يكشنبه ۱۶ فروردين ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۳۴۱
گفت و گو با پدري كه پسرش را كشت
از جهنم به بهشت رفت
شيطون رفت تو جسدم يه تيكه طناف حاضر كرده بودم. جلوتر ...قصدش رو كرده بودم... ۵ سال آزگار صبر كردم. هر بار كه خواستم اينكارو بكنم صبر مي اومد. اما اين بار هرچي صبر كردم صبر نيومد
004818.jpg
وقتي عكاس ها براي گرفتن عكس از عباس خمير گيران به سراغ او رفتند او ترجيح داد با همان دوچرخه اي كه جسد پسرش را حمل كرده بود از او عكس بگيرند. گرچه حالا  تحت هيچ شرايطي حاضر به تكرار چنين كاري نيست.
احمد جلا لي فراهاني 
«از من سوال نكن... از داش قاسم سوال كن... خداوكيلي از جهنم رفته تو بهشت!»
پيرمرد اين را كه گفت پيرتر شد. اسمش عباس است. عباس خميرگيران. تازه از زندان آزاد شده. نزديك دوماه. متولد تهران. شهرري. جرمش: قتل تنها پسرش، پسر ۳۶ ساله اش. ۳۰ سال پيش از اين وقتي ديد كار و كسبش نمي گيرد، وقتي ديد زنش مرد و بچه هاش بي مادر شدند، تهران را ول كرد به امان خدا و آمد اراك. »اون موقع ها كاسب بوديم. دستفروشي مي كرديم... تو شاه عبدالعظيم دوره مي افتاديم و خرت و پرت مي فروختيم.» عباس خميرگيران ۶۸ ساله است. پيش از آمدنش به اراك ۶ فرزند داشت. ۴ دختر و ۲ پسر. اراك اما هر دو پسرش را خورد.
پسر كوچكترش ۱۷ سال پيش براثر سرطان در سن ۱۵ سالگي درگذشت و پسر بزرگترش را هم خودش...
«وقتي داخل زندان شديم خيلي پكر بوديم آقا... ۶۸ سال كلانتري نرفته بوديم. همش با خودمون مي گفتيم بعد از ۶۸ سال چرا بايد بياييم زندان...». »همان روز اول عباس خميرگيران عزيز سلول مي شود. رئيس اتاق، جواني ۲۵ ساله بوده كه قرار است بعد از ماه صفر اعدامش كنند. او خيلي عباس را تحويل مي گيرد.»
اسمش علي بود. يه جوون عين خودشو تو ۱۷ سالگي كشته بود... مي گفت واسه دفاع از پدرش اين كارو كرده... »و اين پيرمرد ۶۸ ساله كه تحت هيچ شرايطي حاضر نيست عكسش را بگيرم درباره زندانش اينطور ادامه مي دهد.» ۸۰ نفر بوديم. همه قتل كرده بوديم. به جز معتادها كسي كاريمون نداشت.
اما معتادها اذيتمون مي كردند. شاكي بودند كه چرا يكي عين خودشونو كشتم.»
اولين جمعه مهرماه سال ۸۲ جسد مردي ۳۶ ساله در حوالي جاده فراهان - اراك درحالي كه لباس راحتي به تن داشته و طنابي به دور گردنش پيچيده شده بود در يك صندوق ظروف چيني كشف شد. با شناسايي جسد معلوم مي شود كه جسد متعلق به محمدرضاست. فرداي آن روز تمام روزنامه هاي اراك از ماجراي قتل پسري توسط پدرش پرده برمي دارند كه معتاد به موادمخدر بوده است.
«هيچ راه ديگه اي نداشتيم. همه زندگيم رو آتيش زده بود... خيلي طول نكشيد. خود به خداش مرده بود ولي مي خواست اسم ما روش باشه!... نه دست زد و نه پا. تا طناف رو انداختيم يه حقه كرده و جونش در رفت... حالا ما نمي دونيم جونه تو گلوش بود و حقه زد يا اينكه جلوتر مرده بود.»
پيرمرد آنقدر راحت از كشتن تنها پسرش حرف مي زد كه انگار وظيفه اش را در قبال او انجام داده است. محمدرضا - مقتول - بيش از ۱۶ سال پدرش را اذيت كرده بود. از همان روزي كه معتاد شد.
«محمدرضا وقت خدمتش معتاد شد. تو خدمت افتاد منطقه سومار. بعد با يك نفر شريك شد و افتاد تو كار سنگ تراشي. خدا مي دونه خيلي دوستش داشتيم. دوبار خونشو عوض كرديم بلكه بهتر بشه و نشد. يه بار ۹۰۰ هزار تومان خرجش كرديم و درست نشد. بار دوم هم يه ميليون و خورده اي داديم تا دوباره خونشو عوض كنن بلكه درست بشه و درست نشد كه نشد.»
ماجراي قتل محمدرضا به همان ساعت قتل تمام نمي شود. چراكه از چند روز قبل تر از آن درگيري ميان پدر و پسر شدت گرفته بوده است. عباس در اين باره مي گويد: »سه روز جلوترش هرچي مي كشيد حالش درست نمي شد. مواد درستش نمي كرد... اين آخري ها مصرفش خيلي بالا رفته بود. خيلي. روزي ۵۰ هزار تومان خرج مي كرد بلكه حالش بهتر بشه و نمي شد. تا اينكه رفت سراغ قرص. قرص خورد. خيلي هم خورد. قرص كه مي خورد قاطي مي كرد. اين دفعه خيلي خورد. ما تو مغازه بوديم كه يكدفعه ديديم خانوممون جيغ مي زنه. دويديم بالا. واسه مادرش چاقو كشيده بود. مي خواست مادرش - زن دوم عباس - رو با چاقو بكشه. مي رفت عقب و مي اومد جلو. مي خواست سرشو به شيشه بزنه كه رسيديم. گرفتيمش. هرطور بود آرومش كرديم.» عباس آن  شب را تا صبح بالاي سر پسرش مي نشيند. اما حال پسرش خوب نمي شود. كلافگي و درماندگي محمدرضا را زجر مي داد. به هرحال اما با كمك پدر، محمدرضا تا ساعت ۱۱ صبح مي خوابد.
«ساعت ۱۱ صبح فرستاديمش در مغازه. گفتيم بلكه آروم بشه... يكدفعه ديدم تو مغازه نيست. دويدم بالا. دوباره قرص خورده بود... هرچي التماسش مي كرديم بي فايده بود. ريشخندم مي كرد.
ماچش كردم... قاطي كرده بوده. مي گفت من يك ميليون پول داشتم و پولمو مي خوام... گفتيم باشه... يه ميليونتو بهت مي دم. فردا نه پس فردا يه ميليون بهت مي دم... به هر كلكي بود دوباره آورديمش در دكان... ظهر شده بود. اومديم بالا. جاتون خالي غذا خورديم. دوباره كه رفتيم پايين ديديم رضا نيست... مشتري ها صدام مي كردن...»
عباس براي فرداي آن روز ۴۰۰ هزار تومان چك داشت كه بايد حتماً پاس مي شد. و او تمام زورش را زده بود و اين پول را فراهم كرده بود. بي آنكه بداند محمدرضا پسرش تمام ۴۰۰ هزار تومان را براي خريدن مواد مخدر از پدرش دزديده. »شما نمي دوني آقا... اين قرص ها خيلي چيز بديه... روزي يه من ترياك و هروئين مصرف كني بهتره... ۴۰۰ هزار تومان پول تو كارتن گذاشته بوديم واسه چك فردا... پولارو برداشته بود و زده بود رفته بود...»

و تا دو روز ديگر خبري از محمدرضا نشد كه نشد. بعد از دو روز عباس به عادت هر روز براي نماز صبح بيدار مي شود كه نماز بخواند و صداي درخانه را مي شنود. »در خونه رو باز كرديم ديديم يه چيزي تلپ افتاد زمين. بچه مون بود. ديديم لخت و پتي افتاده توحياط. تمام جونشم تيغ تيغي بود و همه خونابه زده بود ... همچي نزده بود كه خون دلاور بريزه بيرون. سريع كشيديم تو تا كسي نبينه... سيگاري آتش زديم و ديديم نمي توانه بكشه... سيگار از دستش افتاد. به زور و بكش بكش برديمش بالا... تمام بدنش رو زده بودند. تمام بدنش... از بين رفته بود. منتهي اسم مارو مي خواست باشه كه پدري فرزندش را كشته...» عباس خمير گيران، هر بار كه چيزي درباره ماجراي قتل پسرش تعريف مي كرد پيرتر و پيرتر مي شد. آنقدر كه حالا ديگر تمام صورتش به چروك نشسته بود. تمام صورتش. به اينجا كه رسيد آب خواست. گفت دهانم خشك شده درست مثل خود من .
براساس آنچه كه مطبوعات اراك درباره محمدرضا به چاپ رسانده اند ظاهرا او از بزهكاران اين منطقه بوده است و در حالي كه پدرش براي ترك اعتياد او وسر به راه شدنش، مقدمات ازدواجش را فراهم كرده بوده كه بعد از شش ماه بخاطر همين اعتياد كار پسر و عروسش به طلاق مي كشد.

