گودال ناشي از انفجار آنقدر بزرگ است كه باور نمي كني: يك حفره با عمق ۱۰ متر و شعاع صد متر، خاكي كه بعداز اين انفجار به بيرون ريخته تا ارتفاع ۶ متر انباشته شده است.
كسي فكر نمي كرد كه قطار منفجر شود. براي قربانيان حادثه فاتحه اي بخوانيد
خبرنگار اعزامي پژمان راهبر
عكس محمد از روي تابوت به من مي خندد. قبرش را كنده اند و برايش گريه مي كنند, اما او اعتنايي ندارد. مثل همان صبح لعنتي كه از دستجرد تا دهنو را سبكسرانه دويد تا واژگوني قطارها را ببيند؛ همان صبحي كه محمد با شيطنت نزديك محل حادثه ماند...
صبح اول وقت, چهارشنبه, همه در مشهد از انفجار حرف مي زدند. انفجاري كه آنقدر شديد بود كه صدايش پس از طي كردن فاصله اي بعيد, مشهد را هم لرزاند: «من دانشگاه بودم و مشغول حرف زدن با موبايل. ساعت ۳۰/۹ بود كه ساختمان لرزيد. خيلي ترسيديم. فكر كرديم زلزله شده.»
حادثه ساعت چهار و نيم صبح چهارشنبه اتفاق افتاد. زماني كه پنجاه و يك واگن حامل محموله هاي مختلف از ايستگاه ابومسلم ناگهان به راه مي افتند. صديق پور مدير روابط عمومي راه آهن كل كشور مي گويد: «محموله ها از جاهاي مختلف آمده بودند، مثلا از تركمنستان و به جاهاي مختلف مي رفتند. واگن ها بدون لوكوموتيو بودند.»
اين ۵۱ واگن شامل ۱۷ واگن گوگرد۶، واگن نفت۷،واگن عود و ۱۰ واگن پنبه و بقيه خالي بوده اند. «واگن ها راه افتاده و به دليل سراشيبي مسير و وزن بيش از حد، در يك چشم بر هم زدن سرعت گرفته اند. بين چرخهاي قطار و ريل هم اصطحكاك چنداني نيست و باعث افزايش سرعت مي شود.»
واگن هاي فراري ۳۰ كيلومتر را در عرض ۲۰ دقيقه طي مي كنند و بعد از گذشتن از يك ايستگاه عبوري در ايستگاه خيام در محل سوزن واژگون مي شوند: «البته ۴ واگن اول كه باري نداشتند سبك مي شوند و مسير را طي كرده و تا محل ورودي شهر كه در حال عمليات ريل گذاري بوده پيش مي روند, اما بقيه واگن ها واژگون مي شوند...»
دستجرد روستايي است در فاصله دو كيلومتري محل حادثه. ساكنان«كنجكاو دستجرد» براي تماشا، خود را به نزديكي ايستگاه خيام رسانده بودند كه انفجار رخ داد و حالا دستجرد بايد با ۱۵ نفر كمتر از روزهاي قبل از روز چهارشنبه، به زندگي خود ادامه بدهد. اين ۱۵ نفر در آغوش خاك، چوب كنجكاوي خود را مي خورند يا بي تدبيري كساني كه بايد آنها را متفرق مي كردند؟
معاون صديق پور تلفني حرف مي زند: «نگراني ها رفع شده. بعدازظهر كار را تحويل مي گيريم و ان شاالله تاجمعه راه را باز مي كنيم.» روبه روي ما سه واگن نيم سوخته است كه رويش نوشته: «مخصوص حمل فرمالين.» صديق پور توضيح مي دهد كه با بيرون كشيدن اين سه واگن احتمال انفجار ديگر وجود ندارد.
«چهارشنبه صبح بعد از حادثه اطلاعيه داديم. ساعت هشت و ده دقيقه صبح. در اين اطلاعيه آمده كه به حمدالله هيچ اتفاق خاصي رخ نداده و ماموران مشغول باز كردن مسير هستند. حتي مهندس حجتي نژاد مديركل راه آهن خراسان در ساعت نه و نيم همين جا مصاحبه اي كرده تا خيال مردم را راحت كند.»
او كه به همراه فرماندار نيشابور, مشهورترين كشته هاي اين حادثه هستند, مثل بقيه تصور نمي كردند كه انفجاري رخ بدهد.
اما واگن ها مواد خطرناكي حمل مي كردند، مواد كاملا قابل اشتعال. از صبح همه مي گويند چطور ممكن است پنبه و بنزين و گوگرد؟
- كساني كه اينجا بودند از محتويات واگن ها خبر داشتند، اما بعد از ۶-۵ ساعت هيچ كس فكر نمي كرد. الان هم اگر نگاه كنيد در ميان آوار، لودرهايي كه براي امداد آمده بودند, به چشم مي خوردند.
ايستگاه خيام سالم است, اما دهكده هاشم آباد كاملا ويران شده.
- ساختمان ايستگاه محكم است، اما خانه هاي دهكده خشتي است و در مقابل انفجارهايي مثل اين، مقاومتي ندارد. البته بيشتر ساكنان روستا، خانه ها را خالي كرده بودند اما عده زيادي هم آمده بودند براي تماشا.
تابوت محمد را از خاور مي آورند پايين. قبرستان كوچك دستجرد هرگز اينقدر جمعيت به خود نديده. قيامت است. صداي گريه مي آيد و جيغ. دور تا دور آدم ايستاده. انگار مسابقه اي برپاست. هر تابوتي كه به دستجرد مي رسد با جمعيتي انبوه تشييع مي شود. يك نفر خودش را از جمع جدا مي كند و محكم مي كوبد زمين. گرد و خاك است... «محمد»!
هنوز هيچكس نمي داند كه چرا واگن ها از ايستگاه راه افتاده.
- امكان نداشت بتوانيم جلويشان را بگيريم. ۵۱ واگن با آن وزن. اصلا نمي شد.
تكه هاي قطار ريزريز شده. لكه هاي زرد گوگرد هم همه جا هست.
مثل انفجار آتشفشاني وحشي كه تا كيلومترها گدازه پرتاب مي كند.
يكي از ماموران امداد مي گويد: «خيلي از كشته شده ها به دليل تركش شدن بدنه قطار، مرده اند.» يك تكه بزرگ آهني جلو پاي ما، داخل زمين فرو رفته است. سه نفر زور مي زنند تا آن را بيرون بكشند، نمي توانند. به وضوح مي شود حدس زد كه بدن ها چگونه قطعه قطعه شده اند.
استاندار خراسان، حسن رسولي درباره حادثه چنين توضيح مي دهد: «هنوز معلوم نيست واگن ها چطور راه افتاده اند... اما پس از آتش سوزي اوليه براساس گزارش فرماندار نيشابور به استانداري كه وضعيت را عادي توصيف كرد، سپر امنيتي منطقه بازتر شد و روستائياني كه محل را ترك كرده بودند، بازگشتند.»
انفجار در بدترين لحظه رخ مي دهد. انگار فرشته مرگ طبق نقشه مي خواسته پاسخي به اشتهاي بي حد و حصرش بدهد.
تخريب خانه هاي روستا كاملاً طبيعي به نظر مي رسد، اما گودال ناشي از انفجار آنقدر بزرگ است كه باور نمي كني: يك حفره با عمق ۱۰ متر و شعاع صدمتر. خاكي كه بعد از اين انفجار به بيرون ريخته تا ارتفاع ۶ متر انباشته شده است. انگار موشكي به محل حادثه برخورد كرده است.
تابوت محمد را گذاشته اند جلو پيش نماز. بسم الله كه مي گويند، اشك صورت همه را پر مي كند. اينطرف مادربزرگ روي زمين دمر افتاده: «مرده؟» پدر آب مي ريزد روي سرش. مادربزرگ چشمها را باز مي كند و فرياد مي زند: «محمد» و دوباره از حال مي رود.
مردم مي گويند قطار، «تي. ان. تي» حمل مي كرده، اما مقامات اين شايعه را به شدت تكذيب مي كنند. يك فيلمبردار رومانيايي كه به محل حادثه آمده عقيده دارد عجيب ترين نكته اين حادثه، فاصله طولاني دستجرد! با محل انفجار است: «تاسف بار است كه مردم در اين فاصله جان خود را از دست داده اند.»
يك لودر زير تلي از خاك گير كرده. قائمي، آتش نشان مشهدي مي گويد: « ۴نفر از آتش نشاني مشهد و ۱۲ نفر از آتش نشاني نيشابور شهيد شده اند. لطفاً حتما واژه شهيد را قيد كنيد كه بسيار مهم است. آنها در حين انجام وظيفه بودند.»
آنها در خارج كردن واگن محتوي نفت لحظات پرالتهابي را تجربه كرده اند: «حتي الكتريسيته ساكن مي توانست باعث بروز دو انفجار ديگر بشود. محيط، آغشته به بخارات قابل اشتعال بود و ما به سختي توانستيم اين دو واگن را با جرثقيل بيرون بكشيم.»
دود تمام منطقه را اشغال كرده. بوي گوگرد به حدي است كه هيچكس بدون ماسك اجازه ورود به محل را ندارد. تكه هاي پنبه در سراسر دشت پخش شده، اما نيروهاي امداد يكسره كار مي كنند.
- وقت خاكسپاري است. محمد را كه مي گذارند داخل قبر، برادر از لاي جمعيت مي رود داخل قبر. «محمد، منم ميام»! و محمد مي خندد. عكسش دست برادر ديگري است كه ديگر جان ندارد...