پنجشنبه ۲۵ دي ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۸۳
موسيقي و كاركردهاي اجتماعي در گفت وگو با محمدرضا شجريان حسين عليزاده و كيهان كلهر به بهانه كنسرت۲۴ ۲۵، و۲۶ دي ماه، در تالار كشور
از ساحت آشوب تا ساحت موسيقي!
001173.jpg

زير ذره بين
محمد رضا شجريان:در دوران اخير رشد فزاينده نهادها و ساختارهاي اجتماعي و آگاهي نسبي مردم و افزايش اطلاعات و درك عمومي، سويه ديگري از رويكرد اجتماعي موسيقي را نشان داده است. در اين روند، عليرغم همه مشكلات و ناملايمات، با طيف انبوهي از مشتاقان و مخاطبان فراگيري موسيقي ايران رو به رو هستيم.
موسيقي به عنوان پديده اي فرهنگي با رويكردهاي اجتماعي خاص، همواره از سوي روشنفكران و بسياري از نخبگان و انديشمندان مورد نقد قرار گرفته و با علامت پرسش مواجه شده است. زلزله بم، حضور شجريان، عليزاده و كلهر و اجراي كنسرت، بهانه اي براي طرح اين موضوع است. موسيقي و كاركرد اجتماعي آن، پايگاه اجتماعي موسيقيدان، ديدگاه روشنفكري نسبت به موسيقي و نحوه حضور اجتماعي موسيقي، پرسش هايي است كه اين هنرمندان به آن پرداخته اند. شايد طرح موضوع با اين نگاه، اين نخستين بار، بحث برانگيز و قابل نقد و بررسي باشد، اما ديدگاه موسيقيدانان و نگرش آنان به موضوع و انتقادات طرح شده، جالب توجه است. طرح مطالب به گونه اي است كه براي پيوستگي متن از پرسش و پاسخ هاي مرسوم اجتناب شد:
محمد جواد بشارتي
محمدرضا شجريان: تضادها حل مي شود؟
موسيقي بي ترديد پديده اي اجتماعي است، از اجتماع تأثير مي پذيرد و بر روي اجتماع اثر مي گذارد. اين تأثيرات متقابل، حالات و جنبه هاي گوناگوني به خود مي گيرد. در حقيقت، هر انسان، مطابق با مسئوليت و تخصص خود حركتي در جامعه انجام مي دهد كه از آن به فعاليت اجتماعي تعبير مي شود. اين فعاليت يا برآيند يك حركت اجتماعي است و يا يك حركت اجتماعي را به دنبال دارد.
هنرمند نيز از اين قاعده مستثني نيست. از زمان انقلاب مشروطه به بعد كه حضور اجتماعي هنرمند، بيشتر مطرح شد، حضور موسيقيدانان نيز جلوه اي ديگر به خود گرفت. در طي اين دوران همواره موسيقيدانان حضور اجتماعي فعال داشته اند، اما از آنجا كه در اغلب موارد اين حضور به صورت مستقيم و وجه ظاهري نبوده، توسط بسياري از اهل قلم، انكار شده و نديده گرفته شده است. بايد دانست، حركت اجتماعي در شعار دادن صوري و تظاهر به انجام عمل، خلاصه نمي شود. هنرمند نسل بيدار جامعه است و وظيفه روشنگري دارد. سياستمداران و برخي نخبگان جامعه، به صورتي مستقيم و پيدا، در جريان هاي اجتماعي- سياسي حضور دارند تأثير متقابل اجتماع و هنرمند بر يكديگر وجوه ديگري دارد.
مثلاً نويسندگان و شعرا با آثار خود به روشنگري و بيداري مي پردازند. حال يك هنرمند آوازخوان با بهره گيري از فضا و مضمون اشعار، با توجه به موقعيت هاي اجتماعي خاص در اين فرآيند، شركت فعال دارد. او با انتخاب شعر و نحوه ارائه آن، رسالت اجتماعي خويش را به اين نحو بيان مي كند. همين مورد در ساخت يك قطعه موسيقي روند ديگري را طي مي كند در حقيقت، حركت اجتماعي هنرمند، فرهنگي و بنيادي است. او به ساختارهاي فرهنگي توجه دارد و از مسايل روزمره سياسي- اجتماعي به دور است. هر چند در كشوري نظير ايران هر حركت فرهنگي، وجه سياسي نيز مي يابد. با اين حال، هنرمند رسالت و تعهدي دارد كه نحوه ارائه آن شكل ظاهري و شعار زدگي ندارد. در موسيقي اين خصيصه ممكن است به حد اعلاي خود برسد. تنها در موسيقي آوازي تا حدودي اين مورد، شكل روشن تري به خود مي گيرد.
نكته ديگر آن كه ريشه طرح چنين موضوعاتي به طرز تفكر و استنباط بخشي از جامعه باز مي گردد كه خود را روشنفكر مي داند. متأسفانه در خيلي از موارد مشاهده مي شود، اين طيف نسبت به موسيقي ايراني بيگانه است و با اين حال به نقد آن مي پردازد. نخست بايد پرسش كرد كه روشنفكر كيست و چه خصوصياتي دارد. مسأله ديگر آن كه عدم ارتباط اغلب آنان با موسيقي ايراني به محيط خانوادگي و پايگاه اجتماعي كه در آن رشد كرده اند، بستگي دارد. موسيقي ايراني موسيقي غامض و پيچيده اي نيست. اگر در يك خانواده فرهيخته و فرهنگي از بدو تولد، موسيقي ايراني حضور داشته باشد، شخص روشنفكربا هر مكان و موقعيت اجتماعي به دليل شناخت و ارتباط، موضع ديگري نسبت به موسيقي ارائه مي كند. بي توجهي به هنرمندان موسيقي در طول تاريخ، بخش ديگري از كاركرد اجتماعي موسيقي را در بر مي گيرد. يعني از سويي به نفي، انكار و حذف او از جامعه اقدام مي كنيم و از سوي ديگر به نقش و حضور اجتماعي او مي خواهيم صحه بگذاريم. اين تضادها نيز بايد حل شود تا جاي براي طرح چنين مباحثي بازتر شود.
001170.jpg

در دوران اخير رشد فزاينده نهادها و ساختارهاي اجتماعي و آگاهي نسبي مردم و افزايش اطلاعات و درك عمومي، سويه ديگري از رويكرد اجتماعي موسيقي را نشان داده است. در اين روند، عليرغم همه مشكلات و ناملايمات، با طيف انبوهي از مشتاقان و مخاطبان فراگيري موسيقي ايران رو به رو هستيم. اين حضورگسترده، بي ترديد برآيند يك حركت اجتماعي است. هر چند رسانه اي مانند راديو و تلويزيون، سطح سليقه و ذوق عامه را تغيير داده و در اغلب موارد تنزل مي دهد. كنسرت اخير ما، نيز درك ضرورت اجتماعي بود.
ما جزيي از اجتماع هستيم. گروه ما خود را همگام با مردم و مرتبط با آنان مي داند. ما تصميم گرفته بوديم در ايران كنسرت ندهيم، اما شرايطي پديد آمد كه بايد حضور مي يافتيم. اگر معناي اين حضور حركت اجتماعي نيست، چه نامي بر آن مي توان گذاشت.
حسين عليزاده: پرهيز از شعار زدگي
از نظر زماني و در يك نگاه تاريخي، جامعه موسيقي ايراني، مدت زمان طولاني و پرسابقه اي را بر بستر مسائل اجتماعي طي نكرده است. البته اين سخن مطلق نيست و بي ترديد در طول تاريخ موارد گوناگوني از كاركردهاي اجتماعي موسيقي وجود داشته كه حتي برخي از آنها ثبت نشده است. ما از بسياري اتفاقات موسيقي در عرصه تاريخ اطلاع دقيق و كاملي نداريم. در جوامعي كه تاريخ مدون وجود دارد، هنرمند همواره سبب پديد آمدن جريانهاي اجتماعي و تغيير و تحول در اجتماع بوده است.
بايد تأكيد كرد، رابطه هنر و اجتماع رابطه اي دوسويه است. يعني نه تنها هنر وابسته به يك نظام و شرايط اجتماعي است، بلكه شرايط اجتماعي و حتي نهادهاي اجتماعي خاصي پديد مي آورد. اين كه منظور از اجتماع و نهادهاي اجتماعي چيست، به تعاريف و تفسيرهاي جامعه شناسان باز مي گردد كه موضوع مورد بحث ما نيست.
در موسيقي از زواياي گوناگون مي توان به طرح موضوع پرداخت. همان گونه كه در آغاز بحث گفتم تاريخ ايران از حيث سنت موسيقي، تاريخي متفاوت و حتي شايد گسسته اي دارد. اين گسست كه به ساختار اجتماعي ايران در ادوار تاريخ مربوط مي شود، سبب نوعي ابهام در گذشته موسيقي شده است. آنچه كه اكنون در اختيار داريم و مي توانيم در مورد آن نظر قطعي دهيم مربوط به يكصد سال اخير است. در اين فرآيند مي توان مثال هاي گوناگوني از رويكرد اجتماعي موسيقي ايراني را نشان داد.
اما وجه ديگر اين موضوع به فرد موسيقيدان و پايگاه اجتماعي او مربوط مي شود. تأثير متقابل فرد و اجتماع در هنرهاي مختلف، جنبه هاي گوناگون دارد.
در موسيقي يك رويكرد، وجه صوري و ظاهري را دربرمي گيرد. در اين شكل كه بيشتر شعارزدگي و تظاهر موج مي زند، تمايل به عامه پسندي و هنر توده نمايان است. متأسفانه مطبوعات و نويسندگان موسيقي در روزنامه ها، اغلب اين بخش را مد نظر قرار مي دهند. مثال ها و تحليل هاي آنان نيز در بيشتر مواقع موسيقي هاي عامه پسند غربي را دربرمي گيرد. اين موضوع البته به دليل عدم شناخت و آگاهي اين طيف از موسيقي و كاركردهاي فردي و اجتماعي آن است. اما يك هنرمند عميق و صاحب انديشه با دوري از تقليد و تكرار و در بافتي چند لايه و سيال اثري ابداع مي كند كه در بسياري از موارد، محصول يك نگاه اجتماعي است. تمايل به خلاقيت و نوآوري در مسيري پيموده نشده در گذشته و يا بروز ناخودآگاه آن در حساسيتي اصيل و شخصي كه در عبور سنت از صافي نبوغ پديد مي آيد، يك اثر هنري با عنوان نوآوري، شكل مي دهد. اين دو فرآيند هر چند محصول نگاه شخصي و دروني است، اما يك موسيقيدان خلاق و نوآور به گروه و جرگه هاي اجتماعي خاصي تعلق دارد كه حتي فرم بيروني اثرش نيز در تجليات جمعي و قومي معنا مي يابد. براي همين است كه در جهان امروز، ما از انواع موسيقي و از موسيقي و موسيقيدان ايراني سخن مي گوييم. روشنفكري ايران كه آن نيز در بسياري موارد وجه ظاهري روشنفكري را از غرب به عاريه گرفته و به عمق و ريشه ها نپرداخته، از درك و تقابل موسيقي ايراني و اجتماع عاجز است. به همين دليل شايد اولين منتقدان هر حركت نو و خلاقانه كه بنيان هاي جامعه شناختي و ساختار هاي اجتماعي قوي و محكم دارد، همين طيف از «شبيه
001176.jpg
روشنفكران» اند. به نظر مي رسد نويسندگان موسيقي مطبوعات كه خود را وجدان بيدار جامعه موسيقي مي دانند و روشنفكران منتقد موسيقي ايراني، به وجه ظاهري و صوري موسيقي، كه اغلب فاقد معنا و زيرساخت هاي اجتماعي قوي است، توجه دارند و به دليل عدم شناخت از درك جنبه هاي گوناگون كاركرد اجتماعي موسيقي عاجزند. مي توانم همين زلزله را مثال بزنم. وقتي زلزله رودبار اتفاق افتاد، اثري در ذهن من شكل گرفت كه آواي مهر را پديد آورد. در اين اثر در واقع تنها مسئله سوگ و مرگ مطرح نيست، بلكه زندگي با همه ابعاد آن مرا تحت تأثير قرار داد. البته خيلي ها مي گفتند چرا اين اثر اينقدر اندوهگين است. اين طبيعي است. مي خواستم رنج و آلام مردمي را بيان كنم كه مثلاً كودكي كه در فاجعه مادر خود را از دست داده، سالها بعد با شنيدن اين اثر، مهر مادري را در خود احساس كند.
به هر روي هنرمند نمي تواند نسبت به محيط  خود بي تفاوت باشد. اما هنرمند واقعي بايد سعي كند تا در ساختار و مضمون  اثرش، اتفاقي بيفتد كه محصور زمان و مكان نباشد. رويكرد اجتماعي بسنده كردن به ظواهر و نشانه هاي سطحي و زودگذر نيست.
كنسرت اخير ما نيز بيشتر جنبه سمبوليك دارد. يعني در يك حركت خودجوش و خودخاسته كه از نهاد اجتماعي مردم برآمد، ما هم مي خواستيم سهمي داشته باشيم. انجام اين عمل، كه محصول شرايط فعلي است، خود بر بستر يك تفكر اجتماعي شكل گرفت.
كيهان كلهر: فقدان درك درست
001167.jpg

هنگامي كه از رويكرد اجتماعي هنر صحبت مي كنيم، بايد انواع گوناگون آن را از يكديگر متمايز كنيم. در نگاه اول اينكه عده اي مي گويند موسيقي ايراني فاقد كاركرد اجتماعي است شايد درست به نظر آيد. چرا كه عنصر بيان در هنرهاي ديگر نظير سينما، شعر و نقاشي، وجه مشخص تر و گوياتري دارد. اين هنرها كه از كلمات و تصوير بهره مي برند، به شكلي شفاف تر مي توانند موضوعات گوناگون را بنمايانند. اما زبان و بيان در موسيقي كاملاً متفاوت است. به همين ترتيب امكان طرح مسائل نيز تفاوت مي كند. با اين حال بخشي از اين رويكرد قابل تحليل و بررسي است. در دوران مشروطه، موسيقيدانان، حضور اجتماعي خود را اثبات كردند. تأثير و تبلور، حركت اجتماعي موسيقي به گونه اي بوده است كه منجر به تبعيد و انزواي عارف قزويني شود.
بخش ديگري از نگاه منتقدانه به تقابل اجتماع و موسيقي به شرايط اجتماعي ايران باز مي گردد. در ادوار مختلف، معمولاً موسيقيدانان كمتر اجازه  حضور در جامعه داشته اند. مسائلي از قبيل تحريم موسيقي، پايگاه اجتماعي و مقام و منزلت او، شرايطي را در دوران هاي تاريخي پديد آورد تا در بسياري مواقع نتواند حضور محكم و پر قدرت خويش را نشان دهد. نكته ديگر آنكه عليرغم تفاوت در شيوه  ارائه و بيان هنرها، نبايد خطوط مشخص و مرزبندي قشري ميان هنرمندان انجام داد. در جوامع انساني به خصوص جوامع شرقي هنرمند انساني شبيه انسان هاي ديگر نيست.
براي مردم، هنرمند موجودي پر رمز و راز است كه جنبه هايي از اسطوره و رويا را با خود به همراه دارد و همين تا حدودي او را نزد مردم جامعه، هراس انگيز مي نماياند.
هراسي كه تقدس و محبوبيت اجتماعي را در عصر حاضر به دنبال دارد، حتي اگر اين مفاهيم واقعي نباشد، اين خصوصيات انتزاعي، كاركردي دوگانه مي يابد. از سويي او را در مقام هنرمند و در بستر اجتماع مسئول مي كند، از سوي ديگر زيرساخت هاي قدرت با آگاهي از اين موضوع وادار به واكنش هاي متفاوت در قبال هنرمند مي شود. اين نوع نگاه خود محصول پايگاه اجتماعي هنرمند است و تفاوتي ميان موسيقيدانان با ساير هنرمندان، ازاين حيث وجود ندارد. عدم ارتباط هنرمندان شاخه هاي مختلف و شناخت كافي از وجوه هنري يكديگر و عدم درك صحيح و عميق روشنفكري ايران از مقوله موسيقي و رويكرد اجتماعي آن، سبب بروز چنين بحث هايي شده است. شما اساساً در هيچ كجاي دنيا شاهد ارتباط مستقيم موسيقي هاي كلاسيك هر كشور با مسائل اجتماعي روزمره نيستيد. با اين حال مي بينيد كه درايران مضامين اجتماعي به خوبي با موسيقي ايراني در پاره اي موارد پيوند مي يابد. آثار پديد آمده در كانون چاوش محصول اين نوع نگاه است. مثلاً آثاري نظير «حصار» و «سواران دشت اميد» از لحاظ ساختار، فرم، بيان و نحوه  ارائه كاملاً مرتبط با شرايط اجتماعي - سياسي دوران خود است، ضمن آنكه از شعار و روزمرگي به دور است.
در سال هاي اخير، استفاده از اشعار نو در ساخت قطعات و فرم هاي آوازي موسيقي ايران، با توجه به مضامين موجود در آن، رويكرد ديگري به مسائل اجتماعي در ساختارهاي موسيقي ايراني است. من فكر مي كنم، بخشي از ايراد و انتقادات ناشي از عدم شناخت، پيگيري و ارتباط با موسيقي ايراني است، حتي اگر از سوي روشنفكران و نخبگان مطرح شود.
در حقيقت آدم فرهيخته اي كه با هنر زمان خود ارتباط نداشته باشد، فرهيخته نيست!
بايد پذيرفت ما در جامعه اي زندگي مي كنيم كه حضور اجتماعي موسيقيدان هنوز تعريف نشده است. در مورد مشروعيت موسيقي شك و ترديد داريم. در تلويزيون از نشان دادن ساز پرهيز مي كنيم، اما به وسيله  همين رسانه نشان چهره  ماندگار به اهل موسيقي اعطا مي كنيم!

گلايه جمشيد عندليبي از سوداگران موسيقي
فغان از فرصت طلبان!
نهالي كان سراز باغي برآرد
به بارش هركسي دستي برآرد
شايد «باباطاهر» به سبب عشق و خلوصي كه جاذب شعله الهام در او شد و از مقام مكاشفه، اين بيت را در شرح اوضاع و احوالات موسيقي زمانه ما سروده باشد! - آن زمان كه به نيت پاسخ گفتن ناله هاي «باباطاهر» با ناله هاي ني و در آميختن سوزو گدازهاي عارفانه و زنده كردن ياد او در دلهاي جامانده از مستي عشق، دستي به ساز بردم، حتي تصورش را هم نمي كردم كه سوداگران اقتصادي دست خود را تا بدانجا باز ببينند كه آشكارا شعور مردمي را ناديده گرفته و حتي حرمت خلوص و حريم پاكي «باباطاهر» را شكسته و به اميد كسب سود بيشتر با برجسته كردن نام من به عنوان آهنگساز، در صدد القاي اين فكر برآيند كه خريداران كاست با كاري كاملاً نو مواجهند. گرچه من در خلوت گفت وگو با «بابا طاهر»، به مكاشفه هايي در سازم رسيده ام و شنونده آگاه آن را با گوش جان خواهد شنيد، اما كيست كه نداند نسلها از خطه خراسان گرفته تا سرزمين فارس، ملوديهاي برگرفته از روح فولكلور را با اشعار باباطاهر در آميخته و قرنها با آن زيسته اند؟ اكنون اين سؤال باقي مي ماند كه چه چيز باعث پديد آمدن اين گونه نامناسبات در عرصه يكي از مهمترين شاخه هاي هنري اين مملكت، يعني موسيقي مي شود؟ چرا بايد دل ناسوختگاني سوداگر با هدف رساندن زودتر كاست به دست مشتري و بازگرداندن هرچه زودتر سود و سرمايه يك جا، كار را با ضبط اوليه و در حد تمرين كه فقط جهت گرفتن مجوز از اداره ارشاد اسلامي و با ميكسي سردستي ارائه شده، به عنوان كار نهايي و تمام شده به بازار عرضه كنند، آن هم با آن چيدمان تصنيفها و جواب آوازها كه به دليل عدم شناخت و آگاهي از موسيقي و بي سليقگي بازاري، باعث بوجود آمدن مشكلات و ناهماهنگي هايي در بعضي از قسمتها از جهت كوك  ساز شده است و تازه آن زمان من و آقاي افتخاري به خود آئيم كه كار با طرح جلدي سبك و متظاهر و بي اندك يادي از «باباطاهر همداني» و اشكالاتي كه ياد شد با تيراژي بالا در دسترس مردم قرار گرفته باشد و ما حيران! ما به همراه مردم مي پرسيم آيا هيچ ارگاني مسئوليت نظارت بر توليد و چاپ و تكثير نوار را در تمام مراحل برعهده ندارد؟ آيا زمان آن نرسيده تا همانند كشورهاي پيشرفته كه پشتيباني دولت از موسيقي كلاسيك در تمام زمينه هاي مادي و معنوي به سنتي نيكو و كارآمد تبديل شده، متوليان امور موسيقي در دولت ما نيز با حمايت از كارهاي درست و ريشه دار هنري و هنرمندان دلسوز موسيقي اصيل ايراني لگامي به افسار گسيخته اين جريان كه به سرعت در حال ريشه دواني است بزنند؟ آيا اين پديده كه بخش عمده اي از سرمايه گذاران لاله زار كه نبض بازار چاپ و تكثير نوار در دست آنهاست، تنها بر روي كارهايي سرمايه گذاري مي كنند كه شاد باشد و به اصطلاح خودشان پاپ و امروزي و جوان پسند، زنگ خطر را براي موسيقي متفكرانه و ريشه دار به صدا در نمي آورد؟ همسويي با سلايق عاميانه و سطحي نگر، درك و شناخت افراد جامعه از موسيقي اصيل و درست را تا به كجا تنزل خواهد داد؟ تا آن زمان كه فرياد اعتراض ما به دست اندركاران امور موسيقي برسد و تا رسيدن به تغييرات اساسي در زيرساخت هاي بناي موسيقي اصيل اين مملكت باز هم از آخرين اميد و مؤثرترين اهرم يعني شما مردم همدل تقاضا دارم تا اصلاح كاست «بابا طاهر»- كه مسئولين شركت آواز بيستون متعهد به انجام آن شده اند- از خريد آن در طرح جلد با نوشته آهنگساز جمشيد عندليبي خودداري نمائيد.

خبر
همه بايد فعاليت كنند
گفت و گو با مجيد كياني ( بخش پاياني)
001179.jpg
* شما چه در سنتور نوازي و چه در نوع رديفي كه ارائه مي دهيد، هميشه روي يك الگوي مشخص دست مي گذاريد كه از نظر خودتان بي عيب و نقص و اصيل است. قطعاً يك چنين چيزي مي تواند وجود داشته باشد. حالا سؤال اينجاست، آيا فقط ما يك سبك خوب و اصيل مي توانيم داشته باشيم يا نه، آن فرهنگي كه روزگاري آسياي ميانه را دربرداشته و به آن بزرگي بوده و الان كوچك شده است، مي تواند چند سبك همزمان اصيل داشته باشد؟ به عبارتي شما به تكثر گرايش هاي اصيل اعتقادي داريد؟
- بله، نبايد فقط يك سبك و يا مكتب به خصوص باشد. اصلاً  اين طوري نمي شود. همان طور كه اشاره كرديد، ما داراي فرهنگ غني و پر معنويتي هستيم كه سرچشمه هاي بسيار عالي و متعالي را در تفكر فلسفي و هنري و ديني خود دارد. اين امكان اصلاً وجود ندارد كه فقط يك سبك يا يك شيوه باشد و اينها بسيار گسترده هستند. اگر كمي هم به همه تاريخ موسيقي پنجاه يا صد سال گذشته مراجعه بكنيم مي بينيم كه هر خواننده با يك سبكي مي خوانده است. هيچ كدام شبيه نمي خواندند و هر نوازنده با يك سبك مي نواخته و رديف هم فقط يك نوع رديف نيست. امروزه اين طور شده است. امروز نگاه مي كنيم مي بينيم هميشه خواننده ها درموسيقي دستگاهي و رديفي يك جور مي خوانند و همه نوازنده ها هم يك جور مي نوازند و اين اصلاً جالب نيست.
بنابراين مكاتب و شيوه ها مختلف هستند و ما اين آزادي را داريم و مي توانيم آزاد فكر بكنيم كه حسن انتخاب داشته باشيم. حالا من به نوع خود كه ادعاي نوازندگي مي كنم، آمدم شيوه حبيب سماعي را براي نوازندگي انتخاب كردم و اين دليلي بر اين نيست كه سبك هاي ديگر، شيوه ها و اجراهاي ديگر از نظر من خوب نيستند يا خداي نكرده زشت هستند و يا بايد محو بشوند. به هيچ وجه، اين را مخصوصاً مي گويم كه سؤتفاهم پيش نيايد.
* ولي نوع بيان شما در اجرا و صحبت قبل از اجرا طوري است كه شنونده حس مي كند سبك آقاي كياني درست است و ديگر سبك ها احتمالاً نادرست است.
- چاره نيست، زيرا وقتي من اين را انتخاب كردم يعني يك نوع مهر و علاقه اي نسبت به آن دارم. در نتيجه انگار دارم آن را بهترين عنوان مي كنم كه اين بهترين، از نظر سليقه شخصي من بوده است. حسن انتخاب داشتم اين را انتخاب كردم. پس از اين انتخابم فقط دفاع مي كنم. اگر شما با دقت تمام مقاله ها و كتاب ها و سخنراني هاي من را ملاحظه كنيد، متوجه مي شويد من فقط دفاع مي كنم. دفاع از آن چيزي كه يك نفر آمده و آن را نفي كرده است. اگر اين نفي انجام نمي گرفت، باور كنيد من يك سطر هم نمي نوشتم. بلكه همه اش مي نواختم. ولي چون مي آيد و مي گويد اين شيوه يا اين رديف به درد نمي خورد، چرا امروز جوانان رديف مي نوازند كه يك موسيقي خشك و بي روح است، من براي دفاع شروع مي كنم به مقاله نوشتن. آخرين مقاله اي كه من نوشتم رديف و رديف نوازي است كه در فصلنامه ماهور چاپ شد. در آنجا من رديف و نوازندگي را شرح دادم. خيلي از اين سؤال هايي كه اينجا داشتيم در آنجا مطرح كردم. فقط همين است. در آن شيوه هم چون انتخاب كردم، مخاطب برداشت ارزشي خودش را دخالت مي دهد. يعني با پيش داوري مي آيد. به من يك برچسب سنت گرا زده است و حالا من هر چه بخواهم حرف بزنم و هر كاري بكنم او از آن ديد نگاه مي كند. اگر او اين نگاه را بشكند و بي طرفانه نگاه بكند، خيلي زود متوجه مي شود كه من دلم مي خواهد اين طوري سنتور بزنم و دلم مي خواهد اين كار را بكنم.
الان چندين سال از موسيقي عامه پسند و شيرين نوازي مي گذرد و اين را كسي نمي نشيند شرح دهد و باز بكند كه چرا اين طوري است؟ فقط يك انتقادي از من مي كند كه اينها درست نيست يا واضح نيست و نامفهوم است. اين انتقاد را خود من مي پذيرم. نامفهوم را شما خودتان مفهوم كنيد. من يك چيزي عنوان كردم و اين در حس و تفكر من است. وقتي نگاه مي كنم مي بينم بعضي از كارها جدي نيست و اين هم كاملاً نسبي است.
* آقاي كياني! اگر شما در دفاعيات خودتان انگشت روي نقاط مثبت و منفي موسيقي بگذاريد مثلاً بگوييد آقاي فلاني نمونه كاري كه ارائه دادند كار جدي و موفقي بود يا نوآوري خوبي بود و آقاي فلاني كارش از نظر به قول خودتان فلسفي در رده پاپ و عامه پسند قرار مي گيرد. منتها چون هيچ وقت شما به شنونده كد نمي دهيد، آنها احساس مي كنند كه به فرض كارهاي آقاي عليزاده از نظر شما مردود است و در صورتي كه شما مي گوييد چنين نيست. اين نشاني دادن خيلي به تفهيم مطلب و آن نظري كه شما داريد، كمك مي كند.
- من تنها از نظر فلسفي تقسيم مي كنم كه برخي از كارها جدي هستند و بعضي از كارها عامه پسند. تقسيم فلسفي وارد جزئيات نمي شود، در كل است. اگر در جزئيات برود، آن گاه مي شود تقسيم علمي و بعد بايد بتوانيم باز كنيم. بنابراين اگر بخواهم نام ببرم، نمي شود چون نسبي است. خراب كاري مي شود و از يك طرف ديگر هنرمندان مربوطه را (در تمام زمينه ها) من واقعاً هم دوستشان دارم و هم احترام مي گذارم. به نوعي انگار رودربايستي دارم و دلم نمي خواهد به اين هنرمند بگويم شما موسيقيداني در گروه عامه پسند هستيد. دلم مي خواهد بگويم شما موسيقيدان با ارزشي هستيد، شما خواننده خوبي هستيد. بنابر اين اسم نمي برم. ولي در گروهي كه تقسيم مي كنم، مي گويم موسيقي پاپ ما ضعيف است. خوانندگان موسيقي پاپ  ما ضعيف و بد مي خوانند. البته استثناء وجود دارد. ممكن است يك خواننده عالي باشد. ولي اگر بخواهم اسم ببرم، چون كار، بار ارزشي پيدا مي كند. در نتيجه آن شخص ناراحت و دل خور مي شود و دلش مي رنجد. از طرفي در تفكر سنتي ما اين رنجاندن كار خيلي بدي است. خدا نكند كه ما كسي را از خودمان برنجانيم. دوست داريم همه را با خودمان دوست بكنيم و اين مهرورزي را با هم داشته باشيم. من در يك جاهايي كمي تأسف مي خورم از همين نارسايي مفاهيم و اين طور پيش مي آيد كه بعضي از هنرمندان فكر مي كنند، يا تصور مي كنند، واقعاً ما آن شيوه ها را قبول نداريم و يا نوآوري را دوست نداريم. در صورتي كه اصلاَ چنين چيزي نيست. فرصت طرح اين مطالب پيش نيامده است تا خوب توضيح داده شود. يك مقدار اوايل كار هر چيزي كه شروع مي شود، هيجانها زيادتر است و يك مقدار مطالب تندتر مي رود. اگر اين تجربه را من در جواني داشتم، اصلاً به اين جاها كشيده نمي شد. به خاطر اين كه آنجا اين نوع برخورد كمي شديدتر است، ولي وقتي آرام آرام جلو مي رويم يك مقدار تعديل مي شود و آن حرفهايي كه در جواني هست يا مقاله ها يا كتابها نشان مي دهد كه هيچ غرضي در كار نبوده است جز شناختن يك فرهنگ غني از موسيقي اي كه داريم.

هنر
اقتصاد
انديشه
زندگي
ورزش
|  اقتصاد  |  انديشه  |  زندگي  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |