دوشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۳۰۸
جشنواره ۲
Front Page

من اين چهره را خرد كردم
002841.jpg

يك روز بعد از دريافت سيمرغ در حوالي محله زعفرانيه با بهرام رادان

yahoo.com؛Pejman-r
<چرا اينقدر لك داره؟> آخه مي يان اينجا و هي مي خوان قشنگ ببيننش. بهش دست بزنن. <خودت چي؟> نه، من دستام تميزه.
ولين باري كه روبه روي هم نشستيم سه چهار سال پيش بودو هنوز اولين تجربه سينمايي اش زرشك نگرفته بود. او در آن روز پسر خوبي بود كه دوست يكي از بچه ها بود. در فيلمي هم بازي كرده بود كه به خاطر قيافه اش خوب فروخته بود. اما اين بار آخري، آن پسر خوب، بازيگر شناخته شده اي بود كه در يك سال در 4 فيلم معتبر بازي كرده بود كه براي يكي از آنها سيمرغ گرفته بود.
از ديروز همه مي گن چرا سر شمعي در باد سيمرغ گرفته. بهرام كه كارهاي بهتري داشت.
قبول ندارم. داورها نشسته اند و تصميم گيري كرده اند. آنطور كه در بيانيه آنها من فهميدم، علاوه بر كيفيت به كميت هم نظر داشتند. شايد به خاطر مجموعه كارهاي امسالم در جشنواره (كه 4 فيلم بود) به نقشم در شمعي در باد كه طولاني ترين و پرفرازونشيب ترين نقشم بود جايزه دادند.
مصاحبه ما با بهرام رادان شروع شده. اگر ليد و مقدمه ندارد، به آقايي و خانمي خودتان ببخشيد. زمان اين مكالمه همين ديروز است و مكانش خانه اي در محله زعفرانيه. دليل فقدان شيوه كلاسيك ورود به يك مصاحبه هم، اين است كه اصولا، به قول بهروز افخمي، <سينما چيه؟>
كدام فيلم امسالت را بيشتر دوست داشتي؟
هيچ كدام از كارهايم را بيشتر از آن يكي دوست نداشتم. به همه در يك سطح علاقه دارم.
حتما قبول مي كني كه جواب مثل اين، زياد شنيده ايم.
من دروغ نمي گم. بين بازي هاي امسالم به هيچ كدام بيشتر علاقه ندارم. اگر هم از يكي خوشم نمي آمد مي گفتم. مثل نقشم در رز زرد كه اصلا دوستش ندارم. رادان احتمالا از جوانترين بازيگر اني است كه سيمرغ نقش اول را مي برد: <24 سالمه> فكر كنم در مردهاي بازيگري كه سيمرغ برده اند از همه جوانتر باشد.
خب، فكر نمي كني براي شما كمي زود بود؟
چطور؟
بالاخره... شايد خود من كه سنم كمي از تو بيشتر است الان نبايد مسووليتي در اين حد در روزنامه داشتم.
نه، چنين چيزي نيست. زود يعني چه اصلا؟ سن معيار درستي براي بردن جايزه نيست. البته من نمي گويم كه در كارم به بلوغ رسيده ام، ولي اين جايزه نقطه عطف كارنامه بازيگري من است و ربطي هم به سن و سال ندارد.
وقتي وارد خانه رادان شديم، تابلويي با عنوان <رضا رادان، وكيل پايه يك دادگستري> در حياط جلب توجه مي كرد. خانه اي قديمي در حصاري از ساختمان هاي بلند، عجيب بود كه ساكنان اين خانه با لجاجت ديوارهايي را كه به آن دل بسته اند، حفظ مي كنند: <من ته تقاري بودم، خواهر و برادر بزرگم پزشك و دندانپزشك شدند و لابد من هم بايد دنبال آنها مي رفتم. اما من آنقدر، عاشق همه شغل هاي دنيا بودم كه بازيگر شدم. اينجا، در اين حرفه، همه شغل ها را تجربه مي كنم.>
بهرام دانشجوي مديريت بازرگاني است: <داره تموم مي شه.>
گرچه ما گاوخوني را نپسنديديم، اما رادان همچنان اصرار دارد كه مديون بهروز افخمي است: <اولين كارگردان درجه اولي كه آمد سراغم بهروز افخمي بود. با او آمدم در جمع آدم هايي كه خيلي منتظرشان بودم و دوست داشتم با آنها كار كنم.> آدم هايي كه رادان مجبور است رو در بايستي كند و اسمشان را نبرد تا بقيه دلخور نشوند.
-از اين به بعد جريان خيلي فرق مي كند. براي من كه فقط 4 سال است در سينما هستم، تازه بازي شروع شده.
و اين بازي، تازه شروع شده، يعني وسواس و دقت و كار. يعني آقاي كارگردان عزيز دوران شور عشقي تمام شد. اگر فيلمنامه حسابي داري روي من حساب كن.
-من دوست دارم بلندپرواز باشم. روزي كه مي خواستم بازيگر سينما بشم، همه گفتند: <هه!> اما حالا...، اين سقف آرزوهاي من نيست، (البته اصولا هنر سقف ندارد) و چيزهاي بيشتري هم وجود دارد كه بايد براي آنها فعاليت كنم.
بحث ما مي رسد به جشنواره هاي خارجي.
-خانم ها زياد جايزه برده اند. نيكي كريمي، ليلا حاتمي و ... اما در مورد آقايان كمتر اين اتفاق افتاده. من كه يادم نمي آد.
و بازي در فيلم هاي خارجي؟
امكانش هست.
نيست.
چرا هست.
در اين شرايط...؟ بعيد است.
002847.jpg

