در حاشيه مراسم افتتاحيه جشنواره
فقط ۵۰ دقيقه تاخير... اميدوار كننده است
شروع برنامه اي بااين اهميت فقط با ۵۰ دقيقه تاخير مي تواند نويد بخش شروع يك مديريت منظم در سال هاي آينده باشد!
|
|
اين گوشه اي از مراسم افتتاحيه است. اگر عكاس هم علا قه اي به شيطنت نداشته باشد سوژه ها دست از سر عكاس بر نمي دارند.
احمد جلا لي فراهاني
عكس: هادي مختاريان
نمايشگاه بين المللي- ساعت ۸ صبح
خبري نيست. فقط تيم «منوچهر محمدي» آمده اند و كارگران همشيگي نمايشگاه. پارادوكس صداي اره و تق و توق جوشكاري و سكوت داخل سالن افتتاحيه تماشايي است. از كارگرها مي پرسم «براي چي اين چوب ها را مي بريد؟»
- براي نمايشگاه لوازم خانگيه!
همين! در اين ساعت از صبح «منوچهر محمدي» خونسرد و مسلط، مشغول رتق و فتق آخرين مراحل برنامه ايست كه قرار است ساعت ۶ بعدازظهر شروع شود.
سالن ميلاد - ساعت ۱۲ ظهر
بالاخره سر و كله بر و بچه هاي تلويزيون پيدا مي شود. با ميني بوس سفيدرنگ شيك و پيك شان. آنها هم، بي هيچ عجله اي كارهاي خود را شروع مي كنند. مشكل اصلي ارتفاع سالن ميلاد و كابل هايي است كه به سالن نمي رسند. بچه هاي گروه پرچين هم آخرين تمرين ها را مي كنند كه نمايش عاشقانه هاي بهمن را اجرا خواهند كرد.
سالن ميلاد ضلع شرقي - ۳۰:۵
در خيابان هايي كه به سالن ميلاد منتهي مي شوند پرويز پرستويي و مجيد مجيدي همديگر را پيدا مي كنند. آن همه جست و خيز و چابكي پرستويي در فيلم هايي مثل «آژانس شيشه اي»، «موج مرده» و «ديوانه اي از قفس پريد» كجا و اين همه افتادگي و سر به زيري كجا! مجيدي هم مثل هميشه آرام است و ساكت. عكاسي لحظه ديدار آنها را شكار مي كند. پشت سر آنها راه مي افتيم. به ورودي مخصوص ميهمانان ويژه و عوامل اجراي برنامه مي رسيم. يكي از نگهبانان كه لباس نيروي انتظامي هم به تن دارد اجازه ورود اين دو را نمي دهد. آقاي پرستويي شرمنده ام من شما را خيلي دوست دارم. مخصوصا صادق ليلي با من است را! اما چه كنم؟! پايان اين قصه رسيدن آنها به سالن و ختم به خير شدن ماجرا است.
صف آدم هاي پشت در مانده -۲۰:۶
اين همه آدم بي خودي روي پله ها ايستاده اند! با عرض معذرت درب بالا بسته است و درب پايين! و هجوم بي وقفه آدم ها به طرف درب پايين و جيغ زدن ها و فريادهاي ممتد ناشي از تمدن و فرهنگ آدم هاي مشتاق فرهنگ. فراموش نكنم. بعضي از آدم هاي اينجا انگار از كره اي ديگر آمده اند. شايد بهتر باشد بنويسيم سرزمين ديگر.
سالن ميلاد- ۵۰:۶
بالاخره مراسم افتتاحيه آغاز مي شود. البته براي ۵۰ دقيقه معطلي نبايد چندان ناراحت شد. در مقايسه با سال هاي قبل ۵۰ دقيقه يعني معجزه. رامبد جوان مجري برنامه، خيلي خوب و مسلط كارش را شروع مي كند و اين تسلط تا پايان باقي مي ماند. حتي بايد گفت يكي از بهترين بخش هاي مراسم افتتاحيه اجراي او و تكه هاي طنزي بود كه با ديالوگ هاي قاسم خاني و بازي خود او خيلي خوب روي هم نشسته بود. درخشان ترين ميان پرده در اين ميان مصاحبه رامبد با «نيكول كيدمن» بود. البته از تلفن هاي عمه خانم به موبايل رامبد و درخواست بليت جشنواره هم نبايد گذشت. همزمان با روزي كه بيلي كريستال به عنوان مجري مراسم اسكار انتخاب مي شود، انتخاب رامبد جوان و اجراي خوب او نشان از توانايي هاي اين بازيگر در اجراي چنين مراسم هايي است.
۳۰:۱۹- عذرخواهي
ابراهيم حاتمي كيا به روي سن مي آيد ، مي گويد: حدود نيم ساعت پيش از شهرستان رسيده و در مسير، خانواده منتظرش بوده اند تا به او لباس بدهند. گويا اوضاع لباس هاي حاتمي كيا در سر صحنه خيلي وخيم بوده كه يك اكيپ براي تعويض لباس هاي او آماده بوده است. جالب تر اينكه وقتي شهرام اسدي روبه روي تماشاگران سالن ميلا د ايستاد به خاطر وضعيت لباس هايش عذرخواهي كرد. شهرام اسدي لباس هاي مرتبي پوشيده بود و از سر صحنه فيلم هم نمي آمد و كسي نفهميد قضيه از چه قرار است.
ساعت ۲۰- تقدير
مجيد مجيدي برخلاف فيلم هايش، اصلا مجري خوبي نيست. خصوصا اگر قرار باشد از كسي تقدير كند. آنقدر بي حوصله و كم دقت حرف زد و متن تقديرنامه ها را آنقدر پرغلط خواند كه اصلا نفهميديم چي شد. سيف الله داد كه روي صحنه آمد پيرتر از هميشه اش بود. به هر حال با شروع تقدير از فيلم روز واقعه و نيامدن بهرام بيضايي، برنامه افت شديدي كرد. خصوصا شايعه وجود ساندويچ هاي چيده شده روي ميزهاي لابي سالن، تماشاگران را بي حوصله تر كرد و آمدوشدها شروع شد و... با عرض معذرت از آقايان برگزار كننده برنامه، برنامه از دستشان دررفت.
آخر برنامه
اعلام مي كنند هم نفس كه محبوب ترين فيلم روز اول جشنواره است، به جاي «اشك سرما» پخش مي شد ولي با شروع فيلم اكثر بينندگان حركت به سمت در خروجي را آغاز كرده بودند. موقع بيرون رفتن، جماعت كه آدم هاي مورد علاقه شان را حسابي ديد زده بودند، درباره لحظاتي كه صداي كارگردان برنامه كه به فيلمبردارها دستور مي داد: «پن»، «كلوزآپ»، «رامبدو بگير» به گوش مي رسيد حرف مي زدند.
|