برخلاف جوامع سنتي كه روابط اجتماعي محدودي داشتند، در جهان كنوني قلمرو روابط اجتماعي انسان ها بسيار زياد شده و هر فرد با اجتماعات و گروه هاي متعددي پيوند مي خورد و اين روابط گسترده، مبنايي براي توليد و بازتوليد هويت هاي متكثر مي شود
دكتر محمدحسين باقري
اشاره: هويت به معناي چيست؟ منابع هويت سازي چيستند؟ چه مسايلي منجر به ايجاد بحران هويت شده و چگونه مي توان آن را بازسازي كرد؟ هويت از منظر عام يا خاص بودن به چه معنايي است؟ اينها سؤالاتي هستند كه مقاله حاضر متكفل پاسخگويي به آنهاست. با هم مي خوانيم.
گروه انديشه
هويت از نظر لغوي مصدر جعلي است.(Identity) نيز از واژه Identitus مشتق شده است كه از «هو» كه خود ضمير مفرد مذكر است و «يت» تشكيل شده است و به دو معناي ظاهراً متناقض به كار مي رود:۱) همساني و يكنواختي مطلق ۲) تمايز.
اين دو معنا در اصل به دو جنبه اصلي و مكمل هويت معطوفند. روانشناسان هويت را از نگاه فردي و جامعه شناسان آن را از نگاه جمعي تبيين مي كنند. در واقع روانشناسان معناي هويت را به ويژگي هاي شخصيتي و احساس فرد نسبت مي دهند. در اينجا هويت عبارت است از «احساس تمايز شخصي، احساس تداوم شخصي و احساس استقلال شخصي». روانشناسان اجتماعي و جامعه شناسان معتقدند احساس هويت به واسطه ديالكتيك ميان فرد و جامعه شكل مي گيرد، در واقع شخصيت به صورت اجتماعي و بلاواسطه مراحل مختلف اجتماعي شدن ساخته مي شود. جورج هربرت ميد جامعه شناس معتقد است تصويري كه فرد از خود مي سازد و احساسي كه نسبت به خود پيدا مي كند بازتاب نگرشي است كه ديگران نسبت به او دارند. به هر حال هويت داشتن يعني يگانه بودن از دو جهت متفاوت. اولاً همانند ديگران بودن در جامعه و همانند خود بودن در گذر زمان. به عبارت ديگر هويت از نيازهاي رواني انسان و پيش نياز هر گونه زندگي اجتماعي است. در واقع هويت اجتماعي هم ارتباط اجتماعي را امكان پذير مي كند و هم به زندگي افراد معني مي دهد. كاستلز هويت را «فرايند ساخته شدن معنا بر پايه يك ويژگي فرهنگي يا يك دسته ويژگي هاي فرهنگي كه بر ديگر منابع معنا برتري دارند» تعريف مي كند. در نتيجه معناساز بودن هويت، بر ساخته بودن (Made)آن دلالت مي كند، به اين معني كه چيزي طبيعي و ذاتي و از پيش موجود نيست بلكه هميشه در حال ساخته شدن است. هويت ها همواره توليد و بازتوليد مي شوند. هويت از آنجا كه پيوند محكمي با تفاوت دارد و تفاوت ها هميشه دربرگيرنده قدرت هستند با قدرت رابطه دارد. به عبارت ديگر هويت ها توسط جوامع، حكومت ها و نمادها ساخته مي شوند و توسط خود آنها هم براي حفظ و تقويت آنها تلاش مي شود. مثلاً مرزهاي نژادي، جنسي، قومي و ملي كه به صورت اجتماعي ساخته مي شوند به هيچ وجه داراي مبناهاي طبيعي براي هويت سازي نيست و نوعاً پيش فرض هاي قراردادي دارند. تفاوت ها همواره امكان و پتانسيلي براي امتناع و مقاومت ايجاد مي كنند. بنابراين هويت ها و تفاوت ها هميشه محل نزاع قدرتهاي رقيب است. در گذشته انسان سنتي به واسطه سنت ها و ساختارها هويت مي يافت، اما تحولاتي چون رنسانس و روشنگري و اصلاح دين برداشت جديدي از انسان ارائه كرد كه انسان مدرن را مستقل از تعلقات فرهنگي تعريف مي كرد. انسان داراي «عقل فعال» و خرد ورز شد و عقل مذكور هويتي يكسان به انسان داد. البته برخي از انديشمندان اين تعريف را زير سؤال بردند. فرويد گفت كه هويت ها بر اساس فرايندهاي حوزه ناخود آگاه بشر شكل مي گيرد. فوكو نيز در تبارشناسي انسان مدرن از قدرت انضباط آفرين سخن گفت و اينكه اين قدرت مي خواهد بر كل جمعيت و بدن فرد نظارت، حكومت و فرمانروايي كند، در واقع هويت را گفتمان هاي قدرت غالب مي سازند. تحولات جهاني نيز با دگرگون كردن شرايط سنتي هويت سازي و تضعيف عوامل سنتي، فرايند هويت سازي را در جهان كنوني دشوار كرده است. در واقع منابع هويت سازي دگرگون شده اند. اين منابع عبارتند از:۱)مكان و فضا ۲) زمان ۳) فرهنگ.
۱) مكان و فضا:
جامعه شناسان و انسان شناسان معتقدند كه مكان، محل و سرزمين براي مردم اهميت زيادي دارد. هويت داشتن به معناي متمايز بودن و پايدار ماندن و به جمع تعلق داشتن است و مكان و فضا وجهي از اين تعلق را روشن مي كند. مكان و فضا احساس متمايز بودن، ثبات داشتن و تعلق به گروه را به همراه مي آورد و به انسان نوعي امنيت و آرامش مي دهد. از طرف ديگر مكان و فضا امكان و هويت سازي فرهنگي را تسهيل مي كند. اهميت مكان در هويت سازي به حدي است كه مي توان گفت دليل اصلي عدم بحران هويت در جوامع سنتي يا در حاشيه بودن آن به مكان مربوط است. در جوامع سنتي فضا هم كاملاً زير سلطه و وابسته به مكان بود و با علايم و نشانه هاي مكان پر مي شد. امروزه به واسطه پيشرفت هاي شگفت آور فن آوري هاي ارتباطي، روند گسست فضا و مكان شتاب گرفت و رابطه ميان مكان هاي زندگي افراد با هويت هاي آنان را كاملاً دگرگون شده است. در واقع رابطه طبيعي ميان فرهنگ و بحران هويت با قلمروهاي جغرافيايي تضعيف شد. اين سرزمين زدايي خود موجد نوعي بحران هويت است، چرا كه توانايي هويت سازي مكان را از بين مي برد و مكان را به يك فضاي فرهنگي پيچيده تبديل مي كند.
۲) زمان
زمان از ديگر عوامل هويت ساز است كه بدون آن ساختن و حفظ هويت امكان پذير نيست. از آنجا كه «تداوم» يكي از عناصر مهم براي ساختن هويت است. فرد هنگامي مي تواند ادعا كند هويت دارد كه از تداوم خود اطمينان حاصل كند. تداوم يعني احساس ثبات شخصيت در طول زمان. بنابراين هويت بر تداوم استوار است و تداوم هم بر زمان. بنابراين هر گونه هويت فردي و اجتماعي نيازمند تداوم فردي و اجتماعي است و چنين تداومي احساس نمي شود مگر در صورتي كه يك «گذشته معنادار» وجود داشته باشد كه از نظر فردي «خاطره» و از نظر اجتماعي «تاريخ» است. در جوامع سنتي زمان به خوبي از عهده كاركرد هويتي خود برمي آمد، چون مكان مند بود و محاسبه زمان محدود بود. از طرفي قبل از اختراع ساعت مكانيكي، تشخيص زمان بدون توسل به مختصات محلي و مكان غيرممكن بود. در اين شرايط انسانها به راحتي خود را با گذشته پيوند مي زدند. در جوامع سنتي، گذشته محترم شمرده مي شد و هر فعاليت يا تجربه اي در چارچوب تداوم گذشته معني مي يافت. فشردگي زماني ناشي از تحولات ارتباطي دنياي جديد (ماهواره ها، اينترنت و...) زمان را به «حال بي پايان» تبديل مي كند و نظم سنتي مبتني بر مكان هاي انحصاري و تداوم هاي معنابخش و هويت ساز را نابود مي كند. در اين جا فضا و زمان نمي توانند نياز مردم به متمايز بودن و تداوم داشتن را تأمين كنند و باعث بحران هويت مي شوند.
۳) فرهنگ
|
|
فرهنگ مهمترين و غني ترين منبع هويت سازي است. هر فردي در يك فضاي فرهنگي متولد مي شود و در چارچوب يك دنياي فرهنگي رشد مي كند و در نتيجه با ديگران متفاوت مي شود. در واقع فرهنگ مقوله اي تفاوت مدار است و شيوه زندگي خاصي را مي سازد و اين خود باعث ساختن هويت مي شود. در جوامع سنتي فرهنگ از آنجا كه توانايي و قابليت معنا دادن و متفاوت كردن بسيار بالايي داشت، عامل مهم هويت سازي بود و افراد، وارث نظامهاي معنايي فرهنگ خود بودند و چون فضاهاي سنتي بسته بود و ارتباطات محدود، فرهنگ هم با مكان پيوستگي عميقي داشت. روابط انساني مستقيم و چهره به چهره بود و عناصر فرهنگي مرتباً باز توليد مي شدند، سازو كارهاي فرهنگ پذيري كارآمد بودند و تعارض و تضاد ميان عناصر قومي، ديني، ملي و جغرافيايي وجود نداشت. از طرفي فرهنگ هاي بديل و رقيب هم وجود نداشت و تحولات فرهنگي بسيار كم بود. جوامع سنتي ساختاري جمع گرا داشتند و تفكيك فرد از جمع امكان نداشت و تقسيم كار اجتماعي بسيار ساده تر از جوامع مدرن بود. ماهواره ها و اينترنت و رسانه هاي ارتباطي، با به هم ريختن فضاي انحصاري فرهنگ ها و از بين بردن مصونيت آنها و معرفي فرهنگ هاي ديگر يا بديل و رقيب، توانايي هويت سازي سنتي فرهنگ ها را كاهش دادند. فن آوري هاي ارتباطي باعث فشردگي زمان و فضا شدند و روابط اجتماعي بسيار گسترده شد و زندگي اجتماعي و فرهنگ زندگي متحول شد. در چنين شرايطي عناصر و اجزاء فرهنگ هاي مختلف با يكديگر مرتبط شده و در كنار هم قرار مي گيرند و الگوهاي مختلف زندگي در تمام نقاط جهان رواج مي يابد، قوميت هاي مختلف در نتيجه مهاجرت و مسافرت و ارتباطات در تمام نقاط جهان پراكنده مي شوند و «خلوص فرهنگي» از بين مي رود و نوعي اختلاط و سيال بودن جايگزين آنها مي شود و مطلق گرايي فرهنگي را متزلزل مي كند. در اين شرايط كه با گسترش شبكه هاي جهاني قدرت، ثروت و اطلاعات و كاهش اقتدار دولت ها همراه مي شود و مسئوليت هويت سازي را برعهده فرد مي گذارد. در نتيجه اين فرايند است كه در دوران معاصر، معماي هويت بيش از هر عصري آدمي را به خود مشغول كرده است. از طرفي با افزايش شتاب جهاني شدن، دنيايي از بازارها، شبكه ها و سازمان هاي استراتژيك شكل مي گيرد كه عمدتاً با الگوي انتظارات عقلاني، مانند غرايز و قدرت طلبي و محاسبات خود خواهانه اداره مي شوند و نيازي به هويت ندارند و اينجاست كه بحران هويت و معنا شكل مي گيرد.
بحران هويت و بازسازي آن
با بزرگتر شدن دنياي اجتماعي افراد، نوعي احساس كنترل ناپذيري و عدم امنيت به انسان منتقل مي شود، به عنوان مثال، اريك فروم دركتاب گريز از آزادي دلايل گرايش مردم به ايدئولوژي فاشيستي هيتلر را بحران هويت مردم آلمان و فرار آنها از عدم امنيت بعد از جنگ اول جهاني تحليل مي كند. از آنجا كه هويت شرط لازم زندگي اجتماعي است و بدون چارچوبي براي تأمين هويت اجتماعي، انسان ها نمي توانند به صورت معنادار و پايدار با يكديگر ارتباط برقرار كرده و زندگي كنند، افراد به سوي بازسازي وجستجوي دوباره هويت مي روند. درباره بازسازي هويت سه نكته قابل تفكيك است:
۱- گستره باز سازي ۲- سطح بازسازي ۳- نوع بازسازي
از آنجا كه فرايندهاي جهاني ساز به قلمرو خاصي محدود نمي شوند، بحران هويت هم كه ناشي از آن است به موضوع خاصي محدود نمي شود. در چنين شرايطي بازسازي هويت نيز به قلمروها و واحدهاي جغرافيايي، سياسي و يا فرهنگي اختصاص ندارد و در تمامي وجوه زندگي فردي و اجتماعي جريان مي يابد. سطح بازسازي نيز خود به سه قسمت قابل تقسيم است:
الف) سطح بازسازي خويشتن و گروه: كه به تعلق گروهي و رابطه فرد با گروه مربوط است و تلاشي براي پاسخ به سئوال «من به چه گروهي تعلق دارم؟» محسوب مي شود.
ب) سطح بازسازي بين گروهي: كه در اين سطح آنچه براي فرد اولويت دارد نه تعلق گروهي، بلكه مرز گروه يا گروه هايي است كه او به آن تعلق دارد و در واقع دراينجا مرزبندي و مشخص كردن حدود اهميت اساسي دارد.
ج) سطح بازسازي نوع انسان: در اينجا توجه افراد به بازسازي هويتي مبتني بر انسانيت انسان و رابطه انسان با طبيعت معطوف مي شود.
بازسازي هويت را از منظر عام يا خاص بودن آن به دو دسته تقسيم مي كنند. ۱- بازسازي عام گرايانه، ۲- بازسازي خاص گرايانه.
بازسازي عام گرايانه:
۱- در نتيجه تحولات تكنولوژيكي و فن آوري هاي ارتباطي منابع و ابزارهاي هويت سازي انسان امروز بيشتر شده است و اهالي دور افتاده ترين واحدهاي جهان به مدد رسانه هاي ارتباطي و ماهواره ها با منابع فراوان هويت و معنا آشنا مي شوند.
۲- آزادي عمل افراد در هويت سازي افزايش مي يابد. در جوامع سنتي عرصه هويت سازي توسط نيروهاي سنت، طبيعت، گفتمان مسلط و نهادهاي اجتماعي، ديني و سياسي اشغال شده بود و فرد معمولاً به صورت منفعلانه هويت مي يافت. با افزايش و عرضه انبوه منابع فرهنگي، زمينه آزادي فرد از قيد و بندهاي مختلف فراهم شده و دايره گزينش ها و انتخاب ها و تركيب هاي هويتي وسعت يافته است.
۳- برخلاف جوامع سنتي كه روابط اجتماعي محدودي داشتند، در جهان كنوني قلمرو روابط اجتماعي انسان ها بسيار زياد شده و هر فرد با اجتماعات و گروه هاي متعددي پيوند مي خورد و اين روابط گسترده، مبنايي براي توليد و بازتوليد هويت هاي متكثر مي شود.
۴- در جوامع سنتي خلوص و اصالت هويت و فرهنگ معنا داشت و ارزش محسوب مي شد ولي تحولات جهاني بستر مناسبي براي باز توليد هويت هاي تركيبي فراهم كرد. هويت هايي كه منابع و عناصر آنها به فرهنگ هاي متفاوتي تعلق دارد (حداقل دو فرهنگ) و هويت هايي كه محصول تركيب ظريف امور عام و خاص يعني تركيبي از منابع محلي هويت و اصول و ارزش هاي عام هستند.
بازسازي خاص گرايانه:
ويژگي هاي كلي بازسازي خاص گرايانه هويت عبارتند از:
۱- مخالفت با فرايندهاي عام گرايانه هويت سازي و نفي آن.
۲- تأكيد بر مكان، محل و سرزمين معين كه در نتيجه آن احساس ناامني و اضطراب ناشي از فروپاشي پيوند ميان مكان و هويت بوجود مي آيد. در ايدئولوژي هاي مورد نظر مكان مانند وطن، ميهن، زادگاه و سرزمين آباء و اجدادي توصيف مي شود كه از گذشته اي بسيار دور مسكن قوم، نژاد و يا مليتي معين بوده است و آنها همواره براي حفظ مرزهاي آن جانفشاني كرده اند و از ورود و نفوذ بيگانگان و آسيب جدي به هويت و فرهنگ اصيل آن جلوگيري نموده اند. در اينجا در واقع محل توليد مي شود. به عنوان مثال امروزه در ايدئولوژي جنبش زاپاتيست ها، سرزمين مكزيك جايگاه ويژه اي دارد. جنبش ميهن پرستان آمريكا، اين سرزمين را به آمريكايي هاي اصيل متعلق مي داند و جنبش آئوم ژاپن نجات اين سرزمين از فساد را مهمترين رسالت خود مي داند.
۳- تأكيد بر تمايز، تفاوت و شفاف كردن مرزها و بازسازي روايت تاريخي خاص: اين مرز و تفاوت ممكن است دين، نژاد قوميت و مليت باشد، اما به نحوي به معناي
باز تعريف مجدد خودي و غيرخودي است. در تأكيد بر تمايز، نه تنها گذشته به حال پيوند زده مي شود، كه بر تداوم زماني در آينده نيز تأكيد مي شود و از پيروزي نهايي قوم، ملت، امت و نژادي خاص سخن به ميان مي آيد.
۴- نسبيت ستيزي فرهنگي: فرايندهاي جهاني ساز يقين و قطعيت حاكم بر نظام معنايي انسان ها را از بين مي برند و به نسبيت فرهنگي دامن مي زنند و اين خود بحران هويت را تشديد مي كند. خاص گرايي به دنبال معناست و با اين نسبيت گرايي مبارزه مي كند. در واقع انسان بحرانزده مي كوشد با توسل به سنت ها، يقين و قطعيتي را كه احساس مي شود در حال از دست رفتن است بازيابد.
۵- نفي هر گونه اختلاط و تأكيد بر خلوص: وقتي در اثر گسترش ارتباطات جهاني فضاهاي بسته فرهنگي - اجتماعي فرو مي ريزد، شاهد اختلاط و آميزش فرهنگي خواهيم بود و اين اختلاط، اضطراب آور و ترسناك و موجب بحران است. بنابراين خاص گرايي به دنبال احياي خلوص فرهنگي است.
۶- جماعت گرايي (Communitarianism) كه خود واكنشي به فردگرايي فزاينده اي است كه در نتيجه جهاني شدن تشديد مي شود. در شرايطي كه آزادي، مسئوليت هويت سازي را به فرد مي دهد، افراد دچار بحران هايي مي شوند و در نتيجه برخي افراد از اين آزادي مي گريزند و به جماعتي مي پيوندند كه از فضا و مكان خود در برابر بي مكاني و فضاي جريان ها دفاع مي كند و بر برتري ارزش هاي خود تأ كيد مي كند.
منابع:
۱- عصر اطلاعات، مانوئل كاستلز، ج ۲، انتشارات طرح نو، ۱۳۸۰
2-Mead, George(1964), On Social Psycology, Chicago, University of Chicago Press
۳- روشنفكر ايراني و معماي هويت ملي، محمدرضا تاجيك، فصلنامه مطالعات ملي، ش ۵ ، پائيز ۱۳۷۹.