جام جهاني 1978 اگر به يك بازيكن ايراني مي گفتي بايرن مونيخ هرگز باور نمي كرد اما 20 سال بعد اين اتفاق افتاد. تازه الان خيلي عاديست و شما تعجب نمي كني.
اما تفاوت سينما و فوتبال تفاوت زبان است .
بله ابزار سينما، زبان است، اما مي شود. ضمن اينكه در فوتبال تو را مي خواهند اما در سينما تو بايد بخواهي تا خواسته شوي.
سقف تو اينجاست؟
سقف يعني چي؟ براي هيچي سقف نيست. مي تواني بالا و بالاتر بروي.
وسط اين حرف ها يادمان آمد كه اصلا از جايزه و روز جشنواره نپرسيديم. رادان اصلا پنهان نمي كند كه اين جايزه چقدر برايش عزيز است و چه موقعيتي است.
مي دانستي؟
صد در صد نه. همان موقع فهميدم. البته يك چيزهايي شنيده بودم.
لحظه عجيبي بود. رادان و پژمان بازغي كه از شانس  هاي مسلم سيمرغ بودند دست هاي همديگر را گرفته بودند. وقتي هم كه اسم بهرام خوانده شد، اولين نفري كه او را بغل كرد پژمان بود. بعد هم پارسا پيروزفر و شهاب حسيني. پرويز پرستويي هم تا دم پله ها آمد و بهرام را بغل كرد.
از لحظه اي كه اسمم را خواندند تا لحظه اي كه با جايزه برگشتم سر جايم، تقريبا چيزي يادم نيست.
جايزه گرفتن مهم تر بود يا تحسين شدن؟
تحسين شدن بايد جايزه بياورد. تحسين اينجوري در تاريخ ماندگار مي شود.
زماني كه آنجا بوديم، تلفن بهرام مدام زنگ مي خورد و اين زنگ ها، زنگ هاي تبريك بود.
بالاي سرش دو تابلوي بزرگ هست. اينطرف <ال چه>  با كلاه كج و سيگار برگ كوبايي و چشم هاي نافذش كه انگار خدا خلقش كرده براي اينكه برود تو دل آدم ها و اينور 4 كلمه ژاپني كه ترجمه شان مي كند: <صداقت، آزادي، عشق و زيبايي.>
چهره ات خيلي كمكت كرد؟
چهره يك پوئن است، اما مثل ثروتي است كه از پدر آدم به ارث مي رسد، ارزش نيست البته چون سينما هنر بصري است اهميت دارد، ولي من تصميم گرفته ام روي توانايي هاي ديگرم هم تكيه بكنم. در فيلم هاي امسالم خيلي سعي كردم اين چهره را خرد بكنم.
مثل نقشي كه در ننه گيلانه داشتي؟
من آدم ها را نگاه مي كنم. دنبال آدم هاي متفاوتم. آدم هايي كه با بقيه فرق دارند، به چشمم مي آيند براي اينكه ازشان الگو مي گيرم. جانباز قطع نخاعي اي هم كه من در ننه گيلانه نقشش را بازي كردم، بخشي از شخصيت يك آدم واقعي بود كه من در خودم متولدش كردم. بازيگري يعني زنده كردن شخصيت آدمي كه در سناريو است. هرچه تو اين آدم را طبيعي تر بازي كني، يعني به دنياي او بيشتر نزديك شده ايم. اينطوري است كه تماشاچي هم، تو را باور مي كند.
و اگر باور نكند؟
بازيگري شغل غريبي است. تو تا زماني هستي كه تماشاچي بخواهدت. ما انتخاب شده آدم هاي ديگري هستيم و تضمين كمتري در كارمان وجود دارد. ممكن است يك بازيگر بسيار توانا باشد، اما مردم نخواهند، مي دانيد يعني چي؟ برعكسش هم هست. يعني آدمي كه بازيگر نيست اما طرفدار دارد.
دليلت براي ردكردن پيشنهاد هاي تبليغاتي چيست؟
براي اين قبول نكردم كه پيشنهادها استاندارد نبودند. الان تبليغات ما بازاري است، فقط يك عكس مي خواهند از آدم و همين. من هم تا وقتي كه درست بشود صبر مي كنم.
مي پرسيم سيمرغ روي دستمزدش تاثير گذاشته؟ جواب مي دهد: <هنوز نمي دانم... مي پرسيم راست است كه دوست دارد يك شغل اصلي داشته باشد؟> جواب مي دهد:  <آره. دوست دارم بازيگري عشق باشد.>
مي پرسيم چه كاري... و جواب مي دهد: <هنوز معلوم نيست!>
رادان خوشبختانه بي شيله پيله است. مصاحبه با او خيلي سخت نبود. گرچه اصولاً وقتي گوشت سيمرغ زير زبان آدم مزه مي كند، سعي مي كند جواب كمتر خبرنگاري را بدهد!



مسعود كيميايي
مسعود كيميايي ابهتي دارد كه مجبوري جلو او خوب بازي كني. در كار، بازيگر و كارگردان بايد درباره نقش به يك نظر مشترك برسند.
كيميايي چيزي دروجودش هست كه كمتر ممكن است با او جدل پيش بيايد، چون او تسلط بيش از حدي به قهرمان هاي قصه هايش دارد.

سربازهاي جمعه 
رقابت بود، رفاقت هم بود. آنقدر رفاقت داشتيم كه موقع بيكاري هميشه باهم بوديم. مي رفتيم بيليارد، مي رفتيم آبميوه مي زديم... خيلي خوش گذشت.

موسيقي 
با همه نوع موسيقي ميانه دارم، اما رابي ويليامز به شدت مورد علاقه من است. او قبل از اينكه خواننده باشد، بازيگر است و همين نكته كارش را شاخص مي كند.

كار بعدي 
رستگاري در هشت و بيست دقيقه، كار آقاي سيروس الوند. نقش يك جوان بسيجي را بازي مي كنم. ده روز ديگر ما كارمان را شروع مي كنيم.

مدير برنامه 
عليرضا باذل، همكار مطبوعاتي شما و دوست خوب من از سه سال قبل مدير برنامه من است. من به بازيگري به عنوان يك كار تيمي نگاه مي كنم. فكر مي كنم براي پيشرفت، بازيگردان هم احتياج دارم.

ايرانشهر
روز اول با طعنه درباره شانس من در مراسم افتتاحيه نوشته بوديد، حالا، حالتان چطور است؟

www. Bahramradan.com
نزديك به چهار ماه است كه اين سايت را راه انداختم. سعي كردم از همه جهت حرفه اي باشد، ازش خيلي راضي ام.

|  جشنواره ۱  |   جشنواره ۲  |   جشنواره ۳  |   جشنواره ۴  |   جشنواره ۵  |   جشنواره ۶  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |