دوشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۳۰۸
جوايز جشنواره بيست و دوم
آنسوي خوب و بد
002874.jpg
هيات داوران با مجموعه اي از اهالي باتجربه و استادان سينما كار دشواري در پيش داشته و همه ساله اين انتقادات و سوالات مطرح است و داوران نيز براي خود دلايل كافي دارند
جشنواره بيست و دوم به پايان رسيد با همان ابهامات، سوالات و تائيدها.
هيات داوري بخش سينماي ايران چون سالهاي پيش، بيشتر از بقيه هيات ها زير سوال قرار گرفت. اهالي سينما براي خود استدلال هاي كافي داشتند و تماشاگران نيز نسبت به اهداي سيمرغ به بعضي از كانديداها شگفت زده شده  بودند.
را <شهر زيبا> با 12 كانديدا تنها يك جايزه برد. جايزه بهترين صدابرداري!! چرا بهترين فيلم <مهمان مامان> شد!؟ آنهم در روز آخر. واقعاً مهمان مامان بهترين فيلم بود. معمولاً فيلمي كه بيشترين جوايز را به دست مي آورد به  عنوان بهترين فيلم برگزيده مي شود. اگر قرار بود مهمان  مامان جايزه اي مي گرفت بايد بهترين نقش دوم مرد را <پارسا پيروزفر> و بهترين صدابرداري را <جهانگير ميرشكاري> مي گرفت و نقش <مهرجويي> در كارگرداني فيلم كه ناديده گرفته شد. از سوي ديگر به نظر مي رسيد <پژمان بازغي> با بازي بدون ايراد و تحسين برانگيز، جايزه بهترين بازيگر مرد را بدست آورد، در اين مورد بايد دلايل هيات داوري را دانست. اما عجيب تر از آن ندادن جايزه به <فاطمه معتمدآريا> بود. در اين يكي ديگر هيچگونه شكي وجود نداشت. او نسبت به بقيه بازيگران با فاصله زيادي بالاتر قرار مي گرفت. اگر در همين مورد خاص هيات داوري پاسخگو باشد، كافي است. ترديدي وجود نداشت كه معتمدآريا در نقش دشوار <ننه گيلانه> اثر جاودانه اي از خود به جا گذاشته است.
او علاوه بر حفظ لهجه بي نظير شمالي و تحمل شرايط يك مادر جانباز و تغيير فيزيكي اعجاب انگيز، مستحق اين جايزه بود. ننه گيلانه يكي از نقش هاي بيادماندني تاريخ سينماي ايران خواهد ماند.
در تدوين، كار بي نظير حسن حسندوست در رسم عاشق كشي و حسين موئيني در فيلم شمعي در باد نيز به چشم نيامد، درحالي كه تدوين فيلم <دوئل> داراي اشكالات اساسي بود كه به اكثر بازي ها لطمه خورده بود تا تدوينگر خود را مطرح كند. حسن حسندوست در فيلم <رسم عاشق كشي> يكي از بهترين تدوين ها را انجام داده بود كه اتفاقاً به ريتم فيلم و بازي هنرپيشه ها كمك زيادي كرده بود. اما در دوئل بازي زيباي پريوش نظريه و در لحظاتي بازي بازغي فداي تدوين فيلم شده بود.
در دادن جايزه به آهو خردمند در فيلم <شهر زيبا> هيچگونه ترديدي وجود نداشت، اما چرا ناگهان جايزه به بازيگر ديگري داده شد نيز جاي ترديد وجود دارد.
شايد به حق ترين جوايز به جلوه هاي ويژه، چهره پردازي و طراحي صحنه و لباس داده شد و در صداگذاري نيز داوران مرعوب صداي دالبي دوئل شدند.
در بخش موسيقي متن تفاوت هاي زيادي به چشم نيامد. انتظامي درخود تكرار شده بود و پيمان يزدانيان ملودي هاي تازه اي نداشت و در نهايت قدمگاه و عليقلي پيش آمد.
جايزه بهترين فيلمبرداري را بهرام بدخشاني برد، حتماً هيات داوران مي دانستند كه بيش از نيمي از فيلم را امير كريمي فيلمبرداري كرده بود. كمي جاي تعمق دارد و نديده شدن كار زيباي علي لقماني در <شهر زيبا> نيز ترديد برانگيز است. اما عجيب ترين جايزه به فيلمنامه اي داده شد كه اورژينال نبود.
تمام دست اندركاران سينما حتي تماشاگران مي دانستند كه فيلمنامه <مارمولك> برداشت و شايد كپي از يك فيلم تكراري آمريكايي است كه قصد ندارم به دليل ارزش هاي فيلم آنرا باز كنم. واقعاً چرا مارمولك؟ هيات محترم داوران اين مساله را مي دانستند يا خير؟ واقعاً حيف شد كه از فيلمنامه زيباي قدمگاه و مهمان مامان به راحتي گذشتيم.
در دادن سيمرغ به احمدرضا درويش به عنوان بهترين كارگردان، ترديدي وجود ندارد، اما اين نكته نيز وجود دارد كه درويش سيمرغ بهترين كارگرداني را گرفت تا سيمرغ بهترين فيلم را به مهمان مامان اهدا كنند.
هيات داوران با مجموعه اي از اهالي باتجربه و استادان سينما كار دشواري در پيش داشته و همه ساله اين انتقادات و سوالات مطرح است و داوران نيز براي خود دلايل كافي دارند. اما قبول كنيم كه در بين داوران، بي تجربه هاي سينما نيز وجود داشتند كه هيچگونه سابقه كاري را در اين هنر نداشتند. يادمان باشد كه ناصر تقوايي نويسنده فيلمنامه كاغذ بي خط مي توانست در بين هيات داوري باشد و يا اگر گاوخوني در بخش بين الملل شركت مي كرد از بهروز افخمي نويسنده و كارگردان فيلم شوكران استفاده مي كرديم. اما در بين همين جمع تني چند از اهالي منصف و باتجربه سينما وجود داشتند كه صادقانه راي خود را اعلام داشتند. محمد داوري، ابوالحسن داودي، محمد بزرگ نيا، علي نصيريان، مهدي شجاعي و مجتبي راعي تجربه لازم براي داوري داشتند و در نهايت با دادن جايزه ويژه هيات داوران به رخشان بني اعتماد براي فيلم ننه گيلانه و پرويز پرستويي به تمام سوالات و ابهامات جواب دادند.

آخر صف
مسعود مير
۱-اول آخر:
شب بيست و دوم بهمن وقتي در صف جشنواره مي ايستيم حال عجيبي داريم. به ساعت ما سه ساعتي از اختتاميه گذشته و قرار است به ديدن فيلمي برويم كه شايد تا الان كلي سيمرغ ميهمان شده باشد. انگار قرار است به ديدن بيماري برويم كه به تازگي از بيمارستان مرخص شده است. هنوز جلو سينما آستارا براي سانس آخر شلوغ نشده كه آسمان تجريش هزاررنگ مي شود. نورافشاني هاي اين روزها حسابي مي چسبد، به ويژه اگر در نزديكي محل شليك ها هم باشيد. تمام اتومبيل ها و آدم ها سر جاي خودشان فيكس شده اند و مشغول تماشا هستند.
۲-عشق فيلم:
جمعيت ايستاده در صف، همه مبهوت او هستند. پيرزن چادرش را محكم در مشت گرفته و در دست ديگرش يك نايلون ديده مي شود كه چند تكه كيك و چند تكه از بليت هاي جشنواره در آن ريخته شده است. پيرزن مشغول حرف زدن است و ساكت نمي شود. حاجي شيطون نشو. مگه نگفتي امروز بيام اينجا. پاشو پاشو بريم امامزاده. تو كه هنوز نشستي. به در ورودي تكيه كرده و انتهاي سالن ورودي را نگاه مي كند. ديالوگ هايش شبيه يكي از فيلم هاي علي حاتمي شده كه با جمله اي كه مي گويد همه را ميخكوب مي كند. يكي منو ببره امامزاده. پيرزن با اين سر و وضع و اين صحبت ها و پلاستيك همراهش مغزتان را حسابي مشغول كرده. شايد او يكي از عشق فيلم هاي قديم بوده كه حالا به اين روز افتاده، شايد...
۳-برپا:
با اينكه بليت ميهمان داريم بايد در سينماي اختصاص داده شده به انجمن تهيه كنندگان سينما سرپا بايستيم و فيلم را ببينيم. هيچ وقت در اين شرايط، فيلم ديدن را تجربه نكرده ايم ولي از قرار معلوم بايد براي ديدن فيلم آقاي كيميايي خبردار باشيم؛ سربازهاي جمعه. سينما آستارا خيلي بيشتر از صندلي هايش ميهمان دارد و تشويق هاي تماشاگران هنگام پخش تيتراژ فيلم، ماتتان مي كند. شاپو به سر سينماي ايران دوباره رفاقت و پايين شهر و خون را ضميمه فيلمش كرده اما انصافا او تهران را خوب مي بيند.
فيلم كه تمام مي شود ساعت حدود 12 شب و ما هنوز درگير اين قضيه كه چرا كارگردان حاضر در سالن كه خودش هم در جشنواره فيلم داشت در طول پخش فيلم مدام با كنار دستي هايش پچ پچ مي كرد. خيابان ها همچنان شلوغ است كه هواي پياده روي به جانمان مي افتد. جشنواره با اينكه روز 22 بهمن هم ادامه دارد اما براي ما تمام شده است و طبق معمول بعد از هر تجربه اي بر مي گرديم و پشت سر را مي بينيم. ده دوازده روز است كه تمام فكر و كارهايمان به جشنواره ختم مي شود.
۴-چشمان كاملا بسته يا بالعكس:
در اين روزها تهران را فقط صف و سالن ديديم. از مشغله  هاي ديگر شهر خبر نگرفتيم و آنها را به بعد از اين ايام موكول كرديم. البته بد هم نبوده كه چند روز از مواجه شدن با هر چيز غيرمرتبط با سينما معاف شديم. دفتر روزنامه جلسه پرسش و پاسخ شماره 2 فيلم ها است كه البته لذت هايش در برابر سختگيري هاي سردبير و استرس تحويل يك كار مناسب مثل تجربه خوردن يك بادام شيرين در روز است. در اين ايام شب هاي سرد بهمن را در نيمه شب هاي گرم خانه به هم دوختيم و صبح هاي داغ ويژه نامه را ديديم. حالا كه همه چيز تمام شده فكر و خيال راحتمان نمي گذارد. انگار از الان براي سال بعد و جشنواره بيست وسوم نقشه مي كشيد. آدم هايي كه ديديم دوباره خواهيم ديد؟ پيرزن پلاستيك به دست عشق امامزاده، گداهاي جلو سينما، صف هاي گاه شلوغ و گاه خلوت دوباره تجربه مي شوند؟ اين وقت شب در خيابان وليعصر يك چيز را كاملا مطمئن هستيم: اين جشنواره بالاخره ادامه دارد، با ما يا بدون ما. وارد خانه كه مي شوي آهسته راه مي روي تا كسي از خواب نپرد. برق اتاق مادربزرگ روشن مي شود و صدايش هم به گوش مي رسد: باز هم جشنواره بودي؟ اين جشنواره كدوم گوري است كه شماها را تا اين موقع شب نگه مي داره؟

دفاع مدرس صادقي از فيلم گاوخوني
ايسنا - گاوخوني افخمي گروهي را موافق خود كرده و گروهي را مخالف. اما در اين ميان نظر و عقيده جعفر مدرس صادقي، نويسنده <گاوخوني> اهميت فراواني دارد، رماني كه افخمي فيلمنامه فيلمش را از آن اقتباس كرده است.
مدرس صادقي معتقد است فيلم را بايد دو مرتبه ديد تا به آن حسي كه لازم است، رسيد. او مي گويد كه در هنگام مطالعه كتاب و نيز تماشاي فيلم، بايد شش دانگ حواس جمع باشد، يعني بايد خوب گوش كرد و خوب ديد.
براي خستگي حاضران در سالن هاي سينما نيز او دلايل خاص خود را دارد: <معلوم است كه وقتي از صبح تا شب فيلم ببيني، خسته مي شوي. گناه اين خستگي را نبايد به گردن گاو خوني انداخت.>
در فيلمنامه اقتباسي، اولين موضوعي كه مطرح مي شود ميزان وفاداري فيلمنامه نويس به مرجع است و طبعا اين جعفر مدرس صادقي است كه بايد بگويد افخمي تا چه اندازه به رمانش وفادار مانده است. <او خيلي وفادار مانده و يك راه حل خوب براي تبديل كردن اين داستان به فيلم پيدا كرده. وفادار ماندن به متن به اين معنا نيست كه همه چيز داستان بدون دخل و تصرف به تصوير دربيايد. اين يك تصوير كليشه اي از اقتباس سينمايي است كه معمولا هم نتيجه خوبي نمي دهد. عالم سينما با عالم داستان بسيار متفاوت است.>
به رغم عقيده خيلي ها، رودخانه و مرداب نه در داستان و نه در فيلم، نماد هيچ چيز نيست. افخمي رئيس كتابفروشي را در فيلم قوزه دار نكرده و صحنه قايق سواري خانواده مسافر را متفاوت با آنچه در كتاب آمده، درآورده است. مدرس صادقي مي گويد: <اما شخصيت شاعري كه در فيلم ترسيم شده... افخمي، ساسان پارسي را براي اين نقش انتخاب كرده و به نظرم انتخاب خيلي درستي هم بوده است.>

جشنواره ۵
جشنواره ۱
جشنواره ۲
جشنواره ۳
جشنواره ۴
جشنواره ۶
|  جشنواره ۱  |  جشنواره ۲  |  جشنواره ۳  |  جشنواره ۴  |  جشنواره ۵  |  جشنواره ۶  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |