پنجشنبه ۱۸ دي ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۲۷۶
ايرانشهر
Front Page

۲۹ سال پيش در نشنال جئوگرافيك
روزي روزگاري ايران 
من درست همزمان با جشن چهارشنبه سوري به ايران رسيده بودم. در طول دو ماه سفر در مناطق مختلف اين كشور، عادت كردم اين سرزمين را كه كليد خاورميانه نام گرفته، از درون روشنايي شاد آتش بنگرم 
به نظر مي رسد هر تهراني با يك اتومبيل به خيابان مي آيد و سهمي در ترافيك كور و بي انتهاي اين شهر ايفا مي كند. انگار همه مسابقه نابودي گذاشته اند
001044.jpg
اين ميدان آزادي است در ۲۹ سال پيش، مي توانيد با وضعيت فعلي آن مقايسه اش كنيد. ترافيك همان است اما به هر حال خيلي چيزها فرق كرده است.
دنبال عكس هاي قديمي ارگ بم مي گشتيم و آرشيو ايرانشهر را جست وجو مي كرديم كه با گزارشي قديمي از ايران مواجه شديم كه ۲۹ سال پيش در مجله نشنال جئوگرافيك به چاپ رسيده و مي تواند يادآور بسياري از نكات مربوط به گذشته باشد. عكس هايي كه از خيابانهاي تهران نيز در اين گزارش چاپ شده، ياد روزهايي كه ترافيك چنين سنگين نبود و هنوز مي شد در بعضي از خيابان هاي تهران، آسان آمد و شد كرد را در خاطر زنده مي كند. اين گزارش توسط ويليام گريوز با عكس هايي از جيمز بلر- هر دو از چهره هاي معروف روزنامه نگاري - تهيه شده است. عنوان اين گزارش، «ايران، معجزه صحرا» است.
چهارشنبه سوري وقتي نوبت من شد، ضمن پريدن از روي كپه آتش، همانطور كه علي مرادي يادم داده بود، بلند گفتم: «سرخي تو از من، زردي من از تو - رنج و دردم را به درون شعله هاي تو مي افكنم و در عوض گرمي و روشني تو را مي گيرم.»
علي، ۱۲ ساله، با نگاهي سرشار از غرور و اعتماد گفت: -«حالا مطمئن باشيد سال نو موفقي خواهيد داشت و روزهايتان سرشار از شادي و سرور خواهد بود. شما آتش من را با پريدن از روي آن مفتخر كرديد. لطفا۱۰ ً ريال بدهيد.»
با خوشحالي پول را پرداختم - پنجاه سنت در ازاي يك سال توام با خوشبختي معامله خوبي است - و در سرازيري خيابان به راه خود ادامه دادم.
شهر در نور غرق بود. جاي جاي خيابان هاي تهران را آتش هاي روشن، كه بزرگ و كوچك هلهله كنان از روي آن مي پريدند و جملاتي را كه من گفته بودم به فارسي ادا مي كردند، رنگي از شادي زده بود - آيين چهارشنبه سوري، آخرين چهارشنبه سال، آييني كه از دوران هاي كهن براي ما مانده، پايتخت بزرگ ايران را چنين شادمان كرده بود. براي كساني كه خود آتشي براي پريدن درست نكرده اند، علي و پسربچه هايي چون او، تدارك آتش ديده بودند.
من درست همزمان با جشن چهارشنبه سوري به ايران رسيده بودم. در طول دو ماه سفر در مناطق مختلف اين كشور، عادت كردم اين سرزمين را كه كليد خاورميانه نام گرفته، از درون روشنايي شاد آتش علي بنگرم. به يك معنا همه ايران درحال پريدن از روي آتش است، به اميد آنكه سختي هاي قرون را پشت سرگذارد و به دوره اي تازه - و البته پركشمكش - پا گذارد.
كشمكش برسر فايق آمدن بر بسي دشواري ها، دشواري هايي كه ايران فراوان دارد: بي سوادي، امراض، آلودگي، كمبود آب، تورم و همسايگان نگران كننده - عراق نظامي و اتحاد شوروري قدرتمند.
با اين همه، ايران موجودي هاي فراواني دارد كه با آنچه در زيرزمين داغ و خشك و باير خفته آغاز مي شود. با دنياي رودررو با بحران انرژي، براي ۳۲ ميليون ايراني با ذخيره ۸۰ ميليارد بشكه نفت و بيشترين ذخيره گاز بعد از اتحاد شوروي، خوشبختي و رفاه بزرگي پيش بيني مي شود.
تهران شلوغ 
زير سقف هاي سطح خانه ها و ساختمان هاي اداري با نماي آجري و سيماني، ۵/۳ ميليون نفر جمعيت تهران زندگي روزانه خود را مي گذرانند. تهران با ۸۵ مايل مربع مساحت، يك دهم جمعيت كشور را در خود جاي داده و سالانه ۲۰۰ هزار نفر به آن اضافه مي شود. به نظر مي رسد هر تهراني با يك اتومبيل به خيابان مي آيد و سهمي در ترافيك كور و بي انتهاي اين شهر ايفا مي كند. انگار همه مسابقه نابودي گذاشته اند. در ايران - به  ويژه تهران - بازار نقشي فراتر از خريد و فروش كالا دارد. در بازار بزرگ تهران، مردم علاوه بر كالا، عقايدشان را نيز رد و بدل مي كنند. نفوذ بازار چندان نيرومند بوده كه هيچ قانون يا حكومتي بدون تاييد آن قادر به ادامه حيات نبوده است.
جواهرات 
در بازار تهران،  راسته اي ويژه زرگرهاست كه در آنجا طلا چشم را خيره مي كند. جواهرات در ايران نقش عمده اي دارد و سنگ هاي ارزشمندي كه نمي توان براي آنها بهايي تعيين كرد، به عنوان پشتوانه ۷۵ درصد بودجه جاري كشور نگهداري مي شوند. اين جواهرات سلطنتي در موزه بانك مركزي در تهران به نمايش گذاشته شده و وقتي من به ديدن اين موزه رفتم، خود را در ميان درخشش آرام هزاران الماس، زمرد، ياقوت، مرواريد و ياقوت كبود ديدم كه هر يك بر جلا، رونق و شكوه ديگري مي افزود.
درباره قيمت اين مجموعه از خانم راهنما پرسيدم. جواب داد: «همه مي خواهند اين را بدانند اما واقعيت اين است كه اين مجموعه غيرقابل قيمت گذاري است، مثل هر مجموعه جواهرات سلطنتي ديگر؛ انگليس، تركيه، روسيه.» سپس به جعبه اي پوشيده از زمردهاي بزرگ چهارگوش و الماس هاي ناب اشاره كرد و ادامه داد: «آن انفيه دان را مي بينيد، وقتي آن را براي بيمه كارشناسي كردند، پنج ميليون دلار برآورد قيمت شد.»
نصف جهان 
«اصفهان، نصف جهان» عبارتي است كه ايرانيان به شهر پرجاذبه اصفهان اطلاق مي كنند و به آن اعتقاد دارند.
اصفهان مجموعه اي از زيبايي هاي كلاسيك است. رنگ هاي آبي و فيروزه اي، برخاسته از بناهاي با معماري شگفت قديمي، همواره چشم را به خود مي كشد. گنبدها و طاق هاي مسجدها به ويژه مسجد شاه (مسجد امام) با كاشيكاري بي نظير، جادوي هنر ايراني را به نمايش مي گذارد.
از ديگر جاذبه هاي هنري ايران، كه در اصفهان نيز نمونه هاي آن را ديدم، قالي است. سالانه بيش از ۱۷ ميليون دلار قالي دستباف از ايران راهي ايالات متحده مي شود. كشورهاي ديگر اروپايي نيز سهم خود را دارند. هر شهر و ناحيه اي طرح قالي بافي ويژه خود را دارد.
قشقايي ها
يكي از جذاب ترين يادگارهاي زندگي گذشته در ايران، ايل ها هستند كه هنوز به زندگي در بيابان و كوچ و ييلاق و قشلاق خود ادامه مي دهند. ايران اكنون شروع به برنامه هاي سوادآموزي در ميان ايل نشينان كرده و در نظر دارد دو ميليون جمعيت صحراگرد خود را يكجانشين كند.
در مسير تاريخي ايل قشقايي به راه افتادم. يكي از قشقايي ها كه با من همراه بود چنين توضيح داد: «اين مسيري است كه از زمان هاي دور وجود داشته و ايل ما همواره در اين مسير ييلاق و قشلاق مي كرده است.» قشقايي ها چادر مي زنند، احشام خود را به پيش مي رانند، شب دور آتش آواز مي خوانند و بخشي از آواز را چنين براي من ترجمه مي كنند:
قبيله رفته، غبارش مي ماند؛
خورشيد رفته، زردي اش مي ماند؛
هرگز آن چشمان سياه را نبوسيدم 
حسرتش مي ماند.
يزد،  شهر بادگير و قنات 
در شمال شرقي شيراز، در مسير جاده ابريشم، شهر يزد بر كناره كوير خفته است. بادگيرهاي اين شهر معروفند، اما يكي از ديدني هاي اين منطقه قنات است. چاه هايي عميق كنده مي شود و از زير، يك به يك به هم راه مي يابند و اين تونل ها تا ۴۰ مايل پيش مي روند تا آب را از دامنه هاي كوهستاني به زمين هاي صحرا هدايت كنند. كارگران در عمق ترسناك ۲۵۴ پايي (حدود ۸۰ متري) زمين با ابزار ساده به جنگ صخره سنگ و خاك مي روند. خاك و سنگ با وسيله ابتدايي چرخ چاه از عمق زمين بالا كشيده مي شود. در ميان روستاييان ايران، قنات به «قاتل» معروف است، چرا كه بسياري از كارگران (مقني ها) را كشته است. فقط در يك روستا سالانه ده نفر مقني مي ميرند. بيشترين خطر نه در اعماق كه در سطح زمين است. وقتي يكي از مقنيان با چرخ پايين مي رود، كافي است كارگري كه به آرامي چرخ چاه را به پايين روانه مي كند بي احتياطي كند و ناگهان كنترل چرخ را از دست بدهد، آن وقت هر دو به پايين سقوط خواهند كرد.
سفر به مشهد، بلوچستان و شمال ايران مرا متقاعد ساخت كه ايران كشوري است با هزاران جاذبه. كشوري كه با همه اين داشته ها؛ جوانانش آزادي سياسي را بر همه چيز ترجيح مي دهند.
جنوب و نفت 
گرما، نفت، فوتبال. اين ها سه ويژگي ثابت و تفكيك ناپذير جنوب ايران است. عشق به فوتبال در خون مردم جنوب جريان دارد و ريشه اين علاقه به حضور مستشاران انگليسي در آبادان و شهرهاي اطراف باز مي گردد، اگرچه اهالي جنوب ترجيح مي دهند با برزيل مقايسه شوند تا انگليس.
هنگامي كه براي تهيه گزارش از مناطق نفت خيز به جنوب ايران رفتم، باورم نمي شد كه در اين گرماي كشنده، عده اي زير آفتاب سوزان و در كنار چاه هاي آتشين نفت در حال بازي فوتبال هستند.
در جنوب ايران نفت به مردم اعتماد به نفس والايي بخشيده است؛ نفت به عنوان عطيه اي الهي، قلمداد مي شود. ثروت نفت به ايران اين امكان را داده است تا درآمد سالانه ايران بسيار بالا باشد.
تهران امروز
از تصويري كه گزارشگران مجله نشنال از تهران ارائه كرده اند، امروز تنها ترافيك كور و بي انتهاي آن باقي مانده است. تهراني كه به گزارش اين مجله در سال ۱۳۵۴، ۵/۳ ميليون جمعيت داشته است، امروز با جمعيتي بين ۱۰ تا ۱۲ ميليون نفر حدود يك پنجم جمعيت كشور را در خود جاي داده است. يعني از هر ۵ ايراني يك نفر در تهران زندگي مي كند. جاذبه هاي حرفه اي در تهران، در طي اين ۲۸ سال تمركز جمعيت در اين شهر را به شدت افزايش داده است. در حالي كه به علت همين افزايش جمعيت سريع، امكانات شهري نظير حمل و نقل عمومي طبق معمول متناسب با جمعيت ساكن در شهر نيست.
كارشناسان شهري در سال ۵۴ به گزارشگر مجله اعلام كرده بودند كه هر ساله ۲۰۰ هزار نفر به جمعيت تهران اضافه مي شود در حالي كه اگر جمعيت تهران با همان نسبت رشد مي كرد، امروز جمعيت شهر نزديك ۹ ميليون نفر مي بود.
با اين وجود تصوير تهران با ترافيك كور و بي انتهاي آن هنوز پابرجاست. بي شك دليل آن هم همان رشد سريع جمعيت در مدت زماني كوتاه است. اين فرصت كوتاه به برنامه ريزان شهري مجال كافي نداد تا امكانات شهر را متناسب با رشد جمعيت بيشتر كنند و حمل و نقل عمومي را به عنوان جايگزين مناسبي براي حمل و نقل با خودروهاي شخصي مطرح كنند. تنها چيزي كه در تصوير خيابان هاي شلوغ تهران تغيير كرده است، اتومبيل هاي مدرن و امروزي تري است كه با افزايش توليد خودرو در كشور تعداد آنها هم در تهران بيشتر شده است.
و اما بازار سنتي تهران امروز آلترناتيوهايي را براي خود مي بيند كه شايد تا چند سال ديگر نقش محوري اين بازار را از آن بگيرند. گرچه اين بازار، همان طور كه گزارشگران مجله نوشته اند، چنان نيرومند بود كه حكومتي بدون تاييد آن قادر به ادامه حيات نبوده است و انقلاب هم سه سال بعد با پشتوانه بازاريان در كنار اقشار ديگر به پيروزي رسيد، اما امروزه خودروسازان و بانكداران و بالاخره بورس بزرگ تهران، كه روز به روز پررونق تر مي شود، در مراكز تصميم گيري، نقشي چون بازار تهران دارند. به هر روي به نظر مي رسد اگر گزارشگران نشنال جئوگرافيك پس از مرور گزارش قبلي خود در اين سالها دوباره سري به تهران بزنند، تغييرات شگفت انگيز و سريع اين شهر و ديگر نقاط ايران آنها را شوكه خواهد كرد.

ستون ما
تهراني كه نمي شناسيم
001047.jpg
مازيار اسلا مي 
عكس هاي قديمي، حس نوستالژيك آدمي را زنده مي كند، حتي اگر شما آن زمان را به شكل واقعي نديده باشيد. اگر چه «نوستالژي» احساسي جعلي است كه انسان هميشه نسبت به گذشته دارد؛ ما نسبت به ۳۰ سال پيش، مردمان سي سال پيش نسبت به سي سال پيش تر و غيره. اين دور باطلي است كه ظاهرا گريز از آن ناممكن است.
اما گاه شرايطي به وجود مي آيد كه ما نسبت به ده سال پيش نيز حس نوستالژي داريم. تحولات بدون برنامه و حساب نشده تهران در يك دهه اخير، از بين رفتن كوچه باغ ها، خانه هاي حيات دار، جوي هاي پر از آب زلال، درختان بلند و سايه هاي دلپذير و هوايي كه ديگر آنگونه نيست؛ آن هم به بهاي ساختن برج هاي مقوايي، ساخت و سازهاي بي قواره، سرازير شدن موش ها به جوي ها و... باعث مي شود كه با ديدن خانه اي حياط دار، داغ گذشته زنده شود.
تصاوير ميدان آزادي در سي سال پيش و زمان حال، مبين تغييري است كه حس نوستالژي را اجتناب ناپذير مي كند. اگرچه تشخيص اينكه اين تصوير از چه زاويه اي گرفته شده است بحث هاي فراواني را در تحريريه روزنامه برانگيخت (عده اي آن را مونتاژ شده مي دانند و غيرواقعي و برخي هم در تشخيص جهت جغرافيايي عكس ناكام ماندند) اما حتي اين ناتواني در تشخيص جهت جغرافيايي ميدان آزادي، خود گواهي است بر فقدان حافظه تاريخي مان و تحولاتي در عرصه شهرسازي كه تهران را خارج از اراده و خواست شهروندانش به حال و روز فعلي انداخته است. واقع بين باشيم هيچ كس سيماي فعلي شهر تهران را نمي پسندد چرا كه اين سيما تناسبي با شخصيت انسان ايراني ندارد.

شهرنامه
بخشي از نامه ها
از اينكه تحويل مي گيريد، بسيار متشكريم. از اينكه نامه مي فرستيد، تلفن مي زنيد و فكس مي كنيد و از اينكه روي ميز دبير تحريريه كوهي از مطالب ارسالي شماست.
اين نشان مي دهد شمار اهالي ايرانشهر رو به گسترش است و اين تنها جايي است كه هيچ برنامه پيشگيري و كنترلي در آن به چشم نمي خورد!
جوابيه 
از ماهنامه موفقيت ، نامه اي رسيده با عنوان «اي كه پنجاه رفت و در خوابي، مگر اين پنج روزه دريابي». مدير روابط عمومي اين نشريه ضمن ابراز ناراحتي از گزارش خانم سهيلا بيگلرخاني (خودباوري با ۲۱ هزار تومان)، به نوع نگاه اين گزارش به باشگاه خنده اعتراض دارد،  ضمن اينكه خبر مي دهد، روز به روز برگشتي هاي همشهري بيشتر مي شود.
خانم بيگلرخاني آيا شما مي دانيد باشگاه خنده «با رعايت شعار صلح جهاني» چهار هزار عضو دارد؟
احياي بم 
آقاي غلامرضا صدري مرثيه اي فرستاده اند براي بم. با اين اميد كه: «چون نخل هاي بم همه ايستاده ايم و باز، روزي رسد در بم اثري از عدم نماند.»
پرورش دهيد
دكتر فريد رزم گيري عقيده دارد سگهاي زنده ياب، حلقه گمشده زنجيره ياري رساني هستند. ايشان پيشنهاد مي دهد يك مركز مجهز پرورش و تربيت اين موجود افتتاح شود. با اين مؤخره كه: فردا دير است، بايد جنبيد.
عاشق همشهري 
نامه اي هم هست بدون اسم. ايشان نوشته اند اگر يك روز همشهري را نخواند دق مي كند. مثلاً دوشنبه پيش به دليل مشكلي كه باعث عدم تهيه همشهري شده، خانواده  ايشان از ناله هاي اين خواننده عاشق به ستوه آمده اند.
خوشي 
يكي از خوانندگان (بدون اسم) پاسخي داده اند به مطلب يكي از شهرنامه ها:
شخصي به نام آقاي فريبرز كامراني كه پسرشون در روز چند ساعت چت مي كنند. بايد به پسرشون بگويم خوش به حالت زيرا پدر و مادر من به من اجازه نمي دهند و مي گويند اين كار جز وقت تلف كردن كار ديگري نيست و من هم ديگر حرفي نمي زنم چون آنها پدر ومادر من هستند و از من بزرگترند و احترام به حرفشان بجا است.
قربان آدم چيز فهم كه ما را در اين سن درك مي كند.
با اين تفاسير نتيجه مي گيريم كه خوشي در اين دنيا اختياري نيست!
مناطق كم خطر تهران 
زلزله بم بسياري از شهروندان تهراني را به تكاپو انداخته است. آقاي احمدي يكي از شهروندان تهراني در تماسي با ايرانشهر از ما خواسته است، تمام مطالب منتشره در مورد زلزله بم را در مجله اي گردآوري كنيم. ايشان علاوه بر آنكه تمايل دارد در يك مجموعه، مقالات و گزارش هاي مربوط به زلزله بم را مطالعه كند، از ايرانشهر خواسته با تهيه گزارشي از احتمال زلزله تهران و مناطق پر خطر پايتخت، ايشان را كمك كنيم تا پس از فروش منزلشان منطقه اي كم خطرتر را براي سكونت انتخاب كنند.
... رسيد
آقايان ابوالقاسم همتي، دكتر كيخسرو صالح پور، آقاي احمدرضا قرباني، خانم فرناز باقي، خانم محدثه عبدالسلام زاده و خانم آرزو رستم زاد بابت مطالب و اشعار چوخ ممنون.
مؤخره 
منتظريم. فقط اگر دوست داريد مطالبتان به چاپ برسد، مكتوب باشد.
تلفن: ۳۹ - ۲۹۰۲۹۳۸ - فكس: ۲۹۰۲۹۴۰

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   حوادث  |   در شهر  |   درمانگاه  |   زيبـاشـهر  |
|  سفر و طبيعت  |   طهرانشهر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |