بخش كشاورزي از آنجا كه ارتباط مستقيمي با حيات بشر دارد، امروزه بيش از هر زمان ديگر نيازمند برنامه ريزي تخصيص بهينه منابع و انتخاب گزينه هاي مشخص براي رشد و توسعه است. رويكردي كه علي رغم بي توجهي به آن در داخل كشور، روندي جهاني پيدا كرده و كشور به شيوه هاي مختلف درصدد توسعه كيفي آن مي باشد. مطلب زير برگرفته از كتاب «كشاورزي در جهان به سوي ۲۰۳۰ - ۲۰۱۵» است كه گزيده اي از نتايج آخرين بررسي هاي سازمان جهاني خواربار و كشاورزي (فائو) در مورد آينده غذا، تغذيه و كشاورزي است و توسط وزارت جهاد كشاورزي منتشر شده است.
نرخ رشد تقاضا براي محصولات كشاورزي كندتر شده است، زيرا آهنگ رشد جمعيت به تندي گذشته نيست و در بسياري از كشورها ميزان مصرف غذا به حد كافي افزايش يافته است. آهسته تر شدن روند رشد تقاضا براي محصولات كشاورزي در آينده نيز ادامه خواهد داشت. به طور كلي، جهان امكانات بالقوه كافي را براي توليد غذاي مورد نياز دارد. اما كشورهاي در حال توسعه به واردات كشاورزي وابسته تر خواهند شد و در بسياري از كشورها اگر توليد داخلي افزايش داده نشود، وضعيت امنيت غذايي بهتر نخواهد شد.
تاكنون كشاورزي در جهان پاسخگوي تقاضاي روبه رشد براي محصولات كشاورزي و دامي بوده است. گرچه جمعيت جهان در فاصله سالهاي ۱۹۶۰ تا ۲۰۰۰ دو برابر شد و سطح تغذيه هم بالاتر رفت، اما قيمت برنج، گندم و ذرت كه در شمار اساسي ترين محصولات غذايي هستند، حدود ۶۰ درصد كاهش يافت و اين نشان مي دهد كه توليد كشاورزي در سطح جهاني از عهده تقاضا برآمده و حتي از آن پيشي گرفته است. گرچه تقاضاي جهاني براي محصولات كشاورزي همچون گذشته روبه رشد بوده، اما در دهه هاي اخير آهنگ آن آهسته تر شده است. در سالهاي بين ۱۹۶۹ و ۱۹۸۹ تقاضا به طور متوسط ۴/۲ درصد در سال بيشتر شد، اما اين رقم در دهه ۱۹۹۰ به ۲ درصد كاهش يافت.
افزون بر عوامل گذرا(بويژه كاهش مصرف در كشورهاي در حال گذار) دو دليل ديگر براي كاهش روند رشد تقاضا در دهه ۱۹۹۰ وجود داشت:
الف) نرخ رشد جمعيت جهان كه در اواخر دهه ۱۹۶۰ به حداكثر يعني ۲ درصد رسيده بود، از آن پس روبه كاهش گذاشت.
ب) درصد بيشتري از مردم جهان به سطح بالاي مصرف مواد غذايي رسيدند و ديگر جاي زيادي براي افزايش مصرف نداشتند. در سالهاي ۹۹-۱۹۹۷ حدود ۶۱درصد جمعيت جهان در كشورهايي زندگي مي كردند كه متوسط سرانه مصرف غذا روزانه ۲۷۰۰ كيلوكالري بود.
روند نزولي
تأثير عوامل فوق بر روند تقاضا در ۳۰ سال آينده ادامه خواهد داشت. براي مثال جمعيت جهان بيشتر خواهد شد، اما نرخ رشد كمتر خواهد بود و تا سال ۲۰۳۰ به ۱/۱ درصد خواهد رسيد، در حالي كه اين رقم در ۳۰ سال گذشته ۷/۱ درصد بود.
در نتيجه، رشد تقاضا براي محصولات كشاورزي در آينده آهسته تر خواهد بود و به ۶/۱ درصد در سالهاي بين ۹۹-۱۹۹۷ تا ۲۰۱۵ و ۴/۱ درصد در سالهاي بين ۲۰۱۵ تا ۲۰۳۰ خواهد رسيد. كاهش رشد تقاضا در كشورهاي در حال توسعه شديدتر خواهد بود و از ۷/۳ درصد در سي سال گذشته به حدود ۲ درصد در سي سال آينده خواهد رسيد.
آنچه در چين روي داد مثال خوبي براي تشريح علل اين روند است. دهها سال بود كه افزايش مصرف در كشور چين يكي از مهمترين عوامل رشد تقاضا براي مواد غذايي در جهان و در ميان كشورهاي در حال توسعه به شمار مي آمد. در سالهاي ۹۹-۱۹۹۷، متوسط مصرف سرانه غذا در چين به روزانه ۳۰۴۰ كيلوكالري رسيد كه از متوسط كشورهاي صنعتي فقط ۱۰ درصد كمتر بود. براساس پيش بيني ها، در سي سال آينده نرخ رشد مصرف غذا در چين حدود يك چهارم نرخ رشد در سي سال گذشته خواهد بود. با در نظر گرفتن تعداد جمعيت كشور چين، تحولات ياد شده تأثير بسيار چشمگيري بر وضعيت جهاني تقاضا براي محصولات كشاورزي خواهد داشت. در بسياري از كشورهاي ديگر كه گاه بزرگ هم هستند، روند كم و بيش مشابهي روي خواهد داد و رشد تقاضا آهسته تر خواهد شد.
متوسط مصرف سرانه انرژي در هندوستان كمتر از ۲۵۰۰ كيلوكالري در روز است و جاي زيادي براي رشد دارد. از سوي ديگر جمعيت اين كشور نيز در سي سال آينده به طور متوسط يك درصد در سال بيشتر خواهد شد. آيا با اين مفروضات مي توان نتيجه گرفت كه از لحاظ رشد تقاضا براي محصولات كشاورزي، هند جاي چين را خواهد گرفت؟ پاسخ منفي است، چون فرهنگ سنتي هندوستان به گياهخواري گرايش دارد به همين دليل تقاضاي اين كشور براي گوشت و خوراك دام بسيار پايين تر از كشور چين باقي خواهد ماند.
كسري تجارت
به طور سنتي، مجموعه كشورهاي در حال توسعه مازاد تجارت كشاورزي داشتند. از لحاظ ارزش، اين مازاد در سال ۱۹۷۷ به بالاترين ميزان، يعني ۵/۱۷ ميليارد دلار رسيد. اما از آن تاريخ روند رشد واردات كشورهاي در حال توسعه بيش از رشد صادرات بوده است و تراز تجارت كشاورزي در مجموعه اين كشورها به تدريج ضعيف تر شد، به گونه اي كه از اواسط دهه ۱۹۹۰ تراز در بيشتر سالها منفي بوده است تا مثبت. بيشترين كسري با ۶ ميليارد دلار در سال ۱۹۹۶ روي داد. به طور كلي، روند تراز تجاري بسيار پيچيده است و از محصولي به محصول ديگر و از كشوري به كشور ديگر فرق مي كند. براي مثال، كاهش شديد مازاد خالص شكر، دانه هاي روغني و روغن نباتي در كشورهاي در حال توسعه به دليل افزايش مصرف و واردات چندين كشور در حال توسعه و همچنين اجراي سياستهاي شديداً حمايتي در كشورهاي صنعتي بوده است.
در مورد محصولاتي مانند قهوه و كاكائو نيز كه عمدتاً در كشورهاي در حال توسعه توليد مي شوند و در كشورهاي صنعتي به مصرف مي رسند، كاهش رشد تقاضا باعث شد نقش صادرات اين گونه محصولات در بهبود تراز تجاري كشورهاي در حال توسعه پررنگ نباشد. نوسان قيمت و به طور كلي، نزولي بودن روند قيمت اين محصولات مسأله را شديدتر كرد.
پيش بيني ها نشان مي دهد كه در سال ۲۰۳۰ كسري تراز تجاري كشاورزي كشورهاي در حال توسعه شديدتر خواهد شد. بويژه، واردات خالص غله و فرآورده هاي دامي به سرعت رشد خواهد كرد.
ناامني غذايي
بررسي هاي تفصيلي نشان مي دهد كه در جهان، زمين، خاك، آب و امكانات بالقوه كافي براي افزايش عملكرد وجود دارد و دستيابي به توليد مورد نياز امكان پذير است. روند افزايش عملكرد آهسته تر از گذشته خواهد بود، اما اين مسأله در سطح جهاني نگران كننده نيست، زيرا تقاضا نيز روند مشابهي خواهد داشت. اما آنچه كه در بالا امكان پذير توصيف شد، در عمل فقط در صورتي به فعل خواهد رسيد كه دولت ها در سياست گذاريها به كشاورزي بيشتر توجه كنند.
در سطح جهاني، توليدكنندگان در گذشته توانسته اند از عهده تأمين تقاضاي مؤثر برآيند و در آينده نيز به احتمال زياد خواهند توانست. اما تقاضاي مؤثر برابر با كل نياز به مواد غذايي و ساير توليدات كشاورزي نيست، زيرا صدها ميليون نفر در جهان پول كافي را براي خريد مايحتاجشان ندارند و امكاناتي هم ندارند كه مايحتاج خود را خود توليد كنند.
بنابراين، حتي با اين كه امكانات بالقوه كافي براي توليد در جهان وجود دارد، باز هم مسأله ناامني غذايي در سطح خانوار و ملي وجود خواهد داشت. در نواحي شهري، ناامني غذايي معمولاً ريشه در پايين بودن
در آمد دارد، اما در مناطق فقير روستايي، ناامني غذايي را نمي توان از مسائلي كه بر توليد تأثير مي گذارند، جدا كرد.
در بسياري از مناطق در كشورهاي در حال توسعه، اكثريت مردم هنوز براي تأمين غذا يا درآمد خود به كشاورزي محلي وابسته هستند، اما حداقل براساس فناوريهاي موجود، امكانات بالقوه منابع محلي براي افزايش توليد بسيار محدود است. براي مثال مي توان به مناطق نيمه خشك و مناطق داراي خاكهاي نامناسب اشاره كرد.
در چنين مناطقي كشاورزي را بايد با حمايت از تحقيقات و ترويج و تأمين اعتبارات و زيربناها توسعه داد، ضمن اين كه فرصت ها و منابع درآمدي ديگري را در كنار آن براي روستانشينان بوجود آورد. اگر اين فعاليت ها انجام نشود، ناامني غذايي در سطح ملي همچون گذشته گسترده باقي خواهد ماند، حتي اگر در سطح جهاني وفور نعمت باشد.
غذا و تغذيه
بهبود وضعيت تغذيه انسان ها ادامه خواهد يافت. اما از لحاظ تعداد، آهسته خواهد بود. حتي تا سال ۲۰۳۰ صدها ميليون نفر در ورطه كمبود تغذيه باقي خواهند ماند، مگر اين كه به توليد مواد غذايي در سطح محلي اولويت بيشتري داده شود و نابرابري در دسترسي به غذا بهبود يابد. اما مي توان گفت كه به دليل كاهش كمبود تغذيه، حل اين مسئله براي دولت ها و سازمان هاي بين المللي امكان پذيرتر از گذشته خواهد شد.
بهبود تغذيه
رهايي از گرسنگي علاوه بر اين كه يكي از حقوق اساسي بشر به شمار مي آيد، براي تحقق حقوق ديگر شامل بهداشت، آموزش، كار و هر آن چه كه از اين حقوق بر مي آيد، لازم و ضروري است.
در سي سال گذشته پيشرفت چشمگيري در افزايش سطح تغذيه به دست آمده است. وضعيت تغذيه را معمولاً بر حسب سرانه كيلوكالري در روز محاسبه مي كنند. در كشورهاي در حال توسعه هر كس براي تأمين متابوليسم پايه خود و انجام فعاليت هاي سبك، روزانه به ۱۷۲۰ تا ۱۹۶۰ كيلوكالري نياز دارد. متوسط مصرف سرانه غذا در جهان با حدود ۲۰ درصد افزايش از روزانه ۲۳۶۰ كيلوكالري در اواسط دهه ۱۹۶۰ به ۲۸۰۰ كيلوكالري در حال حاضر رسيده است. بخش مهمي از اين پيشرفت به كشورهاي درحال توسعه باز مي گردد، زيرا در همان دهه ۱۹۶۰ كشورهاي صنعتي و در حال گذار قبلاً به سطح بالايي از مصرف غذا دست يافته بودند. در دوره زماني
۹۹-۱۹۹۷ متوسط مصرف سرانه غذا در كشورهاي در حال توسعه از روزانه ۲۰۵۰ به ۲۶۸۰ كيلوكالري رسيد.
نسبت جمعيت ساكن در كشورهاي داراي سطح پايين مصرف غذا به طور چشمگيري كم شده است. در اواسط دهه ۱۹۶۰ بيش از ۵۷ درصد جمعيت جهان در كشورهايي زندگي مي كردند كه مصرف متوسط سرانه غذا در آنها زير ۲۲۰۰ كيلوكالري بوده (چين و هندوستان در شمار اين كشورها بودند.) تا سال هاي ۹۹- ۱۹۹۷ گرچه جمعيت جهان تقريباً با دو برابر افزايش به شش ميليارد نفر رسيد، اما نسبت فوق كاهش يافت و فقط ۱۰ درصد شد. حتي بر حسب تعداد مطلق، جمعيت ساكن در اين گروه از كشورها (كه به دليل رشد جمعيت با روند آهسته تري كاهش مي يابد) حدود دوسوم كمتر شد و از ۱۸۹۰ ميليون به ۵۷۰ ميليون نفر رسيده است.
از طرف ديگر نسبت به جمعيت ساكن در كشورهاي داراي متوسط مصرف سرانه بيش از ۲۷۰۰ كيلوكالري، با حدود دو برابر افزايش از ۳۰ درصد به ۶۱ درصد رسيده است. پيشرفت سريع در برخي از كشورهاي بزرگ در حال توسعه (شامل چين، برزيل، اندونزي و نيجريه) يكي از دلايل اين روند به شمار مي آيد، اما هندوستان هنوز از اين دسته فاصله دارد.
در همين مدت، مصرف سرانه غله خوراكي و دامي با دو برابر افزايش به ۹/۱ ميليارد تن رسيده است و مصرف گوشت بيش از دو برابر شده است. با توجه به اين كه در گذشته بسياري از صاحبنظران در مورد محدوديت ظرفيت هاي موجود براي افزايش توليد هشدارهاي نگران كننده مي دادند، روند فوق را نبايد پيشرفت كوچكي به شمار آورد. افزايش درآمد(كه موجب افزايش تقاضاي مؤثر شده است)، افزايش عرضه (به دليل ارتقاي بهره وري) و رشد تجارت و شبكه حمل و نقل (كه واردات براي رفع كمبود مواد غذايي در برخي مناطق را آسان تر كرده است)، علت هاي اصلي اين پيشرفت به شمار مي آيد.
كمبود تغذيه
با وجود پيشرفت هايي كه در بالا اشاره شد، هنوز ميليون ها انسان وضعيت نامناسبي دارند. در سال هاي ۹۹-۱۹۹۷ تعداد جمعيت دچار كمبود تغذيه در كشورهاي در حال توسعه هنوز بيش از ۷۷۷ ميليون نفر (يعني يك نفر از هر شش نفر كل جمعيت) بود. اين رقم نسبت به ۸۱۶ ميليون نفر در سال هاي ۹۲-۱۹۹۰ تفاوت ناچيزي دارد.
در چين، كاهش چشمگير فقر به افزايش ميزان متوسط مصرف غذا در كشور منجر شد و همين روند تأثير زيادي در بهبود سيماي تغذيه در جهان داشت. به گونه اي كه اگر چين را كنار بگذاريم، مي بينيم كه تعداد مبتلايان به كمبود تغذيه در ساير كشورهاي در حال توسعه در واقع ۴۰ ميليون نفر افزايش يافته است.
در سال هاي ۹۹-۱۹۹۷ بيشترين تعداد جمعيت دچار كمبود تغذيه در جنوب آسيا ساكن بودند. ۳۰۳ ميليون نفر يا تقريباً يك چهارم جمعيت اين منطقه با كمبود تغذيه دست به گريبان بودند. اما از لحاظ نسبت جمعيت دچار كمبود تغذيه، جنوب صحراي آفريقا با يك سوم جمعيت (۱۹۴ ميليون نفر) در رده نخست قرار داشت.
در سال هاي ۹۹-۱۹۹۷ در ۳۰ كشور متوسط سرانه مصرف غذا هنوز پايين تر از ۲۲۰۰ كالري در روز بود. در نيمي از اين كشورها جنگ و ناآرامي هاي داخلي به عنوان عامل اصلي پايين بودن متوسط سرانه مصرف غذا شناخته شده است. در بيشترين آنها، متوسط مصرفي كنوني كمتر از رقمي است كه خود اين كشورها در گذشته داشته اند. از اين ۳۰ كشور، ۲۳ كشور در جنوب صحراي آفريقا و فقط ۷ كشور در ساير مناطق واقع هستند.
ادامه دارد