دوشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۳۰۸
جشنواره ۱
Front Page

ستون ما
افسردگي روز آخر
گاهي پيش مي آيد كه دوست داريم بدانيم معني بعضي از كلمه ها يعني چي. اصلاً از كجا آمده اند و چطوري توي دهانمان افتاده اند كه خيلي وقت ها آنها را به كار مي بريم، اما هنوز درست نمي دانيم معني شان چي هست. مثل نوستالژي. گاهي به اين نتيجه مي رسيم كه كلمه هايي مثل اين، بيشتر يك جور احساس اند، معني نمي شوند. آدم يا نوستالژي را حس مي كند يا اينكه هيچ وقت آن را نمي فهمد. وقتي موقع صحبت از كارتون هايي مثل <خپل در باغ گل ها> يك طوري مان مي شود، اين يعني نوستالژي. وقتي بعدازظهر بيست و دوم بهمن راه مي افتيم توي سينماهاي جشنواره كه فيلم ببينيم، اين هم يعني نوستالژي.
بيست و چهار ساعت قبل توي صحن خوشگل تالار وحدت كه باجه تلفن عمومي اش درست زير يك بيد مجنون است همه چيز به خوبي و خوشي و با فشفشه و شيريني دانماركي تمام شده، اما ما دلمان مي خواهد فكر كنيم نشده و مي رويم از باجه هايي كه ديگر جلوشان صف نبسته اند، بليت مي خريم.
چيزهاي ديگري هم هست كه همين طوري زياد به چشم نمي آيند، اما وقتي كنار هم قرار مي گيرند بي خاصيت ترين ، بي رحمانه ترين و نوستالژيك ترين قسمت جشنواره را مي سازند. داربست هايي كه سيمرغ هاي زرد و قرمز را ازشان پايين كشيده اند و فضاي بين پايه هاي آهني شان با ته بليت هاي چرك جشنواره فرش شده ، پوستر ترميناتور 3 كه با سرعتي افسرده كننده و در آخرين ساعت هاي روز بيست و دوم رفته آن بالا، به جاي< بيست و دومين جشنواره بين المللي فيلم فجر>.
صف هاي نصفه نيمه اي كه جلو يكي دو تا سينما بسته شده و پر از آدم هاي بلاتكليفي است كه آمده اند <فيلم محبوب جشنواره> را تماشا كنند، در صورتي كه تا همين چند دقيقه پيش اسمش را هم نمي دانسته اند و حالا خودشان هم نمي دانند كه بروند فيلم را تماشا كنند يا بي خيال اين شب آخر شوند، خانواده هايي كه آن قدرها برايشان مهم نيست توي سالن چي نشان مي دهند چون بالاي بليت هايشان پول نداده اند و حالا جلو سينما منتظر فاميل هاي ديگر هستند تا با هم بروند تو. خيابان هاي خلوتي كه افسردگي يك شب تعطيل تمام شده را بيشتر مي كنند، مسوولان سينماهايي كه ديگر حوصله شان از بازي هاي جشنواره سررفته و مي خواهند هرچه زودتر اين شب آخري را هم از سر وا كنند، صندوق هاي خالي آراي تماشاگران كه هنوز كنار دالان خروجي سينما برقرارند، بدون اينكه لازم باشد كسي نظرش را در آنها بيندازد، چون جايزه محبوب ترين فيلم را شب قبل داده اند و ديگر كسي برايش مهم نيست نظر تماشاگرهاي شب آخر جشنواره درباره فيلم ها چيست.
آدم با خودش فكر مي كند، خب هر چيزي كه به هر دليل برايت خاطره انگيز بوده وقتي تمام مي شود بدجوري اذيت مي كند، اما كمي بيشتر كه فكر مي كني مي فهمي مشكل كجاست. ليست نامزدها كه از روز بيستم رديف مي شوند توي روزنامه ها و عملا شيب جشنواره را به سمت روز داوري تندتر مي كنند و شب بعد كه ديگر همه چيز تمام شده، در حالي كه تمام نشده. هنوز يك روز مانده روز يازدهم كه هر سال همين طوري براي خودش هست، كسي هم تحويلش نمي گيرد و او اين طرف و آن طرف مي پلكد تا اين هم بگذرد و تمام شود. روزي كه هم جشنواره هست و هم جشنواره نيست.

جشنواره پريم
دوئلي ها، دسته جمعي 
جلو در تالار وحدت مثل هميشه غلغله است. اگرچه هنوز يك ساعت تا شروع مراسم اختتاميه جشنواره مانده، اما عاشقان سينما جمع شده اند و هي سرك مي كشند بلكه ستاره هايشان را دم در يا توي حياط تالار پيدا كنند، صدايشان بزنند، از آنها امضا بگيرند و ... كي مي داند؟ شايد هم بتوانند يك جوري خودشان را از طريق آنها بكشانند تو. گروه فيلم دوئل تازه از راه رسيده اند. آنها مثل جلسه مطبوعاتي فيلم شان دسته جمعي آمده اند. سعيد راد، احمدرضا درويش، پژمان بازغي و كامبيز ديرباز (كه يكي دو ساعت بعد سيمرغ بلورين بهترين بازيگري نقش دوم را از دست هاي علي نصيريان خواهد گرفت) بيشتر مورد توجه عكاس ها هستند. چند دقيقه بعد پارسا پيروزفر هم سرمي رسد و خيلي هاي ديگر هم توي راهند وبه زودي مي رسند.
سيمرغي سرحال 
توي سالن انتظار تالار وحدت، پر از ميزهايي است كه رويشان ديس هاي شيريني گذاشته اند. همه كساني كه وارد شده اند - چه هنرمندها، چه مردم عادي كه يك جوري توانسته اند كارت اختتاميه را به دست بياورند - بايد حدود يك ربع در سالن منتظر باشند. درهاي تالار هنوز بسته است. اين وسط، به جز شيريني هايي كه با سرعتي عجيب و باورنكردني ناپديد مي شوند، صحنه هاي ديگري هم مي شود ديد. ترانه عليدوستي با روسري زرشكي رنگش كه دارد براي يكي دو تا دختر نوجوان خاطره تعريف مي كند، پارسا پيروزفر كه با ته ريش و عينك، از هميشه هم خوش تيپ تر شده و به علاقه مندانش امضا مي دهد، مريلا زارعي كه ترجيح داده توي سالن هم عينك دودي روي چشم هايش باشد و بهرام رادان كه همراه عليرضا باذل دارد قدم مي زند و از قيافه اش نمي شود فهميد مي داند كه امشب سيمرغ را به او مي دهند يا نه. رادان خيلي سرحال است. اين را خوب مي داند كه جشنواره امسال درجه بازيگري اش را ارتقا داده. چهار كارگردان مطرح سينما نظير رخشان بني اعتماد، پوران درخشنده، بهروز افخمي و مسعود كيميايي از او در فيلم هايشان استفاده كرده اند و اگر سيمرغي كه امشب مي گيرد را هم حساب كنيم، معني اش اين است كه سينما براي او تازه شروع شده است.
من كيانيانم 
سر و كله عليرضا خمسه پيدا مي شود. او كت و شلوار خاكستري پوشيده و با حاضران چاق سلامتي مي كند و مي گويد: <اميدوارم در اين مراسم سهم كوچكي به عنوان برادر كوچك شما و عليرضا خمسه سابق داشته باشم.> خمسه بعد از خواندن شعر معروف بيا تا قدر يكديگر بدانيم، اعلام مي كند كه به بخش بزرگداشت رسيده اند و قرار است از دو فيلمساز ايراني تقدير شود. يك كليپ از مجيد مجيدي و فيلم هايش نشان داده مي شود و همه مجيدي را تشويق مي كنند اما يكهو رضا كيانيان وارد صحنه مي شود. او هم كت و شلوار تنش است و از هميشه بيشتر شبيه آل پاچينو شده. جمعيت خودشان را مي كشند. كيانيان تشكر مي كند و مي گويد: <همانطور كه مي بينيد، من مجيدي نيستم! خوشحالم كه مجيدي از بازيگري به كارگرداني رسيده و تنها بازيگري است كه در كارگرداني هم موفق بوده.> خمسه پا پي مي شود كه منظور كيانيان از اين حرف چيست. او هم براي اين كه خيال همه را راحت كند مي گويد: <هيچي بابا منظورم اين بود كه من نمي خوام فيلم بسازم!>
مجيدي كه جايزه اش را مي گيرد، نوبت به كارگردان بعدي مي رسد كه قرار است از او تقدير شود. <من داريوش مهرجويي هستم> اين اولين جمله كليپي است كه براي مهرجويي ساخته اند و همين كافي است تا صداي تشويق بلند شود.

ترين هاي جشنواره
002844.jpg
امير قادري 
اين مطلب جايش در صفحه آخر بود، چيزي مثل يك عنوانبندي براي جشنواره. از تمام كساني كه ممكن است در اين مطلب بي رحمانه درباره آنها قضاوت شده باشد حلا ليت مي طلبيم.
آخرين شيرين كاري خمسه كه يك جورهايي پايان اختتاميه هم هست مربوط مي شود به آخرين سيمرغ، يعني فيلم محبوب تماشاگران. خمسه يك مارمولك پلاستيكي از جيبش در مي آورد و به حاضران مي گويد: <يادتان باشد، شما به اين راي داده بوديد>! بعد هم تصميم مي گيرد آن را پرت كند سمت تماشاگرها اما بعد پشيمان مي شود و مي گويد كه 3 هزار تومان پول بالايش داده و به اين راحتي آن را از دست نمي دهد. اين يكي از بامزه ترين كارهاي خمسه در مراسم پاياني بود.
بزرگ ترين بد شانسي جشنواره: قسمت سوم ارباب حلقه ها نرسيد و نمايش داده نشد. اين فيلم به احتمال قريب به يقين، امسال اسكار بهترين فيلم را مي برد و در صورت نمايش،  اولين فيلم صاحب چنين افتخاري بود كه قبل از دريافت جايزه در جشنواره فجر به نمايش در مي آمد. ولي هميشه بالاخره يك جاي كار ايراد پيدا مي كند. اگر خبرها راست باشد و فارابي واقعا فيلم را خريده باشد، بايد منتظر نمايش قريب الوقوع آن در سينماهاي كشور باشيم.
بهترين سكانس پاياني: پايان بندي رسم عاشق كشي، ارزش فيلم را چند ستاره بالا برد. كارگردان فيلم خسرو معصومي، حسابي به تماشاگرش احترام گذاشت و فيلم را درست جايي تمام كرد كه بيننده امكان حدس ادامه ماجرا را داشت. پس همه چيز را به خيال او واگذار كرد و به اين ترتيب تاثير همه چيز بيشتر شد.
بزرگ ترين رقيب جشنواره: فكر مي كرديم بازي پرسپوليس و استقلال فقط براي ما مهم تر از فيلم هم سئانسش در سينماي مطبوعات است. اما وقتي جمعيت زيادي فيلم برنده جايزه گلدن گلاب را ول كردند و در برابر صفحه بزرگ تلويزون سالن انتظار سينما استقلال جمع شدند، همه چيز تغيير كرد. تازه آن روز سينما خلوت تر از هميشه بود. يعني كه خيلي ها در خانه مانده بودند.
پر طرفدارترين فيلم: اگر فيلم عزيز داريوش مهرجويي يعني مهمان مامان زودتر مي رسيد، احتمالش بود كه اين مقام را به دست بياورد، اما به هر حال روي كاغذ و با عدد و رقم، نمايش هيچ فيلمي به اندازه مارمولك در جشنواره طرفدار نداشت. كار به جايي رسيد كه بعد دو سه روز، حتي راننده هاي تاكسي هم از مسافرهاي شان سوال مي كردند: "آقا شما اين فيلم مارمولك رو ديدين؟
بزرگ ترين سوتي جشنواره : 1- بعضي از فيلم هايي كه براي بخش ميهمان جشنواره انتخاب شده بودند؛ از اغلب آثاري كه در بخش مسابقه قرار گرفته بودند، شايستگي بيشتري براي كسب جايزه داشتند. به خصوص بوتيك و چند تار مو. معلوم نيست هيئت انتخاب، موقع تماشاي فيلم ها حواس شان كجا بوده. بوتيك تا قبل از ميهمان مامان، پرطرفدار ترين فيلم بر و بچه هاي سينماي مطبوعات بود.
بزرگ ترين سوتي جشنواره :2 - در اسلايدي كه هر روز در مدت زمان بين نمايش فيلم ها در سينما استقلال روي پرده مي افتاد و اسم حاميان جشنواره را رويش نوشته بودند، جاي "بانك كشاورزي" نوشته شده بود: "بانك كشاوررزي".
بزرگ ترين بي سليقگي هيئت داوران: آن ها جايزه بهترين بازيگر مرد را دادند به بهرام رادان. تا اين جايش زياد مشكلي نداريم. اما داورها اين جايزه به خاطر فيلم شمعي در باد به او اعطا شد.(البته رادان مي گفت به مجموعه كارهايش به او جايزه داده اند)  اما هيئت داوران امسال عشق نقش هاي خيلي پر جلوه و پر سر و صدا بودند. درباره بازيگر زن هم اين طوري رفتار كردند. مريلا زارعي در آن سكانس از فيلم سربازهاي جمعه پشت سر هم جيغ مي كشيد و خودش را كتك مي زد، و اين درست همان چيزي بود كه داورها مي خواستند. هيچ كس به اين نكته توجه نكرد كه براي يك بازيگر، يك سلام كم تاكيد و خوش آهنگ و كوتاه، يا يك راه رفتن جذاب و بي ادا و اطوار شايد از هزار تا جيغ و داد و شكل عوض كردن، كار خيلي سخت تري باشد.
خنده دار ترين فيلم: بي ترديد مارمولك.
حاشيه دارترين فيلم: مسعود كيميايي، آن قدر براي فيلم هايش حاشيه مي سازد تا جماعت يادشان برود كه بايد آن چه روي پرده سينما افتاده، فارغ از آن حاشيه ها به خودي خود هم فيلم جذابي باشد. اگر كيميايي وقتي را كه براي تبليغ عنوان بندي ابتدايي فيلم سربازهاي جمعه صرف كرد ؛ روي فيلمنامه پادرهواي اثرش مي گذاشت، آن وقت با فيلم بهتري رو به رو بوديم.
بدترين زمان اكران: فيلم رحمان رضايي، يعني الهه زيگورات در سينماي مطبوعات بعد از مهمان مامان اكران شد. يعني درست زماني كه همه در خلسه تماشاي اين فيلم بودند. جوري كه فكر مي كردند بر مرگ غلبه كرده اند و ديگر ناميرا شده اند. پس هيچ كس دلش نمي خواست اين حال را به سادگي خراب كند و به تماشاي يك فيلم ديگر بنشيند.
پرطرفدارترين كارگردان: منظورم كارگرداني است كه وقتي اسمش روي پرده آمد، به سنت مسعود كيميايي آن سال ها همه برايش دست زدند. او يك كارگردان ايراني نبود. وقتي صداي گلوله بيل به سمت سر اوما تورمن بلند شد و اين جمله روي پرده نقش بست: "چهارمين فيلم كوئنتين تارانتينو"،  گوشه و كنار سالن مطبوعات ادم هايي وجود داشتندكه از قبل با هم هماهنگ كرده بودند كه در چنين موقعيتي كف بزنند.
بزرگ ترين سرخوردگي: همه ما ادم هايي كه در اين چهار سال بعد از ساخته شدن شوكران، منتظر فيلم بعدي بهروز افخمي مانده بوديم، از تماشاي گاو خوني احساس سر خوردگي عجيبي كرديم. اما به هر حال اين فيلمي بود كه سازندگانش زحمت شان را كشيده بودند، پس فكر نكرديم كه به مان توهين شده است.
قابل انتظار ترين شكست: اما در مورد مسعود كيميايي، فيلمسازي كه اغلب ما روزي روزگاري فيلم هايش را دوست داشتيم، همه چيز فرق مي كرد. ثمره تنبلي و خودشيفتگي جز اين نمي توانست باشد. فيلم آشفته بود و به آش درهم جوشي مي مانست كه آشپزش هيچ تلاشي براي قوام يافتنش به خرج نداده است. اما همه چيز درست همان طور بود كه فكر مي كرديم.
نفس گير ترين تعليق: اين كه مهمان مامان مي رسد يا نه. قرار بود مهرجويي سراغ يك موضوع ظاهرا پيش پا افتاده و درپيت مي رود و تجربه تماشاي فيلم هاي او ثابت مي كرد كه بهترين سكانس ها و بهترين فيلم هايش در چنين شرايطي ساخته شده اند. پس در جشنواره اي كه اين قدر فيلم بد داشت،  آخرين فيلم داريوش مهرجويي اصلي ترين نقطه اميدمان بود. روزهاي آخر كه فيلم به جشنواره رسيد، فهميديم اميدواري مان بي دليل نبوده است.
تاثير گذارترين بازيگر: سازندگان مارمولك اگر پرويز پرستويي را نداشتند، ضربه سختي مي خوردند. پرستويي نه فقط شوخي هاي فيلمنامه را حرام نكرد بلكه بعد تازه اي هم به آن ها اضافه كرد. يك بار ديگر مارمولك را ببينيد و حواس تان به طرز اداي تك تك ديالوگ ها توسط پرستويي باشد تا بفهميد كه چه مي گويم.
وحشتناك ترين سقوط :1 - از مهدي نوربخش راي باز را ديده بوديم كه فيلم خوبي بود. اين شد كه كنجكاو فيلم بعدش مانديم. به خصوص كه عاشق مترسك براي بخش مسابقه بين الملل هم پذيرفته شده بود. اما فيلم خيلي بدتر از آني شد كه فكرش را مي كرديم.
وحشتناك ترين سقوط :2 - حسن يكتاپناه جمعه را ساخته بود. يكي از بهترين فيلم هاي جشنواره اي سينماي ايران. اما فيلم تازه اش كه قطعا براي مشتري آن سوي آب ها ساخته شده،  خوب كه نيست هيچي، پر از پلان هاي اوتي و اضافي است.
دست كم گرفته شده ترين هنرپيشه: هيچ كس بازي فريبرز عرب نيا در برگ برنده را نديد. براي ديده شدن بايد مثل مريلا زارعي جيغ مي كشيد كه نكشيد. پس كسي توجه اش به بازي او جلب نشد.
سخت ترين فيلم: اشك سرما با مشكلات بسيار ساخته شد. در آن ارتفاع و سرما و با توليد برف و ايجاد بوران فيلم ساختن، كار بي سابقه اي در سينماي ايران است. به خصوص كه كارگردان هاي ما اغلب دوست دارند در كمال راحتي فيلم بسازند. جالب تر از همه اين كه كارگردان اين فيلم يعني عزيزا... حميد نژاد به هيچ وجه اهل جار و جنجال نيست. نمي خواهد ويژگي هاي فرامتني فيلمش را به ابزاري براي جار و جنجال تبديل كند.
جالب ترين خود زني: فاطمه معتمد آريا براي بازي در نقش ننه گيلانه نه تنها حاضر شد همه جذابيت هاي زنانه اش را زير سوال ببرد، بلكه در گفت و گوي جمعي بعد از فيلم اعلام كرد: قيافه اصلي اش شبيه ننه گيلانه است و مسئول گريم براي تبديل كردنش به آن پيرزن زشت رو اما مهربان و دوست داشتني، زحمت زيادي كشيده بود.
بزرگ ترين غافلگيري: اين كه بوتيك ساخته حميد نعمت ا... اين قدر فيلم خوبي شد. وقتي خود كيميايي اين قدر فيلم ضعيفي ساخته بود چه طور مي توانستيم انتظار داشته باشيم كه دستيار سابقش چنين فيلم قابل توجهي بسازد؟ تماشاي بوتيك يك غافلگيري ديگر هم داشت. آخر ديديم كه گلزار هم در اين فيلم خوب بازي كرده.
بدترين واكنش: اين را كسي انجام داد كه اصلا انتظار نداشتيم. بهروز افخمي اگر نه بهترين كه حداقل يكي از كارگردانان بزرگ و باهوش سينماي ماست. ولي وقتي جماعت از فيلمش بدشان آمد، واكنش هاي نشان داد كه از او بعيد بود. او مخالفان فيلمش را به نفهمي متهم كرد و گفت كه چيزي از كتاب و ادبيات سرشان نمي شود و اين قدر واكنش ها در قبال فيلمش خوب بوده كه مي تواند هر فيلمي دلش مي خواهد، بسازد.
جالب ترين جلسه مطبوعاتي: حرف هاي رسول ملاقلي پور از فيلمش جالب تر بود.جملا ت او در اين جلسه بيشتر از فيلمش جواب مي داد. خيالش راحت بود كه هر چه بگويد كسي مزاحمش نمي شود. حاشيه امنيتي كه بقيه فيلمسازها از آن برخوردار نبودند.
محو ترين عنصر تاثير گذار: صداي الهه گل پري براي فيلم خيلي خوب چند تار مو از نان شب واجب تر بود. آن ها كه فيلم جذاب ايرج كريمي را ديدند، از تاثير خوب اين صدا شگفت زده شدند. هيچ وقت صورت اين بازيگر را نديديم ولي از همه بازيگراني كه صورت شان تمام مدت روي پرده سينما استقلال بود، نسبت به او احساس نزديكي بيشتري داشتيم.
بزرگ ترين حسرت :1 - كپي درب و داغاني كه براي نمايش بوتيك از نسخه ديجيتالش كشيده بودند، حال همه را گرفت. فيلم به اين خوبي و نسخه به اين بدي...
بزرگ ترين حسرت :2- بيل را بكش را خيلي دير روي پرده ديديم. كاش قبل از نوشتن همه آن مقاله هاي ستايش آميز، تجربه ديدنش را روي پرده داتشم. آن وقت همه حرف هاي مان را در ده ضرب مي كرديم.
بزرگ ترين حسرت :3 - ميهمان مامان را دير ديديم. فكرش را بكنيد كه اگر روز اول جشنواره ديده بوديمش، براي ده روز بيشتر از عمرمان احساس خوش بختي بيشتري مي كرديم.

|  جشنواره ۱  |   جشنواره ۲  |   جشنواره ۳  |   جشنواره ۴  |   جشنواره ۵  |   جشنواره ۶  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |