پنجشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۲۹۰
كشف جسد بيست و سومين قرباني از شصت زن گمشده در ونكوور
مزرعه وحشت آقاي رابرت پيكتون
قاتل سرهاي قربانيانش را پس از قصابي با اره از بدن جدا مي كرد و سپس اعضاي بدنشان را در فريزر منجمد مي ساخت!
مزرعه مرگ 
002052.jpg

ما خودمان هم مانده ايم كه كار دنيا به كجا خواهد كشيد.
رابرت پيكتون حالا  در ونكوور بيش از يك محكوم شهرت دارد. او تقريبا به افسانه اي غير قابل باور تبديل شده است.
در ميان مطالب متعددي كه در رابطه با قاتل زنجيره اي ونكوور منتشر شده است، مقاله چارلز مادد را كه داراي نكات روشنگرانه اي است براي اطلاع بيشتر خوانندگان صفحه حوادث با اين حادثه تكان دهنده جهاني و وجوه مختلف آن انتخاب كرده ايم.
ناحيه شرقي ونكوور
زنان شروع به ناپديد شدن در ناحيه شرقي و شلوغ ونكوور كردند، همزمان در نوار گسترده و شلوغي كه در سياتاك، هتل ها را از فرودگاه جدا مي كند، زنان گم مي شدند.
ناحيه سياتل 
زنان گمشده در هر دو شهر از يك طبقه بودند: فقير، اغلب بي خانه، معتاد به مواد و تن فروش. تنها تفاوت بين دو شهر - جدا از اين واقعيت كه بيشتر زنان سياهپوست در ناحيه سياتل و بيشتر زنان محلي آمريكايي در ناحيه ونكوور گم مي شدند -
مناطق پرت و آشغالداني 
اين است كه بقاياي بسياري از زنان گمشده در سياتل در مناطق پرت و آشغالداني در اطراف فرودگاه، كنار شاهراه ها و سواحل رودخانه گرين پيدا شده است. در ونكوور، اگر زنان ناپديد شده تا چندي بعد زنده به محل خود باز نمي گشتند يا در شهر ديگري سر و كله شان پيدا نمي شد ديگر اصلا باز نمي گشتند.
002055.jpg

تنها كسي كه گفت: ما با يك قاتل زنجيره اي مواجه هستيم!
جست وجوي رسمي زنان گمشده ونكوور از سپتامبر۱۹۹۸. پس از آنكه يك گروه محلي ليستي از قربانياني كه ادعا مي شد در شرق ونكوور به قتل رسيده اند و خواستار پيگيري شده بودند وپليس را ملزم به جست وجو مي كردند، آغاز شد و كارآگاه ديوديكسون مسووليت پيدا كردن زنان گمشده را بر عهده گرفت. تعداد ۵۴ زن بين سال ۱۹۸۳ تا ۲۰۰۱ گم شده بودند و در هر مورد پليس مسوول پيگيري شده بود، اما قضيه نيمه كاره رها شده بود چرا كه هرگز فكر نمي كردند با يكسري قتل زنجيره اي سر و كله دارند.
در اين ميان فقط يك نفر حدس زد شهر با يك جريان هولناك و يك قاتل زنجيره اي مواجه است و او بازرس كيم روسومو بود، اما پليس اصرار داشت كه اين زنان به ميل خود در جست وجوي زندگي بهتري، ونكوور را ترك كرده اند. روسومو بعد از ناملايماتي كه ديد و برخوردهاي بد و توبيخ آميزي كه نسبت به او صورت گرفت استعفانامه اي نوشت و سرانجام كار به اخراج او از نيروي پليس كشيد.

بقاياي پيكر زني كه به گمان پليس مي تواند بيست و سومين قرباني قاتل زنجيره اي ونكوور، رابرت پيكتون، باشد در مزرعه اش نزديك ونكوور به دست آمد. دي. ان. اي متعلق به داون كري-مقتوله- كه از وسايل شخصي اش به دست آمد با بقاياي جسدمطابقت مي كند. او در نوامبر سال ۲۰۰۰ به طرز مرموزي ناپديد شد و اين همزمان بود با ناپديد شدن بيش از ۶۰ زن ونكووري در حوالي شرق اين شهر.
برادر مقتوله، ارني كري، طي سخنان بي پرده اي بي تحركي پليس در پيدا كردن جسد خواهرش را سخت بر باد انتقاد گرفت.
پيكتون كه به اتهام قتل ۲۲زن، دستگير شده ، مظنون به قتل ۳۹ زن گمشده ديگر نيز هست، او از سوي رسانه ها لقب بدترين قاتل زنجيره اي تاريخ كانادا را به خود اختصاص داده است. به مدت ۲۱ ماه، مزرعه پيكتون و ساختمان هاي آن مورد بازرسي قرار گرفته و به خرابه اي تبديل شده است. اما بازرسان همچنان به دنبال يافتن شواهد تازه اي از طريق آزمايشاتDNA و آزمايشات شهودي هستند؛ شيلا سوليوان، سخنگوي پليس ونكوور در اين رابطه گفت:« اين آزمايشات شامل همه چيز مي شود، از ورق هاي كاغذ باطله گرفته تا تكه هاي لباس و توده هاي آشغال و خرت و پرت. در اين مزرعه چيزهاي زيادي براي بررسي دقيق و آزمايش  وجود دارد، شايد يك سال طول بكشد.»
احتمالا آخر امسال يا اوايل سال۲۰۰۵، محاكمه پيكتون آغاز خواهد شد.

اداره پليس ونكوور در جست وجوي زنان گمشده، خيلي آهسته پيش مي رفت و علاقه و پيگيري چنداني نشان نمي داد. شايد به اين دليل كه پليس  كانادا همانقدر نسبت به وضع اين زنان بي تفاوت است كه پليس  آمريكا نسبت به زنان گمشده بي تفاوت است. به هر حال پليس سياتك و سياتل بايد قضيه جنايت ها را جدي مي گرفت چون بدن ها پيدا شده بودند و بايد روي جنازه ها تحقيقات صورت مي گرفت و به جامعه ترسيده توضيح داده مي شد. اما پليس ونكوور تقريبا هيچ كاري نمي توانست بكند، چون نه جسدي وجود داشت و نه شواهد فيزيكي ديده شده بود. علاوه بر اين پليس ونكوور با نوعي تحقير و پست انگاري، نسبت به زنان تن فروش، معتادان، قاچاق فروشان و ولگردان، نگاه مي كند و آدم هايي كه بيش از ۱۵ هزار نفر از سكنه مركز شهر ناحيه شرقي ونكوور را تشكيل مي دهند همه از اين قماش ها هستند. به همين دليل قاتل با خيال راحت و تقريبا بدون هيچگونه دخالت قانون، كار خود را انجام مي داد. قاتل گرين ريور (رودخانه گرين) در نقطه مقابل قرار داشت و كارش به اين سادگي پيش نمي رفت. او بايد خيلي با هوش و فراست عمل مي كرد و هميشه يك گام جلوتر از قانون مي بود. در واقع او با بر جا گذاشتن جنازه هاي بيشتر و بيشتر به ريشخند كارآگاهان پليس و جامعه مي پرداخت.
كمي بعد از اينكه پليس كانادا در ۵ فوريه ۲۰۰۲ حكم بازداشت يك مزرعه دار كوچك به نام رابرت پيكتون را صادر كرد، همه متوجه شدند كه ديگر هيچ زني گم نمي شود. اما بدن هاي گمشده ها به طور كامل پيدا نمي شد، بلكه تكه تكه شده به دست مي آمد. پيكتون گوشت هايي كه به فروش نمي رفت را در فريزرهايي نگهداري مي كرد. پاها، سرها و دست هاي دو نفر از زن هاي گمشده آنجا پيدا شد. در زباله دان ها و انبار زوايد و خرت و پرت مزرعه نيز كارت هاي شناسايي، لباس و دندان هاي قربانيان به دست آمد.
روز شنبه، ۲۳ نوامبر ۲۰۰۲، نيويورك تايمز گزارش داد: «يك تيم ويژه، بررسي قضايا را به عهده گرفته و روي اعضاي بدن موجود در فريزر و كيف و ديگر لوازم به دست آمده از زنان گمشده كار مي كند. حتي يك بدن سالم به دست نيامد و ماشين چوب بري و خوك هاي آقاي پيكتون بسياري از مدارك را خورده اند!»
صحنه جنايات 
يكي از ماموران مربوط به زنان تن فروش در شرق ونكوور مي گويد: «در مزرعه پرورش خوك بدن هاي كامل پيدا نشده.» علت آن است كه زناني كه به وسيله رابرت پيكتون كشته شده اند، قطعه قطعه شده و بعضي از اعضاي بدنشان توسط خوك ها خورده شده يا در ماشين خردكن از بين رفته است. كشتار اين قربانيان واقعا وحشتناك و تكان دهنده بوده است. يكي از انجمن هاي حمايت از حقوق حيوانات(PETA) ، تصميم گرفت تبليغات گسترده اي در اين رابطه انجام دهد و قتل ها را با جزييات وحشتناك آن مطرح سازد.
در بخشي از تبليغات اين انجمن آمده است:« به آنها داروي مخدرداده شد و در طول و عرض اتاق كشيده شدند. تمام تلاش و فريادشان بي جواب ماند.. آنها قصابي شدند و سرهايشان با اره از بدن جدا شد... اعضاي بدنشان در فريزر منجمد شد... حتي استخوان هايشان دور ريخته شد.اين وضع هنوز ادامه دارد...»
چه جزييات وحشتناكي: اعضاي زن هاي مثله شده در فريزرها، در دندان چوب بر، درمعده خوك ها!
الين آلن يكي از زن هايي است كه مدتي درمزرعه رابرت پيكتون كار كرده است، در كنار ۲۰ زني كه گم شده اند و احتمال مي رود جزو قربانيان پيكتون باشند. با او به سوي مزرعه مخوف به راه مي افتيم.
مي گويد: بدتر و وحشتناكتر ازآن است كه فكرش را مي كنيد.
تا مزرعه كه در شرق ونكوور است ، ۴۰دقيقه بايد رانندگي كنم. آسمان صاف، خورشيد درخشان و ترافيك سبك است و همراه راهنماي من زني است كه تمام وجودش عصبيت و غم است. پيكتون به ۱۵ قتل درجه اول متهم شده و هفت قتل ديگر نيز در راه است. تالار دادگاه پر بود از دوستان و بستگان قربانيان و گزارشگراني از همه جاي جهان. رابرت پيكتون نيز در دادگاه حضور داشت اما در يك جعبه شيشه اي ضد گلوله، آلن مي گويد:« واقعا سيمايش مثل يك روح بود، يك روح شوم. ولي شما نبايد هرچيزي را كه در دادگاه مطرح شد بنويسيد. اگر اين كار را بكنيد قانون شكني كرده ايد و مي توانند دستگيرتان كنند. شما در كانادا هستيد و ما چنين هستيم.!
در واقع كانادايي ها چنين هستند. قاضي ها مي توانند به خبرنگاران بگويند خيلي از حقايقي را كه در دادگاه آشكار مي شود ننويسند، بدين ترتيب از روند صحيح كارها در دادگاه مطمئن مي شوند. هرچه جنايت پر سر و صداتر باشد مردم مشتاق تر هستند از حقايق آن آگاه شوند و قاضي بيشتر تمايل دارد به خبرنگاران بگويد جزييات كمتري را گزارش كنند. درست نقطه مقابل ايالات متحده كه هرچه خبرنگاري بتواند حقايق بيشتري از جنايت را منعكس كند، بيشتر مورد توجه قرار مي گيرد. حتي ممكن است جايزه بهترين گزارشگر را نصيب خود سازد.
آلن مي كوشد از سيستم قضايي كانادا دفاع كند اما در لحنش نوعي شرمساري و غرور خدشه دار شده ملي وجود دارد. كانادا قرار است داراي بهترين سيستم امنيت اجتماعي باشد. مثلا اگر در آمريكا شما خانه تان، كارتان، خانواده  تان و پس اندازتان را از دست دهيد دولت هيچ حمايتي از شما نمي كند و كارتان به خيابان  خوابي و احيانا سرقت بانك (!) مي رسد. اما در كانادا چنين نيست. اتوپياي همبستگي اجتماعي بسيار مورد احترام است؛ اينجا كشوري است كه درمان براي همه رايگان است و در ونكوور با برنامه هاي رفاهي سخاوتمندانه اش، چگونه اين زن هاي خياباني در بدترين شرايط اقتصادي و اجتماعي وجود داشته اند؟ شرايطي چنان بد و وحشتناك كه سرانجام آنها را به لجن زار مزرعه مرگ  در لبه شهر كشانده است.
همچنانكه به سوي مزرعه مي رانيم، آلن مي گويد:« پليس از سال ۱۹۹۸ چيزهايي راجع به مزرعه پيكتون مي دانست. حتي در ۱۹۹۷ به قتل متهم شده بود. از آن بدتر، يك كارآگاه به نام كيم روسمو، به خاطر اينكه اصرار داشت در شرق شهر يك جريان خطرناك و يك قاتل زنجيره اي وجود دارد، از كار اخراج شد. پليس فكر نمي كرد به دردسرش بيارزد، تا اينكه يك شبكه آمريكايي قضيه را فاش كرد و داستان شروع شد.
طبق گفته آلن، وقتي پليس به مزرعه رفت و كشف بزرگ را به عمل آورد، مردم چندان تعجب نكردند: «زني كه من با او كار مي كردم كاملا قاتل را مي شناخت و راجع به مزرعه چيزهاي زيادي شنيده بود. وقتي سر و كله اتومبيل او پيدا شد، همه مي دانستند او آدم بدي است، آدمي است كه زن هاي بي خانمان و خلافكار را اذيت مي كند و مي كشد.»
منبع :تورنتو استار
ترجمه: رضا غفاريان طوسي

عواقب خيرخواهي
شما يك جوان ۳۲ ساله نانوا در شهر اراك هستيد. برايتان كاري پيش مي آيد و مجبور مي شويد كه به تهران بياييد. به تهران كه مي آييد با هزار بدبختي و مصيبت تمام پله هاي ديوانسالاري اداري را بالا و پايين مي رويد و بالاخره پس از چند روز موفق مي شويد به خير و خوشي كارهايتان را رتق و فتق كنيد.براي برگشتن به شهرتان ابتدا خودرو را ازنظر فني تست مي كنيد و پس از ميزان كردن چرخ ها و تنظيم موتور به سمت ولايت به راه مي افتيد. درنظر داشته باشيد كه شما جواني بسيار ساده دل و پاك طينت هستيد.دو جوان كنار جاده براي شما دست تكان مي دهند و شما ابتدا صداي ضبط صوت خودروتان را كم كرده و آنها را سوار مي كنيد. آنها به شما مي گويند كه كمي جلوتر همسرانشان منتظرشان هستند. شما خيلي مهربانيد بنابراين كمي جلوتر همسران آنها را هم سوار مي كنيد و بعد سر صحبت باز مي شود و بعدتر آنها به شما آب ميوه تعارف مي كنند و شما هم ميل مي كنيد و بعد...!
از اينجا به بعد را ناصر، همان جوان نانواي ۳۲ ساله اراكي كه اين اتفاق برايش رخ داده است براي بازپرس پرونده سرقت خودرواش تعريف كرده كه با هم مي خوانيم:
«وقتي قصد داشتم به شهرم برگردم تصميم گرفتم مسافر سوار كنم تا هم تنها نباشم و هم اينكه پولي به دست بياورم.
دو جوان به نام هاي منصور و محمد را سوار خودروام كردم، آنها گفتند كه زنهايشان جلوتر منتظر هستند تا سوار شوند. آنها را سوار كردم. در مسير، كيك و سانديس به من تعارف كردند كه پس از خوردن آنها مسموم شدم.آنها مرا به درمانگاه رساندند و پيكانم را سرقت كردند»
اين ماجرا داستان نيست و عين واقعيت است و پرونده اين سرقت در شعبه سه بازپرسي دادسراي جنايي در دست بررسي است.

طوطي چرچيل
ما هم باور نكرديم وقتي خبر را شنيديم اما اين خبر عين واقعيت است و چاره اي جز باور آن نداريم. مي گويند طوطي وينستون چرچيل نخست وزير معروف انگليس در جنگ جهاني دوم همچنان با فحش هاي ركيك و ناسزاهايي كه نثار «آدولف هيتلر» مي كند مورد توجه جهانگردان است.
اين طوطي ماده كه «چارلي» نام دارد، فحش هايش را از نخست وزير اسبق انگليس آموخته ولي با گذشت چندين دهه از مرگ چرچيل همچنان اين عبارت هاي ركيك را در حضور بازديدكنندگان بر زبانش جاري مي كند.
چارلي كه گفته شده مورد علاقه ترين پرنده چرچيل بود در سال ۱۹۳۷ و دو سال قبل از جنگ جهاني دوم توسط نخست وزير وقت انگليس خريداري شده بود.
چرچيل در دوره اي كه از نخست وزيري كناره گرفت و در منزلش به نگارش خاطرات خود و تاريخ جنگ جهاني دوم پرداخت، خود را با تعداد زيادي پرنده سرگرم مي كرد كه همه آنها پس از درگذشتش در سال ۱۹۶۵ به پرنده فروشي كه وي مشتري او بود واگذار شدند.
چارلي تنها پرنده باقي مانده از مجموعه پرندگاني است كه چرچيل خريداري كرده و به وي به سليقه خود بر زبان آوردن فحاشي و ناسزاهاي ركيك را آموخته بود.
ظاهرا وراث چرچيل به دليل خاطراتي كه وي با چارلي داشته ابتدا قصد داشتند تا اين طوطي زيبا را بر خلاف بقيه حيوانات خانگي نخست وزير پيشين نگه دارند، ولي وقتي دريافتند كه چارلي مرتبا در حضور كودكان فحش هاي ركيك ناموسي سر مي دهد، تصميم به فروش او گرفتند.

سكوت در مقابل خطا
زني از شوهر خود به خاطر عدم پرداخت نفقه و تهمت به دادگاه خانواده شكايت كرد.
اين زن در شكايت خود گفت: دو سال پيش كه در يك شركت منشي بودم، يكي از همسايه ها با من تماس گرفت و گفت شوهرم تمام وسايل خانه را جمع كرده و قصد دارد از آنجا ببرد. سريع خودم را به خانه رساندم. او هنوز آنجا بود. با وي بحث كردم كه چرا اين كار را مي كند. او در مقابل حرف هاي من فقط سكوت كرد.تنها موقعي كه تمام وسايل را بار وانت كرده بود گفت براي طلاق در دادگاه مي بينمت.او در جلسه دادگاه به قاضي گفت كه من هيچ وقت در خانه نيستم و هميشه به خانه مادرم مي روم در صورتي كه من به تنهايي خرج خانه را مي دادم، او كاركردش را خرج رفيق بازيهايش مي كرد. اما او به منزل مادرش رفت و ما به خاطر پسرمان از هم جدا نشده ايم. من به تنهايي در خانه اي كه هيچ گونه وسايل اوليه را هم ندارد زندگي مي كنم، حتي به خانه مادرم هم نمي روم تا او بهانه اي براي تهمت نداشته باشد كه هيچ وقت در خانه نيستم. در حال حاضر از او شكايت كردم چون به من نفقه نمي پردازد و اجازه نمي دهد پسرم را ببينم.

شناسايي باند توزيع موادمخدر در زندان
اعضاي يك باند قاچاق كه انواع قرص هاي مخدر را در زندان توزيع مي كردند، شناسايي شدند.
مدتي قبل ماموران نيروي انتظامي مستقر در بيمارستان ۱۷ شهريور برازجان به ۲ جوان كه قصد داشتند با يك زنداني بستري در بيمارستان ملاقات كنند، مشكوك شدند و آنها را تحت بازجويي قرار دادند.ماموران كه در حين بازجويي از ۲ مظنون، به نام هاي ابراهيم و جمشيد متوجه رفتارهاي مشكوك آنها شده بودند و دريافته بودند آنها تلاش مي كنند موضوعي را پنهان كنند، آنان را بازرسي بدني كرده و در اين بازرسي ها موفق شدند ۳۰۰ عدد قرص مخدر كشف كنند.به اين ترتيب، ابراهيم و جمشيد براي ادامه تحقيقات به اداره آگاهي منتقل شدند و در شرايطي كه هيچ راه فراري نداشتند، لب به اعتراف گشودند.
ابراهيم در اقرارهاي خود گفت: «من و جمشيد از مدت ها قبل با جواني به نام علي، در كارهاي خلاف همدست بوديم تا اينكه علي به زندان افتاد و چند روز قبل به علت بيماري در بيمارستان ۱۷ شهريور بستري شد. ما كه از قبل مي دانستيم موادمخدر در زندان به قيمت مناسبي خريد و فروش مي شود؛ تصميم گرفتيم به عنوان ملاقات كننده نزد همدستمان برويم و تعدادي قرص به وي بدهيم تا او در زندان آنها را بفروشد اما پيش از آن كه موفق شويم نقشه مان را به مرحله اجرا درآوريم، دستيگر شديم.

دكتر مرگ بريتانيا خود را حلق آويز كرد
هارولد شيپ من - پزشك خانوادگي كه صدها نفر از بيماران خود را كشت - خود را در سلول زندان حلق آويز كرد.
شيپ من - كه خودكشي اش بلافاصله توسط بستگان قربانيان به عنوان آخرين عمل بزدلانه محكوم شد - به نام «دكتر مرگ» معروف شده بود، زيرا در طول ۲۳ سال به كشتن مريض هاي خود اشتغال داشت و گفته مي شد حداقل ۲۱۵ نفر را با تزريق هروئين كشته است.
شيپ من از ملافه هاي به هم گره زده براي كشتن خود استفاده كرد.
شيپ من در سال ۲۰۰۰، محكوم به حسب ابد شد.
پزشك عينكي كه هميشه ريش مي گذاشت، در يك دوره ۲۳ ساله از سال ۱۹۷۵ تا سال ۱۹۹۸ كشتار مي كرد. او پركارترين قاتل زنجيره اي جهان به شمار مي رود.
۱۷۱ نفر از قربانيان او زن و ۴۴ نفر مرد بودند. پيرترين آنها يك زن ۹۳ ساله و جوانترينشان يك مرد ۴۱ ساله بود.
معتاد به كشتن 
تحقيقات نشان داد كه شيپ من قربانيان خود را آرام، خونسرد و حساب شده به قتل مي رساند و با چنان حالتي از اعتماد كار كشتن را به پايان مي رساند كه تاكنون گزارش نشده است.

۵۴ سال محكوميت!
مايه تاسف و شرمساري است. عوض صادرات توليدات ملي و غيره آبرو صادرمي كنيم! دو برادر ايراني به جرم قتل يك اسپانيايي از سوي دادگاهي در مادريد به ۵۴ سال زندان محكوم شدند. «بابك»و «اتابك. م » به اتهام قتل نگهبان يك ديسكو در سال ۱۹۹۹ ميلادي- چهار سال پيش - در پايتخت اسپانيا، هركدام به تحمل ۲۷ سال زندان محكوم شدند. «ويكتورمانوئل. پ» همدست اسپانيايي اين افراد نيز به ۲۵ سال و شش ماه حبس محكوم شده است. اين سه نفر اعضاي يك گروه پنج نفره موسوم به «باند ايراني ها» هستند كه امنيت ديسكوتك ها را كنترل مي كردند. دادستاني مادريد اين افراد را متهم كرده است همچون ديگر همكارانشان در پوشش تامين امنيت ديسكوتك ها، به خريد وفروش مواد مخدر و امور غير قانوني مشغول بوده اند.

سرقت از داروخانه
تنها داروخانه شبانه روزي دزفول چند روز گذشته مورد سرقت قرار گرفت. حدودساعت يك بامداد دو نفر مسلح كه به صورت خود ماسك زده بودند وارد اين داروخانه شده و ضمن ضرب و شتم كاركنان، درخواست پول هاي موجود در داروخانه را كردند. با وقوع اين حادثه سرقت، حدود يك ساعت با پليس ۱۱۰ دزفول تماس گرفته  شد اما متاسفانه كسي تلفن را جواب نداده و ناچار از كلانتري نزديك داروخانه درخواست كمك شد. به دليل نبود امنيت در شب، كاركنان اين داروخانه حاضر به باز كردن داروخانه شبانه روزي در شب نيستند. فرماندهي انتظامي دزفول اعلام داشته است سرقت انجام شده حدود ساعت ۳ بامداد و به دليل عدم رعايت نكات ايمني و عدم انعكاس سريع به كلانتري محل بوده است.

درگيري در صف نفت
همه جور قتلي را شنيده بوديم الا اين يكي را! از روستاي گرازي تايباد خبري داريم كم سابقه.
در اين روستا در درگيري كه در صف دريافت نفت رخ داده بود يك نفر از اهالي اين روستا به قتل رسيد. اين درگيري البته بخاطر كمبود نفت و سوخت زمستاني اهالي رخ داده است.
البته با تلاش ماموران، قاتل كه «پ.ق» نام دارد، شناسايي و دستگير شده است. البته هنوز اين فرض كه ممكن است اين نزاع بخاطر خصومت شخصي ميان قاتل و مقتول بوده باشد، در حال بررسي است و فعلا به اثبات نرسيده است.

دستگيري سارقان سابقه دار
دو سارق سابقه دار پس از دستگيري توسط ماموران اداره آگاهي گرگان، به ۱۱ فقره سرقت اعتراف كردند.چند روز قبل ماموران انتظامي شهرك دخانيات گرگان در حين گشت زني در محدوده استحفاظي خود، به ۲ جوان كه به طرز مشكوكي قصد داشتند وارد يك منزل مسكوني شوند، مظنون شدند و آنها را دستگير كردند.۲ مظنون پس از دستگيري، خود را «عيسي . ر» و «ابراهيم. ش»، معرفي كردند و منكر ارتكاب هرگونه جرمي شدند. اما پس از تحقيقات پليسي، لب به اعتراف گشودند و گفتند: «ما شب ها با استفاده از تاريكي به خانه هايي كه ساكنانشان حضور ندارند دستبرد مي زديم و بعضي مواقع نيز لوازم اداري مدارس را مي د زديد.»

قتل بخاطر ازدواج مجدد
اين هم از تعصبات عجيب و غريب از نوع چيني! يك مرد روستاي چيني كه فرزندش را مانع ازدواج مجدد خود مي دانست او را به قتل رساند.
اين مرد ۳۴ ساله كه «لي جون» نام دارد و اهل روستايي در استان «سيچوان» واقع در جنوب غربي چين است سال گذشته پسر شش ساله خود را به قتل رساند.
«جون» گفت: عامل اصلي طلاق من از همسر سابقم پسرم بود وهنگامي كه قصد ازدواج مجدد داشتم وجود او را مانع بزرگي براي تجديد زندگي مشترك خود مي ديدم.

پليس هاي كوچولو
بله! اين هم از پيشرفت هاي علم و تكنولوژي و آموزش! براي اولين بار طرح پليس مدرسه در بيرجند برگزار شد. در اين برنامه جالب و جذاب به ۱۴۰ نفر از دانش آموزان دختر و پسر مقطع ابتدايي لباس پليس مدرسه داده شد. مي گويند هدف از اجراي طرح پليس مدرسه يا گذربان مدرسه آشنايي دانش آموزان با قوانين راهنمايي و رانندگي و برقراري نظم در جامعه است.
اين طرح در سطح ۷۰ آموزشگاه مقطع ابتدايي بيرجند با شركت ۱۴۰ دانش آموز دختر وپسر به اجرا درآمده است.
براي آشنايي بيشتر اين دانش آموزان، مانور پليس مدرسه براي عبور و مرور دانش آموزان از معابر انجام مي شود.

حوادث
ايرانشهر
تهرانشهر
در شهر
درمانگاه
زيبـاشـهر
سفر و طبيعت
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  زيبـاشـهر  |  سفر و طبيعت  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |