همه چيز بوي هنر مي دهد
پاريس پايتخت هنر، شهر دمي تأمل است، شهر كافه هاست
مهرداد مشايخي
پاريس پايتخت هنر جهان، شهر جشن هاست. شهر نقاشان كنار رودخانه، خيابان هاي باريك سنگفرش و خانه هاي قديمي كه دنياي مدرن چهره شان را عوض نمي كند، شهر ايفل، شهر لوور كه هر چه در آن بگردي مثل هزار تويي بزرگ و جذاب بي انتها و بي پايان است، شهر خاطرات ادبيات قرن بيستم و دانشجويان معترض دهه شصت، شهر نمايش هاي خياباني و جشنواره هاي شبانه روزي، شهري كه در آن صبح تا شب و شب تا صبح ول بگردي و لذت ببري و بالاخره شهر كافه هاست.
ميزهاي گرد و كوچك با پايه هاي چدني و صندلي هاي چوبي، كنجي گرم در سرماي زمستان، بالكني خنك در هواي دلچسب اوايل تابستان يا سايه پياده رو در آفتاب ظهر، كنار قهوه و روزنامه لوموند كه ساعتي نيست منتشر شده است، گوشه آرام و لذت بخشي است در كافه هاي پاريس و البته همه تصوير آن كافه ها نيست.
شايد تنها جايي كه كافه رفتن در آن به فرهنگ بدل شده، پاريس باشد. نوشيدن يك فنجان قهوه، ديگر تنها بهانه كافه رفتن نيست (ده ها سال است كه اينطور نيست) كافه بخشي از شخصيت و يكي از چهره هاي فرد را نشان مي دهد؛ كافه اي چهره روشنفكر بيمار و رنگ پريده را نشان مي دهد و كافه ديگري چهره مدير سالم و خوش بر و رو را به آدم مي بخشد. در كافه اي استالينيست ها را مي بينيد و در كافه اي ديگر طرفداران «چه گوارا» را. در كافه اي اشعار جديد شاعران سمبوليست و سوررئاليست را مي شنويد و در كافه ديگري با جمع نقاشان اكسپرسينونيست مواجه مي شويد. شايد به همين دليل هم نبايد تعجب بكنيم وقتي مي شنويم: «سوررئاليست ها وقتي شنيدند كافه اي مبتذل، بي اجازه آنها، نامش را سرودهاي مالدوور گذاشته است به خشم آمدند. كتاب سرودهاي مالدوور نوشته لوترآمون كتاب مقدس سوررئاليست ها بود و آنها اين كار آن كافه را توهين به خود مي دانستند.»
كافه سيصد ساله
در آنجا مي گويند اين قهوه اي كه ميل مي كنيد اولين بار از ايران به اينجا رسيد. به اين شكل كه در زمان صفويه قهوه از ايران به عربستان و بعد شمال آفريقا رفت، از آنجا تاجران ونيزي قهوه را به ايتاليا بردند و سپس پوكوپ نامي آن را به مارسي و بعد به پاريس برد.
اين ماجرا در قرن ۱۷ همزمان با سلطنت لويي چهاردهم اتفاق افتاد. لويي قهوه را مزه كرد و قهوه، نوشيدني دربار شد. پوكوپ كافه اي در محله سن ژرمن پاريس باز كرد كه اولين كافه پاريس بود و قهوه مي داد. تا پيش از آن، رستوران ها و كاباره ها كه فقط نوشيدني الكلي داشتند و بدنامي شان باعث حذر كردن خيلي از مردم از آنها مي شد، تنها پاتوق هاي شهر به شمار مي آمدند. اما اين پوكوپ نه تنها رسم كافه داري و كافه رفتن را به راه انداخت كه در صد سال بعد از شروع به كارش هم نقش مهمي در پيشبرد افكار و اهداف انقلاب فرانسه بازي كرد. كافه پوكوپ كه امروز فقط به خاطر سابقه تاريخي و بزرگاني كه به آنجا مي رفتند مورد بازديد و استقبال است، روزي پاتوق شاعران و نويسنده هايي چون روسو، مونپسكيو، ولتر و... بود. اين كافه را هنوز بازمانده هاي خانواده پوكوپ بزرگ اداره مي كنند.
اما پوكوپ تنها كافه اي نيست كه بزرگان هنر و ادبيات و سياست را به خود ديده است. كافه «ددومگو» كه تا پيش از جنگ دوم جهاني به خاطر شكلات داغش معروف بود، بعد از جنگ، پاتوق سيمون دوبوار و ژان پل سارتر بود و آن دو چند كتاب معروف شان را هم در آن كافه نوشتند و اينطور بود كه ددومگو به يك كافه ادبي معروف شد و اين شهرت هنوز هم كه كافه هر ساله جايزه معتبر ادبي به يك نويسنده مي دهد، روي آن مانده است.
كافه هاي محله «مون پرنه» هم پاتوق گروه ديگري از هنرمندان و نويسنده ها بوده و هست. كافه كلوزلي دليلا، كافه روتاند و كافه مون پرنه كه نام هاي نويسنده هاي بزرگي مثل همينگوي، اسكاروايد، آندره ژيد و رومن رولان روي پلاك هاي فلزي روي ميزهاي آنها ثبت شده است (پاتوق اينها بوده) در اين محله بوده است. اين محله كه راسته قاب سازهاي نقاشي هم به حساب مي آيد كافه هايي هم به عنوان پاتوق نقاش ها دارد. كوپل و پالت كه از اين پاتوق ها هستند چنان به اين ويژگي معروفند كه حتي نقاشي بعضي از نقاشان بزرگ فرانسه را كه پولي براي نوشيدن قهوه نداشتند، مي تواني روي ستون ها و ديوارهايشان ببيني. مثل نقاشي هاي پيكاسو روي ستون هاي كافه كوپل كه به جاي پول قهوه يا غذا يا ... كشيده شده اند.
مرام گارسن و بارمن
پشت بار كافه عده اي خاص مي نشينند.كساني كه مي خواهند پول كمتري براي قهوه بپردازند (قيمت نوشيدني پشت بار ارزان تر است) يا كساني كه دوست و آشنا و مشتريان خودماني كافه اند و بالاخره كساني كه مي خواهند با كسي درددل كنند.
بارمنBarman) )با حوصله به حرفهاي آنها گوش مي كند و اين مرام و ضمنا تخصص بارمن شباهت زيادي با تعهد يك روانپزشك دارد. بارمن با مشتري افسرده اي كه غرق افكارش است سر حرف را باز مي كند و در حالي كه نوشيدني مشتريان را آماده مي كند، به درد دل مشتري پشت بار گوش مي كند و البته ساعتي بعد از گوش او بيرون مي رود، شايد به همين خاطر هم بارمن ها غالباً مردها يا زن هاي ميانسال و سردوگرم چشيده اند. اما گارسن دقيقاً جايگاهي متفاوت با بارمن دارد.
گارسن ها در پاريس هنوز هم همان لباس سنتي جليقه مشكي و پيش بند سفيد در پايين تنه را مي پوشند. سريع كار مي كنند، سر ميز، حساب مشتري را تسويه مي كنند و البته حتماً در جيب شان در بازكن پيدا مي شود. خيلي ها معتقدند در پاريس هم گارسن ها از كارمندهاي ديگر كافه پول بيشتري به جيب مي زنند. اين قضيه به خصوص زماني كه هنوز يورو وارد پول فرانسه نشده بود، كاملاً صادق بود. مشتري بيچاره و توريست زبان نفهم ژاپني يا آمريكايي كه از معاوضه دلار و فرانك چندان سردرنمي آورد به اجبار از خير بقيه پولش مي گذشت و اين گارسن بود كه چنان از كار سود مي برد كه اگر قرار مي شد كارش را در آن كافه ترك كند و به ديگري بسپارد، از نفر بعدي سرقفلي محل كارش را مي گرفت!
اما در كافه هاي پاريس اين تنها شكل و شمايل گارسن و رفتار بارمن نيست كه رنگ و بوي گذشته را دارد، دكوراسيون داخلي و نماي خارج كافه هاي قديمي هنوز كه هنوز است مثل روزهاي اول حفظ شده است. در محله هاي قديمي پاريس، ساخت و ساز و بازسازي تنها در شرايطي مجاز است كه شهرداري اجازه دهد و شهرداري هم درصورتي اجازه مي دهد كه اولا ً ظاهر سنتي بنا را تغيير ندهند و ديگر اينكه كم و زيادكرن اجزاي بنا با هويت محل سازگار باشد. حالا تصور كنيد اگر چنين قانوني تنها در محله لاله زار تهران اجرا مي شد چه خيابان زيبايي داشتيم.
دكوراسيون داخلي كافه ها در محله سن ژرمن بيشتر روشنفكري است، در مون پرنه هنري و مون پر عوام پسند است. اين دكوراسيون و فضاي كافه به نوعي بيانگر ويژگي هاي مشتريان هركدام از كافه هاي اين محله هاست.
يك سياه كوچولو
اين كه در اين كافه ها فقط پاريسي هاي بيكاري مي نشينند كه سرشان درد مي كند براي بحث هاي روشنفكري و ادبيات و فلسفه و هنر و كاري جز اين حرفها ندارند، تصور اشتباهي است.
درواقع مشتريان اين كافه ها از صبح تا نيمه شب ساعت به ساعت فرق مي كند و شامل طبقه ها و قشرهاي مختلف مردم مي شود.
مثلاً كافه اي كلاسيك در سر يكي از چهارراه هاي محله را درنظر بگيريد؛ ساعت ۶ صبح در كافه باز مي شود و از ۳۰:۶ نظافتچي هاي شهرداري سري به كافه مي زنند، هنوز نرفته اند كه ساعت ۷ تا ۸ سروكله كارمندان ادارات و شركت ها كه بايد با عجله به سر كار بروند پيدا مي شود. نوشيدن با عجله قهوه بين كارمندان به قدري رايج شده كه براي دعوت به كافه از اين جمله رايج استفاده مي كنند: «بريم يه سيا كوچولو روي كراواتمون بريزيم.» بين صبح تا ظهر بازنشسته هاي بيكار، فيگارو به دست از راه مي رسند، ظهر اما بجز چند ميز بقيه ميزها را براي نهار آماده مي كنند. وقت نهار كه گذشت همه جور مشتري مي شود ديد تا نيمه شب. كافه هايي كه تا ساعت ۲ صبح باز هستند از مشتري ها و دانشجوهايي پذيرايي مي كنند كه خود آنها در كافه يا رستوران و بار ديگري تا نيمه شب مشغول كار بوده اند؛ مشترياني كه صبح تا ظهرشان را هم بايد پشت ميزهاي دانشگاه بگذرانند.
داستان ديگري هم كه از كافه هاي پاريس نگفته مانده است، داستان ستون هاي كافه است. در گذشته به بعضي از مشتريان كافه مي گفتند اينها ستون هاي كافه هستند. دليل آن هم اين بود كه آن آدم هاي بيكار از صبح تا شب در كافه مي ماندند و مثل يكي از ستون هاي كافه جزئي از كافه شده بودند.
همه اين اطلاعات و مطالبي كه خوانديد حاصل گفت و گو با دوستي است كه سالهاي سال در پاريس زندگي كرده است. من خودم نه تابه حال به پاريس رفته ام و نه كتاب هاي زيادي درمورد كافه هايش خوانده ام. دوستم كه در كافه اي در تهران به ديدنش رفتم با ديدن من بعد از سلام و احوال پرسي بلافاصله گفت؛ من شما را اينجا زياد ديده ام، نكند از ستون هاي كافه هستيد؟!
|
|
پي اس جي؛ تيم بورژواها
|
|
اين دو تيم فوتبال رقباي قديمي همديگرند. هر وقت اين دو تيم مسابقه مي دهند سه برابر روزهاي ديگر نيروي پليس به استاديوم مي رود تا مشكل خاصي پيش نيايد، اما پيش مي آيد. مسابقات اين دو تيم بدون استثنا زخمي دارد و هواداران متعصب كار را به زد و خوردهاي وخيم مي كشانند.
انتخاب و نقل انتقالات مربيان و بازيكنان آنها همواره از بحث هاي جنجالي مطبوعات است و تا چند سال پيش هم اينكه چند بازيكن از هر يك از اين دو تيم به تيم ملي فوتبال دعوت شده اند بحث داغ نشريات ورزشي و حتي غيرورزشي بوده است. اين دو تيم استقلال و پرسپوليس نيستند، پاري سن ژرمن پاريس و المپيك مارسي از بندر مارسي دو تيم مورد بحث اند.
پاريس پايتخت زيبا و مورد توجه جهانيان تا اوايل دهه هفتاد ميلادي باشگاه فوتبال مطرح و مورد توجهي نداشت. شايد اين موضوع كه پايتخت فرانسه در قلب اروپا در فوتبال، سرگرمي و ورزش مورد علاقه جهانيان، جايگاهي ندارد و در عوض لندن، پايتخت كشور رقيب به همراه ديگر شهرهاي انگليسي مهم ترين باشگاه هاي فوتبال را در اختيار دارد، شهرداري فرانسه را به فكر تاسيس باشگاه پاري سن ژرمن انداخت. پاري سن ژرمن در سال ۱۹۷۰ تاسيس شد و خيلي زود خود را در ميان باشگاه هاي هشتاد نود ساله اروپا مطرح كرد. به هر حال فوتبال فرانسه همراه با ستارگانش در رده اول فوتبال اروپا قرار داشت و البته هنوز هم دارد. تيم هاي اروپايي انتظار دارند رقباي فرانسوي خود را در حد و اندازه فوتبال فرانسه ببينند و شايد بتوان گفت تاسيس پاري سن ژرمن و رقابت آن با مارسي به بيشتر مطرح شدن فوتبال باشگاهي فرانسه در اروپا كمك كرد.
پاري سن ژرمن گرچه سابقه زيادي در فوتبال فرانسه نداشت، خيلي زود طرفداران بي شماري پيدا كرد. اين موضوع شايد از اينجا ناشي مي شد كه پاري سن ژرمن از دسته سوم به دوم و بلافاصله به دسته اول رفت و ديگر هم به دسته دو سقوط نكرد، علاوه بر آن همواره جزو مدعيان ليگ فرانسه ماند و بارها هم به قهرماني جام حذفي فرانسه رسيد.
در فرانسه اي كه تعصب و حساسيت تماشاگران روي تيم هاي شهر خود زياد است براي مردم مهم نيست كه باشگاهشان قهرمان ليگ قهرماني باشد يا در ته جدول مانده باشد. پاري سن ژرمن هم در پاريس محبوب است اما نه محبوب قشري خاص، تقريبا مي توان گفت اين باشگاه در پاريس در ميان تمام اقشار مردم محبوبيت دارد و از كارگران حومه نشين گرفته تا متمولين بالاي شهرنشين طرفدار اين تيم هستند. البته اين تيم در شهرهاي ديگر فرانسه طرفدار زيادي ندارد، آن هم به اين دليل كه در فرانسه شهرستاني ها به مردم پاريس به چشم بورژواهاي بي درد! نگاه مي كنند و پاري سن ژرمن را باشگاه پولدارها مي دانند. اما برعكس، مارسي باشگاه مردمي تر و محبوب تري است. تيم بندر مارسي تيم جنوبي هايي است كه به خونگرمي معروفند و ضمنا رقيب پاري سن ژرمني هاي بورژوا.
در پاريس از هنرمندان گرفته تا صاحبان صنايع و از نماينده هاي مجلس گرفته تا مجري هاي برنامه هاي تلويزيوني طرفدار پاري سن ژرمن هستند. وقتي مسابقه برگزار مي شود، استاديوم «پارك دوپرنس» پر از تماشاچي مي شود وكمتر اتفاق مي افتد كه تماشاگران تيم شان را تنها بگذارند. طرفداران بيرون مانده هم به كافه ها و ساندويچي هاي پاتوق مي روند و گردهم مسابقه را تماشا مي كنند. در جايگاه ويژه استاديوم چهره آشناي شهردار و چند نماينده مجلس غالبا به چشم مي خورد و صاحبان شركت هاي بزرگ پاريسي و بين المللي و هنرپيشه ها و خواننده هاي محبوب هم به آنها مي پيوندند.
در پاري سن ژرمن هم مثل بيشتر باشگاه هاي اروپايي شركت هاي بزرگ نقش مهمي در تامين هزينه هاي باشگاه بازي مي كنند. تا ۲، ۳ سال پيش شبكه معروفCanal+ حامي مالي اين تيم بود و پس از آن اپل، نايكي و تامسون هم پشتوانه مالي باشگاه را تامين كردند اما اين حمايت ها هيچگاه باعث نشد كه باشگاه بازيكنان بزرگي به فوتبال اروپا معرفي كند. به جز آنلكا كه از پاري سن ژرمن به سطح بين المللي راه پيدا كرد، چهره هاي بزرگ فوتبال فرانسه از تيم هايي مثل لوهاو، كه گفته مي شود قديمي ترين باشگاه فوتبال فرانسه است و كن به سطح ملي رسيدند. دوگاري، زيدان و ويرا هر سه بازيكنان كن بودند. با اين وجود ورزشگاه پارك دو پرنس بازيكنان و مربيان بزرگي به خود ديده است. كارلوس بيانچي مربي فعلي بوكاجونيورز، سافت سوسيچ يوگسلاو، دومينيك روشتو، لوييس فرناندز كه هم مربي بود در اين تيم و هم بازيكن، «والدو» و «راي» كاپيتان ناكام برزيل، ديويد ژينولا، ژرژوه آ، رونالدينيهو و بالاخره ژول باتس دروازه بان تيم ملي فرانسه كه در مسابقه تاريخي برزيل و فرانسه جام ۸۶ ضربات پنالتي زيكو و سوكراتس را دفع كرد، از چهره هاي معروف پاري سن ژرمن هستند.
با اين همه ستاره، پاري سن ژرمن با آن طرفداران متعصب و گاه فاشيست، به تيم جام حذفي معروف است. اين تيم تنها دو بار قهرمان فرانسه شده اما هفت بار جام حذفي را از آن خود كرده است. در اروپا هم موفقيت زيادي نداشته است و سورمه اي و قرمز پوشان پايتخت به جز يك بار قهرماني جام اتحاديه و جام برندگان و دوبار راهيابي به فينال جام قهرماني اروپا و فينال جام يوفا به جايگاه خاصي در اروپا نرسيدند.
شايد براي پاريسي ها زياد مهم نباشد كه باشگاه شهرشان حتما در اروپا به رتبه هاي خوبي دست پيدا كند و شايد همين كه بوتيك پاري سن ژرمن توسط نايكي در شانزه ليزه، يكي از معروف ترين خيابان هاي دنيا، افتتاح شده است، بسياري از عقده هاي شكست هاي آنها را باز كند. آخر اين تيم يك تيم پاريسي است، تيم شهر هنر و كافه و پرسه زدن در كنار رودخانه. تيمي است كه يكي از روساي سابقش طراح لباس و پوشاك بوده. مردم شهرهاي ديگر فرانسه هر چه مي خواهند بگويند، پاري سن ژرمن در دل طبقه هاي مختلف پاريسي ها جا دارد.
|
|
لوور؛ موزه اي با ۲۰۰ سال سابقه
|
|
شايد كمتر كسي باشد كه نام لوور، اين موزه قديمي و بسيار معروف جهان را نشنيده باشد. بسياري نيز از آن ديدار كرده واز قطعه قطعه اشياي با ارزش تاريخي، فرهنگي وهنري آن لذت برده اند. اما شايد كمتر كسي اطلاع داشته باشد كه لوور در آغاز به هيچ وجه قرار نبود تبديل به موزه شود. اين بنا سالن عتيقه جات( salle des antique) بود كه توسط هنري چهارم در طبقه همكف «گراند گالري»، بر پا شد و عموم نمي توانستند از آن بازديد كنند. اين سالن در سال ۱۶۷۱ به عنوان محل نگهداري نقاشي هاي شاه بر پا شد و بازديد از آن فقط ويژه بعضي اشراف صاحب امتيازات اجتماعي بود.
از آن زماني كه در حكومت لويي چهاردهم، اغلب اشغالگران انگليسي لوور را ترك كردند، اين سالن مورد توجه ودر معرض استفاده هنرمندان محلي پاريس وآكادمي ها قرار گرفت.
ايده كاخ هنر و فرهنگ يا موزه، جايي كه هر كسي مي توانست مجموعه هاي سلطنتي را ببيند، در سال ۱۷۴۷ به وجود آمد. مفهوم موزه كه در آن زمان كاملا جديد بود مثل مفاهيمي چون دايره المعارف وفلسفه روشنگري درقرن هجدهم، پا به عرصه گذاشت .از سال ۱۷۷۹، موزه لوور، شكل واقعي يك موزه را پيدا كرد و از آن زمان تاكنون ميليون ها نفر از آن بازديد كرده اند.
|
|
ميزبان المپيك
شهر پاريس پيشنهاد خود براي ميزباني بازيهاي المپيك و پارالمپيك ۲۰۱۲ را شانزدهم ژانويه، در طبقه اول برج ايفل رسما اعلام خواهد كرد. چهره هايي كه در اين مراسم حضور خواهند داشت عبارتند از: «برتراند دلانو»، شهردار پاريس، «فرانسيس لامور»، وزير ورزش و «هنري سراندو»، رئيس كميته ملي المپيك فرانسه.
شهرهاي استانبول، هاوانا، لايپزيك، لندن، مادريد، مسكو، نيويورك و ريودوژانيرو، ساير كانديداهاي ميزباني اين دوره از بازيهاي المپيك هستند. كليه ۹ شهر مذكور بايد تا پانزدهم ژانويه، پرسشنامه هاي مربوطه را تكميل كرده و به دفتر مركزي كميته ملي المپيك (IOC) تحويل دهند.
|
|
تعطيلي برج ايفل
روز چهارشنبه برج ايفل براي مدت كوتاهي تعطيل شد. اين اتفاق زماني رخ داد كه جمعي از بازيگران و دستياران صحنه، در اعتراض به مزاياي بيكاري خود و اصلاح آن، قصد آويختن يك پرچم از بالاي برج (ارتفاع ۳۲۴ متري) را داشتند. به گفته يك سخنگوي زن كه در آن محل حضور داشت، اين تعطيلي بيشتر از ۲۰ دقيقه دوام نداشت و با مداخله پليس، تلاش اين جمعيت معترض كه حدود ۱۰۰ نفر بودند، نافرجام ماند. آنها پيش از اينكه بتوانند به برج دستيابي پيدا كنند، متوقف شدند.پليس پاريس در ايام سال نو مسيحي، به منظور مقابله با خشونت و حملات تروريستي احتمالي، اقدامات امنيتي خود را افزايش داده و بيش از ۴۵۰۰ پليس در مناطق معروف و پرتردد شهر، همانند محله «شانزه ليزه» به گشت زني مشغول هستند.
|
|
خرابكاري شهردار
شهردار پاريس، اخيرا در اروپا خبرساز شده است. پيش از هر چيز بايد بگويم كه مقام شهرداري پاريس در فرانسه از جايگاه خاصي برخوردار است و بسياري از شهرداران پاريس به رياست جمهوري رسيده اند و ديگر اينكه پاريس يكي از نامزدان ميزباني المپيك ۲۰۱۲ است.چندي پيش «برتراند دلانو»، شهردار پاريس كه رقابت شديدي با شهرداري لندن بر سر كسب ميزباني المپيك ۲۰۱۲ دارد، تلاش كرد تا به نحوي، مشكلات سياسي و حزبي شهردار لندن را به عرصه ورزش بكشاند.در قوانين كميته بين المللي المپيك آمده است كه اعضا نبايد به دخالت در امور يكديگر و بي احترامي به هم بپردازند. به همين دليل سخنان شهردار پاريس با انتقاد شديد كميته بين المللي المپيك و حتي مقامات اتحاديه اروپايي روبه رو شده است.
|
|
سوربن
دانشگاه سوربن در قرن سيزدهم ميلادي در «محله لاتين» واقع در ساحل غربي پاريس تاسيس شد. اينجا محله دانشجويان و هنرمندان است. در منطقه اي كه هنوز هم به گونه اي كولي وار در آن زندگي مي كنند، هنوز هم جلوه هايي از ظرافت و زيبايي طبقه اشراف به جاي مانده است.
وجه تسميه اين محله (لاتين) به دوراني بازمي گردد كه كافه هاي اين منطقه، پاتوق دانشجوياني بود كه براي نشان دادن برتري علمي خود، به زبان لاتين صحبت مي كردند.دانشكده هاي هنر و علوم انساني دانشگاه پاريس، در سوربن واقع شده است.از دانش آموختگان برجسته اين دانشگاه مي توان به پرفسور لوگران، پرفسور حسابي و دكتر علي شريعتي اشاره كرد.
|
|
گرانترين تابلو جهان در لوور
در قسمت هاي مختلف موزه لوور، بيش از ۶ هزار تابلو نقاشي، كار نقاشان اروپايي، از پايان قرن هشتم تا ميانه قرن نوزدهم، در ژانرهاي مختلف و اندازه هاي گوناگون، يك تنوع عظيم دايره المعارفي را به نمايش مي گذارند.از سال ۱۷۹۴، دپارتمان نقاشي به صورت مدارس ملي، سامان گرفت. در پايان پروژه لوور بزرگ، دپارتمان نقاشي در مساحتي معادل ۱۷۸۵۰ متر مربع به نمايش تابلوها اختصاص يافت. در ميان تابلوهاي نفيس و بي نظير لوور، لبخند ژوكوند يا موناليزا، اثر لئوناردو داوينچي، يكي از شگفت ترين آثار نقاشي جهان به شمار مي رود كه تاكنون داستان ها و مطالب فراواني پيرامون آن انتشار يافته است. به عبارتي «لبخند ژوكوند» گرانترين تابلو نقاشي جهان به شمار مي رود و به عبارت ديگر اين تابلو اصلا قيمت ندارد!
|
|
پرواز ناامن
بالاخره هراس از خرابكاري در پروازها به سراغ پاريسي ها هم آمد. پروازي كه از نيويورك عازم پاريس بود به تشخيص مسوولان فرودگاه نيويورك و خلبان هواپيما ناچار شد مسير خود را تغيير دهد و در فرودگاه نيوفاوندلند كانادا فرود بيايد. مشكل از آنجا ناشي مي شد كه بلافاصله پيش از پرواز، زني بليت خود را لغو مي كند، اما ساك دستي خود را از بار هواپيما تحويل نمي گيرد.
هنگامي كه مسوولان فرودگاه متوجه ماجرا مي شوند، از بيم عمليات تروريستي به خلبان دستور مي دهند كه به سمت نزديك ترين فرودگاه تغيير مسير دهد. اما هنگامي كه محتوي ساك دستي زن بازديد مي شود، معلوم شد كه خطري هواپيما را تهديد نمي كرده و اشتباه مسوول تخليه وسايل باعث اين دردسر شبانه شده بود.
|