- از كشتن محمدرضا... دلت مي خواهد بگويي...
من مي پرسم و سكوت مي كند بيشتر از چنددقيقه، مي خواهم سراغ سوال ديگري بروم كه سكوت رامي شكند نه براي من براي خودش. »ساعت ۹ صبح بود... شيطون رفت تو جسدم يه تيكه طناف حاضر كرده بودم. جلوتر ...قصدش رو كرده بودم... ۵ سال آزگار صبر كردم. هر بار كه خواستم اينكارو بكنم صبر مي اومد. اما اين بار هرچي صبر كردم صبر نيومد... بعد رفتم بالا سرش... خيلي طول نكشيد... نه دست زد نه پا. تا طناف رو انداختم يه حقه كرد و جونش در رفت... كارم كه تموم شد گذاشتمش تو صندوق چوبي. گنده بود. يه متر پهنا داشت و ۸۰ سانت عرض ...
مچاله شده بود. ساعت ۱۰ صبح صندوقو گذاشتم ترك دوچرخه. بهش گفتم، همش مي گفتي خونه اميدم زندونه اينم زندون. گذاشتمش ور زندون اراك، نرسيده به زندون، لب رودخونه. بعد چند تا تيكه آسفالت كنده شده هم گذاشتم رو صندوق...

هيچ احساسي نداشتي... مثلا بترسي؟ يا عذاب وجدان؟
نه! هيچي، هيچ احساس ناراحتي نمي كرديم آقا. اتفاقا از جلو سه تا ماشين پليس هم رد شديم... اصلا هم ككم نپريد كه مثلا ماموره...
بعدش چي؟
بعدش ديگه هيچي.
نمي گفتي در و همسايه چي ميگن؟ نامادريش چي؟
مي گفتيم مثل هميشه گذاشته و رفته و معلوم نيست كجاست!
هيچ نخواستي خاكش كني؟ دفنش كني؟
چرا. اما نمي شد. لب جاده بود...
چرا به اون سرعت تصميم گرفتي از شر جنازه خلاص بشي؟ چرا صبر نكردي تا مثلا شب بشه...
نمي خواستيم تو خونه بمونه. كلا يك ساعت تو خونه موند.
يه جوري حرف مي زني كه انگار اصلا ناراحت نيستي؟
چرا هستيم... مگه مي شه نباشيم... بالاخره پسرمون بود. ولي خب چاره اي نيست. (با خودش حرف مي زند) چرا اين سرنوشت رو پيدا كرد... اينهمه زحمتشو كشيديم...

عباس خميرگيران، اين پيرمرد ۶۸ ساله، در اداره آگاهي در پاسخ به سوال ماموران، وقتي ازش مي پرسند »تو كه گفتي مرده بود پس چرا ولش نكردي تا خودش جون بده و راحت بشه...» جوابي مي دهد كه شايد انگيزه اصلي قتل فرزندش باشد. جوابي كه همه ماموران را به خنده مي اندازد. »بهشون گفتيم ترسيديم دوباره زنده بشه و عذابمون بده...» يادم نيست چه سوال هايي از او پرسيدم كه اين پاسخ ها را داد اما شايد براي آخر اين نوشته خواندن آنها خالي از لطف نباشد.
- بچه هام هر كي خوابشو مي بينه مي گه خواب ديدم خوشحال و خشنود بوده.
- يه دفه تو زندون خوابشو ديديم. شب قبلش داده بوديم تابلويي بنويسن از چوب. منبت كاري ميگن... گفته بوديم بنويسن »قل هوالله...» به هم اتاقي مو ن گفتيم اسم حضرت علي و امام حسن و امام حسين رو هم بالاش بنويس... شب رضا به خوابمون اومد. حالا نمي دونيم مرده ها! ...گفت »اسم منم يادت نره بابا!» صبح پا شديم و نماز مونو خونديم و گفتيم بچه ها اسمش را بنويسند.

بعد از قتل فرزند، عباس خميرگيران كلا يك سال به حبس محكوم مي شود كه كمتر از ۵ ماه آن را تحمل مي كند و در تاريخ ۲/۱۲/۱۳۸۲ مشمول عفو شده و از زندان آزاد مي شود. هر ۴ دختر عباس پس از باخبر شدن از ماجرا رضايت مي دهند و از حق خود مي گذرند. آنها پدرشان را در اين ماجرا اصلا مجرم و مقصر نمي دانسته اند. البته ظاهرا دختر اولش كه ۱۵ سال با محمدرضا اختلاف سني دارد از پدرش مي خواهد كه به او براي رضايت دادنش پول بدهد. او مدعي بوده كه جاي مادر محمدرضا بوده است. عباس خميرگيران ۲۳ نوه و نتيجه دارد و مي گويد: »بعد از اين ماجرا رفتارشان اصلا با ما عوض نشده... از ما نمي ترسند.» وقتي از او مي پرسم براي آخر عمر چه خواسته اي داري مي گويد: »از خدا فقط يه عمر باعزت مي خوايم. بگيم پسري هست كه اهل باشه نيست. اين بچه اين همه ما رو اذيت كرد ما ازش مي گذريم... ايشالا خداهم ازش بگذره... ايشالا اونجا عذاب نكشه.»

عباس خميرگيران دو روز پيش از مصاحبه با من بر سر خاك پسرش رفته و درخت كاجي سر قبرش كاشته. محمدرضا در خواب هر كدام از خواهرانش كه مي آيد مي گويد: »آقاجونو اذيت نكنيدها... آقاجونو كاري نداشته باشيد. آقاجون به من خوبي كرد.»

تبعيض بين پدر و مادر
در صورتي كه پدري مرتكب قتل فرزند خود (پسر يا دختر) شود طبق ماده ۲۲۰ قانون مجازات اسلامي به قصاص نفس (اعدام) محكوم نخواهد شد و به پرداخت ديه قتل به ورثه مقتول و تعزير محكوم خواهد شد و اين در حالي است كه قانونگذار براي مادري كه مرتكب قتل فرزند خود شود مجازات اعدام را تعيين كرده است.
طبق ماده ۲۰۵ قانون مجازات اسلامي، هرگاه مادري مرتكب قتل عمد فرزند خود شود برابر مواد اين فصل موجب قصاص است و اولياي دم مي توانند با اذن ولي امر قاتل را با رعايت شرايط قصاص كنند و ولي امر مي تواند اين امر را به رئيس قوه قضاييه يا ديگري تفويض كند. همچنين طبق ماده ۲۰۶ همين قانون قتل در موارد زير قتل عمدي محسوب مي شود:
الف: مواردي كه قاتل با انجام كاري قصد كشتن شخص معين يا فرد يا افرادي غير معين از يك جمع را دارد خواه آن كار نوعا كشنده باشد، خواه نباشد ولي در عمل سبب قتل شود.
ب: مواردي كه قاتل عمدا كاري را انجام دهد كه نوعا كشنده باشد هرچند قصد كشتن شخص را نداشته باشد.
ج: مواردي كه قاتل قصد كشتن را ندارد و كاري را كه انجام مي دهد نوعا كشنده نيست. ولي نسبت به طرف بر اثر بيماري و يا پيري و يا ناتواني يا كودكي و امثال آنها نوعا كشنده باشد و قاتل هم به آن آگاه باشد.
يك حقوقدان مي گويد:« يكي از مشكلات قانون مجازات ماده ۲۲۰ است.
قانونگذار در اين ماده بين زن و مرد تفاوت قايل شده است كه علت آن مشخص نيست. در صورتي كه مادر مرتكب قتل فرزند شود، مجازات او قصاص است اما اين مجازات براي پدر تغيير كرده است و او پاي چوبه دار نمي رود.»
وي افزود: » قانونگذار در خصوص اين ماده بايد تجديدنظر كند و اين تبعيض بوجود آمده را از بين ببرد.»

۶ قتل، ۵گازگرفتگي
عيدانه تلخ فروردين
اين آمار در مقايسه با جنايت هايي كه در طول سال رخ مي دهد نشانگر آن است كه در ايام نوروز خشونت كمرنگ تر از هميشه مي شود
۶ قتل عمد و ۵ مورد گازگرفتگي بازپرسان كشيك جنايي تهران را در تعطيلات نوروز وادار كرد براي انجام تحقيقات قضايي از دفتر كار خود واقع در خيابان وحدت اسلامي خارج شوند.
اين آمار در مقايسه با جنايت هايي كه در طول سال رخ مي دهد نشانگر آن است كه در ايام نوروز خشونت كمرنگ تر از هميشه مي شود.
نخستين حادثه تلخي كه بازپرس ويژه قتل تهران با آن مواجه شد، ساعت ۲۴ آخرين روز سال ۸۲ در دفتر كشيك جنايي به ثبت رسيد: ماموران كلانتري ۱۱۶، اجساد شيرزاد ۲۴ ساله و همسر ۲۰ ساله اش را كه در حمام خانه دچار گازگرفتگي شده و جان خود را از دست داده بودند، كشف كردند.
اين زوج جوان هرگز فرصت نيافتند پاي سفره هفت سين براي خوشبختي نوزاد تازه متولدشده شان دعا و نيايش كنند با اين وجود نوزاد هنوز زنده است.
چند ساعت بعد درحالي كه فقط ۷۵ دقيقه از تحويل سال جديد مي گذشت ماموران كلانتري ۱۵۲ به بازپرس جنايي تهران اطلاع دادند جسد زن۶۶ ساله اي را كشف كردند.
تحقيقاتي كه همان روز درباره اين جنايت انجام شد، مشخص كرد مقتوله »اقدس« نام داشته و قاتل يا قاتلان ناشناس وي را با استفاده از يك دستمال خفه كرده و از پاي درآورده اند.
ضمن آن كه اثر اصابت يك ضربه چاقو روي بدن اقدس وجود داشت.
بنابر آخرين اخبار از نخستين جنايت سال نو پرونده اين قتل هم اكنون در اختيار كارآگاهان اداره ۱۰ پليس آگاهي تهران قراردارد و آنها سرگرم بررسي سرنخ هاي موجود و تحقيق روي فرضيه هايي هستند كه ممكن است به فاش شدن راز اين جنايت منتهي شود.
ساعت ۱۹ و ۴۹ دقيقه همان روز حادثه اي كه در آخرين دقايق سال ۸۲ به وقوع پيوسته بود، تكرار شد. اينبار ماموران كلانتري ۱۵۳ جسد مردي را كه دچار گازگرفتگي شده بود پيدا كردند. اين جسد هنوز شناسايي نشده است و مشخص نيست به چه كسي تعلق دارد.
دومين روز فروردين براي مقامات قضايي و انتظامي روز آرام و به يادماندني بود. در اين روز هيچ جنايت و حادثه دلخراشي رخ نداد و باعث شد تا دومين صفحه دفتر بازپرس كشيك جنايي تهران سفيد باقي بماند.
يك روز بعد هنگامي كه بسياري از مردم به ديد و بازديد نوروزي رفته بودند ماموران كلانتري ۱۴۷ خبر دادند مرد جواني براثر تصادف در خيابان گلبرگ جان باخته و راننده خودرو فرار كرده است.
در شرايطي كه مي رفت تا كارآگاهان جست و جوهاي خود را براي يافتن راننده اي كه براثر يك سانحه مرتكب قتل شده و سپس از صحنه گريخته است آغاز كنند ناگهان يك سرنخ همه چيز را دگرگون كرد و آنان رادر برابر يك جنايت پيچيده و از قبل طراحي شده قرار داد.
ماموران نيروي انتظامي كه جسد مرد جوان را راس ساعت ۱۵ و ۲۵ دقيقه در خيابان كشف كرده بودند در كنكاش هاي فني خود متوجه شدند »ميثم ملك«- مقتول- بر اثر ضربات چاقو از پاي درآمده است.
در واقع عامل يا عاملان اين جنايت ابتدا ميثم را به قتل رسانده و سپس با صحنه سازي سعي كرده بودند اين طور نشان دهند كه مرد جوان بر اثر يك سانحه رانندگي به كام مرگ كشيده شده است. به هر حال همچنان تحقيقات پليسي روي اين پرونده ادامه دارد و ماموران ويژه قتل اميدوار هستند هرچه زودتر متهمان اصلي را به دادسراي جنايي معرفي كنند.
ساعت ۵/۶ بعداظهر چهارمين روز فروردين بار ديگر گازشهري حادثه ساز شد و مهسا و ماندا عزيزي را به كام مرگ فرستاد و اين تنها حادثه اي بود كه در اين روز به وقوع پيوست اما روز بعد تهران شاهد دلخراش ترين جنايت اين ايام بود.
ساعت ۱۰ و ۳۰ دقيقه اين روز مردي ميانسال در حالي كه پريشان و هراسان به نظر مي رسيد وارد كلانتري ۱۵۳ شد و هنگامي كه در برابر افسر نگهبان قرار گرفت با جمله اي تكان دهنده پرونده اي جديد را گشود: »من پسر ۱۴ ساله ام را كشتم.»
اين مرد در اعترافات خود گفت: »من به مواد مخدر معتادهستم و بعضي وقت ها كنترل خودم را از دست مي دهم. صبح روز حادثه نيز با پسر ۱۴ ساله ام كه احمد نام داشت درگير شدم و كمي با هم مشاجره كرديم تا اين كه از شدت عصبانيت ناگهان به سوي وي يورش بردم و او را خفه كردم.»
پس از اعترافات اين مرد، پرونده وي در اختيار بازپرس جنايي تهران قرار گرفت و ديگر اتفاق خاصي رخ نداد تا اين كه ساعت ۲۲ و ۵۵ دقيقه هفتم فروردين ماه ماموران كلانتري ۱۴۱ از طريق گزارش هاي مردمي متوجه شدند از يك خانه مسكوني بوي تعفن شديد متصاعد مي شود.
ماموران پس از دريافت اين گزارش بلافاصله بازپرس هنرمند را در جريان قرار دادند و بعد از حضور در محل حادثه و شكستن در خانه با جسد تكه تكه شده مرد ناشناسي كه داخل يخچال جاسازي شده بود مواجه شدند.
هنوز از علت قتل و هويت مقتول سرنخي به دست نيامده است.
روز بعد در شرايطي كه تحقيقات درباره جسد مثله شده ادامه داشت ماموران كلانتري ۱۰۶ جسد پسر ۱۵ ساله اي را كه هويت وي معلوم نيست كشف كردند.
اين آخرين جنايتي بود كه در تعطيلات نوروزي امسال كشف شد و تحقيقات پليسي و قضايي درباره آنها همچنان ادامه دارد و كارآگاهان دايره ۱۰ پليس آگاهي تهران انجام كاو ش هاي تخصصي را در دستور كار خود قرار داده اند.

۳ دقيقه خاموشي
رسانه هاي صربستان به نشانه حمايت از صرب هاي كوزوو و محكوم كردن حوادث خشونت بار اين استان تمامي برنامه هاي خود را به مدت سه دقيقه قطع كرد.
تمامي رسانه هاي جمعي صربستان شامل ايستگاه هاي مختلف راديويي و تلويزيوني و نيز ديگر رسانه هاي اين كشور ساعت ۱۲ ظهر به نشانه محكوم كردن حوادث خشونت بار اخير در كوزوو و نيز در حمايت از صرب هاي اين استان تمامي برنامه ها و فعاليت خود را به مدت سه دقيقه قطع كردند.
در پي درگيري هاي قومي اخير در كوزوو و حوادث خشونت بار اين استان كه ازچند روزگذشته آغاز شد تاكنون ۳۱ تن كشته و بيش از ۵۰۰ تن ديگر مجروح شدند.

در جست وجوي سارقان مسافرنما
تجسس هاي پليس براي شناسايي سه سارق كه تحت عنوان مسافر اقدام به سرقت مي كردند، آغاز شد.
ماموران در پي شكايت يك راننده كه خودرو پرايدش توسط اين سارقان سرقت شده بود متوجه فعاليت خلافكارانه اعضاي اين باند شدند.
اين مرد در شكايت خود به ماموران گفت: »براي ديدن يكي از دوستانم راهي كرج شده بودم كه در ميدان آزادي با يك مسافر برخورد كردم. به دليل بارندگي شديد براي سوار كردن آن توقف كردم كه بلافاصله سه نفر سوار اتومبيلم شدند. ابتدا هيچ شكي نكردم و فكر نمي كردم آنها با هم ارتباط داشته باشند. در نزديكي پل حصارك يكي از مسافران خواست كه پيدا شود زماني كه توقف كردم يكي ديگر از مسافران چاقويي به سمت من گرفت و خواست كه فرياد نزنم. يكي از سارقان هم كه پشت سرم نشسته بود طنابي را به دور گردنم انداخت. سارقان مرا با تهديد از ماشين بيرون انداختند و از محل فرار كردند.»
پس از شكايت اين مرد در كلانتري حصارك گروهي از ماموران، تجسس هاي پليسي خود را براي شناسايي سارقان مسافرنما آغاز كردند.
اما اين سارقان مسافرنما بايد توجه داشته باشند كه در صورت دستگيري طبق ماده ۶۵۲ قانون مجازات اسلامي به جرم سرقت مقرون به آزار به حبس از سه ماه تا ده سال وشلاق تا ۷۴ ضربه محكوم مي شوند و اگر جرحي هم واقع شده باشد علاوه بر مجازات جرح به حداكثر مجازات مذكور در اين ماده محكوم مي شوند.

۱۰۱ سيل در ايران
در سال گذشته ۱۰۱ سيل در ايران جاري شد.
مسوول ستاد حوادث و سوانح غيرمترقبه كشور با اعلام اين خبر قربانيان سيل در سال گذشته را ۴۳ نفر بيان كرد.
علي حقي افزود: »در سال گذشته ۱۳ مورد بارش تگرگ هم به ستاد مركزي گزارش شد كه موجب وارد شدن خسارات مالي به محصولات كشاورزي و اماكن مسكوني و تجاري و تاسيسات زيربنايي شد.»

جدال با كوسه ۴۰۰ كيلويي
دختر ۱۶ ساله استراليايي توانست يك كوسه ببر ۴۰۰ كيلويي را شكار كند. پاسكال پاتون در يك نبرد ۸ ساعته در هفت كيلومتري سواحل سيدني با كوسه ببري توانست سرانجام وي را به دام انداخته و شكار كند. وي در مصاحبه با تلويزيون محلي گفت: »پس از ۲ ساعت مبارزه توانستم كوسه را از نزديك ببينم و به آن نزديك تر شوم.» وي افزود: »هر چند بسيار وحشت زده شده بودم و احساس مي كردم هر لحظه كوسه پاهايم را گاز خواهد گرفت، اما صبر كردم تا اينكه بتوانم كوسه ۴/۴ متري را بگيرم.»

در جزاير قناري
جزاير قناري آنطورها هم كه مي گويند خيلي جاي خوشگذراني نيست. لااقل براي بالگردها. سقوط يك فروند بالگرد در جزاير قناري باعث كشته شدن پنج نفر شد. حادثه زماني روي داد كه اين بالگرد به ياري سرنشينان يك اتوبوس واژگون شده در جزيره قناري در اقيانوس اطلس رفت. اين اتوبوس حامل ۳۳ گردشگر و ۳ خدمه بود كه بر اثر ريزش جاده واژگون شده بود. بالگرد ساقط شده نيز متعلق به سرويس اورژانس جزاير قناري بود و هنگامي كه قصد داشت ۲ نفر از مجروحان اتوبوس حادثه ديده را به بيمارستان منتقل كند با برخورد به كابل هاي برق دچار سانحه شد.

كاهش سن اعتياد
به خدا اين هشدارها جدي است و بايد هر چه زودتر فكري كرد وگرنه معلوم نيست چه پيش مي آيد: سن اعتياد پايين آمده است. به گفته كارشناسان شيوع اعتياد يك معضل نگران كننده است كه در صورت غفلت مسوولان دامنه گسترش آن در سطح جامعه و در بين قشر جوان افزايش خواهد يافت. افراد مبتلا به معضل اعتياد با لحاظ فقر فرهنگي دچار اين مشكل شده اند و با توجه به اثرات سوءناشي از مصرف مواد مخدر گسترش فعاليت هاي فرهنگي ضرورت دارد.

۵ هزار تن مواد مخدر
افغانستان خيلي كم مواد مخدر توليد مي كرد كه حالا قرار است امسال اين ميزان را افزايش دهد. پيش بيني شده است اين كشور امسال بيش از ۷۰ درصد مواد مخدر دنيا را كه معادل ۵ هزار تن است توليد كند. اين در حالي است كه توليد مواد مخدر افغانستان در سال گذشته حدود ۳ هزار و ۶۰۰ تن بود. به دليل سودآوري كشت خشخاش، اهالي پنج استان افغانستان كه در كار كشت خشخاش دست نداشتند، با تخريب باغ ها و درختان ميوه خود، در صدد آماده سازي زمين هاي باغ ها براي كشت اين مواد هستند. به نظر مي آيد غربي ها در جلوگيري از كشت خشخاش جدي نيستند .

حوادث
ايرانشهر
تهرانشهر
جهانشهر
در شهر
درمانگاه
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |