اشكان نعمت پور- در چهارمين سال هزاره جديد ميلادي، فوتبال يكي از پرفراز و نشيب ترين سال هاي خود را سپري كرد و حوادث هيجان آور روي داده پيرامون مستطيل سبز آنچنان پرشمار بودند كه به دشواري مي توان در اين ميانه، شاخص ترين شان را برگزيد اما قطعاً نخستين انتخاب در هر فهرستي به نام مارك ويوين فو بازمي گردد.
شيري كه آرام گرفت
نمايش شيرهاي رام نشدني كامرون در فرانسه، به هنگام برگزاري جام كنفدراسيونها كه تابستان انجام گرفت، وراي انتظار بود. دوستداران فوتبال از سراسر گيتي به اين رقابتها چشم دوخته بودند اما كميته برگزاري به كامرون اهميت مي داد و بيشتر بازيهايي تعقيب مي شد كه يك سوي آن يكي از تيم هاي پرفروغ جام جهاني پيش قرار مي گرفت. در اين گيرودار، بازيكنان كامرون، با تلاشي چشمگير سراسر زمين را مي دويدند و با انگيزه اي وافر و روحيه مبارزه جويي والا، رقيبان را به زانو درمي آوردند. در نخستين گام، مرواريد هاي قاره سياه برزيل و تركيه را كنار زدند و سپس برابر آمريكا عشق خود به تيم ملي كشورشان را به نمايش گذاردند، عشق و تعهدي كه با مرگ مارك ويوين فو، انجامي تراژيك داشت. فو، هافبك كناري كامرون كه قادر بود در هر دو سوي زمين هنرنمايي كند، حتي به هنگامي كه از لحاظ جسماني در شرايطي آرماني به سر نمي برد، از مربيان تيم خواست او را در تركيب يازده مرد اصلي كامرون جاي دهند، حتي اگر اين تقاضا به آخرين نفس هاي او منتهي مي شد و سرانجام «فو» بهاي علاقه به كشورش و اشتياق پايان ناپذيرش را پرداخت و پيشاروي چشمان بهت زده و نگاه هاي اندوهبار شيرهاي رام نشدني آرام گرفت. مرگ فو در بازي برابر كلمبيا، خطي تيره بر يادهاي دوستداران فوتبال كشيد تا از اين پس، فوتبال با نام او درهم تنيده شود.
ديگر نقطه برجسته بازيهاي جام كنفدراسيون ها، به درخشش فوق تصور تيري آنري بازمي گردد. تكخال آرسنال، در اين بازي بود كه خود را به عنوان رهبر حركات هجومي فرانسه شناساند و با به ثمر رساندن گل قهرماني بخش خروس ها، خود را به عنوان برترين بازيكن فرانسه در تابستان گذشته به كارشناسان تحميل كرد اما انگار فروغ آنري، چه در عرصه باشگاهي و چه در رقابت هاي ملي از نگاه بسياري دور ماند تا جايي كه زين الدين زيدان- به رغم تمام شايستگي هاي آنري- توپ طلاي فيفا را از آن خود ساخت.
آوازه اي دوباره
فوتبال باشگاهي در آمريكاي جنوبي مي رفت كه زير سايه ثروت و آوازه باشگاه هاي بزرگ اروپايي قد خم كند كه به ناگاه بوكاجونيورز- تيمي محبوب از آرژانتين- از اين لايه هاي نه تو سر برآورد و ميلان پرمدعا را با آن همه سرمايه و ستاره به زانو درآورد. غناي فوتبال آمريكاي لاتين- خصوصاً آرژانتين- در جام بين قاره اي سال ۲۰۰۳ بار ديگر رخ عيان كرد و بيهودگي تلاشهاي كارلو آنچلوتي را آشكار ساخت.
آنچه پيرامون قهرماني بوكا شاخص مي نمايد، قابليت هاي مربيگري كارلوس بيانچي است. او در سال ميلادي كه گذشت به تقريب همان زمينه اي را در اختيار داشت كه در سال ۲۰۰۲ هيچ جامي را به چنگ نياورده بود اما روح جنگندگي، انگيزه مبارزه جويي و اعتماد به نفسي كه بيانچي در اين مجموعه دميده بود، چنان استحاله اي را در مردان آرژانتيني به وجود آورده بود كه آنان را تا ايستادن بر تارك فوتبال جهان پيش برد.
نكته اين جا است كه سران ساده لوح بارسلونا در آخرين لحظاتي كه دست ياري به سوي بيانچي دراز كرده بودند، رو سوي لوييس ون گال كردند و او را به عنوان مربي ارتش كاتالونيا برگزيدند. شايد دو قهرماني در جام بين قاره اي و سه مدال زرين در رقابت هاي ليبر تادورس براي آنان كافي نبوده است. به هر روي مديران بارسا با زدن دست رد به سينه بيانچي مرتكب اشتباه بزرگي شدند كه هنوز هم با ثمره آن دست به گريبان هستند.
بلوك شرق اروپا هم در سالي كه گذشت يكبار ديگر اعتبار از دست رفته اش را بازيافت. پس از نمايش شورآور چك در مرحله مقدماتي جام ملتهاي اروپا ۲۰۰۴ و برتري آنان بر هلند، فروغ پاول ندود در عرصه رقابت هاي باشگاهي و صعود لتوني به يورو ۲۰۰۴، خصوصاً با كسب برتري برابر تركيه، پارتيزان بلگراد هم در زمينه باشگاهي ديگر بار براي شرقي ها حماسه ساز شد. حذف نيوكاسل و راه يافتن به دور گروهي جام قهرمانان تنها درخشش مردان بلگرادي نبود. پارتيزان برابر پرستاره ترين تيم جهان، رئال مادريد هم در دو بازي رفت و برگشت بسيار سزاوارانه ظاهر شد. سوا از تساوي بدون گل در بلگراد، مادريدي ها در خانه تنها به لطف گل رائول- كه ظاهراً آفسايد بود- و با دشواري از پس پارتيزان برآمد.
در مجموع نمايش شرقي ها در سالي كه گذشت، نويد آتيه اي پرهيجان را برايشان مي دهد.
اين ثروت بيكران
مشكلات مالي باشگاه هاي اروپايي در آستانه آغاز اين فصل چنان فراگير شده بود كه كمتر كسي انتظار انجام انتقال بزرگي را مي كشيد اما رئال مادريد دوباره دست به كار شد و به اين بازار بي رمق، جاني ديگر بخشيد. پيوستن شماره هفت طلايي اولدترافورد به مجموعه قوهاي سفيد رويدادي بود كه كسي انتظار آن را نداشت اما شگفت آورتر از آن، خريد باشگاه چلسي توسط ميلياردري گمنام بود كه حالا شهرتي بيش از بكام يافته! رومن آبراموويچ، صاحب چهارمين شركت بزرگ نفتي دنيا و دارنده نيمي از سهام دومين كارخانه فولاد جهان و نماينده پارلمان روسيه، با پرداخت شصت ميليون پوند بابت سهام باشگاه چلسي و هشتاد ميليون پوند جهت پرداخت بدهي هاي آن، خبر از حضور ثروتمندي علاقه مند به فوتبال در اين عرصه داد كه از خريد ستاره هاي بزرگ ابايي ندارد. با خريد آدريان موتو، هرنان كرسپو، سباستين ورون، دمين داف و كلود ماكه له له، تزار استمفوردبريج نشان داد مي خواهد امپراطوري در لندن بنياد كند كه سرانجامش به قهرماني در اروپا ختم شود.
جدا از مرگ مارك ويوين فو كه اكنون در صلح و آرامش غنوده، حضور رومن آبراموويچ مهم ترين حادثه اي بود كه فوتبال جهان در سال گذشته ميلادي با آن روبه رو شد.