بني اعتماد مي گويد كه فيلمش را خيلي مديون اين خانواده است و از آنها خيلي چيزها ياد گرفته، به همين خاطر هم مي خواهد سيمرغ بلوريني را كه در مراسم اختتاميه به عنوان جايزه ويژه هيات داوران به او تعلق گرفته به آنها تقديم كند
منوچهر والي زاده - همان دوبلوري كه جاي خيلي ها ازجمله رابرت دونيرو هم حرف زده، با كت و شلوار قهوه اي روي صحنه مي آيد و به تماشاگران خيرمقدم مي گويد. اين آخرين سانس جشواره فيلم فجر است. ساعت 30:9 شب، سينماصحرا. به دلايلي فيلم قبلي - يعني مهمان مامان - طول كشيده و حالا كه ما تماشاگرها آمده ايم و نشسته ايم توي بالكن سينما تا فيلم <روايت سه گانه> را ببينيم، ساعت 20:10 دقيقه است. تازه حالا نورافكن ها را روشن كرده اند و والي زاده آمده تا عده اي را دعوت كند بيايند روي صحنه.
الي زاده از رخشان بني اعتماد دعوت مي كند كه بيايد بالا. بعد از بقيه عوامل فيلم روايت سه گانه هم يكي يكي مي خواهد به آنها بپيوندند. برزيده، ميركياني و چند نفر ديگر. او از جهانگير كوثري و فاطمه معتمدآريا هم دعوت مي كند و براي اين دو نفر آخر مردم كلي دست مي زنند. به خصوص براي معتمدآريا. والي زاده، ميكروفون را مي گيرد و مي گويد خانم معتمدآريا در اپيزود ننه گيلانه بازي فوق العاده زيبايي ارايه داده اند كه شايسته قدرداني است. مي گويد كه يك جايزه ويژه براي اين بازيگر توانا درنظر گرفته كه آقاي شرف الدين مسئول نماي دفاع مقدس مي خواسته امشب تقديمش كند اما چون اين روزها بازار تعطيل بوده، جايزه را به زودي تهيه مي كند و به او مي دهد. مي گويد همين جا جلو همه حاضران قول مي دهد اين كار را بكند و لطفاً كسي اين ماجرا را به حساب اصفهاني بودنش نگذارد.
چند دقيقه بعد همه عوامل پايين مي روند و فقط رخشان بني اعتماد و جهانگير كوثري روي صحنه مي مانند.بني اعتماد كه يك شال گل دار محلي پوشيده كمي از خاطراتش درباره ساخت ننه گيلانه حرف مي زند. از خانواده عباس محسني كه يك جانباز جنگ است و بني اعتماد براي نزديك شدن به موضوع فيلمش كه جانبازهاي جنگ هستند مدتي را با آنها گذرانده، با آنها حرف زده، غذا خورده، رفت و آمد داشته و خلاصه زندگي كرده. همان طور كه حرف مي زند بغض گلويش را مي گيرد و مادرانه تر از هميشه به گوشه اي از سالن نگاه مي كند كه عباس و همسرش آمنه نشسته اند. او از آمنه مي خواهد كه روي صحنه بيايد. خانم محسني با چادر مشكي و چشم هايي كه خيس اشك اند مي آيد، مي ايستد پهلوي بني اعتماد. بني اعتماد مي گويد كه فيلمش را خيلي مديون اين خانواده است و از آنها خيلي چيزها ياد گرفته، به همين خاطر هم مي خواهد سيمرغ بلوريني را كه شب پيش در مراسم اختتاميه به عنوان جايزه ويژه هيات داوران به او تعلق گرفته به آنها تقديم كند، چون صاحب واقعي اش آنها هستند. مي گويد يك بار آمنه محسني به او گفته چطور مي خواهد رابطه پر از احساس مادر يا همسر يك جانباز را به تصوير بكشد، وقتي كه نمي تواند در فيلمش نشان بدهد كه آنها واقعي بازي كنند. اين حرف، بني اعتماد را لرزانده و تصميم گرفته در فيلمش بگذارد دو بازيگر همديگر را لمس كنند و مطمئن است كه رابطه جانباز با مادر و همسرش آن قدر پاك و مقدس است كه كسي با اين قضيه مشكلي نخواهد داشت.
حالا ديگر هيچ كدام از تماشاگران يادشان نيست كه تا چند دقيقه قبل از آن همه انتظار براي تمام شدن فيلم مهمان مامان و واردشدن به سالن سينما، چقدر احساس خستگي مي كرده اند و چقدر دوست داشته اند اين مراسم هم زود تمام شود و فيلم را نشان بدهند. حالا همه دارند با تمام قوت شان دست
مي زنند و رخشان بني اعتماد را تشويق مي كنند. چند دقيقه بعد كه عباس محسني با ويلچرش مي آيد روي صحنه، او و همسرش را هم تشويق مي كنند. يك چيزي باعث شده همه حاضران در سالن احساس واحدي نسبت به صحنه اي كه مي بينند نشان بدهند. چيزي كه بايد سراغش را در چشم هاي اين سه نفر گرفت؛ بني اعتماد، عباس محسني و همسرش.
جهانگير كوثري مي رود در كيفي را كه كنار صحنه گذاشته اند باز مي كند و از تويش سيمرغ را بيرون مي آورد. بعد آن را به رخشان مي دهد و او هم جايزه را تقديم خانم محسني مي كند. عباس محسني ميكروفون را مي گيرد و بعد از اينكه بغضش را فرو مي خورد مي گويد كه بايد از خانم بني اعتماد تشكر كند. بنابراين سيمرغ را از دست همسرش مي گيرد و دوباره به بني اعتماد تقديم مي كند. بعد از اين موج احساسات، حالا ديگر همه آماده اند تا فيلم زيباي بني اعتماد را ببينند.