پنجشنبه ۲۵ دي ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۸۳
انديشه
Front Page

علم عقيم
001203.jpg

دكتر محمدنبي سربلوكي
مطلب حاضر به دنبال آن است تا به تحليل عدم رشد علم و فناوري در ايران بپردازد. نويسنده براي اين منظور ابتدا به عصر دانايي و برخي ويژگي هاي آن مي پردازد و سپس آن را موتور محرك دنياي كنوني معرفي مي كند. اما دغدغه نويسنده بيشتر حول اين موضوع مي چرخد كه ايران چگونه خواهد توانست به خوبي از عقب ماندگي هاي علمي و تكنولوژيك برهد و در خلال اين رهايي چگونه مي تواند مبنا و پايه حركت خود را «تحقيقات علمي» قرار دهد. با هم مي خوانيم.
گروه انديشه
برو قوي شو اگر راحت جان طلبي
كه در نظام طبيعت ضعيف پامال است
۱- قطار جهاني
در توصيف زمان حاضر تعابير و نام هاي گوناگوني به كار برده مي شود: دوران فراصنعتي، عصر ارتباطات، دوران علم و فناوري، عصردانايي، دوران پسامدرن،... به هر روي يكي از شاخصه هاي بارز آن اين است كه علم و نهال بارورش يعني فناوري  بيش از هر عصر و زمان سرنوشت آدميان را رقم مي زند و با آهنگ تندتري فراگردهاي اقتصادي- اجتماعي، سياسي، فرهنگي... كشورها و جماعات را متأثر مي سازند. اما همه اين موارد ناشي از چيست؟ طول عمر فناوري كه تا پيش از اين ده ها سال بود به ۵ تا ۱۰ سال كاهش يافته و كمتر هم مي شود. از اين حيث ۵۰ درصد محتواي كتب درسي بايد همه ساله مورد بازبيني و تغيير قرار گيرد. اگر روزي در گوشه اي با يك راديو دلخوش بوديم امروز ارتباطات ماهواره اي و شبكه اينترنتي مرزها و حريم هاي ملي و فردي را درنورديده، تبادل اطلاعات و انديشه ها را تا دل اتاق هايمان رسانيده و امنيت شخصي و ملي را به هم ريخته است. از تربيت فرزند گرفته تا زبان هاي محلي و ملي در معرض خطر قرار دارند. هنگامي كه به آساني بتوان با زبان اينترنتي(انگليسي) با ديگر مردمان و يا بانك هاي اطلاعاتي تماس و ارتباط آني برقرار كرد و به هرگونه پرسش يا نياز خود پاسخ داد، چه نيازي به زبان مادري و آموزگار و دانشگاه محلي؟ براي نمونه دانشگاهي ممتاز چون ام آي تي(كه ۶ درصد از يك هزار استاد آن از برندگان جايزه نوبل هستند) سال پيش اعلام كرد كه تمامي دروس خود را براي استفاده جهانيان مجانا بر روي شبكه اينترنتي مي گذارد، آيا در چنين شرايطي هيچ دانشگاه جهان سومي ياراي رقابت دارد؟
آشنايي ايرانيان با دستاوردها و پيشرفت هاي كشورهاي صنعتي دست كم دويست سال سابقه دارد و از آن زمان تاكنون جامعه ما در آرزوي دستيابي به توانايي هاي آن كشور ها تلاش و كوشش بسيار كرده و مي كند، اما همچون تشنه اي در پي سراب دويده و محروم مانده است.
۲- لكوموتيو جهاني
لكوموتيوي كه قطار جهاني را به دنبال خود مي كشد كجاست و نيروي رانش خود را از چه منبعي مي گيرد؟ اغلب گفته مي شود كه خاستگاه اصلي اين روند ابزارگرايي و ماشين گرايي يعني جايگزيني ابزار و ادوات به جاي نيروي جسماني و فكري بشر است. اگر زماني گفته مي شد كه ابزار توليد و تغييراتش محرك تاريخ است امروزه شايد ديگر اين گفته چندان مناسب و درست نباشد زيرا اكنون علم و تغييرات آن حرف اول را مي زنند كه آن هم سرشتي نرم افزاري دارد. چهل سال پيش مك جرج باندي سياستمدار آمريكايي ادعا كرد كه آمريكا لكوموتيو قطار جهاني است، اين در حالي است كه اكنون علم و فناوري واجد چنين نقشي هستند، نه يك كشور خاص.
۳- شكوفايي و باروري علم
اگرچه بذر علم استعداد باروري و ايجاد تحول را دارد اما به تنهايي و در هر مكاني نمي تواند شكوفا شود. ثمربخشي بذر علم دست كم دو شرط ديگر دارد. يكي تبديل شدن به نهالي موسوم به فناوري مناسب در سايه حمايت و پرورش توسط نهادهاي ذي ربط و ديگري سرمايه  گذاري بر روي فناوري حاصل توسط سرمايه هاي سوداگر و ماجراجو. برنامه اغلب كشورها براي پيشرفت با توسل به فناوري هاي نوين به منظور دستيابي به سه هدف اصلي دنبال مي شود: ايجاد ثروت ملي، بهبود كيفيت زندگي و افزايش امنيت ملي.
001206.jpg

تفاوت بارز ميان امروز و ديروز اين است كه دگرگوني هاي امروزي بيشتر نرم افزاري هستند. به همين دليل امروزه كارآفريني را تنها به معني اشتغال در صنايع نمي پندارند، بلكه هدف را تكوين پيشرفته ترين صنايع كه به بالاترين تخصص ها و كمترين نيروي انساني نيازمند است، مي دانند. با اين تصور هر جامعه يا كشوري كه در سه زمينه يادشده(علم، فناوري، سرمايه  سوداگر) توانمند باشد شرط لازم براي بارور كردن علم يا به عبارتي استعداد دستيابي به ارزش افزوده و در نتيجه پيشرفت را دارا است. كمبود يا ناهماهنگي در هر كدام از اين سه عامل خودبه خود مانع از باروري علم و تحقق پيشرفت مي شود. داشتن ثروت يا منابع طبيعي(مانند ايران) به تنهايي راه به جايي نمي برد، البته علم هم در جايي به تعالي مي رسد كه امكاناتش باشد و محال است كه كشوري وامانده بتواند در علم حرفي براي گفتن داشته باشد. براي نمونه كشورهايي چون سوئيس و ژاپن كه از منابع طبيعي چون نفت يا معادن برخوردار نيستند درزمره علمي ترين، ثروتمندترين و مرفه ترين كشورهاي جهان اند؛ زيرا هر سه عنصر ياد شده را در سطح مطلوب و هماهنگ دارند و در نتيجه توان ايجاد و بهره وري از ارزش افزوده را دارا مي باشند. علم در اين كشورها علم نعيم است و خود به منزله ارزش و ثروت شناخته مي شود. امروزه ديگر سرمايه داران و كارگران(يقه  آبي ها) قهرمانان اقتصاد شناخته نمي شوند، بلكه يقه سپيدهاي نوآور(مغزها) چنين مقامي را پيدا كرده اند. از اين رو است كه بيش از ۹۰درصد از دانشمندان تاريخ بشر زنده هستند.
۴- جهان دو قطبي
كشورهاي صنعتي سرمايه قابل توجهي (۵ تا ۶ درصد توليد داخلي) را به پژوهش در پيشبرد علم و خلق فناوري اختصاص مي دهند تا پيوسته در مقام ممتازشان باقي بمانند. در حالي كه كشورهاي جنوب نه مي توانند و يا حتي به زور پنج درصد براي پژوهش هزينه مي كنند تازه از اين سرمايه گذاري اندك هم نمي توانند بهره وري كنند و ارزش افزوده و رفاه اجتماعي به بار آورند. از اين رو به روشني ديده مي شود كه جهاني دو قطبي پديد آمده است كه به طور فزاينده اي قطبي تر مي شود. يك قطب را عمدتاً چند كشور پيشرفته صنعتي نيمكره شمالي(شمال) كه مولد علم، خالق فناوري، واجد تجربه، صاحب ثروت هاي سوداگر، و صادركننده همه چيز هستند، تشكيل مي دهد و قطب ديگر (جنوب) را شمار زيادي از كشورهاي فاقد علم و فناوري، واردكننده و وابسته. با وضع موجود كشورهاي جنوب انگار توان سدكردن راه نفوذ فرآورده ها و فرهنگ شمال را ندارند و چاره اي جز خم شدن و پذيرش حاكميت و تحميل هاي قطب ديگر نمي شناسد. همواره ابتكار عمل در دست شمال است و جنوب را به دنبال خود مي كشاند. بدين ترتيب چنان وابستگي هاي شديد و روزافزوني ميان حاكم و محكوم پديد آمده كه انگار لازم و ملزوم يكديگرند. تبادل نامه الكترونيكي(ايميل) براي اقصي نقاط دنيا فراهم شده اما سر نخ آن تنها در دست يك كشور يعني ايالات متحده است. اكنون كه همه كشورها مجبور به بهره برداري از شبكه جهاني اينترنت هستند، آمريكا با انحصاري كه اين كشور بر شبكه مزبور دارد، هر گاه بخواهد مي تواند كشور يا منطقه اي را محروم سازد. چگونه مي توان تهديدهاي ناشي از انحصار وحشتناك نظام نوبنياد «سازمان  تجارت جهاني» بر سرنوشت كشورها را ناديده انگاشت؟ اين ائتلاف شركت هاي بزرگ سرمايه داري براي نخستين بار كل دنيا به ويژه كشورهاي جنوب را به شكل مستعمره كم توان در دست صاحب سرمايه درآورده و مي آورد. حكومت سازمان تجارت جهاني تصميم مي گيرد چه كالاهايي در كجاي دنيا توليد و در كداميك از كشورهاي جهان به مصرف برسد. شمال از همه گونه تجربه و امكانات و ابزار علمي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي، هنري، نظامي و... به عنوان اهرم هايي توانمند در تسلط شان بر كشورهاي جنوب برخوردارند و بهره مي گيرند.
۵- علم و ثمر بخشي آن در ايران
آمار موجود نشان مي دهد كه گرچه جمعيت ايران تقريباً دو برابر و عايدات سرانه حاصله از فروش نفت به يك هشتم آن در پيش از انقلاب رسيده، تعداد دانشجويان ده برابر و تعداد فارغ التحصيلان به ۲۰۰۰۰۰ نفر در سال رسيده و نزديك به ۱۵۰۰ نفر در رشته هاي علوم و مهندسي موفق به دريافت گواهينامه دكترا شده اند. در يكي دو سال گذشته انتشار مقالات علمي كشور در مجلات بين المللي، رشد ۶۰۰ درصدي داشته و براي نخستين بار تعداد آنها از ۲۰۰۰ در سال متجاوز است، رتبه ايران در سطح بين المللي از اين لحاظ چهل وسوم است. اما در همين حال از لحاظ اقتصادي توليد سرانه ايران در حدود ۱۵۰۰ دلار(يك بيستم سيصد هزار دلار كه شايستگي  آن را داريم) و تنها ۲ درصد از تجارت جهاني(در مقايسه با ۳ درصد در سال ۱۳۵۷) به ما تعلق دارد. ساير آمارها و شاخص ها نيز حاكي از ناكارآمدي ما تقريباً در تمامي زمينه هاي اقتصادي- اجتماعي- بهداشتي- رفاهي- امنيتي است. اين مسائل چنان چشمگير و فراگير هستند كه گمان نمي رود نياز به برشمردن آمار و ارقامي باشد.
۶- نظام بهره  وري از علم
001188.jpg

امروزه توليد كالا اغلب به شيوه صنعتي انجام مي شود نه سنتي. به عبارتي توليدات صنعتي مستلزم تمركز سرمايه ، به كار گرفتن انواع تخصص ها و فنون پيشرفته و شيوه هاي كارآمد مديريتي هستند. پيدايش اين روند توليدي خود نتيجه تكامل يكصد و پنجاه الي دويست سال تجربه بشري در توليد انبوه است. پيدايش توليد صنعتي از مسير علم فناوري صنعت مي گذرد. به اين معني كه نقطه شروع پيدايش صنايع امروزي در آزمايشگاه ها و مراكز علمي است (درست مانند بذري كه در اثر پرورش در محيط مناسب گياهي استوار مي شود) اگر در گذشته براي رسانيدن يك دستاورد علمي از آزمايشگاه به مرحله توليد در يك واحد صنعتي ۱۰ الي ۲۰ سال وقت لازم بود، امروزه به دليل تجربه فراوان، وجود انواع متخصصان، نرم افزارها و برنامه هاي شبكه سازي... زمان لازم براي گذار از آزمايشگاه تا صنعت بين ۵ تا ۱۰ سال و گاه به يكي دو سال و در مواردي به چند ماه كاهش پيدا كرده است.
چنانچه انتظار مي رود دانشگاه متولي آموزش عالي، تربيت متخصص و انجام امور پژوهش (عمدتاً بنيادي) به منظور گسترش مرزهاي دانش است (به عبارتي توليد مقالات علمي و متخصص). صنعت هم طبق انتظار مسئول توليد فرآورده هاي صنعتي است. ركن سوم يعني مراكز پژوهش و گسترش (تحقيق و توسعه R•D) (دولتي و خصوصي) نقش رابط ميان دانشگاه و صنعت را دارند و از طريق كاربردي كردن طرح ها و معرفي و تحويل آنها به صنعت اين وظيفه را انجام مي دهند و اصولاً از اين طريق حيات خود را تأمين مي كنند (توليد اختراعات و فناوري هاي نوين). اين مراكز در زمان ها و كشورهاي مختلف نام هاي گوناگوني يافته اند (مانند پارك هاي تحقيقاتي، پارك هاي علمي- صنعتي، انكوباتورهاي علمي- صنعتي). رسالت و حيات مراكز «پژوهش- گسترش» در گرو خلاقيت و توليد فناوري هاي نوين و كارآمد مي باشد و نه صرفاً انتشار مقالات علمي. حتي برخي از ابداعات و اختراعات مهم اين مراكز براي سال ها مكتوم نگه داشته مي شوند تا ديگران از آنها بي خبر باشند و خود را از رقابت در امان دارند.
001194.jpg

راه هاي گوناگوني براي اصلاح صنعتي شدن كشورها برگزيده شده است كه برخي فريبنده و برخي درست هستند.
مي گويند زماني كه جواهر لعل نهرو وزير وقت هندوستان به ايران آمده بود وي را به بازديد برخي صنايع برده بودند تا ايشان عقب ماندگي صنايع ابتدايي هند را بهتر درك كنند. ايشان در موقعيتي مناسب گفته بود: آنچه مي بايد گفت اين است كه من كارخانه هاي معظمي ديدم اما صنعتي نديدم. اين سخن براي ميزبانان گران آمد.
در اين گونه صنعتي شدن فقط پول (و يا نفت يا مواد اوليه ديگر) مي دهيم و تأسيساتي را ساخته و آماده از خارج وارد مي كنيم و خط توليد به راه مي اندازيم اما تقريبا هيچ گونه فناوري انتقال نمي يابد. راه ديگر شبيه كاري است كه در كشورهايي چون هند يا چين درباره برخي صنايع صورت گرفته است. آنها با داشتن يك زيربناي «علمي- فناوري- صنعتي» بومي توانسته اند برخي فناوري ها را از خارج خريداري و به آساني بر زيربناي بومي خود پيوند زنند و موفق باشد. زيرا هم نيروي تخصصي آن را داشته اند و هم امكانات اوليه خلق فناوري (مراكز پژوهش- توسعه) مربوطه را. راه ديگر كاري است كه ظاهراً ما با صنعت اتومبيل كرده ايم و تازه پس از ۳۵ سال (در حالي كه در همه دنيا مي خواهند ختم اتومبيل سازي را بگيرند!) دارد در داخل كشور ريشه مي كند و سر انجام راه اساسي تر اين است كه با استفاده از علوم و دانشمندان و آزمايشگاه هاي خود شروع كنيم و از صفر به خلق فناوري بپردازيم و سپس به صنعت تكامل دهيم. طبيعي است كه اين راه در عين حالي كه خيلي اساسي است، بسيار كند است و ممكن است ساليان سال طول بكشد و جامعه را مدت ها از محصول مورد نياز در اين جهان پر زرق و برق محروم دارد كه شايد تحمل آن ميسر نباشد. هند و چين خيلي از صنايع خود را به همين زحمت به وجود آورده اند.
جاي بسي تأسف است كه مي بينيم كشور ما دقيقاً نادرست ترين شيوه ها را در صنعتي شدن برگزيده است. تنها كاري كه براي مراكز تحقيقي ما باقي مانده، ارايه برخي خدمات به واردكنندگان، صنايع و برخي نهادها و انجام برخي تحقيقات خودجوش و نشر مقالات است. از اين رو برخي از آنها به تربيت دانشجو نيز پرداخته اند (كه اين هم از وظايف دانشگاه ها است) دانشگاه ها هم كه سرچشمه و انتقال دهنده علم و متخصص به اين مراكز تلقي مي شوند، به دليل عدم نياز و بدون توجه به مسايل ياد شده به كار خود مشغول مانده اند و عمدتاً به مراكز اعطاي مدرك تنزل يافته اند، زيرا از ايفاي نقش اصلي خود محروم مانده اند. در نتيجه دچار بي مهري جامعه شده و به خاطر انواع محروميت هاي اجتناب ناپذير روز به روز ضعيف تر شده اند. در نتيجه حتي يك اختراع با فناوري ارزنده از كشور ما به جهان عرضه نشده است بنابر اين همه چيز عقيم مانده است. نه فناوري جديدي پديد آمده و نه به طبع آن صنعتي! شاهد اين امر گزارش هاي سالانه درباره وضعيت سرانه مقالات منتشر شده پژوهشگران (بدون توجه به كيفيت شان) در مقايسه با كشورهاي صنعتي جهان است. (جدول زير)
در ايران و جهان توزيع پژوهشگران ميان مراكز دانشگاهي و غيردانشگاهي حدوداً به نسبت ۱ به ۲ است و چنانچه گفته شد پژوهشگران مراكز غيردانشگاهي در كشورهاي صنعتي كارشان عمدتاً ايجاد فناوري هاي نوين است كه به شكل ثبت اختراعات ظاهر مي شوند.
از اين رو بخش اعظمي از پژوهشگران اين كشورها در نشر مقالات علمي نقشي ندارند و در نتيجه سرانه نشر مقاله پژوهشگران در اين كشورها چندان بالا نيست ولي به عكس سرانه ثبت اختراع آنها بسيار قابل توجه است (براي نمونه در ايالات متحده روزانه حدود ۶۰۰ اختراع تأييد و سند مي گيرد و يا در كره جنوبي در سال ۱۹۹۹، ۱۳۰۰۰۰ ثبت اختراع پرونده شده است). در حالي كه ديديم پژوهشگران كشور ما شمار بسيار بسيار ناچيزي اختراع در مراجع معتبر بين المللي به ثبت رسانده اند. يعني نظام آ موزشي- تحقيقاتي كشور ما شبيه موتور اتومبيلي است كه به حال خلاص مي چرخد، سوخت مصرف مي كند، سروصدا و هوا را آلوده مي كند، اما كار مفيدي انجام نمي دهد.
برخي پيشنهادها
با توجه به تجربيات تلخ و دردناك و طولاني  در وابسته شدن كشور به خارج بايد اراده كنيم، كمر همت ببنديم و طرح هايي جامع براي رفع وابستگي از يكسو و تكوين فناوري ها و صنايع داخلي از سوي ديگر تدوين و به اجرا درآوريم، در اين راستا شايد راه هاي پيشنهادي زير در گشايش مشكلات نام برده سودمند باشد.
۱- هر تدبيري كه موجب كاهش واردات و يا تقويت بنيه فناوري و صنعتي كشور بشود مانند:
الف- تدوين قوانين و مقرراتي كه ورود كالاهاي غيرضروري را محدود و كالاهاي ضروري را تا زماني كه توليد داخلي رونق يابد محدود كند (مانند ماليات تصاعدي...)
ب- رسيدگي جدي به مشكلات و نيازهاي يك يك صنايع (چه بومي، چه وابسته) توسط تيم هاي تخصصي از مراكز پژوهشي- صنعتي و كوشش در رفع آنها از طريق ارائه فناوري ها و يا محصولات مورد نيازشان.
ج- اعتماد صاحبان صنايع به متخصصان داخلي و جلب مشاركت آنان در گشايش مشكلات صنايع.
۲- اتخاذ تدابيري كه باعث تقويت توانايي هاي مراكز پژوهش- گسترش و خوداتكايي (خودگرداني) آنان بشود مانند:
الف: تقويت تجهيزات و امكانات پژوهش ، افزايش نيروي پژوهشگر، استخدام نيروهاي تخصصي در زمينه هاي جديد، گشايش اين مراكز در تمامي مراكز استان ها و شهرهاي صنعتي كشور و منطبق بر نيازهاي هر منطقه، تأسيس مراكز تخصصي جديد و متناسب با زمانه. جلب متخصصان ايراني مقيم خارج و...
ب- هدايت فعاليت هاي اين مراكز به سوي مسير و رسالت اصلي شان (توليد اختراعات و فناوري هاي كارآمد و مورد نياز) به جاي پرداختن به رسالت دانشگاه ها (يعني نشر مقالات صرفاً علمي و تربيت متخصص)!
ج- اعمال مديريت هاي درست و متناسب با رسالت اين مراكز و سوق دادن آنان به سوي خودگرداني مالي.
د- تدوين مقررات براي تشويق صنايع و صاحبان سرمايه در پديد آوردن فناوري هاي نوين با اشتراك مساعي و انتفاعي با مراكز فوق يا افراد مبتكر و پژوهشگر.
ه- وضع قوانين و مقررات شفاف در مالكيت معنوي و حمايت از مبتكران و مخترعان و پايان بخشيدن به اوضاع مسخره اي كه اكنون در اين زمينه حاكم است.
و-تدوين و اجراي طرح تشويقي از اختراع و اكتشاف، شبيه آنچه طي يكي دو سال گذشته در مورد مقالات علمي به عمل آمده و نتايج خوبي به همراه داشته است.
ز- اعزام دانشجو به كشورهاي صنعتي پيشرفته براي تربيت متخصصان صاحب تجربه و مورد نياز اين مراكز. از طريق اجراي طرح هاي كاربردي- توسعه اي مشترك با سازمان هاي مشابه آن كشورها.
۳- اتخاذ تدابيري كه به تقويت دانشگاه ها و بالا بردن كيفيت آنان گردد، مانند:
الف- تقويت امكانات آموزشي- پژوهشي (اعم از هيأت علمي، تجهيزات علمي و آزمايشگاهي، كتابخانه، ...)، گشايش رشته هاي جديد و متناسب با زمانه و يا نيازهاي منطقه اي كشور (مانند مهندسي منابع كويري و...)
ب- جذب استادان مجرب ايران مقيم خارج و يا جلب همكاري آنان، اعزام دانشجو به خارج و تربيت متخصصان مورد نياز در برخي رشته ها.
ج - كاهش نسبت دانشجو به استاد و پايان بخشيدن به وضع اسفبار توليد انبوه.
د- رسيدگي و بازرسي دقيق به كيفيت آموزش در كليه سطوح به ويژه دوره هاي دكترا و اصلاح نقايص آنان.
ه- تقويت همكاري هاي علمي- پژوهشي با دانشگاه هاي صاحب نام دنيا.
و- تمام وقت كردن استادان و پژوهشگران، بهبود وضع معيشتي آنان و پايان دادن به بدعت مخرب حق التدريس،...
۴- اتخاذ تدابيري كه موجب پيدايش صنايع نوين در كشور گردد، مانند:
زيست فناوري، فناوري هاي ظريف، مهندسي ژنتيك، واكسن هاي جديد، كاتاليست ها، زيستمواد، نرم افزار، الكترونيك ظريف، آفتكش ها، داروها و اسانس هاي گياهي،...

تازه هاي نشر در جهان
پژوهشي در گسستگي نظام آمريكا

001212.jpg

فراتر از امپراتوري، پژوهشي در گسستگي نظام آمريكا
مؤلف: ايمانوئل تاد
مترجم: محمد زكريا اسماعيل
سال چاپ: ۲۰۰۳
ناشر: «الساقي» لندن
شماره صفحات: ۲۲۳ صفحه
ناشر درباره اين كتاب مي نويسد: امپراتوري آمريكا از گسست دروني خطرناكي رنج مي برد كه نمايانگر افول و زوال آن است. ايالات متحده آمريكا، اين خطر را درك مي كند و اين امر «سردرد» سياسي آمريكا را باعث شده كه نتيجه آن «جنگ هاي نمايشي» كوچك عليه تروريسم و برضد افغانستان و عراق به منظور مخفي نگاه  داشتن حقيقت ضعف و نزديك بودن فروپاشي نظام آن است.
ايمانوئل تاد كه فروپاشي امپراتوري شوروي را پيش از وقوع، پيش بيني كرده بود، ايالات متحده آمريكا را از سرنوشت مشابه بر حذر مي دارد و سستي و ضعف اين نظام را نشان مي دهد. وي معتقد است كه ركود اقتصادي مستمر و كاهش توان اقتصادي،  نظامي و ايدئولوژيك آمريكا به اين كشور اجازه نمي دهد تا عملاً بر جهاني كه بسيار گسترده شده سيطره يابد و همه اينها نشانگر فروپاشي رؤياي امپراتوري آمريكاست.
ايالات متحده آمريكا، واپسين نبرد خود را براي چيرگي بر جهان خواهد باخت، زيرا توان خود را براي چيرگي بر محورهاي اقتصادي جهان (اروپا، روسيه، ژاپن و چين) از دست داده است و اگر براي اثبات توان خود اصرار ورزد، موفق نخواهد شد و ناتواني خود را به جهانيان نشان خواهد داد و سقوط امپراتوري اش را شتاب خواهد بخشيد.
فرويد و غيراروپايي ها
001215.jpg

فرويد و غيراروپايي ها
مؤلف: ادوارد سعيد
سال نشر: ۲۰۰۳
ناشر: دارالآداب
ادوارد سعيد در اين كتاب با كمك نظريه هاي ادبي، اجتماعي و باستان شناسي، پژوهشي را درباره تأثير ژرفي كه كتاب «موسي و توحيد» فرويد مي تواند در سياست امروزين خاورميانه ايجاد كند، ارايه مي دهد.
سعيد بر اين باور است كه فرضيه زيگموند فرويد مبني بر اين كه موسي، مصري بود، هرگونه سخن درباره هويت «ناب» را سست مي نمايد و البته منظور وي همانا هويت ناب يهودي است كه بنيادگذاران اسرائيل از آن بهره گرفتند.
ادوارد سعيد مي گويد: بدون درك قيد و بندهاي نهفته در هويت نمي توان در آن تعمق نمود.
مؤلف معتقد است، اگر چنين معناي غيرمتصلبي كه فرويد ارايه مي دهد با سياست عملي آميخته شود مي تواند اساسي براي راه  حل مسأله فلسطين باشد اما گرايش وحشيانه اسرائيل براي تحميل يك دولت انحصاري يهودي، معناي گذشته پيچيده و فراگير را نفي مي كند.

تازه هاي انديشه
حق و باطل از ديدگاه قرآن

001197.jpg

آيت الله شهيد دكتر بهشتي/ بنياد نشر آثار و انديشه هاي آيت الله شهيد دكتر بهشتي/ انتشارات بقعه/ چاپ سوم/۱۳۸۲/۷۰۰ تومان.
اين كتاب مجموعه اي از چهار گفتار از شهيد آيت الله بهشتي است كه سه گفتار نخست آن با پرسش درباره معنا و مفهوم حق و باطل آغاز مي شود و در ادامه به دو مفهوم به ظاهر آشتي ناپذير از حق به مثابه «واقعيت»  و «حقيقت» مي انجامد. ايشان سپس به شرح و بسط مفاهيم اين واژه ها و ارتباط منطقي آنها از ديدگاه قرآن و سرانجام به تبيين مفهوم اعتقاد به پيروزي حق بر باطل مي پردازند. موضوع گفتار چهارم «تسليم حق بودن» است كه از سلسله مباحث تفسير قرآن ايشان كه در جلسات هفتگي بين سالهاي ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۴ ايراد شده، برگزيده شده است.
كتاب از نظر محتوا حاوي نكات بديعي است و مهمتر اين كه قرآن را به مثابه منبع حيات بخش و گره گشاي معضلات زندگي انساني مطرح مي كند.
دو كتاب از انتشارات بقعه
به زودي از انتشارات بقعه دو كتاب منتشر خواهد شد. كتاب نخست،  تحت عنوان «ابومسلم نامه و نقش آن در تاريخ اجتماعي صفوي» نوشته «دكتر محجوب الزويري» است. اين مجموعه كاري تحقيقي است كه به بررسي متون و روايات مختلف در مورد نقش «ابومسلم» در مناقشه ميان فقها و صوفيان مي پردازد و در ادامه از رابطه «ابومسلم نامه» در شكل گيري فرهنگ سياسي عصر صفويه، سخن به ميان مي آورد.
كتاب بعدي نيز از مجموعه آثار مربوط به ديدگاهها و انديشه هاي «شهيد دكتر بهشتي» تحت عنوان «امامت و رهبري» است كه در آن مباحثي چون مرجعيت،  ولايت، رهبري و امامت بررسي شده است.
«حماسه كوير»
انتشاري جديد از «نشر علم»
001209.jpg

«حماسه كوير» كتاب جديد دكتر محمد ابراهيم باستاني پاريزي است كه نشر علم آن را منتشر كرده است.
به گزارش ايلنا، اين كتاب حاوي مجموعه مقالات ادبي و تاريخي دكتر باستاني پاريزي است كه اخيراً منتشر شده است.براساس اين گزارش؛ «ميان دو سنگ آسياب»، «روستازادگان دانشمند»، «معجزه روستا»، «ده و بازده» و «روستا گهواره فرهنگ» عنوان بعضي از مقالات اين كتاب است.

گزارش انديشه
ميعاد لوتر و سهروردي

001200.jpg

دكتر سيد جواد طباطبايي يكي از سخنرانان همايش بزرگداشت يكصدمين سالگرد تولد هانري كربن بود كه توجه پژوهشگران و دانشجويان را به وجه ديگري از تفكر كربن كه در سايه باقي مانده بود جلب كرد و آن خاستگاه هگلي كربن تحت تأثير وي از استادش الكساندر كوژو بود.
وي سپس به ديگر شاگردان كوژو كه با الهام از رويكرد او جايگاه درخور توجهي در فلسفه فرانسه يافته بودند اشاره كرد. كوژو كه در دانشگاه هايدلبرگ آلمان نزد ياسپرس درس خوانده بود به مدت سه سال (از ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۶) در دانشگاه پاريس به تدريس سطر به سطر كتاب پديدارشناسي روح هگل پرداخت. او تفسير خاصي از هگل عرضه كرد كه بسياري از كساني كه در درس او شركت مي كردند در مقابل اين تفسير كوژوي موضع مخالفي گرفتند. اين موضع گيري ها يكي از وجوه سلبي تأثير هگل بر فلسفه هاي جديد است.
به گفته طباطبايي، كربن نيز متوجه شده بود كه در تفسير نوعي از فلسفه آلماني از جمله هگل و هيدگر چيزي وجود دارد كه بعداً به آن دولت توتاليتر و تماميت خواه لقب دادند. طباطبايي در ادامه با نقل خاطره اي از قول دكتر سيد حسين نصر كه در گفت وگويي بر روي تپه هاي استراسبورگ در مرز فرانسه و آلمان با كربن داشت، ادامه داد: از زماني كه فلسفه ايراني را شناختم ديگر نيازي نداشتم كه از اين مرز بگذرم.
وي در ادامه با اشاره به اينكه كربن با زبان و متن هاي پهلوي آشنا بود و پس از اينكه ماسينيون كتاب حكمه الاشراق سهروردي را به او داد، مسيرش عوض شد گفت: كربن نه يك ايران شناس به معناي دقيق كلمه و نه اسلام شناس بلكه يك فيلسوف قرن بيستم اروپايي است كه اگر كاري انجام مي دهد در ادامه سنت اصيل فلسفه اروپايي است كه از سقراط آغاز مي شود و تا هيدگر و بعد از او ادامه مي يابد. به اعتقاد من كربن يك فيلسوف جديد ايراني است كه به نحو تناقض آميزي فرانسوي بود.
به اعتقاد طباطبايي، كربن در تقابل فلسفه هاي ايراني با تفسير كوژوي هگل مي ديد كه اين تفسير به راحتي راه را بر يك نظام توتاليتر باز مي كند. كربن كاتوليك به خلط ميان دين و دنيا در كليسا به خوبي آگاه بود و مباني نظري موضع گيري جنبش اصلاح  ديني در مقابل آن را نيز مي دانست.
چيزي كه در اين ميان به نظر طباطبايي حائز توجه بيشتري است اين موضوع بود كه با همه اين تفاسير آشنايي كربن با تفكر و فلسفه ايراني از طريق ايران نبود بلكه او با فكر منسجمي كه از انديشه سلبي هگلي و شايد هيدگري داشت به سراغ ايران و فلسفه ايراني آمد ...
طباطبايي با مقايسه دو قول از كي يركه  گر و سهروردي مبني بر اينكه وحي نمي تواند در نهاد يا جمعي تجسد يابد تأكيد كرد كه كربن متوجه شده بود كه در مقابل تفسير پولس قديس از كتاب مقدس سهروردي راه ديگري را پيش مي نهد كه راه را بر تجسد وحي مي بندد.
وي در ادامه سخنان خود با ذكر خاطره اي از قول دني روژمون اظهار داشت: روژمون در نوشته خود كه در جشن نامه كربن منتشر شده حكايت كافكا را در مورد روستايي و كاخ عدالت نقل مي كند و مي گويد كه دين دري است كه بر فرد باز مي شود و تنها بر فرد و هر كس در حد خودش مي تواند از آن گذر كند و مانند كليسا ادعاي تجسد اين امر الهي را بكند جز به نظام توتاليتر دنيوي نمي تواند برسد.
001191.jpg

وي سخنان خود را چنين ادامه داد: كربن با تكيه بر كلام سهروردي و لوتر حاملان كلام الهي را همان قهرمانان قصه غربت غربي مي ديد و از ديدگاه اگوستيني و لوتري چنين استنباط مي كرد كه اگر كليسا را چنان بفهميم كه تجسد كلام الهي باشد غربت غربي از بين مي رود. كليساي عيسي مسيح به تعبير لوتر كليسايي با جسم لطيف است و تا آمدن ملكوت خداوند به اين دنيا وضعيتش وضع كليساي ظاهري نيست بلكه همان است كه در قصه غربت غربي سهروردي آمده؛ يعني در هجرت مدام است و اين قصه ماجرايي است طولاني و بي  پايان از آغاز تا انجام عالم.
به اعتقاد طباطبايي همين عدم تجسد نهاد وحي در اين دنيا براي كربن ميقات لوتر و سهروردي است. كربن به عنوان يك فيلسوف غربي در عصر خالي از وحشت كليساها نبود و مسئله اش اين بود كه چگونه مي توان انسان را از قيد تجسدها رهاند؟ به اين ترتيب در فلسفه هايي كه از نظر ما معنوي اند يك معناي ظاهري وجود دارد و كربن به عنوان يك فيلسوف توانسته بود اين ديالكتيك بين ظاهر و باطن را پيدا كند.

|  اقتصاد  |   انديشه  |   زندگي  |   ورزش  |   هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |