|
|
|
|
|
تحقير ؛ برنامه درسي پنهان
ابراهيم اصلاني
اشاره: در مطالعات و پژوهش هاي علمي گاهي موضوعي مورد توجه چند رشته علمي قرار گرفته و به صورت سوژه هايي ميان رشته اي در مي آيد. مسائل ذهن و رفتار از جمله سوژه هايي هستندكه به جز روانشناسي، رشته هاي متعدد ديگري از قبيل زيست شناسي، زبان شناسي و فلسفه نيز بدانها علاقه مندند. پژوهشگران رشته هاي ديگر در كنار روانشناسان قرار مي گيرند تا رويكردهاي ميان رشته اي تازه براي مطالعه پديده هاي روانشناختي بيافرينند. به نظر مي رسد اين رويكردها در چند دهه آينده نقش پراهميتي داشته باشند. يكي از جالب ترين رويكردهاي ميان رشته اي، روانشناسي فرهنگ نگر است كه بيشتر گرايشي روانشناختي دارد.(۱)
روانشناسي فرهنگ نگر، نهضتي است ميان رشته اي، متشكل از روانشناسان، مردم شناسان، جامعه شناسان و ديگر دانشمندان علوم اجتماعي. سروكار روانشناسي فرهنگ نگر با اين مطلب است كه فرهنگي كه فرد در آن زندگي مي كند
- سنت ها، زبان و جهان بيني آن فرهنگ- چگونه بر بازنمايي هاي ذهني و فرآيندهاي رواني فرد اثر مي گذارد.(۲)
علي رغم جاذبه هاي موضوعي و تأثيرگذاري هاي اجتماعي روانشناسي فرهنگ نگر، هنوز در ايران مورد توجه قرار نگرفته است. پاگشايي اين رويكرد ميان رشته اي در ايران چند حسن خواهد داشت: اول- مي تواند حلقه اتصال ميان چند رشته علمي باشد. دوم - مسائل اجتماعي- فرهنگي با نگرشي تعاملي مورد تأمل قرار خواهند گرفت. سوم- مهمتر از همه آن كه مي تواند در اصلاح رفتارهاي فردي و جمعي مؤثر باشد.
يكي از ضروريات بسيار جدي جامعه ما آسيب شناسي فرهنگي است، يعني شناخت معايب و آفت هايي كه دامنگير فرهنگ ماست و در رفتارهاي عمومي ديده مي شود. روانشناسي فرهنگ نگر مي تواند با يافته هاي مشترك روانشناسان، مردم شناسان و ديگر متخصصان علوم اجتماعي در زمينه آسيب شناسي فرهنگي فعاليت نموده و با شناسايي معايب و ارائه راهكارهاي مناسب، موانع رشد و توسعه فرهنگي را از ميان بردارد.
همان گونه كه عنوان شد رويكردهاي ميان رشته اي در چند دهه آينده نقش پراهميتي خواهند داشت و در اين ميان روانشناسي فرهنگ نگر مي تواند در ايران جايگاهي استراتژيك داشته باشد.
نويسنده مقاله حاضر در مقالات چندي كه در همين روزنامه چاپ شده اند، به عنوان كارشناس روانشناسي سعي كرده است مسائل فرهنگي جامعه را با نگرشي روانشناختي بررسي و تحليل نمايد. از جمله اين مقالات مي توان به پژوهش ستيزي
(۲۵/۴/۸۲)،ما ايرانيان (۹/۵/۸۲ )، آسيب شناسي دانش اندوزي (۲۰/۵/۸۲ ) ، تعاملي بنگريم (۲۹/۵/۸۲)، فرزندمحوري، فرزندسالاري يا فرزند ابزاري (۱۲/۷/۸۲)، سري مطالب لذت يادگيري / سلامت رواني در ايران (۱۴/۸/۸۲)اشاره كرد.
مقاله اي كه خواهيد خواند، به يكي از پديده هاي مهم فرهنگي در جامعه ما مي پردازد، البته از ديد يك روانشناس فرهنگي اميد داريم با نگارش مقالاتي از اين قبيل، بتوانيم پايه هاي ايجاد و توسعه روانشناسي فرهنگ نگر را بنا نهيم.
تحقير، رفتاري عمومي
شايد قديمي ترين و رايج ترين نماد تحقير درجامعه ما، احترام به پولدارها باشد. احتمالاً همه خاطراتي در اين زمينه را دارند كه فرد پولداري به دليل پول و پله اش قدر ديده و مورد احترامي بيشتر به نسبت ديگران قرار گرفته است. اما اگر اين مورد مصداق خاصي از تحقير فرض شود، در حال حاضر مصاديق فراواني براي تحقير مي توان برشمرد. مورد تحقير قرار گرفتن و مورد تحقير قرار دادن جزو رفتارهاي عمومي جامعه ما شده است. تحقير به صورت يكي از آسيب هاي فرهنگي كه به شدت آرامش رواني جامعه را تهديد مي كند، در آمده است. تحقير چه به شكل آشكار و چه به شكل پنهان، در همه لايه ها و سطوح اجتماع ديده مي شود، انگار كه همه تصميم گرفته اند اين رفتار را به يكديگر آموزش دهند. رواج فرهنگ تحقير يكي از اساسي ترين آسيب هاي فرهنگي است كه نه تنها سلامت جامعه را مورد تهديد قرار مي دهد، بلكه به مشكلات فرهنگي- اجتماعي ديگر نيز دامن مي زند.
وقتي افراد جامعه به طور مستمر مورد تحقير قرار مي گيرند، اولاً ياد مي گيرند كه اين رفتار را در مورد ديگران اعمال كنند. ثانياً آرامش و سلامت رواني خود را از دست مي دهند و ثالثاً ادامه اين روند منجر به بروز پديده درماندگي آموخته شده مي شود.
درماندگي آموخته شده
مفهوم درماندگي آموخته شده را مي توان منفي ترين حالت تحقير تلقي كرد. درماندگي آموخته شده به حالت يادگيرندگاني اشاره مي كند كه كوشش را با پيشرفت مرتبط نمي دانند. آنها يادگيرندگاني هستند كه فكر مي كنند هر كاري بكنند موفقيت به دست نمي آورند. اين پديده ابتدا به وسيله سيلگمن مورد بررسي و پژوهش قرار گرفت، مفاهيمي كه با درماندگي آموخته شده معادل هستند عبارتند از منفعل بودن، بي ميلي براي انجام هر عملي به منظور كسب تقويت يا گريز از تنبيه، گوشه گيري، ترس، افسردگي و پذيرا بودن هر آنچه اتفاق مي افتد.(۳)
حضور مستمر تحقير در زندگي منجر به رفتارهاي منفعلانه و پذيرش تحقير مي شود، وقتي كسي در دو سه اداره براي تسريع كارهايش اعتراض مي كند و اين اعتراض باعث مي شود كه كارمندان او را بيشتر سر بدوانند و معطلش سازند، در نهايت مي پذيرد كه
سر به زير و مطيع باشد تا اموراتش بهتر بگذرد. به طور حتم، اين پايان ماجرا نيست، يعني بازخوردهاي تحقير در رفتارهاي منفعلانه خلاصه نمي شود، بلكه مي تواند به رفتاري پرخاشگرانه،
ضد اجتماعي، تخريبي و رياكارانه منجر شود.
نمونه هايي از رفتارهاي تحقيرآميز
آنچه در پي مي آيد تنها نمونه هايي از رفتارهاي تحقيرآميز جامعه ماست كه در زندگي روزمره ديده مي شوند. به هيچ وجه قصد آن نيست كه كسي متهم شود و يا به رفتار گروهي از افراد ايراد گرفته شود. گفتيم تحقير در جامعه ما رفتاري عمومي است و ذكر نمونه ها فقط با قصد بيان شواهد صورت مي گيرد و نه چيز ديگر. به هر مورد به صورت كوتاه اشاره مي شود، ولي در واقع مي توان براي هر مورد توضيحات بيشتري ارائه كرد:
۱. وسائل نقليه عمومي- ترافيك يكي از معضلات بزرگ و پيچيده شهرهاي بزرگ ايران، بويژه تهران است، مسئولان براي كاهش ترافيك پيشنهاد مي كنند كه سوار وسائل نقليه عمومي شويد. سوار اتوبوسي مي شويد كه در تابستان حتي پرده ندارد و در زمستان فقط با نقش انسان هايي كه روي هم انباشته اند، گرم مي شود. در ايستگاه مبدأ روي تابلويي نوشته اند: فاصله زماني حركت اتوبوس ها مثلاً ۱۰ دقيقه. راننده اگر دلش خواست ۱۵ دقيقه و يا ۲۰ دقيقه بعد حركت مي كند، اعتراض هم بكنيد پاسخ مي دهد كه به شما مربوط نيست. گاهي تا نيم ساعت يا ۴۵ دقيقه از اتوبوس خبري نيست. گاهي اتوبوسي كه سوار مي شويد، وضعيتي دارد كه انگار از جنگ برگشته است و اين اتوبوس روزها با همين وضعيت به كارش ادامه مي دهد.
نگوييد اتوبوسراني براي هر مسافر ۷۵۰ ريال خرج مي كند، ولي ۱۰۰ الي ۲۰۰ ريال از مردم پول مي گيرد. نگوييد تهران به ۳۰۰۰ دستگاه اتوبوس نياز دارد. نگوييد داشتن توقعات بيش از اين،
ايده آل گرايانه است. اگر توقع داريد مردم سوار اتوبوس شوند، به مردم احترام بگذاريد و براي اين احترام گذاشتن پول خرج كنيد و گرنه بپذيريد كه وضعيت ترافيك به همين صورت و حتي بدتر هم باشد.
۲. تاكسي و سواري ها- سوار تاكسي يا ماشين هاي خطي و غيره مي شويد. دو نفر به زور جلو چپانده مي شوند و سه نفر عقب، در حالي كه استاندارد اين نيست، ولي اصلاً چه كسي به اين حرفها اهميت مي دهد. در هر مسيري، راننده ها هر كرايه اي دلشان خواست تعيين مي كنند و هر كس هم حوصله اعتراض داشت بايد عواقب فردي آن را بپذيرد. مسئولان مربوطه مي گويند كه به همه چيز نظارت دارند و به شدت با تخلفات برخورد مي كنند، ولي در عمل هيچ اتفاقي غير از رودررويي مردم با خودشان نمي افتد.
۳. بيماري و بيمارستان- همه مي گويند جان انسانها باارزش است، ولي اين اصل براي همه مردم جا افتاده كه بدون پول، جان انسان هم ارزشي ندارد. حداقل احترامي كه يك جامعه براي افراد خود قائل مي شود تأمين امكانات سلامت جسمي است. يك انسان بايد اين اطمينان را داشته باشد كه در صورت مواجهه با بيماري و نياز به عمل جراحي، از حداقل امكانات پزشكي برخوردار خواهد بود. ما هنوز مشكلات پيش پا افتاده اي مانند سوانح اورژانسي و تأمين دارو را حل نكرده ايم با اين وضع خدا نكند كسي با نداري با يك بيماري پرهزينه مواجه شود. بيمارستانها هم كه داستان خود را دارند. بد به حال جامعه اي كه مردم براي بستري كردن يك بيمار و استفاده از امكانات بيشتر درماني به رابطه و پارتي بازي متوسل شوند.
۴. دادگاه- كسي كه سروكارش با كلانتري و دادگاه افتاده باشد، مي داند چه خبر است و گاه چه رفتارهاي غيرمحترمانه اي در مورد مردم اعمال مي شود. بعضي از قضات فكر مي كنند اگر به تندي رفتار نكنند، نمي توانند بر اوضاع مسلط باشند و به اصطلاح كارشان پيش نخواهد رفت. مراحل احقاق حق در دادگاههاي ما از چه مسيرهايي مي گذرد و چقدر زمان مي برد؟
۵. بانك- بارها و بارها در بانك ها شاهد بوده ايد كه وقتي به دليل حجم مراجعين، معطلي زياد و عدم توجه مسئولين به اين موضوع، كسي اعتراض كرده و چه نتيجه اي گرفته است؟ بانك ها فقط در تبليغات از سرعت عمل و تنوع خدمات سخن مي گويند و شعار مي دهند كه حق با مشتري است، ولي در عمل، اوضاع فرق زيادي پيدا مي كند.
۶- صندوق هاي قرض الحسنه- حيف آيات قرآني كه مورد سوءاستفاده قرار مي گيرند. قرض الحسنه مفهوم جديدي پيدا كرده است. ۳۸ درصد مبلغ مورد تقاضا را به صندوق مي سپاريد، مدت چند ماه صبر مي كنيد و بعد وام به شما تعلق مي گيرد. در تمام مدت بازپرداخت اقساط، مبلغ شما در گرو صندوق باقي مي ماند. كسي به شما اجبار نمي كند، دلتان نخواست وام نگيريد. قرض الحسنه يعني اين كه كلاه علي را سرنقي، كلاه نقي را سرتقي و كلاه تقي را سر ولي بگذارند و الخ. به هر دليل آشكار و پنهان هم، هيچ مسئولي كاري نمي كند و قرض الحسنه ها به خير و خوشي كار خود را مي كنند. اين يعني احترام به مردم؛ يعني تحميل شرايط و استفاده از اضطرار مردم.
۷- ادارات- كارمند يك اداره شهرداري و يا هر سازمان و شركتي پشت ميزش نشسته كه كار مردم را راه بيندازد و به اصطلاح براي همين هم حقوق مي گيرد. اما اين حرف ها چه فايده اي دارد؟ اگر كارمندي دلش خواست كارتان را راه مي اندازد و نخواست نمي اندازد. بهترين روش پيشبرد امور در يك اداره اين است كه مطيع باشيد، اعتراض نكنيد و هر نوع تندي را تحمل كنيد و البته مهم تر از همه اين كه پارتي داشته باشيد.
۸- انتخابات- شايد الان زماني مناسبي براي طرح اين موضوع نباشد، ولي اين يك واقعيت است كه مردم تنها زماني به ياد نمايندگان يا داوطلبان نمايندگي مي افتند كه زمان انتخابات نزديك باشد.
۹- عدم پاسخگويي- اين هم سياستي است كه روز به روز شايع تر مي شود. روزنامه ها هرچه مي خواهند بنويسند، افراد هرچه مي خواهند بگويند، بهترين سياست در قبال انتقادات و اعتراضات اين است كه سكوت پيشه كنيد و اصلاً به روي خود نياوريد كه اتفاقي افتاده است. بگذاريد بعضي ها آن قدر بگويند و بنويسند كه خسته شوند و يا احساس كنند كه مطالبشان ارزشي ندارد. مگر چه اتفاقي بيفتد كه خبري يا مقاله اي به پاسخي رسمي منجر شود.
۱۰- مسكن- يكي از مواردي كه افراد جامعه بيشترين تحقير را تحمل مي كنند، اجاره نشيني و يافتن مسكن اجاره اي و گاه حتي خريد مسكن است. يافتن سرپناه دغدغه تعدادي زيادي از مردم است، دغدغه اي جانكاه و عذاب آور.
۱۱- بهداشت كوچه و خيابان- به معماري كوچه و خيابان ها توجه كنيد. در تهران به كساني كه بتوانند كوچه هايي بدون پستي و بلندي و يك سطح پيدا كنند، بايد جايزه داد. چاله چوله هاي خيابان ها، كندن ها و پركردن هاي پي درپي، نظافت جوي ها و گذرگاه ها و موارد ديگر هم از مسايل و مشكلات هميشگي شهري هستند. باور كنيد همه مشكلات را نمي توان با كمبود بودجه توجيه كرد، بعضي از مشكلات بيشتر با نگرش ها ارتباط دارند تا پول و امكانات.
۱۲- مدرسه و ثبت نام- تحقير، برنامه درسي پنهان مدارس ماست. از همان دوره ابتدايي به دانش آموز ياد مي دهيم كه بهترين دانش آموز ساكت ترين آنهاست. در دوره هاي راهنمايي و متوسطه، فقط به نوجوان و جوان درس ياد مي دهيم و كاري به نيازهاي راهنمايي او نداريم. ناظم هاي سخت گير هنوز بهترين ابزارهاي انضباطي مدارس هستند. باز هم نگوييد كه بچه هاي دوره و زمانه پررو شده اند و ادب و احترام سرشان نمي شود، اين مسأله ديگري است و دلايل ديگري دارد. در برنامه هاي درسي و انضباطي و فوق برنامه اي مدارس، نقايص زيادي در روابط انساني ديده مي شود. رفتار با والدين هم موضوعي است كه كمتر به طور جدي بدان پرداخته مي شود به خصوص در چند موقعيت مشخص مانند ثبت نام و اخذ كمك هاي مردمي و يا والديني كه فرزندشان داراي مشكلاتي است.
۱۳- تقديرها و پاسداشت ها- گاهي تقديرها و پاسداشت هاي ما هم تحقيرآميز است. يك ورزشكار، المپيادي و يا هر فرد موفق و مدال آوري، تنها براي زماني كوتاه مورد توجه قرار مي گيرد و بعد از آن انگار نه انگار كه اتفاقي افتاده است. مشابه اين رويداد در مورد شخصيت هاي علمي و ادبي و به اصطلاح چهره هاي ماندگار هم اتفاق مي افتد. گاهي تقدير ها، هدفي غير از تبليغات و نمايش ندارند.
۱۴- جايگاه سرمايه دانايي- در جامعه ما آنچه در تعيين سطح رفاه و شأن اجتماعي تعيين كننده است، سرمايه مالي است نه سرمايه دانايي. گذشت آن زمان هايي كه اهل علم و ادب و هنر ارج بينند و برصدر نشينند. اين نوع تحقير شامل خيلي ها مي شود.
۱۵- جايگاه و شأن افراد- ديگر سطح دانش و نوع مدرك تحصيلي تعيين كننده جايگاه و شأن افراد نيست. اين كه كسي بتواند شغلي بيابد يا در شغل خود ارتقاء پيدا كند، به چندين و چند عامل با ربط و بي ربط بستگي پيدا مي كند و تعيين جايگاه افراد برحسب شايسته سالاري حرف و شعاري بيش نيست.
۱۶- چشم و هم چشمي ها- با گرايش بيشتر به طرف ماديات و تجملات و گسترش رقابت ها و چشم هم چشمي ها، روز به روز تحقير بيشتري متوجه انسان ها مي شود.
۱۷- فيلم ها- فيلم ها و گاهي بعضي از برنامه هاي تلويزيوني، به شكل هاي مختلفي به تحقير مردم مي پردازند. بارزترين نمود اين تحقير ارايه تصويري تجملي از زندگي روزمره مردم است. خانه ها و تزئينات و تجملات آن چناني، غير از افزودن بر حسرت مردم و تحقير آنان نتيجه ديگري ندارد.
۱۸- تبليغات و شخصيت- وقتي در تبليغات تلويزيوني و روزنامه اي داشتن و نداشتن چيزي به شخصيت انسان ها ربط داده مي شود، پيامد آن غير از تحقيرشأن انساني چيزي ديگري نيست.
۱۹- خريدهاي ارزان- بيشتر خريدهاي ارزان از قبيل خريد از بازار روز، كوپن و سهميه و غيره نوعي از تحقير را به همراه خود دارند.
۲۰- رفتارهاي روزمره- هم در رفتارهاي روزمره اجتماعي و هم فردي، تحقير حضوري آشكار دارد. گاهي در مواردي آن قدر سخت گيري و محدوديت اعمال مي شود كه افراد به شدت احساس تحقير مي كنند و گاهي براي جبران اين تحقير، آن قدر آزادي عمل داده مي شود كه با هيچ ملاكي سازگار نيست.
در رفتارهاي افراد با يكديگر هم متأسفانه تحقير حضوري عمومي دارد. وقتي بين دو نفر دعوا مي شود اولين تلاش در جهت تحقير يكديگر است. «تو كمتر از اين حرف هايي» و «تو عددي نيستي» جملاتي هستند كه به وفور مورد استعمال قرار مي گيرند. وقتي تصادفي رخ مي دهد، ترافيكي ايجاد مي شود و كسي اشتباهي مي كند، مردم از توهين و تحقير يكديگر دريغ نمي كنند.
تحقير، نمادي از فرهنگ ها
به موضوع طرح شده، از دو زاويه مي توان نگريست. اول آن كه كل موضوع يا وسعت و ابعاد آن را منكر شويم و به عبارتي صورت مسأله را پاك كنيم. نتيجه چنين نگرشي پيشاپيش معلوم است. دوم آن كه نه تنها اين مسأله بلكه موارد مشابه و به طور كلي آسيب شناسي فرهنگي را جدي گرفته و با رويكرد روانشناسي فرهنگ نگر به مطالعه و پژوهش درباره اين آسيب ها بپردازيم. به طور حتم تحقير يكي از چند آسيب بسيار جدي و اساسي فرهنگ ماست كه بايد در سطح كلان فرهنگي و نه در حد يك مسأله ساده اجتماعي، بدان پرداخته شود.
نمونه هاي فراوان ديگري از مصاديق تحقير را در سطوح مختلف مي توان مثال زد، اما آنچه مهم تر از تعداد موارد مي باشد، پذيرش موضوع و پرداختن به علل و عوامل آن است.
ما به طرف وضعيتي پيش مي رويم كه انگار همه تصميم گرفته اند كه همديگر را تحقير كنند. تحقير همه گير به درماندگي آموخته شده منجر مي شود. اگرچه تحقير همه رفتارهاي اجتماعي را تحت تأثير قرارداده و مختل مي كند، ولي بيشترين تأثير آن در بعد رواني است.هيچ پديده اي براي انسان آزارنده تر و زجرآورتر از تحقير نيست. حتي در زمان هايي انسان مي تواند گرسنگي و تشنگي را تحمل كند، ولي تحمل تحقير در هيچ زماني امكان پذير نيست. تحقير هميشه زجرآور است، اما تحقير مستمر و مداوم، كاهنده روح و روان و زجري مضاعف است.
رهايي از تحقير
رهايي از تحقيري كه جنبه عمومي پيدا كرده است، كار راحتي نيست. بايد به آسيب هاي فرهنگي با نگرشي كلان و تئوريكي توجه شود، بايد عزم و نيتي جدي براي اصلاح كاستي هاي فرهنگ وجود داشته باشد و بايد باور داشت كه فرهنگ با سلامت رواني جامعه ارتباط مستقيمي دارد.
حداقل قضيه آن است كه هريك از ما به عنوان يك انسان و يك وظيفه انساني، به خود و ديگران احترام بگذاريم، مهربان باشيم و كسي را تحقير نكنيم. فراموش نكنيم كه توهين به هر نوعي، تحقير محسوب مي شود.
اگر تحقير، برنامه درسي پنهان جامعه ما است، آن را با درس هاي ديگر عوض كنيم. مي توانيم رفتارهاي جديدي را ياد بگيريم.
پي نوشت ها:
۱- زمينه روانشناسي هيلگارد، جلد اول، ترجمه براهني و همكاران، ۱۳۷۸ چاپ اول از ويراست جديد، ۶۴.
۲- همان منبع، ص ۶۸.
۳- روانشناسي پرورشي، دكتر علي اكبرسيف، ۱۳۷۹ (چاپ اول از ويراست جديد)، ص ۳۷۰.
|
|
|
فرهنگ وانگيزش
چگونه مي توان افراد را به انجام وظايفشان علاقه مند كرد؟
چرا برخي از مردم پرتوان هستند و با علاقه و انرژي كار و فعاليت خود را انجام مي دهند، در حالي كه دسته ديگر به اصطلاح تن به كار نمي دهند؟ چرا برخي از مردم بيشتر از بقيه كار مي كنند و سخت كوشي آنان با نتايج مثبتي روبه رو مي شود و مي توانند با عملكرد شايسته خود، ديگران را كه توانايي كمتري از خود نشان مي دهند از صحنه كار و ميدان رقابت به در كنند؟
گرچه موفقيت در عرصه هاي مختلف با توانايي فكري و فيزيكي افراد، رابطه مستقيمي دارد، اما در اين ميان انگيزش نيز بي تأثير نبوده و از اهميت و جايگاه ويژه اي برخوردار است. براي درك بهتر مفهوم انگيزش، مي توان اين واژه را اين گونه تعريف كرد، انگيزش عبارتست از: علاقه براي انجام وظايف محوله. حال اين سوال مطرح مي شود كه چگونه مي توان در افراد براي انجام كارهايي كه به عهده آنان است علاقه لازم را به وجود آورد؟
شايد اين سؤال مكرراً از ذهن تعداد بيشماري از مديران سازمان ها، سرپرستان مشاغل و صاحبان حرفه هاي مختلف گذشته باشد و آنان پيوسته به منظور بالا بردن سطح كيفيت فعاليت افرادي كه با آنان سروكار دارند، با پاسخ هاي گوناگون و متعددي مواجه شده و به فراخور موقعيت خاص خود، راهكارهاي مختلفي هم اتخاذ كرده اند، اما آنچه مسلم است عملكرد تمامي افراد جامعه با مؤلفه هاي پيرامونشان ارتباط مستقيمي دارد. به عنوان مثال،كارمند يكي از شركت هاي خصوصي مي گويد: «رئيس من، به رغم سابقه كاري و تحصيلات خوبي كه دارم، تاكنون حاضر نشده مسئوليت يك كار نسبتاً مهم را به من واگذار كند و حتي اگر كاري كه من انجام مي دهم، به سودآوري سازمان يا كاهش هزينه ها منجر شود، باز در حقوق من تفاوتي ايجاد نمي شود و با آن كه فرد خوشفكر و مبتكري هستم، اما به دليل اين كه امكان هيچ پيشرفتي برايم وجود ندارد، ديگر هيچ انگيزه اي براي به كارگيري خلاقيت در كارها ندارم».
اين نمونه ساده را مي توان در كليه سطوح جامعه بسط داد، اما براي جلوگيري از چنين رخدادهايي، مدير خردمند با شناخت روحيه زيردستان و با ايجاد ارتباط صحيح و درك منطقي نيازهايي از قبيل توجه، تشويق، مسئوليت پذيري، مشاركت، امكان ارايه خلاقيت، ارتقاي شغلي و حقوق، مي تواند تأثير بسزايي در انرژي زايي و افزايش راندمان كاري افراد و طبعاً سودآوري سازمان داشته باشد.
البته تاكنون انديشمندان بزرگي در مورد انگيزش تفحص و بررسي كرده و نتايج تحقيقات خود را به صورت تئوري ها و فرضيات متعددي ارايه داده اند. يكي از معروف ترين اين نظريه ها، متعلق به روانشناس برجسته، آبراهام مازلو است. وي نيازهاي انسان را به ۵ بخش، شامل نيازهاي فيزيولوژيكي، امنيت، تعلقات، احترام و خودشكوفايي تقسيم مي كند و براي اين ۵ نياز، سلسله مراتبي خاص قائل مي شود. وي آنها را به صورت هرمي در نظر گرفته كه در رأس آن خود شكوفايي و در سطوح پايين تر به ترتيب احترام، تعلق و امنيت و در قاعده آن نيازهاي فيزيولوژيكي قرار دارد. وي همچنين اظهار داشته نيازهاي فيزيولوژيكي، اساسي ترين نيازهاي انسان را شكل مي دهند و پس از آن، به ترتيب سطوح بالاتر هرم داراي اهميت هستند. با برآورده شدن هر كدام از اين نيازها يكي ديگر از اين ۵ نياز برانگيخته مي شوند و طبعاً نياز ارضا شده، ديگر انگيزش و تلاشي به دنبال ندارد.
به نظر مي رسد اشاره كوتاهي به يكي از نظريات اوليور شلدن (۱۹۵۱-۱۸۹۴) كه به عنوان مديري تجربي شهرت يافته مي تواند مكمل خوبي براي ادامه اين بحث باشد. وي در بخشي از نوشته هاي خود در خصوص دوستي بين مديريت و كاركنان چنين عنوان مي كند كه ارتباط بين مديريت و كاركنان، بايستي استوار بر همكاري دوسويه و متقابل باشد و آنان بايد توأمان خودشان را در نتايج به دست آمده از فعاليت ها مسئول بدانند. اين نگرش به اين معناست كه با ايجاد همكاري، مديريت و كاركنان مشتركاً سود مي برند و چنانچه با هم ضديت داشته باشند، مشتركاً زيان مي بينند. حال مديريت كارآزموده بايستي انتقال دهنده اين تفكر به زيردستان باشد كه آنان نيز در پيشبرد اهداف سازمان سهيم هستند تا افراد را به نحوي برانگيزد كه آنان از دانش و تجربه و خلاقيت خود جهت نيل به اهداف سازمان و انتفاع مشترك بهره گيرند. گرچه در اين باب، نظريات بسيار مختلفي مطرح شده و افراد برحسب نوع نگرش خود، ممكن است با برخي از تئوري هاي مطرح شده موافق و يا مخالف باشند و براي دستيابي به نتيجه دلخواه نظريه خاصي را برگزيده و از آن پيروي كنند؛ اما آنچه مسلم است، اين است كه مديران هر سازمان به مثابه پدران آن سازمان هستند و همان گونه كه پدري با درايت و مقتدر، با شناخت نقاط ضعف و قوت فرزندانش، سعي در تقويت نقاط مثبت و از بين بردن نقصان و كاستي ها دارد، مدير تحليلگر نيز با ارزيابي منطقي واكنش زيردستان قادر است روشي اتخاذ كند كه موجب گسترش توانمندي ها و بوجود آوردن انگيزش لازم در كارمندان باشد.
الهه شيرخدا
كارشناس امور مديريت بازرگاني
|
|
|
با برگزيدگان جشنواره جوان خوارزمي - ۳
طراحي و ساخت خودرو باگي
|
|
اشاره؛ تاكنون طرح هاي برگزيدگان جشنواره جوان خوارزمي را در دو شماره معرفي كرده ايم. امروز در ادامه معرفي اين طرح ها، و در پي وقفه اي كه به واسطه درج اخبار مربوط به زلزله، در انتشار اين ستون پديد آمد، طرح ديگري را معرفي كرده ايم.
گروه علمي فرهنگي - فريبا صحرايي: براي نخستين بار در كشور خودروباگي، براي استفاده در جنگلها و بيابانها توسط دو دانشجويي ايراني طراحي و ساخته شد و رتبه سوم پنجمين جشنواره جوان خوارزمي را به خود اختصاص داد.
خودروباگي كه توسط آرمن داودي و علي زاهد اناركي دانشجويان دانشگاه علم و صنعت ايران واحد اراك طراحي و ساخته شده است، به دليل طراحي خاص سيستم تعليق و فنربندي و همچنين سبك بودن، توانايي عبور از مناطق خاص، جنگلها و مناطق صعب العبور جهت امور بازرسي و اكتشاف و فعاليت هاي تفريحي و ورزشي را دارد.
علي زاهد اناركي يكي از طراحان اين خودرو با اشاره به كاربردها و سابقه اين نوع خودروها به خبرنگار ما گفت: علاوه بر خودروهاي مختلف ساخت كارخانجات بزرگ و كوچك، دسته اي از خودروهاي دست ساز هستند كه عموما داراي مصارف تفريحي، اكتشافي و يا صنعتي و كشاورزي هستند كه خودرو باگي يكي از آنها به شمار مي رود. وي گفت: ويژگي اين خودروها بدنه ساده، سبك و ارزان قيمت است و در ساخت آنها از لوله پروفيل معمولي استفاده مي شود.
وي استحكام بالا و قابليت مانور زياد با قدرت بالاي موتور را از جمله ويژگيهاي اين خودرو ذكر كرد و گفت: در اين خودرو از سيستم فرمان گرفته تا تعليق جلو و عقب سيم كشي ها، طرز كار ترمزها و تمامي عملكردها در يك اتومبيل واقعي به صورت مشابهي، قابل مشاهده است.
وي گفت: ايده ساخت خودرو باگي براي اولين بار در ايران تيرماه سال ۸۱ به ذهن ما رسيد و از همان زمان زير نظر اساتيد پروژه كار طراحي آغاز شد و در فروردين ۸۲ بطور كامل به اتمام رسيد.
زاهدي افزود: تمامي مراحل طراحي توسط نرم افزار كامپيوتري انجام شده و خودرو ساخته شده قادر است از ارتفاعي تا حدود ۸۰ سانتيمتر پايين بپرد و يا پرش هاي بلند انجام دهد.وي با اشاره به اينكه خودروباگي مطابق استانداردهاي SAE (انجمن مهندسين خودرو) ساخته شده است اظهار داشت: پس از ساخت خودرو باگي كه در جشنواره امسال هم رتبه سوم را كسب كرده دانشگاه تصميم گرفت تا خودرويي جديد با بهينه سازيهايي بر روي تمام قطعات آن طراحي شود و در رقابت هاي جهاني دانشجويان رشته مكانيك سراسر جهان شركت كند، كه همه ساله توسط SAE و در چهار كشور آمريكا، آفريقاي جنوبي، كره و كانادا برگزار مي شود.
وي با اشاره به شرايط خاص خودروهاي شركت كننده در اين مسابقات از نظر ايمني بالا، نگهداري آسان، قابليت عبور از مسيرهاي ناهموار گفت:خودروي جديد باگي با حمايت هاي مالي معاونت پژوهشي وزارت علوم و چند سازمان ديگر و تكميل تيم قبلي با همكاري آقايان ارشيا پاكيزه كار، مهرداد زمانيان، مجيد خلفي، مسعود ولي پور، كيا تقي پور و امير دهسازي آماده شد و در ۲۵ و ۲۶ مهرماه سال جاري توانست مقام چهارم طراحي و مقام ششم در رده بندي كلي را در ميان ۳۶ تيم شركت كننده در اين مسابقات كسب كند.
|
|
|
درباره شكست پژوهش هاي تربيتي
|
|
سيدامير رَوَن
تحقيقات آموزشي با تمام گستردگي و هزينه هايي كه براي آنها خرج شده است، نه سياست گذاران و برنامه ريزان را خرسند ساخته است و نه معلمان و مديران را، كه عاملان اصلي و مهم در امر آموزش و پرورش هستند.
چرا كه يافته هاي اين پژوهش ها نتوانسته است در كلاس هاي درس و محيط هاي آموزشي تغيير و تحولي درخور و بنيادين ايجاد كند. تنها راه برون رفت از اين وضعيت، تغيير رويكرد و نگاه كمي، پرسشنامه اي، گذشته گرا، توصيفي و تقليدي (از علوم طبيعي) نسبت به پژوهش هاي آموزشي است. پژوهش هاي تربيتي مرسوم تلاش دارند، چند متغير يا پديده يا رفتار را كه در اكثر موارد، خارج از متن و فضاي اصلي هستند به صورت مجزا به روش آماري مورد مطالعه قرار دهند. در صورتي كه در كلاس هاي درس، معلمان با كل فضاي حاكم بر جريان ياددهي و يادگيري سروكار دارند.
درست است كه مشت، نمونه خروار است، ولي نه در مورد دانش آموزان. هر دانش آموز يك جهان است. با توجه به اين كه آموزش از مدرسه اي به مدرسه ديگر فرق مي كند (Carr and kemmis, ۱۹۸۳)، اين گفته بدان معنا نيست كه يافته هاي پژوهشي حاضر فاقد ارزش است و نمي توان از آن در جريان تعليم و تربيت بهره جست، بلكه منظور اين است كه فرايند آموزش و يادگيري را نمي توان به اتكاي روش و علم ثابت و از پيش تعيين شده مبتني كرد و اصول و قوانين از پيش تعيين شده را مانند كتاب آشپزي بر كلاس هاي درس حاكم كرد. كلاس هاي درس داراي پويايي ويژه خود هستند و براي بهسازي امر تربيت و اثربخش كردن آن، لازم است خود پژوهشگر آموزشي كه در درجه اول بايد معلم باشد، در ميدان پژوهش (محيط هايي كه دانش آموزان زندگي روزمره خود را در آن مي گذرانند)، با استفاده از روش هاي كيفي حوزه پژوهش هاي انساني و آموزشي دست به تحقيق، اجرا و اصلاح فرايند آموزش و پرورش بزند. اين سخن نه ادعا، بلكه واقعيتي است كه امروز نه تنها در كشور ما، بلكه در ديگر كشورهاي در حال توسعه و پيشرفته از سوي بسياري از انديشه گران و صاحب نظران علوم تربيتي پذيرفته شده است.
براي نمونه پرينگ (Pring ۲۰۰۰) آورده است كه در كشور آمريكا براي پژوهش هاي آموزشي سالانه بيش از يك ميليارد دلار از وجوه فدرال و دولتي هزينه مي شود و در بريتانيا، در سال ۱۹۹۶، نام ۲۸۰۱ مؤسسه علمي و پژوهشي به عنوان پژوهشگران فعال معرفي شده و گفته شده كه سالانه حدود ۶۰ تا ۷۰ ميليون پوند در اين كشور براي پژوهش هاي آموزشي هزينه مي شود. از سوي ديگر بسياري بر اين باورند كه اين پول ها خوب هزينه نشده و در گزارش ها آمده است كه اين پژوهش ، پاسخگوي پرسش هاي دولت ها در زمينه هاي آموزشي نبوده و نتوانسته است در مورد مسايل آموزشي ويژه و خرد، مثل روش هاي تدريس و گروه بندي دانش آموزان و غيره مفيد واقع شود. اين پژوهش ها با پژوهش هاي پزشكي مقايسه شده و اين نتيجه حاصل شده است كه برعكس پژوهش هاي آموزشي، پژوهش هاي پزشكي و يافته هاي آن بلافاصله وارد حرفه پزشكي شده و مورد استفاده پزشكان قرار گرفته است. در صورتي كه پژوهش هاي تربيتي تا امروز به رغم تلاش هاي زياد پژوهشگران در عرصه هاي گوناگون آموزشي، نتوانسته است در كلاس هاي درس و محيط هاي آموزشي تغيير و تحول درخور و بنيادين ايجاد كند.
بيشتر تحقيقات آموزشي جاري تلاش مي كنند براي قانون مند و تعميم پذير ساختن يافته هاي پژوهشي، به الگوهاي تربيتي دست يابند و آن را براي دست اندركاران آموزشي تجويز نمايند. سخن هاپ كينز در اين زمينه خواندني است: «متأسفانه الگوهاي (مدل هاي) آموزشي نمي توانند آئينه يا نشان دهنده واقعيت ها باشند. آن ها تفسيرهاي افراد از واقعيت ها هستند. اگر مدل ها مي توانستند واقعيت ها را به گونه اي كامل نشان دهند، همواره الگوهاي متعدد خلق نمي شدند. الگوها تحليل هايي از پيش تعيين شده را درباره يك فرايند براي كاربران آنها تحميل مي كنند. ممكن است كاربران، تحليل هاي كاملاً متفاوت از آن ها داشته باشند. در بهترين صورت اين الگوها نقطه آغاز يا حركت را فراهم مي سازند، يعني رهنمودهاي آغازين براي عمل را. و در بهترين شرايط ممكن است كارگزاران يا دست اندركاران را در تله اي گير بيندازند كه در آنها فرضياتي نهفته باشد كه كم ترين ارتباط را با واقعيت ها داشته باشند و در نتيجه مانعي شوند در راه آزادي عمل اين افراد. الگوهاي از پيش تعيين شده كه اكثر پژوهش هاي دانشگاهي به دنبال آن هستند، داوري هاي حرفه اي معلمان را محدود مي كنند و آنان را در محدوده قيود و قالب هاي از پيش فرض شده اسير مي كنند.
در نتيجه ما در امر تربيت نمي توانيم از الگو و استانداردهاي مرسوم گام به گام استفاده كنيم. كلاس درس گلستاني است كه معلم پژوهشگر فكور و هنرمند بايد شناخت هاي متفاوتي از گل هاي متفاوت اين گلستان كه همان دانش آموزان هستند، داشته باشد.
|
|
|