آن ممكن است با كوچك ترين بهانه اي با همشهري مان گلاويز شويم و اگر نتوانستيم، در خانه به دنبال بهانه اي هستيم تا زمين و زمان را به هم بريزيم. اين حالت هيسترتاپ رابرخي ها حاصل مدرنيزاسيون مي دانند و درست يا غلط مي گويند مظاهر مدرنيته با مقتضاي آفرينش انسان در تضاد است. از اين حرفها فلاسفه و انديشمندان هايدگري يا پوپري بيشتر سر در مي آورند! براي جماعت «ايرانشهري»، تاريخ محلات قديمي تهران، تعريف روشن و زيبا از مظاهري كه هر روز با آن سر و كار دارند، فكر مي كنم لذت  بخش تر از اين مباحث باشد. به هر تقدير «ايرانشهر» آنچه را كه امروز من از آن به عنوان «زبان زدايي مردم تهران» ياد مي كنم، برطرف كرده و «زبان زيباي مردم» را به حركت در آورده است. روزگاري را كه مردم از تهران خوب نمي گفتند، بد مي گفتند، زيبا نمي ديدند، زشت مي ديدند، سخت مي گرفتند، آسان نمي گرفتند و ... ديگر گذشته است. «ايرانشهر» با «زبان زيباي مردم» خود مي آموزد كه من و تو، ما و شما مي توانيم زيبا ببينيم، زيبا بگوييم و زيبا زندگي كنيم. بدون غرض و با آرزوي توفيق «ايرانشهري ها»
بهنام قلي پور-روزنامه نگار

ايرانشهر
تهرانشهر
حوادث
در شهر
درمانگاه
طهرانشهر
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  طهرانشهر  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |