در سال ۱۳۰۹ شمسي قبرستان بزرگ تجريش تبديل به باغ و پارك شده و در وسط آن ساختماني براي شهرداري شميران احداث شد
صفر زماني
درباره هر يك از مناطق تهران مي توان تاريخ و تاريخچه اي را بيان كرد كه طبيعتا خواندني و جذاب است. در هر يك از آنها بزرگاني زاده شده اند و راه به جايي برده اند. اين بار به سراغ تجريش مي رويم كه از قديمي ترين مناطق تهران است. تمام مطالب اين صفحه از تحقيقات آقاي صفرزماني گرفته شده است كه پژوهشي پردامنه را در مورد تجريش انجام داده اند.
اكثر زمين هاي اين ناحيه، به جاي ساختمان ها و آپارتمان هاي كنوني، اراضي باير يا مزروعي ديم بود و ما چون در امتداد پياده روي غربي خيابان دكتر شريعتي به سمت ميدان قدس برويم، در دست چپ خود به كوچه رضاييه مي رسيم و پژوهش باغ هاي تجريش، به ما اجازه مي دهد كه داخل اين كوچه شويم و به باغ هاي آن سري بزنيم تا از آنها سري بيرون آوريم. قبل از ورود به باغ هاي اين قسمت، مناسب است كه دليل نامگذاري اين كوچه را تبيين كنيم و بعد به سركشي باغ ها بپردازيم. نام رضاييه بر اين كوچه، به سبب نام مالك باغ بزرگ واقع در انتهاي كوچه، يعني حاجي رضا سمناد جورابچي است كه چون حاجي رضا نخستين كسي بود كه چنين باغي در اين كوچه احداث كرد، نام او بر اين كوچه گذاشته و رضاييه شد و اين وجه تسميه، برخلاف قول و حدس بسيار مضحكي است كه در اول انقلاب بر زبان ها جاري بود كه روزگاري رضاشاه در اين كوچه اقامت داشته (البته اقامت خيالي و جعلي) و بنابراين اقامت، اسم رضاييه بر اين كوچه گذارده شده است.
در داخل اين كوچه كه شرقي - غربي است در ضلع جنوبي آن، سال ها پيش باغ معتبر دكتر ملك زاده، پسر ملك المتكلمين، خطيب معروف دوران مشروطيت وجود داشت كه اكنون پاره پاره شده و در آن آپارتمان هاي جديد و خانه هاي مسكوني احداث شده است. در ضلع شمالي اين كوچه، باغ «استاد علي محمدخان صانعي» معمار معروف دوره پهلوي اول قرار دارد كه گويا دست نخورده، در دست فرزندان اوست. به سال هاي قبل از شصت سال پيش، «اديب اف» بازرگان فهيم و آگاه به بازرگاني جديد در پشت باغ حاجي رضاي جورابچي، باغ نسبتا بزرگي احداث كرد كه از كوچه اي تنگ، با پيچي به كوچه رضاييه راه داشت. اين باغ سرنوشتي دارد كه با سرنوشت نفت ايران و ملي شدن آن، پيوند خورده است. چه اين باغ، از ۱۳۱۰ تا ۱۳۱۳ در اجاره مرحوم دكتر مصدق، نخست وزير ملي و ضداستعماري ايران بود.
به سال ۱۳۱۴ شمسي، مرحوم دكتر مهدي طرفه، پزشك عالي مقام و جدي و مدير مدبر و رئيس بهداري وزارت راه، آن را خريد. (دكتر مهدي طرفه، باني بيمارستان طرفه در تهران و بيمارستان هاي ديگري در ولايات براي وزارت راه است.) چون طرفه اين باغ را براي اقامت خود از اديب اف خريده بود، مرحوم دكتر مصدق كه مستاجر اديب اف در اين باغ بود، آن را تخليه و به مرحوم دكتر طرفه تحويل داد. به سال ۱۳۲۹ شمسي، مرحوم آيت الله كاشاني كه از پايه گذاران نهضت ملي كردن نفت بود، از ماه اسفند ۱۳۲۹ تا اوايل تيرماه ۱۳۳۰ شمسي كه روزهاي پرجوش و خروش ملي كردن نفت بود، به سبب قرابت با مرحوم دكتر طرفه (به ظاهر پسرعمو بودن؟) در اين منزل جاي گزيد و از اين منزل با مبارزات ضداستعماري خود براي نفت با دكتر مصدق همگامي كرد. نفت ملي شد و سرانجام به خلع يد شركت غاصب از موسسات نفتي كشيد. امروز آن باغ كه روزي جايگاه قهرمان ضداستعماري ايران، يعني مرحوم دكتر مصدق و روزگاري ديگر محل رتق و فتق كارهاي ضداستعماري مرحوم كاشاني بود، مثل ساير باغ هاي آن ناحيه، تبديل به خانه هاي مسكوني و آپارتمان شده است. در شمال كوچه منشعب از رضاييه و راه باغ مرحوم دكتر طرفه، باغ بزرگ سرلشكر بوذر جمهري، كفيل شهرداري اوايل حكومت پهلوي ايران و فرمانده لشكر اول تهران به اواخر حكومت او قرار داشت. اين باغ كه از جهت وسعت و بنا و مالك به آن روزها مشهور بود، يكي ديگر از باغ هاي معروف تجريش در گذشته است. با بازرسي هاي باغ هاي معروف كوچه رضاييه همراه خوانندگان پرحوصله، از اين كوچه خارج مي شويم و دوباره در پياده روي غربي جاده قديم شميران قرار مي گيريم و به سوي ميدان قدس مي رويم.
نخستين باغ قديمي كه در اين مسير به آن برخورد مي كنيم، باغ هوشنگ دولو قاجار است. محمدولي خان آصف السلطنه، رجل درباري مظفرالدين شاه، اين باغ را كه ديوار شرقي اش در اين پياده رو قرار دارد، احداث كرد. آصف السلطنه داماد مظفرالدين شاه بود و به زمان احمدشاه، چند صباحي وزارت دربار را به عهده داشت. اين باغ كه به روزگار تاسيس خود، از بهترين باغ هاي تجريش بود.بعد از مرگ موسس آن، به دست «هوشنگ دولو» پسر افيوني و بدنام او (به قول اسدالله علم وزير دربار محمدرضا شاه در خاطراتش) افتاد و هوشنگ دولو بر اثر نزديكي خاص به پهلوي دوم، از رجال فاسد آن عهد در اينجا پذيرايي ها مي كرد و بدين ترتيب با نزديكانش، خاويار ايران را مختص به خود كرده بود و كسي را جرات آن نبود كه اين كالاي ذيقيمت را از چنگ اين افيوني خارج كند. بعد از انقلاب، اين باغ به دست دولت انقلابي افتاد و فعلا محل مركز اسناد انقلاب اسلا مي ايران است.
چون از باغ وسيع «دولو» به درآييم و باز راه تجريش را در پيش گيريم، در اين راستا به باغ ديگري بر مي خوريم كه به باغ «كاشف السلطنه» مشهور است.نام محمدميرزا پسر محمدحسين ميرزاي نايب الاياله (محمدحسن ميرزا پدر قهرمان ميرزا، پسر هشتم عباس ميرزاي نايب السلطنه) بر اين باغ باقي است. كاشف السلطنه ابتداء عضو وزارت خارجه شد و مدت ها به سمت سركنسولي ايران در بمبئي خدمت كرد و سپس با شغل دبيري سفارت ايران - پاريس براي انجام وظيفه به آنجا رفت. او نخستين كسي بود كه بوته چاي را از هند به ايران آورد و به كشت آن (در املاك خود در گيلان) پرداخت وبر اثر همت او و تكثير بوته هاي چاي، ايران از واردات چاي بي نياز شد. كاشف السلطنه در يكي از سفرهاي خود، بر اثر سانحه اتومبيل جان سپرد و در اين باغ دفن شد. امروز در نماي مشرف به خيابان دكتر شريعتي، اين باغ آپارتمان سازي شده و با اين آپارتمان سازي نماي گذشته آن باغ از ديد ناظران مستور شده است. اگر از باغ كاشف السلطنه بگذريم به طرف شمال حركت كنيم، در امتداد آن به كوچه اي مي رسيم به نام كوچه كاشف كه طبق مدارك موجود در سابق كوچه كميسري ناميده مي شد و دليل اين تسميه آن بود كه سوئدي هاي تشكيل دهنده شهرباني جديد ايران، به اواخر دوره احمدشاه، كلانتري شميران را در يكي از خانه هاي اين كوچه تاسيس كرده بودند. اين كوچه كه از خيابان دكتر شريعتي منشعب مي شود، در انتهاي خود با پيچي به يك كوچه كوتاه شمالي و جنوبي مي رسد و بعد با پيچ نود درجه اي، اين كوچه شمالي و جنوبي به كوچه عريض و طويل شرقي غربي تبديل مي شود كه ضلع شمالي آن ديوار جنوبي باغ رضوانيه فرمانفرماست (شاهزاده عبدالحسين ميرزا). اين كوچه در سابق، به آخر خود در قسمت شمال، اراضي مرحوم مستوفي الممالك (ميرزا حسن خان) را ه داشت كه بعدها قطعه قطعه شد و به فروش رفت و به انتهاي خود نيز، باغ ثقه الدوله ديبا (ابوالحسن خان) برادر ناتني دكتر مصدق را جاي داده بود و چون با كوچه تنگي از انتهاي آن مي گذشتيم، به رودخانه دربند مي رسيديم. امروز باغ ثقه الدوله و قسمت انتهايي كوچه، بدل به پارك سبز بسيار زيبايي براي تفريح مردم شده است. اما باغ رضوانيه فرمانفرما كه قبلا متعلق به معتمدالدوله بود، يكي از باغ هاي معروف و وسيع تجريش است كه در سرتاسر كوچه كاشف، ديوار جنوبي خود را دارد و ضلع شمالي آن، به پياده رو جنوبي كوچه شهيد محمودي و زغالي ها مي رسيد. فرمانفرما، روزهاي آخر خود را با زن هاي متعدد و فرزندان كثير خود در اين باغ مي گذرانيد و براي تعدادي از فرزندانش نيز در اين باغ ويلاهايي ساخت. اين باغ در گردش هفت، از قنات موسي خاني (قنات پاپاريان) ۱۲۰ ساعت مشروب مي شد. پس از مرگ فرمانفرما، فرزندان صاحب ويلاي او، در اين باغ مي زيستند و در انقلاب هر يك بر اثر بي اعتباري در حكومت انقلابي، به گوشه اي از جهان فرار كردند و باغ با تمام ويلاهايش نصيب دولت شد.
باغ رضوانيه، آخرين باغ معروف و قديمي در پياده رو غربي خيابان دكتر شريعتي است و چون از آن بگذريم و به شمال تجريش آييم، از ابتداي خيابان دربند كه حد شمالي تجريش مي شود تا ابتداي خيابان سعدآباد كه انتهاي آن حد شمالي است، باغ قابل ذكري در آنجا ديده نمي شود و آنچه در حدود هفتاد سال پيش به آن سو، در اين حد شمالي وجود داشت، قبرستان بزرگ تجريش بود كه به ديوارهاي چينه اي و بدنماي خود در آن روزها منظره بس غمناكي به محل مي داد. به دستور رضاشاه در سال ۱۳۰۹ شمسي، اين قبرستان تبديل به باغ و پارك شد و در وسط آن، ساختماني براي شهرداري شميران احداث شد. با ايجاد اين پارك آن قبرستان زشت، تفرجگاهي براي مردمان شد. به زمان پهلوي دوم، اين پارك به انضمام باغ جليلوند در جنب آن، تبديل به يك بيمارستان بسيار مجهز دولتي به نام بيمارستان رضا پهلوي شد. بعد از انقلاب آن بيمارستان به جاي خود باقي ماند و به نام بيمارستان «شهدا» مثل سابق به مداواي رنجوران، دردمندان و مستمندان ادامه مي دهد.
حال اگر از شمال تجريش وارد حد غربي شويم ويا در خيابان شهيد امير دربندي كنوني و مقصود بيك سابق پا گذاريم، در غرب اين خيابان، باغ هايي در گذشته وجود داشت كه جاي آنها طبق حدود اربعه تجريش، در خارج تجريش است و مشمول بحث ما نمي شود كه از جمله آنها مي توان باغ «رحيم خان كن كن» و باغ «صغري خانم تجريشي» عيال محمدولي خان سپهسالار مادر ساعدالدوله دوم و باغ «شاهزاده عبدالصمد ميرزاي عزالدوله سالور» برادر ناتني ناصرالدين شاه و باغ «حاجي محمود» و باغ «حاجي غلامرضا» و باغ «حاجيه خانم» (كه رشيد ياسمي آن را بعدها خريد) و باغ «امير احتشام اسفندياري» را نام برد. اين باغ ها اكنون تكه تكه شده و به جاي آن زيبايي هاي گذشته، واجد آپارتمان ها و خانه هاي مسكوني كوچك شده اند.
اما از طرف شرق، اين خيابان از ميدان سرپل تا مسافتي، پرتگاه و مشرف به رودخانه دربند بود كه اكنون نيز چنان است و با ديواره اي از خيابان مقصود بيك جدا مي شود. به سال هاي بسيار پيش، در كنار رودخانه دربند در مظهر قنات مقصود بيك قهوه خانه اي وجود داشت كه پاتوق اكثر مسافران تهراني بود و آنها با خوردن ناهار و چاي و در تابستان پالوده خاص، روز خود را در آنجا مي گذراندند. امروز پس از آن پرتگاه و در بالاي قهوه خانه مقصود بيك، مغازه ها و آپارتمان هايي به وجود آمده است كه چون از اين مغازه ها و آپارتمان ها بگذريم و به سوي جنوب رويم، از باغ هاي معروف روزگار گذشته كه تاكنون دست نخورده و باقي مانده است، باغ مهندس محسن نيكپور است كه سابقا متعلق به موسيوريشارخان مودب الملك بود كه موسيوريشارخان نيز آن را از مشيرالسلطنه امير سليماني خان خريده بود. امروز در طرف شرق خيابان مقصودبيك، باغ هاي نمازي و جعفر آقاي اتحاديه و حاجي برخوردار وجود دارند كه از باغ هاي احداثي دوره پهلوي اول و دوم هستند و چندان قدمتي ندارند. متاسفانه خوره برجسازي به اين باغ ها نيز افتاده است كه با احداث ساختمان هاي ده و دوازده طبقه، اين محله نيز مثل نواحي برجدار ديگر، بي اعتبار مي شود.