موسيقي و كاركردهاي اجتماعي در گفت وگو با محمدرضا شجريان حسين عليزاده و كيهان كلهر به بهانه كنسرت۲۴ ۲۵، و۲۶ دي ماه، در تالار كشور
زير ذره بين
محمد رضا شجريان:در دوران اخير رشد فزاينده نهادها و ساختارهاي اجتماعي و آگاهي نسبي مردم و افزايش اطلاعات و درك عمومي، سويه ديگري از رويكرد اجتماعي موسيقي را نشان داده است. در اين روند، عليرغم همه مشكلات و ناملايمات، با طيف انبوهي از مشتاقان و مخاطبان فراگيري موسيقي ايران رو به رو هستيم.
موسيقي به عنوان پديده اي فرهنگي با رويكردهاي اجتماعي خاص، همواره از سوي روشنفكران و بسياري از نخبگان و انديشمندان مورد نقد قرار گرفته و با علامت پرسش مواجه شده است. زلزله بم، حضور شجريان، عليزاده و كلهر و اجراي كنسرت، بهانه اي براي طرح اين موضوع است. موسيقي و كاركرد اجتماعي آن، پايگاه اجتماعي موسيقيدان، ديدگاه روشنفكري نسبت به موسيقي و نحوه حضور اجتماعي موسيقي، پرسش هايي است كه اين هنرمندان به آن پرداخته اند. شايد طرح موضوع با اين نگاه، اين نخستين بار، بحث برانگيز و قابل نقد و بررسي باشد، اما ديدگاه موسيقيدانان و نگرش آنان به موضوع و انتقادات طرح شده، جالب توجه است. طرح مطالب به گونه اي است كه براي پيوستگي متن از پرسش و پاسخ هاي مرسوم اجتناب شد:
محمد جواد بشارتي
محمدرضا شجريان: تضادها حل مي شود؟
موسيقي بي ترديد پديده اي اجتماعي است، از اجتماع تأثير مي پذيرد و بر روي اجتماع اثر مي گذارد. اين تأثيرات متقابل، حالات و جنبه هاي گوناگوني به خود مي گيرد. در حقيقت، هر انسان، مطابق با مسئوليت و تخصص خود حركتي در جامعه انجام مي دهد كه از آن به فعاليت اجتماعي تعبير مي شود. اين فعاليت يا برآيند يك حركت اجتماعي است و يا يك حركت اجتماعي را به دنبال دارد.
هنرمند نيز از اين قاعده مستثني نيست. از زمان انقلاب مشروطه به بعد كه حضور اجتماعي هنرمند، بيشتر مطرح شد، حضور موسيقيدانان نيز جلوه اي ديگر به خود گرفت. در طي اين دوران همواره موسيقيدانان حضور اجتماعي فعال داشته اند، اما از آنجا كه در اغلب موارد اين حضور به صورت مستقيم و وجه ظاهري نبوده، توسط بسياري از اهل قلم، انكار شده و نديده گرفته شده است. بايد دانست، حركت اجتماعي در شعار دادن صوري و تظاهر به انجام عمل، خلاصه نمي شود. هنرمند نسل بيدار جامعه است و وظيفه روشنگري دارد. سياستمداران و برخي نخبگان جامعه، به صورتي مستقيم و پيدا، در جريان هاي اجتماعي- سياسي حضور دارند تأثير متقابل اجتماع و هنرمند بر يكديگر وجوه ديگري دارد.
مثلاً نويسندگان و شعرا با آثار خود به روشنگري و بيداري مي پردازند. حال يك هنرمند آوازخوان با بهره گيري از فضا و مضمون اشعار، با توجه به موقعيت هاي اجتماعي خاص در اين فرآيند، شركت فعال دارد. او با انتخاب شعر و نحوه ارائه آن، رسالت اجتماعي خويش را به اين نحو بيان مي كند. همين مورد در ساخت يك قطعه موسيقي روند ديگري را طي مي كند در حقيقت، حركت اجتماعي هنرمند، فرهنگي و بنيادي است. او به ساختارهاي فرهنگي توجه دارد و از مسايل روزمره سياسي- اجتماعي به دور است. هر چند در كشوري نظير ايران هر حركت فرهنگي، وجه سياسي نيز مي يابد. با اين حال، هنرمند رسالت و تعهدي دارد كه نحوه ارائه آن شكل ظاهري و شعار زدگي ندارد. در موسيقي اين خصيصه ممكن است به حد اعلاي خود برسد. تنها در موسيقي آوازي تا حدودي اين مورد، شكل روشن تري به خود مي گيرد.
نكته ديگر آن كه ريشه طرح چنين موضوعاتي به طرز تفكر و استنباط بخشي از جامعه باز مي گردد كه خود را روشنفكر مي داند. متأسفانه در خيلي از موارد مشاهده مي شود، اين طيف نسبت به موسيقي ايراني بيگانه است و با اين حال به نقد آن مي پردازد. نخست بايد پرسش كرد كه روشنفكر كيست و چه خصوصياتي دارد. مسأله ديگر آن كه عدم ارتباط اغلب آنان با موسيقي ايراني به محيط خانوادگي و پايگاه اجتماعي كه در آن رشد كرده اند، بستگي دارد. موسيقي ايراني موسيقي غامض و پيچيده اي نيست. اگر در يك خانواده فرهيخته و فرهنگي از بدو تولد، موسيقي ايراني حضور داشته باشد، شخص روشنفكربا هر مكان و موقعيت اجتماعي به دليل شناخت و ارتباط، موضع ديگري نسبت به موسيقي ارائه مي كند. بي توجهي به هنرمندان موسيقي در طول تاريخ، بخش ديگري از كاركرد اجتماعي موسيقي را در بر مي گيرد. يعني از سويي به نفي، انكار و حذف او از جامعه اقدام مي كنيم و از سوي ديگر به نقش و حضور اجتماعي او مي خواهيم صحه بگذاريم. اين تضادها نيز بايد حل شود تا جاي براي طرح چنين مباحثي بازتر شود.
|
|
در دوران اخير رشد فزاينده نهادها و ساختارهاي اجتماعي و آگاهي نسبي مردم و افزايش اطلاعات و درك عمومي، سويه ديگري از رويكرد اجتماعي موسيقي را نشان داده است. در اين روند، عليرغم همه مشكلات و ناملايمات، با طيف انبوهي از مشتاقان و مخاطبان فراگيري موسيقي ايران رو به رو هستيم. اين حضورگسترده، بي ترديد برآيند يك حركت اجتماعي است. هر چند رسانه اي مانند راديو و تلويزيون، سطح سليقه و ذوق عامه را تغيير داده و در اغلب موارد تنزل مي دهد. كنسرت اخير ما، نيز درك ضرورت اجتماعي بود.
ما جزيي از اجتماع هستيم. گروه ما خود را همگام با مردم و مرتبط با آنان مي داند. ما تصميم گرفته بوديم در ايران كنسرت ندهيم، اما شرايطي پديد آمد كه بايد حضور مي يافتيم. اگر معناي اين حضور حركت اجتماعي نيست، چه نامي بر آن مي توان گذاشت.
حسين عليزاده: پرهيز از شعار زدگي
از نظر زماني و در يك نگاه تاريخي، جامعه موسيقي ايراني، مدت زمان طولاني و پرسابقه اي را بر بستر مسائل اجتماعي طي نكرده است. البته اين سخن مطلق نيست و بي ترديد در طول تاريخ موارد گوناگوني از كاركردهاي اجتماعي موسيقي وجود داشته كه حتي برخي از آنها ثبت نشده است. ما از بسياري اتفاقات موسيقي در عرصه تاريخ اطلاع دقيق و كاملي نداريم. در جوامعي كه تاريخ مدون وجود دارد، هنرمند همواره سبب پديد آمدن جريانهاي اجتماعي و تغيير و تحول در اجتماع بوده است.
بايد تأكيد كرد، رابطه هنر و اجتماع رابطه اي دوسويه است. يعني نه تنها هنر وابسته به يك نظام و شرايط اجتماعي است، بلكه شرايط اجتماعي و حتي نهادهاي اجتماعي خاصي پديد مي آورد. اين كه منظور از اجتماع و نهادهاي اجتماعي چيست، به تعاريف و تفسيرهاي جامعه شناسان باز مي گردد كه موضوع مورد بحث ما نيست.
در موسيقي از زواياي گوناگون مي توان به طرح موضوع پرداخت. همان گونه كه در آغاز بحث گفتم تاريخ ايران از حيث سنت موسيقي، تاريخي متفاوت و حتي شايد گسسته اي دارد. اين گسست كه به ساختار اجتماعي ايران در ادوار تاريخ مربوط مي شود، سبب نوعي ابهام در گذشته موسيقي شده است. آنچه كه اكنون در اختيار داريم و مي توانيم در مورد آن نظر قطعي دهيم مربوط به يكصد سال اخير است. در اين فرآيند مي توان مثال هاي گوناگوني از رويكرد اجتماعي موسيقي ايراني را نشان داد.
اما وجه ديگر اين موضوع به فرد موسيقيدان و پايگاه اجتماعي او مربوط مي شود. تأثير متقابل فرد و اجتماع در هنرهاي مختلف، جنبه هاي گوناگون دارد.
در موسيقي يك رويكرد، وجه صوري و ظاهري را دربرمي گيرد. در اين شكل كه بيشتر شعارزدگي و تظاهر موج مي زند، تمايل به عامه پسندي و هنر توده نمايان است. متأسفانه مطبوعات و نويسندگان موسيقي در روزنامه ها، اغلب اين بخش را مد نظر قرار مي دهند. مثال ها و تحليل هاي آنان نيز در بيشتر مواقع موسيقي هاي عامه پسند غربي را دربرمي گيرد. اين موضوع البته به دليل عدم شناخت و آگاهي اين طيف از موسيقي و كاركردهاي فردي و اجتماعي آن است. اما يك هنرمند عميق و صاحب انديشه با دوري از تقليد و تكرار و در بافتي چند لايه و سيال اثري ابداع مي كند كه در بسياري از موارد، محصول يك نگاه اجتماعي است. تمايل به خلاقيت و نوآوري در مسيري پيموده نشده در گذشته و يا بروز ناخودآگاه آن در حساسيتي اصيل و شخصي كه در عبور سنت از صافي نبوغ پديد مي آيد، يك اثر هنري با عنوان نوآوري، شكل مي دهد. اين دو فرآيند هر چند محصول نگاه شخصي و دروني است، اما يك موسيقيدان خلاق و نوآور به گروه و جرگه هاي اجتماعي خاصي تعلق دارد كه حتي فرم بيروني اثرش نيز در تجليات جمعي و قومي معنا مي يابد. براي همين است كه در جهان امروز، ما از انواع موسيقي و از موسيقي و موسيقيدان ايراني سخن مي گوييم. روشنفكري ايران كه آن نيز در بسياري موارد وجه ظاهري روشنفكري را از غرب به عاريه گرفته و به عمق و ريشه ها نپرداخته، از درك و تقابل موسيقي ايراني و اجتماع عاجز است. به همين دليل شايد اولين منتقدان هر حركت نو و خلاقانه كه بنيان هاي جامعه شناختي و ساختار هاي اجتماعي قوي و محكم دارد، همين طيف از «شبيه
|
|
روشنفكران» اند. به نظر مي رسد نويسندگان موسيقي مطبوعات كه خود را وجدان بيدار جامعه موسيقي مي دانند و روشنفكران منتقد موسيقي ايراني، به وجه ظاهري و صوري موسيقي، كه اغلب فاقد معنا و زيرساخت هاي اجتماعي قوي است، توجه دارند و به دليل عدم شناخت از درك جنبه هاي گوناگون كاركرد اجتماعي موسيقي عاجزند. مي توانم همين زلزله را مثال بزنم. وقتي زلزله رودبار اتفاق افتاد، اثري در ذهن من شكل گرفت كه آواي مهر را پديد آورد. در اين اثر در واقع تنها مسئله سوگ و مرگ مطرح نيست، بلكه زندگي با همه ابعاد آن مرا تحت تأثير قرار داد. البته خيلي ها مي گفتند چرا اين اثر اينقدر اندوهگين است. اين طبيعي است. مي خواستم رنج و آلام مردمي را بيان كنم كه مثلاً كودكي كه در فاجعه مادر خود را از دست داده، سالها بعد با شنيدن اين اثر، مهر مادري را در خود احساس كند.
به هر روي هنرمند نمي تواند نسبت به محيط خود بي تفاوت باشد. اما هنرمند واقعي بايد سعي كند تا در ساختار و مضمون اثرش، اتفاقي بيفتد كه محصور زمان و مكان نباشد. رويكرد اجتماعي بسنده كردن به ظواهر و نشانه هاي سطحي و زودگذر نيست.
كنسرت اخير ما نيز بيشتر جنبه سمبوليك دارد. يعني در يك حركت خودجوش و خودخاسته كه از نهاد اجتماعي مردم برآمد، ما هم مي خواستيم سهمي داشته باشيم. انجام اين عمل، كه محصول شرايط فعلي است، خود بر بستر يك تفكر اجتماعي شكل گرفت.
كيهان كلهر: فقدان درك درست
هنگامي كه از رويكرد اجتماعي هنر صحبت مي كنيم، بايد انواع گوناگون آن را از يكديگر متمايز كنيم. در نگاه اول اينكه عده اي مي گويند موسيقي ايراني فاقد كاركرد اجتماعي است شايد درست به نظر آيد. چرا كه عنصر بيان در هنرهاي ديگر نظير سينما، شعر و نقاشي، وجه مشخص تر و گوياتري دارد. اين هنرها كه از كلمات و تصوير بهره مي برند، به شكلي شفاف تر مي توانند موضوعات گوناگون را بنمايانند. اما زبان و بيان در موسيقي كاملاً متفاوت است. به همين ترتيب امكان طرح مسائل نيز تفاوت مي كند. با اين حال بخشي از اين رويكرد قابل تحليل و بررسي است. در دوران مشروطه، موسيقيدانان، حضور اجتماعي خود را اثبات كردند. تأثير و تبلور، حركت اجتماعي موسيقي به گونه اي بوده است كه منجر به تبعيد و انزواي عارف قزويني شود.
بخش ديگري از نگاه منتقدانه به تقابل اجتماع و موسيقي به شرايط اجتماعي ايران باز مي گردد. در ادوار مختلف، معمولاً موسيقيدانان كمتر اجازه حضور در جامعه داشته اند. مسائلي از قبيل تحريم موسيقي، پايگاه اجتماعي و مقام و منزلت او، شرايطي را در دوران هاي تاريخي پديد آورد تا در بسياري مواقع نتواند حضور محكم و پر قدرت خويش را نشان دهد. نكته ديگر آنكه عليرغم تفاوت در شيوه ارائه و بيان هنرها، نبايد خطوط مشخص و مرزبندي قشري ميان هنرمندان انجام داد. در جوامع انساني به خصوص جوامع شرقي هنرمند انساني شبيه انسان هاي ديگر نيست.
براي مردم، هنرمند موجودي پر رمز و راز است كه جنبه هايي از اسطوره و رويا را با خود به همراه دارد و همين تا حدودي او را نزد مردم جامعه، هراس انگيز مي نماياند.
هراسي كه تقدس و محبوبيت اجتماعي را در عصر حاضر به دنبال دارد، حتي اگر اين مفاهيم واقعي نباشد، اين خصوصيات انتزاعي، كاركردي دوگانه مي يابد. از سويي او را در مقام هنرمند و در بستر اجتماع مسئول مي كند، از سوي ديگر زيرساخت هاي قدرت با آگاهي از اين موضوع وادار به واكنش هاي متفاوت در قبال هنرمند مي شود. اين نوع نگاه خود محصول پايگاه اجتماعي هنرمند است و تفاوتي ميان موسيقيدانان با ساير هنرمندان، ازاين حيث وجود ندارد. عدم ارتباط هنرمندان شاخه هاي مختلف و شناخت كافي از وجوه هنري يكديگر و عدم درك صحيح و عميق روشنفكري ايران از مقوله موسيقي و رويكرد اجتماعي آن، سبب بروز چنين بحث هايي شده است. شما اساساً در هيچ كجاي دنيا شاهد ارتباط مستقيم موسيقي هاي كلاسيك هر كشور با مسائل اجتماعي روزمره نيستيد. با اين حال مي بينيد كه درايران مضامين اجتماعي به خوبي با موسيقي ايراني در پاره اي موارد پيوند مي يابد. آثار پديد آمده در كانون چاوش محصول اين نوع نگاه است. مثلاً آثاري نظير «حصار» و «سواران دشت اميد» از لحاظ ساختار، فرم، بيان و نحوه ارائه كاملاً مرتبط با شرايط اجتماعي - سياسي دوران خود است، ضمن آنكه از شعار و روزمرگي به دور است.
در سال هاي اخير، استفاده از اشعار نو در ساخت قطعات و فرم هاي آوازي موسيقي ايران، با توجه به مضامين موجود در آن، رويكرد ديگري به مسائل اجتماعي در ساختارهاي موسيقي ايراني است. من فكر مي كنم، بخشي از ايراد و انتقادات ناشي از عدم شناخت، پيگيري و ارتباط با موسيقي ايراني است، حتي اگر از سوي روشنفكران و نخبگان مطرح شود.
در حقيقت آدم فرهيخته اي كه با هنر زمان خود ارتباط نداشته باشد، فرهيخته نيست!
بايد پذيرفت ما در جامعه اي زندگي مي كنيم كه حضور اجتماعي موسيقيدان هنوز تعريف نشده است. در مورد مشروعيت موسيقي شك و ترديد داريم. در تلويزيون از نشان دادن ساز پرهيز مي كنيم، اما به وسيله همين رسانه نشان چهره ماندگار به اهل موسيقي اعطا مي كنيم!