يكشنبه ۳ اسفند ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۳۱۶
ايرانشهر
Front Page

ساعتي در ايستگاه خيام
بار قطارفرمول بمب بود
گودال ناشي از انفجار آنقدر بزرگ است كه باور نمي كني: يك حفره با عمق ۱۰ متر و شعاع صد متر، خاكي كه بعداز اين انفجار به بيرون ريخته تا ارتفاع ۶ متر انباشته شده است.
كسي فكر نمي كرد كه قطار منفجر شود. براي قربانيان حادثه فاتحه اي بخوانيد
خبرنگار اعزامي پژمان راهبر
003294.jpg
... نشد كه زلزله آخرين حادثه تلخ امسال باشد و نشد با اين احساس كه جان ما در دست كساني است كه لايق مسووليتشان هستند ،زندگي آرامي داشته باشيم... نشد.

عكس محمد از روي تابوت به من مي خندد. قبرش را كنده اند و برايش گريه مي كنند, اما او اعتنايي ندارد. مثل همان صبح لعنتي كه از دستجرد تا دهنو را سبكسرانه دويد تا واژگوني قطارها را ببيند؛ همان صبحي كه محمد با شيطنت نزديك محل حادثه ماند...
صبح اول وقت, چهارشنبه, همه در مشهد از انفجار حرف مي زدند. انفجاري كه آنقدر شديد بود كه صدايش پس از طي كردن فاصله اي بعيد, مشهد را هم لرزاند: «من دانشگاه بودم و مشغول حرف زدن با موبايل. ساعت ۳۰/۹ بود كه ساختمان لرزيد. خيلي ترسيديم. فكر كرديم زلزله شده.»
حادثه ساعت چهار و نيم صبح چهارشنبه اتفاق افتاد. زماني كه پنجاه و يك واگن حامل محموله هاي مختلف از ايستگاه ابومسلم ناگهان به راه مي افتند. صديق پور مدير روابط عمومي راه آهن كل كشور مي گويد: «محموله ها از جاهاي مختلف آمده بودند، مثلا از تركمنستان و به جاهاي مختلف مي رفتند. واگن ها بدون لوكوموتيو بودند.»
اين ۵۱ واگن شامل ۱۷ واگن گوگرد۶، واگن نفت۷،واگن عود و ۱۰ واگن پنبه و بقيه خالي بوده اند. «واگن ها راه افتاده و به دليل سراشيبي مسير و وزن بيش از حد، در يك چشم بر هم زدن سرعت گرفته اند. بين چرخهاي قطار و ريل هم اصطحكاك چنداني نيست و باعث افزايش سرعت مي شود.»
واگن هاي فراري ۳۰ كيلومتر را در عرض ۲۰ دقيقه طي مي كنند و بعد از گذشتن از يك ايستگاه عبوري در ايستگاه خيام در محل سوزن واژگون مي شوند: «البته ۴ واگن اول كه باري نداشتند سبك مي شوند و مسير را طي كرده و تا محل ورودي شهر كه در حال عمليات ريل گذاري بوده پيش مي روند, اما بقيه واگن ها واژگون مي شوند...»
دستجرد روستايي است در فاصله دو كيلومتري محل حادثه. ساكنان«كنجكاو دستجرد» براي تماشا، خود را به نزديكي ايستگاه خيام رسانده بودند كه انفجار رخ داد و حالا دستجرد بايد با ۱۵ نفر كمتر از روزهاي قبل از روز چهارشنبه، به زندگي خود ادامه بدهد. اين ۱۵ نفر در آغوش خاك، چوب كنجكاوي خود را مي خورند يا بي تدبيري كساني كه بايد آنها را متفرق مي كردند؟
معاون صديق پور تلفني حرف مي زند: «نگراني ها رفع شده. بعدازظهر كار را تحويل مي گيريم و ان شاالله تاجمعه راه را باز مي كنيم.» روبه روي ما سه واگن نيم سوخته است كه رويش نوشته: «مخصوص حمل فرمالين.» صديق پور توضيح مي دهد كه با بيرون كشيدن اين سه واگن احتمال انفجار ديگر وجود ندارد.
«چهارشنبه صبح بعد از حادثه اطلاعيه داديم. ساعت هشت و ده دقيقه صبح. در اين اطلاعيه آمده كه به حمدالله هيچ اتفاق خاصي رخ نداده و ماموران مشغول باز كردن مسير هستند. حتي مهندس حجتي نژاد مديركل راه آهن خراسان در ساعت نه و نيم همين جا مصاحبه اي كرده تا خيال مردم را راحت كند.»
او كه به همراه فرماندار نيشابور, مشهورترين كشته هاي اين حادثه هستند, مثل بقيه تصور نمي كردند كه انفجاري رخ بدهد.
اما واگن ها مواد خطرناكي حمل مي كردند، مواد كاملا قابل اشتعال. از صبح همه مي گويند چطور ممكن است پنبه و بنزين و گوگرد؟
- كساني كه اينجا بودند از محتويات واگن ها خبر داشتند، اما بعد از ۶-۵ ساعت هيچ كس فكر نمي كرد. الان هم اگر نگاه كنيد در ميان آوار، لودرهايي كه براي امداد آمده بودند, به چشم مي خوردند.
003237.jpg
اين پسردر تمام لحظات تشييع جنازه گريست. براي كي؟ نفهميديم.

ايستگاه خيام سالم است, اما دهكده هاشم آباد كاملا ويران شده.
- ساختمان ايستگاه محكم است، اما خانه هاي دهكده خشتي است و در مقابل انفجارهايي مثل اين، مقاومتي ندارد. البته بيشتر ساكنان روستا، خانه ها را خالي كرده بودند اما عده زيادي هم آمده بودند براي تماشا.
تابوت محمد را از خاور مي آورند پايين. قبرستان كوچك دستجرد هرگز اينقدر جمعيت به خود نديده. قيامت است. صداي گريه مي آيد و جيغ. دور تا دور آدم ايستاده. انگار مسابقه اي برپاست. هر تابوتي كه به دستجرد مي رسد با جمعيتي انبوه تشييع مي شود. يك نفر خودش را از جمع جدا مي كند و محكم مي كوبد زمين. گرد و خاك است... «محمد»!
هنوز هيچكس نمي داند كه چرا واگن ها از ايستگاه راه افتاده.
- امكان نداشت بتوانيم جلويشان را بگيريم. ۵۱ واگن با آن وزن. اصلا نمي شد.
تكه هاي قطار ريزريز شده. لكه هاي زرد گوگرد هم همه جا هست.
مثل انفجار آتشفشاني وحشي كه تا كيلومترها گدازه پرتاب مي كند.
يكي از ماموران امداد مي گويد:  «خيلي از كشته شده ها به دليل تركش شدن بدنه قطار، مرده اند.» يك تكه بزرگ آهني جلو پاي ما، داخل زمين فرو رفته است. سه نفر زور مي زنند تا آن را بيرون بكشند، نمي توانند. به وضوح مي شود حدس زد كه بدن ها چگونه قطعه قطعه شده اند.
استاندار خراسان، حسن رسولي درباره حادثه چنين توضيح مي دهد: «هنوز معلوم نيست واگن ها چطور راه افتاده اند... اما پس از آتش سوزي اوليه براساس گزارش فرماندار نيشابور به استانداري كه وضعيت را عادي توصيف كرد، سپر امنيتي منطقه بازتر شد و روستائياني كه محل را ترك كرده بودند، بازگشتند.»
انفجار در بدترين لحظه رخ مي دهد. انگار فرشته مرگ طبق نقشه مي خواسته پاسخي به اشتهاي بي حد و حصرش بدهد.
تخريب خانه هاي روستا كاملاً طبيعي به نظر مي رسد،  اما گودال ناشي از انفجار آنقدر بزرگ است كه باور نمي كني: يك حفره با عمق ۱۰ متر و شعاع صدمتر. خاكي كه بعد از اين انفجار به بيرون ريخته تا ارتفاع ۶ متر انباشته شده است. انگار موشكي به محل حادثه برخورد كرده است.
تابوت محمد را گذاشته اند جلو پيش نماز. بسم الله كه مي گويند، اشك صورت همه را پر مي كند. اينطرف مادربزرگ روي زمين دمر افتاده: «مرده؟» پدر آب مي ريزد روي سرش. مادربزرگ چشمها را باز مي كند و فرياد مي زند:  «محمد» و دوباره از حال مي رود.
مردم مي گويند قطار، «تي. ان. تي» حمل مي كرده، اما مقامات اين شايعه را به شدت تكذيب مي كنند. يك فيلمبردار رومانيايي كه به محل حادثه آمده عقيده دارد عجيب ترين نكته اين حادثه، فاصله طولاني دستجرد! با محل انفجار است: «تاسف بار است كه مردم در اين فاصله جان خود را از دست داده اند.»
يك لودر زير تلي از خاك گير كرده. قائمي، آتش نشان مشهدي مي گويد: « ۴نفر از آتش نشاني مشهد و ۱۲ نفر از آتش نشاني نيشابور شهيد شده اند. لطفاً حتما واژه شهيد را قيد كنيد كه بسيار مهم است. آنها در حين انجام وظيفه بودند.»
آنها در خارج كردن واگن محتوي نفت لحظات پرالتهابي را تجربه كرده اند: «حتي الكتريسيته ساكن مي توانست باعث بروز دو انفجار ديگر بشود. محيط، آغشته به بخارات قابل اشتعال بود و ما به سختي توانستيم اين دو واگن را با جرثقيل بيرون بكشيم.»
دود تمام منطقه را اشغال كرده. بوي گوگرد به حدي است كه هيچكس بدون ماسك اجازه ورود به محل را ندارد. تكه هاي پنبه در سراسر دشت پخش شده، اما نيروهاي امداد يكسره كار مي كنند.
- وقت خاكسپاري است. محمد را كه مي گذارند داخل قبر، برادر از لاي جمعيت مي رود داخل قبر. «محمد، منم ميام»! و محمد مي خندد. عكسش دست برادر ديگري است كه ديگر جان ندارد...

ستون ما
خدا به خير مي كند؟
پژمان راهبر
۱- اواخر بهمن و اسفندماه ۱۳۸۲، شادماني جاي بزرگي در خانه هاي قريه هاي اطراف نيشابور، از جمله هاشم آباد دهنو داشت. مردم آماده عيد مي شدند و برنامه مي ريختند براي تحويل سال كه... مشهد كنار ضريح آقا باشند.
اواخر بهمن و اسفند۱۳۸۲، عباس يزداني كارمند هتل، خودش را آماده مي كرد براي نوروزي كه قرار بود در هتل جا براي سوزن انداختن نباشد. برنامه او اين بود؛ عيد اقوام از نيشابور بيايند خانه او تا زن و بچه در روزهاي پركار پدر تنها نباشند.
اواخر بهمن و اسفندماه۱۳۸۲، مثل هميشه آخر سالها بود. پر از اميدواري و سرخوشي مخصوص اين روزها. بعدازظهرهايي كه آرام آرام قد مي كشند و سال جديدي كه مي آيد. اصولا براي ايراني جماعت اسفند،ماه قشنگ تري است از فروردين،چه، شبيه روزهاي انتظار است براي وصال...
۲- اينجاي مطلب، جايي است كه بايد برسيم به «اما» و «ولي» هاي لعنتي كه هيچوقت نمي خواهند دست از سر مقاله هاي ما بردارند. «اما»هايي كه بعد از هر اتفاق خوش سبز مي شوند و شيريني و لذتش را از بين مي برند.
خلاصه اينكه خودتان را بگذاريد جاي مردمي كه شب عيد جمع مي شوند دور قبر عزيزي تا سال را سر خاك او تحويل كنند. سر خاك پدري كه قرار بود جمعه بعد بچه ها را ببرد مشهد، خريد عيد. سرخاك پسر جواني كه قرار شيريني خورانش را براي همين سه شنبه گذاشته بود و بالاي مزار پسرك پرانرژي دستجرد كه از شنيدن اين خبر كه پيك شادي امسال، اجباري نيست خوشحال بود.
۳- از مسوولان محترمي كه در راه پايين آوردن ميزان جانگدازي حادثه تمام تلاششان را مي كنند، متشكريم. همانطور از آنهايي كه نگذاشتند دل مردم بشكند و اجازه دادند آنها براي تماشا به نزديكي قطار بيايند. قدرداني از همه كساني كه بلافاصله خودشان را به اهالي داغديده رساندند تا آنها در اين شرايط تلخ احساس تنهايي نكنند نيز به جاي خود لازم است.
۴- ... نشد كه زلزله آخرين حادثه تلخ امسال باشد و نشد با اين احساس كه جان ما در دست كساني است كه لايق مسووليتشان هستند، زندگي آرامي داشته باشيم... نشد.
۵- «خدا بعدي را به خير كند.» اين را مهماندار پرواز تهران - مشهد، مي گفت كه مثل همه ما از صداي بلند و جرقه اي كه از زير چرخهاي هواپيما هنگام فرود، بيرون زد، ترسيده بود.
۶- بله،خدا بعدي را به خير كند!

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   حوادث  |   در شهر  |   عكاس خانه  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |