يكشنبه ۲۸ دي ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۸۶
هنر
Front Page

نگاهي به ۶ مقام بخارايي فضل الدين شهاب اف
پژوهشي ماندگار
001299.jpg
001296.jpg

اين نوشتار،نگاهي دارد به موسيقي تاجيكي و از اين رو نگارش فارسي تاجيكي آن تغيير نيافته است.
او ناخن به پرده دل مي زد. نواي ساز تنبورش ما را به سوي اصل خويش مي برد. آن قدر صداي تنبورش به نغمه آمده بود كه انگشتان بالاي پرده، راه سوي كعبه قلبها را مي جست. ساز تنبور بزرگترين موسيقي تاجيكان شش مقام را روي هنر آورده و وارث اين گنجينه، مرد مقام دان و مقام سرا، تنبوري چيره دست فضل الدين شهاب اف الم بردار و نامبردار شش مقام، موسيقي والاي تاجيكان است.
او بزرگترين داننده موسيقي كلاسيك، آهنگساز، مطرب، سراينده، معلم و استاد استادان مقام سرا بود، صداي تنبور را مثل او تا به حال كسي سوي فلك نبرده است. او مكتب خاصه تنبور نوازي خود را داشت. هنگام سرودخاني اش تنبور را به خروش مي آورد و نوايش به فلك مي پيچيد.
فضل الدين شهاب اف عروض دان و شعر شناس بود، از اين رو هنگام به ادوار گرفتن كتابهاي «شش مقام» وظيفه پرمسئوليت انتخاب شعرهاي مقام به او واگذار شده بود.
ياران بخارايي
زمان راهبري باباجان غفوراف، دبير اول حزب كمونيست تاجيكستان در سالهاي ۱۹۴۶ تا ۱۹۵۶ به موضوع ادوار گرفتن و نشر كتاب «شش مقام» به ميدان آمد. آن زمان در دوشنبه از استادان مقام دان تنها فضل الدين شهاب اف زندگي مي كرد. براي به طور مكمل به ادوار نوشتن اين گنجينه توسط بهترين خواننده و دانندگان اصيل آهنگها و سروده هاي كلاسيكي در پايتخت تاجيكستان عاجزي مي كشيدند.
با سفارش باباجان غفوراف، استاد فضل الدين شهاب اف براي آوردن يكي از مقام سرايان بي همتا بهادور فيض الله اف، پدر احمد باباقل اف، آوازخوان فقيد تاجيك، به بخارا مي روند. آوردن اين استاد شش مقام به دوشنبه دشوار بود. زيرا بهادر فيض الله اف از گردان كاري فرار كرده و پنهان شده بود و گذشته از اين، وي شناسنامه نداشت و تنها براي سفر به دوشنبه رضايت شفاهي داده بود.استاد فضل الدين شهاب اف همه مشكلات را پشت سر كرده بهادر فيض الله اف را به پايتخت تاجيكستان آورد. نواشناس و ادوار بردار ديگر بخارايي شاه نظر صاحب اف را نيز از تاشكند دعوت كردند. سه گانه بخارايي كمر بستند به نوشتن كتاب پرارزش موسيقي تاجيكان- «شش مقام».
بعد از ادوار شش مقام
فضل الدين شهاب اف در خاطره هايش نيز آورده است كه بعد از نشر اين اثر سالها گذشتند و باز باباجان غفوراف خدمت اين سه نفر را تقدير كرد. در مجلس فرهنگستان علوم تاجيكستان در سال ۱۹۷۱ بعد از ۱۵ سال در خارج از تاجيكستان به سر بردن باباجان غفور اف مسئله تقدير مؤلفان اثر بسيار جلدي «شش مقام» را به ميان گذاشت و حكومت وقت تاجيكستان به سه گانه بخارايي- بهادر فيض الله اف، فضل الدين شهاب اف و شاه نظر صاحب اف جايزه ادبي به نام رودكي را اعطا كرد.
تنها آنسامبل مقام سرايان جمهوري تاجيكستان نيز به ابتكار باباجان غفوراف تأسيس يافته است كه در آغاز راهبري اين گروه برعهده بهادر فيض الله اف، سپس سروري اين گروه حرفه اي آوازه دار به دوش استاد مقام دان و مقام سرا فضل الدين شهاب اف واگذاشته شد. اكثر آهنگ و ترانه و سروده هاي كلاسيكي زمان راهبري اين مرد هنر به خزينه طلايي راديوي تاجيك ثبت شده است.
سروده هاي ايجاد كرده او را برنا اسحاقوا، احمد باباقل اف، حنيفه مولانوا، مظفر محيي الدين اف و ديگران تغني اندازي كرده اند. فضل الدين شهاب اف اصول و پرده كه اصل شش مقام به شمار مي رود، در تمام آهنگها و سروده هاي كلاسيكي درست به راه مانده بود. شاگردان وي با تاسف ابراز مي دارند كه با يك زنگ تلفني ناجا (البته توسط زمامداران دور) استاد فضل الدين شهاب اف اثر چاپ نشده «لغت موسيقي» خويش را كه براي تأليف و تهيه آن سالهاي طولاني زحمت كشيده بود، آتش زد.
ادامه مكتب بخارا و سمرقند در دوشنبه
001293.jpg

«شش مقام» اصلاً از دو قسمت «مشكلات» (سازي، نوازش) و «نصر» (آوازي، سرايش) عبارت است. فضل الدين شهاب اف اساساً قسمت سازي، يعني دشوارترين پهلوي «شش مقام» را با تنبور به گروه هنرمندان آموزش مي داد. از اينجا است كه قسمت سازي «شش مقام» به پرگي و كاملاً روي ادوار آمد.
بهترين هنرمندان و رامشگران آن دوران را فضل الدين شهاب اف به وايه رسانده است. برنا اسحاقوا، بايمحمد نيازاف، لاله بركه يوا، نعمان تاشتميراف و مظفر محبي الدين اف امروز خود را شاگردان اين سرآمد موسيقي كلاسيكي تاجيك مي دانند.خود فضل الدين شهاب اف از مكتبهاي هنري بخارا و سمرقند نازكيهاي هنر، هم آوازخواني و هم نوازندگي، را آموخته و نزد عالي ترين دانشمندان و مقام سرايان و مدرسان علمهاي زمانه را از خود كرده است و مرد دوتاري و تنبوري حاجي عبدالعزيز، سراينده ناتكرار را استاد خود در اين راه مي داند.
فضل الدين شهاب اف تاجيكانه مي سرود، تاجيكانه ناخون زدنهاي او در پرده هاي تنبور به ناله درمي آمد،تاجيكانه اوج و فرارش مقامها را به جا مي آورد و تاجيكانه نغمه پردازي مي كرد. «مفتون چشمت»، «يار دارم»، «اي سرود من»، «آرزو دارم»، «محير با تنبور»، «نگريد» آفريده هايي اند در خمدان قلب هر يك دوستدار هنر والا ماوا گرفته. يگانه آنسامبل دولتي شش مقام سرايان نزد كميته تلويزيون و راديو تاجيكستان امروز نام استاد فضل الدين شهاب اف را به خود گرفته است كه اين افتخار هر يكي از ماست.
چنين انديشه دارند كه آرمانهاي استاد در اين گروه هنري سالها زحمت كشيده اش پياده شده اند. گه گاهي صداي دل آشنايش، لحن تنبور دلخراشش از دوريهاي دور به گوش مي رسد و هشدار مي دهد كه صاحبان اصلي اين گنج باشيم و روح بزرگانمان را پاس داريم.

قلندر تنها

سيد ابوالحسن مختاباد
a_najva@hamshahri. org
اول: آن چنانكه از سخنان ياران، دوستان وهمكاران شادروان ايرج بسطامي بر مي آيد، وي فردي ساده، فروتن، كم ادعا، لطيف طبع، متواضع و كم توجه به امور دنيوي بود.عاطفه اي فراوان داشت كه گاه در حضور اغيار هم اين عواطف سر به غليان بر مي داشت؛ عاطفه اي كه در نهايت بر سر همان جان باخت. همه دوستان و آشنايان از زندگي فقيرانه آن زنده ياد حكايت مي كنند.
دوم: در ميان تمامي صداهايي كه در چند دهه اخير در موسيقي ايران بروز و ظهور كرد، صداي ايرج بسطامي از قابليتهايي برخوردار بود كه مي توان آن را ويژه به شمار آورد.
اوج صداي وي تقريبا رقيبي نداشت. شاهد مثال آن نوار موسم گل اش با محمدرضا درويشي است كه نتهاي آن در فواصل صدايي بانوان نوشته شده است، اما بسطامي با قابليت اعجاب انگيز حنجره خود توانست اين فواصل را بخواند. جنس صداي بسطامي نيز ويژه بود و وي تنها شاگرد استاد شجريان به شمار مي رفت كه بافتار حنجره خود را در صداسازيهاي ويژه اي كه استاد به شاگردانش آموزش مي داد، حفظ كرد و در قالب صدايي جناب شجريان قرار نگرفت.
همين ويژگي سبب شده است تا صداي بسطامي را به لحاظ طعم و رنگ ويژه آن بتوان در كنار صداي شهرام ناظري و زنده ياد محمودي خوانساري قرار داد. دو صدايي كه ويژگيهاي خاصي دارند، به خصوص صداي شهرام ناظري كه ويژه ترين صداي آوازي در ايران به لحاظ تفاوت ماهوي با ديگر صداها است.
سوم: بسطامي در رفتار شخصي بسيار به محمودي خوانساري شباهت داشت،  زندگي قلندرواري كه سود و زيان را بر نمي تابيد و حسابگريهاي خاصي را كه برخي اهل موسيقي روا مي داشتند، برخود روا نمي داشت. همين گونه نگاه به زندگي بود كه برخي را به فرصت طلبي و حتي سوءاستفاده از منش كريمانه وي واداشت. بسطامي و خلق و خوي ويژه اش براي دنياي امروز ما كه آلوده بسياري رفتارهاي سود انگارانه شده ايم، اندكي فراخ بود و شايد همين نگاه ويژه به زندگي بود كه سبب شد تا وي تمامي عطا و لقاي اين شهر لعنت زده را ببخشد و به ديار كهن و اساطيري بم كوچ كند. عجيب آنكه سوز صداي بسطامي نيز به سرعت و پس از پخش خبر جان باختنش فراگير شد و مظلوميت خوانندگان و نوازندگاني چون او را به گوش جهانيان رساند و هم او كه روزي از جانب برخي ها مورد طعن و تحقير و توهين قرار مي گرفت، امروز بر نهاد جان ميليونها ايراني نشسته است.

نگاهي به كتاب شش درس منوهين
يك اثر كارگاهي

عليرضا پوراميد
جلسات درسي موضوع كتاب با توجه به يادداشت كوتاه ناشر مربوط به سال ۱۹۸۱ ميلادي است، بدين معني كه استاد منوهين اين كلا س ها و مطالب بيان شده در آنها را در ۶۵ سالگي خود انجام داده است ، دوران اوج و كمال هنري و پختگي و چكاد تجربي از يك سو و از سوي ديگر فاصله اي چندساله با سال هاي آخر عمر و ضعف ها و سستي هاي بنيه و بنياد و... و در نتيجه حضور پررنگ  توانايي ها و قابليت هاي آن نابغه عالم موسيقي و شهيرترين نوازنده ويولون در سرتاسر گيتي با مدت زماني حدود ۲۵ دقيقه براي هر درس و كلاس هايي متشكل از هنرجويان نوجوان و نوجو كه مهارت هاي تكنيكي متفاوتي نيز داشته اند و جالب اينكه در همين موضوع نكات ظريفي نهفته است از جمله مي توان بر سر ذوق آمدن مدرس و يا تنوع سطح گيرايي و تكنيكي هنرجويان و نيز توجه به آموزش در سنين كودكي و پايه و ... را برشمرد كه براي سياستگذاران و مسئولان برنامه ريزي هاي آموزشي در كشور بسيار قابل توجه است،  او مي گويد:«... يك نوازنده ويولون هرگز به حد نهايي كمال نمي رسد، اما من پس از ۵۰ سال كار كردن با اين ساز احساس مي كنم كه اكنون زمان مساعدي است تا روشي را كه تكميل كرده ام در قالب كلمات بريزم ...» و «... من روشي را ابداع كردم كه اساس آن موج يا ضربان است...» كتاب با مقدمه مترجم شروع و پس از آن زندگينامه هنرمند و دو يادداشت از منوهين كه حاوي نكته ارزشمند قدرداني و قدرشناسي از همسر و همراه او در كل زندگي  هنري اش و نيز معلم و مدرس او به ويژه معلم يوگايش كه گويا تأثير فراوان روحي رواني بر او داشته است و چند صفحه اي هم مقدمه و توضيح و ... اما جان كتاب شش درس آمادگي براي ويولون نوازي است و دو ضميمه كه شامل تمرينات براي گرم شدن دست ها و محافظت از ساز و آرشه مي باشد و كليه دروس با شكل ها و طرح هاي ترسيم شده تكميل گرديده است. كتاب با تصاوير متعدد و گويا كه در تجسم و عينيت بخشي به مطالب و موارد مطرح شده و ظرايف و نكات مربوط به درس ها، بسيار راهگشاست و نيز با ارائه طرح تمرينات و حركات آموزشي متنوع و مختلف،  هنرجويان و علاقمندان را در امر آموختن و يادگيري و ثبت و ثبات و رسوب درس ها و آموزش ها در ذهن ياري فراواني مي نمايد. نكته قابل اشاره مجدد و ضروري، توجه دقيق و موشكافانه به بخش اول (درس ۱) از بخش هاي شش گانه كتاب و تأكيد مضاعف بر امر آمادگي بدني و جسمي هنرجويان و هنرمندان است. مجري موسيقي چنانچه به لحاظ قابليت هاي جسماني در اندازه هاي آرماني قرار نگيرد هرگز نمي توان از او انتظار آفرينش و اجراي موفق موسيقي داشت و به طريق اولي بر روند كلي و يك دستي كار هنري از آغاز تا پايان لطمه وارد مي سازد و اين مقوله مهم از موارد كم اهميت در سيستم آموزشي ما (به ويژه آموزش هاي سنتي و متداول خصوصي) محسوب مي شود و همچنين تمرينات و آماده سازي ها براي تمامي مدرسين و نوازندگان سازهاي مختلف قطعاً مفيد و مؤثر خواهد بود.
نكته ديگر وسعت واژگان فني و گسترده اصطلاحات موسيقايي در كتاب مزبور به ويژه مطالب مربوط به ويولون است كه حاصل دانش و تجربه متعالي و ارجمند مدرس ارزشمند درس ها و نيز دقت و توجه مترجم محترم آقاي گلفر و ويراستار هنري كتاب  آقاي مرتضي جلائي مي باشد . ساسان گلفر هنرجوي بي ادعا و كوشاي رشته موسيقي و ساز ويولون با حسن انتخاب خود كه ترجمه يكي از گرانبها ترين و مفيدترين آثار حوزه و حيطه موسيقي كه همانا مكتوب شدن جريان نمايش فيلمبرداري شده از شش جلسه تدريس مرحوم منوهين مي باشد بر مجموعه كم بغل و لاغر اما گرانقدر و گرانسنگ منابع و آثار مكتوب صوتي و علم نظم نغمه و نوا، افزوده است، به رغم تنگناها و تنگدستي هايي كه مترجمين در هنگام و هنگامه معادل يابي و واژه گزيني بدان دچار و گرفتارند و يافتن كلماتي گويا، رسا و وافي به مقصود در رشته هاي تخصصي در حكم دانستن علم كيمياست و صد البته گريز از واژه هاي فرنگي درحوزه هاي تخصصي اگر چه مقدور نيست در برخي اوقات مفيد هم نيست. به عنوان مثال اصطلاح پيزيكاتو از هر معادل فارسي (اگر پيدا شود) حتي براي هنرجويان مبتدي، گوياتر و قابل درك و فهم تر و مناسب تر است. جلوه رنگ رخ چشمگيرجلد كتاب با طرح آرام و لطيف و چشم نوازش و كاغذ و چاپ قابل قبول و سعي و تلاش در خور تحسين كه در پشت كار بوده است ،خبر از علاقه ها و حساسيت هاي ضروري و ارزشمند در عرصه كتاب موسيقي مي دهد و اميدواركننده است و اينها همه به همت و سعي انتشارات آرويج و دست اندركارانش به دست آمده مشابهت آرم مؤسسه آرويج با امضاي استاد بزرگ ابوالحسن صبا(به عمد يا توارد) نيز خجسته اتفاقي است، اميد كه در چاپ هاي بعدي نام نامه و فرهنگ اصطلاحات به كتاب افزوده و بر حجم و وزن ارزشي اش اضافه گردد .

نوشته اي به طنز و جد درباره:
گروه هاي موسيقي خياباني!

منصور ملكي
چند وقتي است كه چون از تالار وحدت بيرون مي آيي، دم در دو سه پسربچه كوچك را مي بيني كه ساز مي زنند و مي خوانند و جماعت كه گاهي به آن ها پولي مي دهند.
از اجراي اركستر سمفونيك به رهبري لوريس چكناواريان، كه اجرايي است همزمان با نمايش فيلم صامت «اتللو» برمي گردم، هنوز در حال و هواي كار چكناواريان هستم، كه اجراي زنده «گروه موسيقي خياباني بچه ها» حالم را مي گيرد! چرا كه ترانه «سلطان قلب ها» هيچ ارتباطي با كار چكناواريان ندارد. عجب! گروه دو سه نفره، تعدادشان زيادتر شده است و تازه برنامه ويژه مردان هم نيست، گروه، برنامه اي به شيوه «همنوازي و همخواني» اجرا مي كنند. دختر بچه اي هم به گروه اضافه شده است. پس چرا فقط يك دختر؟ مركز موسيقي به اجراهاي همخواني در صورتي مجوز مي دهد كه سه زن و يك مرد، با هم بخوانند! اصلاً اين گروه براي اجراي برنامه شان آن هم در تالار وحدت (مي توانيم فرض كنيم، پياده روي آنجا، سالن تابستاني است) مجوز دارند؟ شعرهايشان، قبلاً به تصويب رسيده است؟، بعيد مي دانم كه اگر اين گروه موسيقي خياباني بچه ها، شعرهايشان را به مركز موسيقي بدهند، تصويب شود. همه شعرهاي ترانه هايشان يادآور موسيقي «فيلم فارسي» هاست و يادآور شادخواري هاي زمان طاغوت.
البته گاهي سوليست هايي از اين دست، كه اجراي زنده و متحرك دارند( از سر خيابان  تا ته خيابان راه مي روند)، آهنگ «الهه ناز» را مي نوازند، گاهي همان سوليست، ترانه  «الهه ناز» را همراه آكوردئونش مي خواند، كه صد البته نسبت به گروه هايي از اين دست، در سطح بالاتري قرار دارند. به نوعي اصيل تر و سنتي ترند و به نوعي با «مركز حفظ و اشاعه موسيقي» همكاري مي كنند! پس چرا حقوق شان را از ما مي گيرند!
برگرديم به مزايا و محسنات گروه موسيقي خياباني بچه ها. براي رفتن به كنسرت اين گروه، هيچ نيازي به رزرو بليت و يا ايستادن در صف، در جلوي گيشه نيست. بليت قيمت هم ندارد، «همت عالي» است و به ظاهر اين گروه، چون پولشان را (درآمد حاصله از كنسرت شان!) را به پدر و مادري مي دهند كه به زخم دود و دمشان بزنند، كنسرتشان به نوعي براي كمك به امور شريه و براي مصارف خاص است. از محسنات و ويژگي هاي ديگر آن، چون شما با افراد خانواده به اين كنسرت مي رويد، نيازي نيست هر كدام از دروازه اي جدا از هم بگذرند، به خصوص به نفع مردان است كه به خلاف كنسرت هاي ديگر، مجبور نيستند مدتي در حياط منتظر باشند تا همسرشان از اتاقك بازرسي به درآيد.از مزاياي ديگر اين گروه و اجرايشان بي نيازيشان به نورپردازي، لول گيري، صدابرداري و غيره است. اين گروه ها اسپانسرهايي دارند كه در چند قدمي شان لاي درختي، پشت ديواري از آنان حمايت مي كنند!
و بالاخره ويژگي مهم اين گروه ها، «مردمي» بودن گروه است و «سرو» گونگي شان!، آزاد، از هر وابستگي، آزاد و رها از هر ضوابط و مقررات و شرايط و آيين نامه و...
موسيقي ايران، هميشه از ميان مردم جوشيده، روان شده، به حيات خود ادامه داده است. اين گروه ها هم، «مردمند» و موسيقي ايران را زنده نگه مي دارند.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   انديشه  |   زندگي  |   سياست  |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |