ماني راد
مردي كه يك سيني در دست دارد و تعدادي باميه در آن گذاشته و در كوچه پس كوچه هاي شهر راه مي رود و فرياد مي زند. او را تصور كنيد، در حالي كه كودكان در اطراف او جمع شده اند و با دست هاي خاكي از او باميه مي گيرند مردي بالابلند و حدودا چهل و هفت، هشت ساله. او تا چندي پيش در بغداد بوده، در آنجا هم باميه مي فروخته و كودكان بسياري در اطراف او پرسه مي زدند و باميه مي خريدند. او وقتي كه وارد كوچه مي شود يك پيت حلبي بزرگ هم به همراه دارد. قرار است كه درون آن پر از وسايل باميه پزي باشد. اما...
هنگامي كه علي اصغر بروجردي در روز پنج شنبه ۱۰اسفندماه ۱۳۱۲ در حوالي چاه هاي قنات امين آباد، با همين قيافه و وسايل ظاهر مي شود در ابتدا ماموران تامينات به او ظنين نمي شوند. اما وقتي كه متوجه مي شوند، جسد ديگري پيدا شده كه متعلق به يك جوان ۱۷ يا۱۸ ساله است و سرش بريده شده و برهنه درون يكي از چاه ها افتاده، تصميم مي گيرند اين باميه فروش را كه اتفاقا كمي لهجه شهرستاني دارد استنطاق كنند. او كه قيافه اي مهربان دارد، در ابتدا همه چيز را انكار مي كند، اما همين كه پيت حلبي بزرگي كه به همراه دارد و گويا قرار است ابزار تهيه باميه در آن باشد را مي گردند، لباس هاي خوني كسي را پيدا مي كنند و يك آلت قتاله و يك كارد خوني. فردا به تمام بلاد طهران خبر مي رسد كه قاتل دستگير شده است و مردم دسته دسته به اداره تامينات رفته تا مطمئن شوند. اما مگر چه اتفاقي افتاده كه همه اينگونه سرآسيمه و نگرانند. مگر اين قتل، اولين جنايت بوده؟نه! حكايت چيز ديگر است. اين مرد كسي نيست جز اصغر قاتل.
باميه فروش يا قاتل
تقريبا دوماهي مي شد كه سر و صداي زيادي راه افتاده بود و در همه جاي طهران صحبت از كسي بود كه كودكان و نوجوانان را به قتل مي رساند. پس از آنكه اداره تامينات هشت جسد در اطراف طهران پيدا مي كند كه اكثر كشته شدگان اغلب سنين زير بيست سال بودند، در طهران هراسي وصف نشدني به راه مي افتد. كشف اين اجساد در محلي به نام شترخان در اطراف طهران چنان وحشتي ايجاد مي كند كه مردم با احتياط با همديگر سلام و احوالپرسي مي كردند و كمتردر گذرها و كوچه هاي خلوت ظاهر مي شدند. همه اين جنايات نقطه مشتركي داشت. تمام مقتولان برهنه بوده و گوش تا گوش ، سرشان بريده شده بود. ماموران اداره تامينات تا مدتها در اطراف چاه هاي قنات امين و اطراف قلعه دولت آباد، روزها و شب ها ، پرسه مي زدند تا شايد سر از اين راز و جنايت درآورند. بالاخره اين انتظار پاسخ داد و ماموران توانستند قاتل اين هشت جوان را بيابند. او علي اصغر بروجردي است، يك باميه فروش دوره گرد . چندي پيش از مملكت عراق و بغداد خبر رسيده بود، يك قاتل زبردست و ماهردر آن ولايت ۲۵نفر را به قتل رسانده است. پاسبان هاي بغدادي و دولت آنجا از دستگيري قاتل عاجز مانده بودند و تا مدت ها مردم بغداد در وحشت روزگار مي گذراندند. اما پس از چندي سايه مرگ بر سر طهران ديده شد. ظرف مدت دو ماه، هشت جنازه از ميان چاه هاي قنات اطراف طهران بيرون كشيده شد و همه چيز به بغداد نسبت داده شد. در ميان مردم كوچه و بازار اين هياهو بالاگرفت كه قاتل به طهران آمده است، او اينجاست، در ميان ما. آيا اداره تامينات مثل ولايت بغداد، كاري نمي تواند بكند؟ آيا امنيه ها او را دستگير خواهند كرد؟ انگار بايد بيشتر مواظب فرزندانمان باشيم. اين جملاتي بود كه طهراني ها در گوش همديگر پچ پچ مي كردند. غافل از اينكه، قاتل، سيني باميه بدست، در كوچه هاي اين شهر پرسه مي زند و به بهانه باميه فروشي كودكان را اغفال مي كند و آنها را به مناطق پرت افتاده طهران مي برد و سر از بدنشان جدا مي كند . او تا به حال ۳۳ نفر را در عراق و ايران كشته و معلوم نيست كه تاميناتي موفق شوند او را دستگير كنند يا نه؟!
او كيست و چه مي گويد
در ساعت ۱۱ صبح روز ۱۰اسفند ۱۳۱۲، علي اصغر بروجردي به دام مي افتد. او در ابتدا همه چيز را انكار مي كند. اما پس از چندي زبان به اعتراف مي گشايد و از قتل هاي خود پرده برمي دارد. او تا مدت ها مورد بازجويي قرار مي گيرد و به قتل ها اعتراف مي كند. خبر دستگيري او تا بغداد مي رود. همه از اينكه اين قاتل وحشي دستگير شده است خوشحال مي شوند. ديگر نگراني و اضطراب در خانواده ديده نمي شود. «تاميناتي چقدر زيرك بودند» و هر روز روزنامه ها احوال و آثار علي اصغر را كه ديگر به علي اصغر قاتل معروف شده بود مي نويسند. همه منتظرند تا كي محاكمه او آغاز شود تا از نزديك او را ببينند. بالاخره پس از گذشت چند ماه علي اصغر قاتل محاكمه مي شود. در اوايل تيرماه ۱۳۱۳ چهار ماه بعد از دستگيري اودادگاه تشكيل مي شود وعلي اصغر قاتل به پاي ميز محاكمه كشانده مي شود. تا به آن روز در روزنامه ها مطالب زيادي نوشته مي شود. اصغر قاتل: «من يك عده بي سر و پا را كشتم.» علي اصغر قاتل انتظار ندارد كه اعدامش كنند، علي اصغر قاتل: «من قصدم اين بود كه نسل آنها را براندازم.» و... آيا اين حرف ها درست است؟
چگونگي ارتكاب جنايت
هنگامي كه دادگاه به رياست آقاي دكتر قاضي طليعه و با حضور آقاي سياسي مدعي العموم استيناف و آقاي شريعت زاده و ملكي وكلاي مدافع اصغر قاتل و تني چند از كارمندان دادگستري تشكيل شد، هنوز عده زيادي از مردم بيرون دادگاه منتظر بودند تا اخبار را هر چه زودتر به دست آورند. غلغله عجيبي به راه افتاده بود. بالاخره دادگاه تشكيل شد و علي اصغر قاتل تمام اتهامات را در كمال وقاحت پذيرفت. اتهامات وي از اين قرار بوده است.
۱-شخصي به نام علي كه اهل روستاي ماميزان عراق بود و حدودا ۱۵ ساله در دولت آباد، سرحلقه قنات با ضرب مشت بيهوش كرده و پس از كندن لباس هايش با چاقو سرش را بريده و به درون چاه انداخته است.
۲- پسري حدودا ۱۴ ساله كه چند روز قبل از ماه رمضان با او آشنا شده و به بيرون دروازه حضرت عبدالعظيم برده، در شترخان خرابه كشته است.
۳-پسري ديگر كه در اوايل ماه رمضان در مسجد شاه ديده و بعد از يك روز به بيرون دروازه حضرت عبدالعظيم برده در همان شترخان خرابه پس از زدن چند مشت به او بيهوشش كرده و با چاقو سر او را بريده و پس از قتل لباس هايش را درآورده و مي فروشد.
تمام قتل هاي علي اصغر قاتل به يك شيوه و سبك بوده.او در دادگاه و در جواب قاضي كه از او مي پرسد كه چرا اين عده جوان را به قتل رسانده اي مي گويد: «اينها يك عده بي پدر و مادر هستند، بي سروپا و خوشگل اند. وقتي كه ريش آنها درآمد، دزدي مي كنند. من با اينها دشمني دارم. اينها دشمن مملكت هستند. به اين جهت آنها را كشته ام. من در خارجه كه بودم از اينها خيلي بودند و خيلي از آنها را كشتم. اينجا هم كه آمدم، ديدم در اينجا هم هستند و آنها را مي كشتم.»
روزي كه همه چيز تمام شد
روز اعدام اصغرقاتل ششم تيرماه ۱۳۱۳ اعلام شد. مردم كه از دستگيري و محاكمه او سر از پا نمي شناختند، لحظه شماري مي كردند تا هر چه زودتر سر اين قاتل ديوسيرت را بر دار ببينند. در كوچه و بازار سخن اينكه اداره تامينات داراي ماموراني زيرك است بلند بود. هر كسي از تبحر ماموران خبر مي داد و از ضعف دولت بغداد مي گفت. همه اين سر و صداها، به خاطر دستگيري آدمي بود كه در بغداد بيست و پنج نفر و در طهران هشت نفر را كشته است. در روز اعدام، خيابان و ميدان سپه پر از جمعيت بود.هر چند اداره نظميه تعداد بسياري پليس و آژان و امنيه را مامور برقراري نظم و انضباط در زمان اجراي حكم كرد، اما ازدحام جمعيت آنقدر زياد بود كه زمان اجراي حكم كمي به تعويق افتاد. مردم مي خواستند تا به چشم خود ببينند كه اصغر قاتل، اين وحشي جاني، چگونه به دار مجازات آويخته خواهد شد. كسي كه باعث شده بود تا مردم طهران، تا مدت ها، از شنيدن نامش هراسان شوند. بالاخره در سحرگاه روز ششم تيرماه ۱۳۱۳ در جلو اداره تشكيلات كل نظميه مملكتي همه چيز آماده شد تا او مجازات شود. هنگامي كه او به ميدان سپه آورده شد، گويا هنوز باور نداشت كه قرار است اعدامش كنند. هنگامي كه در ميان هياهوي جمعيت طناب دار به گردنش انداخته شد و صداي جوش و خروش مردم در ميدان سپه پيچيد، تازه اينجا بود كه اصغر قاتل متوجه شد كه همه چيز جدي است. او همانگونه كه بسياري را كشته، اكنون قرار است كه كشته شود. او وقتي كه فهميد قرار است بميرد، دست از سماجت برداشت و غروري كه بسياري از مخالفانش را تحت تاثير قرار داده بود، ناگهان شكست. علي اصغر قاتل، ناگهان عجز و لابه را شروع كرد. او در ميان گريه ها و فريادها، با صداي بلند فرياد مي زد كه: «اگر از اين وضعيت نجات پيدا كنم، دو گوسفند نذر مي كنم.» نزديكي به لحظات پايان زندگي و ديدن آن همه جمعيت كه براي تماشاي مراسم اعدامش آمده بودند، لرزه به اندامش انداخت و ديگر قادر به حفظ حالت عادي خود نبود.
جمعيت تا ساعت هشت صبح در ميدان سپه حضور داشتند. گويا هنوز باور نداشتند كه كسي كه بيش از سي نفر را كشته در جلو چشمانشان به دار مجازات آويخته شده بود. از آن پس، هر كس كه سيني به دست در كوچه هاي طهران مي گشت و باميه مي فروخت، چشم هاي نگران مردم را در پس خود مي ديد. گويا هنوز خاطرات اين مرد وحشي تا سال هاي سال در كوچه پس كوچه هاي اين شهر باقي ماند.