سه شنبه ۲۵ فروردين ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۳۴۹
گفت وگو با علي مرادخاني، رئيس مستعفي مركز موسيقي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلا مي
۵۲۷ روز چالش در مركز موسيقي
جايي كه همه مباحث موسيقي را بدانيد و عالم به همه مباحث ادبياتتان هم هستيد، در آنجا شما مي توانيد شكستن قالب ها را شروع كنيد كه اين، اتفاق ارزشمندي هم هست ولي وقتي هيچ چيز از هيچ موضوعي را نمي دانيد و بخواهيد اين كار (شكستن قالب ها) را شروع كنيد هيچ چيزي توليدنمي شود
در واقع اين مركز وظيفه دارد كه بر اتفاقاتي كه در جامعه مي افتد نظارت كند. اگر مي بينيد كه قسمت حفظ و حراست ( از موسيقي) وجود دارد اين دغدغه همه كشورها است كه به تمدن قديم و كهن خود توجهات ويژه اي نشان مي دهند
اديب وحداني 
005166.jpg
در جلسه بسيار حساسي اعضاي هيات مديره خانه موسيقي با علي مرادخاني فقط دكتر محمد صديق غايب بود در اين عكس احتمالا  براي اولين بار در طول ساليان گذشته بسياري از مهمترين چهره هاي موسيقي را در كنار هم و بي هيچ بحثي مي بينيد

عكس ها: ساتيار
آقاي مراد خاني! درزمينه موسيقي ايران بحران وجود دارد؟
هر موضوع انساني، موضوعي كه به مباحث مربوط به اجتماعيات و علوم انساني بر مي گردد با گذشت زمان تغييراتي پيدا مي كند كه اين تغييرات جزيي از آن موضوع است براي مثال هر فرد وقتي از خواب بر مي خيزد با تغيير هزاران سلول مواجه مي شود، در حالي كه در مجموع شاكله او عوض نمي شود. يك پديده فرهنگي هم نوعي بيولوژي يا حيات دارد كه تحولات اجتماعي - فرهنگي روي آن تاثير مي گذارد و آن پديده فرهنگي هم به تغييرات پاسخ مقتضي مي دهد. به منظر شما امكان دارد آن را بحران ببينيد يا از منظر ديگري به آن نگاه كنيد و آن را تحول ببينيد. حتي ممكن است فرد ديگري آن اوضاع را بي  تغيير ببيند.
اگر به موسيقي به عنوان يك مكانيسم اجتماعي نگاه كنيم، با تغييرات اجتماعي تغييراتي درون موسيقي حاصل مي شود كه من اسم آن را بحران نمي گذارم. شايد اسم آن را بتوانيم تغييرات تحول يا چالش بگذاريم. اما براي شروع بحث بهتر است ادبيات مشترك خودمان را پيدا كنيم.
منظور من از بحران اين است كه موسيقي ايران همگام با تحولات اجتماعي حركت نكرده است. ما شاهد اين واقعيتم كه مردم از موسيقي توليد داخل جدا استقبال مي كنند، اما اين موسيقي همان قدر كه مردم تغيير كرده اند متحول نشده است تغيير سليقه هاي مردم اتفاق مشهودي است كه با اندكي دقت مي توان متوجه آن شد در حالي كه موسيقي از مردم عقب افتاده است ما مي بينيم كه مردم از هنر مدرن استقبال مي كنند. سينماي مدرن، ادبيات مدرن، روزنامه نگاري مدرن مورد توجه مردم است اما در زمينه موسيقي شاهد اتفاق مدرني نيستيم كه مورد توجه مردم قرار بگيرد يا نگيرد.
دقيق تر توضيح مي دهيد؟
در همه جاي دنيا امروزه جا افتاده است كه آهنگساز ، ترانه ساز، خواننده و اجرا كننده يك نفر باشد، در حالي كه در ايران هنوز اين روش كاري و اين تلقي از موسيقي جا نيفتاده است.
بعضي اوقات وارديك بحث كلان مي شويم كه اصلا اوضاع موسيقي ما چگونه است؟ ما به عنوان كشور ايران در زمينه موسيقي چه چيزهايي داريم؟ اما چون شما بحث را از اين منظر آغاز نكرديد، من جواب سوال خودتان را مي دهم. موسيقي يك نماد  است.
مردم در كشور لباس خاص را مي پوشند كه شايد در كشورهاي ديگر متعارف نباشد، اما باز هم آن لباس را مي پوشند چون، لباس نمادي است كه نشان مي دهد شما چگونه فكر مي كنيد، چگونه زندگي مي كنيد. تمام شئون زندگي اينگونه است شما در كشور سالهاست كه شاهد پديده آپارتمان سازي هستيد، اما در يك زمان براي آپارتمان ها پذيرايي هاي بزرگ ساخته مي شد، اما الان اين اتاق هاي پذيرايي كوچكتر شده است و آپارتمان سازي به اين سمت حركت كرده كه حريم هاي بيشتري را در بر بگيرد. چون مردم ما ذاتا به حريم اهميت مي دهند، در حالي كه امكان دارد در فرهنگ آمريكايي حريم آن قدر معنا نداشته باشد پس موسيقي ما چيز ديگري مي شود، نگاه ما به مسايل اجتماعي جور ديگري مي شود و با آن افراد فرق هاي جدي پيدا مي كند. پس مي بينيد كه توليدات فرهنگي ما با آمريكايي ها طبيعتا فرق مي كند. از يك موضع ديگر هم مي شود نگاه كرد شما حتما آثار پيكاسو را ديده ايد. كارها آنقدر ساده است كه شما احتمالا فكر مي كنيد كه بچه هم مي تواند اين نقاشي ها را بكشد. اما واقعيت اين است كه علم فراواني پشت اين آثار وجود دارد كه قالب ها را مي شكند. من مي  گويم اگر كسي مثل پيكاسو علم را داشته باشد و بتواند عالمانه و عامدانه قوانين و قالب هاي هنري را بشكند، او حق دارد مثل پيكاسو نوآوري كند. اما اگر شما جامعه را طوري تربيت كنيد كه فردي بدون اين كه چيزي بداند سراغ شكستن قوانيني بيايد، خود شما هم مي پذيريد كه آن فرد نمي تواند باعث رشد و اعتلاي فرهنگي بشود. اگر شما رسيديد به آن جايي كه همه مباحث موسيقي را بدانيد و عالم به همه مباحث ادبياتتان هم هستيد، در آنجا شما مي توانيد شكستن قالب ها را شروع كنيد كه در اين صورت، اتفاق ارزشمندي هم هست. ولي وقتي هيچ چيز از هيچ موضوعي را نمي دانيد و بخواهيد اين كار ( شكستن قالب ها) را شروع كنيد هيچ چيزي توليدنمي شود به جز يكي كار تجربي و خارج از پذيرش اجتماعي آن وقت مي شود يك چارچوب هاي تجربي را هم ايجاد كرد كه هر كس مي خواهد اين تجربيات را بكند هم بكند. من با توجه به اعتقادي كه به مباحث مطرح شده دارم، خيلي جاها حتي مانع اين شكستن قالب ها هم نشدم. مواردي بوده كه شعرهايي بوده و ما مجوز داد ه ايم كه هيچ چيز خاصي هم نداشته است، اما باتوجه به اين كه بالاخره در جامعه اين شعرها مخاطب هايي دارد، ما اين آثار را به جامعه عرضه كرديم.
اگرما مي خواهيم اين مثلث يا هرم اجتماعي به درستي طراحي شود، افرادي بايد به شكستن قالب ها و نوآوري بپردازند كه علم اين كار را دارند. بايد همه جزئيات آن علم را بشناسند و تغييراتي در آن اعمال كنند كه نوآوري  تلقي شود اما اگر فكر كنيد كه هر فردي با هر شرايطي براي پيچيده ترين موضوع هنري دنيا بخواهد اظهار نظر كند و آن نظر پذيرفته شود، مي توان اسم آن را بحران گذاشت. من فكر مي كنم اين جزئيات را بايد تفكيك كنيم تا بتوانيم درباره آنها به دقت صحبت كنيم.
در مورد مركز موسيقي هم اين نكته قابل توجه است كه اين مركز، محل توليد موسيقي نيست. در واقع اين مركز وظيفه دارد كه بر اتفاقاتي كه در جامعه مي افتد نظارت كند اگر مي بينيد كه قسمت حفظ و حراست ( از موسيقي) وجود دارد اين دغدغه همه كشورها است كه به تمدن قديم و كهن خود توجهات ويژه اي نشان دهند. مثلا در كشور ژاپن سالانه چندين ميليون دلار خرج مي شود كه از لباس سنتي «كيمونو» حمايت كنند.
005169.jpg

كشورهاي ديگر هم تلاش مي كنند كه به حراست از ادبيات و منابع فرهنگي خود بپردازند. به نظر من اين امر ارزشمند است كه بخشي از مجموعه به سنت ها بپردازد و بخش هاي ديگر به «امروز» فرهنگ بپردازند و سنت ها هم امروزي شوند و هم سنت ها مثل سابق باقي بمانند.
شما نوآوري را منحصر به آدم هايي دانستيد كه علم و احاطه كاملي به موضوعي دارند كه مي خواهند در آن تغييرات اعمال كنند حرف شما مشابه حرف هاي آقاي فخرالديني است كه مي گفت هر منتقد موسيقي بايد بتواند نت آهنگي را كه مي شنود، بنويسد تا صلاحيت نقد آن قطعه را پيدا كند.
من اين را نگفتم. من گفتم بايد ساختار هر چيز را كه مي خواهيد تغيير بدهيد بشناسيد.
نت عنصر واسطه و بعضا حجاب مساله است امروز اگر شما نت ندانيد نمي توانيد اثر را بنوازيد اما كار كردنت را بعدا دستگاه ها مي  توانند انجام دهند، يا اصلا همين امروز انجام دهند. ممكن است يك ملودي در ذهن شما باشد كه دستگاه هاي موسيقي به شما كمك كنند از آن آهنگ  بسازيد. امروز مترجم دارد اززندگي مردم حذف مي شود، شايد در آينده دستگاه ها ما را از خيلي چيزهاي ديگر هم بي نياز كنند. در آن زمان ذوق و قريحه نمود بيشتري پيدا مي كند. اما يك نكته در اينجا وجود دارد: زمين به طور طبيعي قدرت بارور كردن يك درخت را دارد، اما ما شما براي زمين بايد كاري بكنيد، پالايش و باروركردن زمين لازم است.
ما مي توانيم به يك حداقل، يك كف از دانش معتقد باشيم. منظور من دانستن سطوحي است كه از آن سطوح مي توان خيلي كارها كرد. بسياري از افراد كه از ما انتقاد مي كنند كه چرا به يك نوار خاص مجوز داده ايد، به اين دليل انتقاد دارند كه معتقدند افرادي كه نوآوري كرده اند در آن سطح حداقل دانش نبوده اند كه بتوانند آن تغييرات را ايجاد كنند. ما وقتي فردي كليات را توانسته است عرضه كند، ما گفته ايم كه «بسم الله كار را شروع كنيد.»
ما اين الزام را ايجاد كرده ايم كه اگر يك جوان ۲۰ ساله خواست كار جديدي بكند، ما پاسخگو باشيم. به همين دليل است كه در جامعه هنري يك بحث ايجاد شده كه عده اي آن را بحران مي دانند و برخي آن را تحول مي دانند. من فكر مي كنم رسيدگي به اين موضوع و سعي در تطبيق ويژگي هاي اجتماعي و فرهنگي، يك ويژگي مديريتي است. نسبت و سرعت ايجاد تناسب بين حركت هاي اجتماعي با توليدات فرهنگي امكان دارد به نظر فردي كند بيايد و به نظر فردي ديگر، سريع به نظر بيايد. امكان دارد شما اين حركت را كند ارزيابي كنيد، اما اگر دلايل من را بشنويد بپذيريد كه كار درست انجام شده است. يك معدل كلي از حركات اجتماعي و فرهنگي را بايد گرفت و سرعت تحولات را بر اساس آن ارزيابي كرد. طوري نباشد كه آنقدر كار شتاب بگيرد كه به اصطلاح بسوزد. از آن طرف هم وقتي شرايط آماده است، آنقدر عرضه كار كند نشود كه در كار يك ترافيك شديد ايجاد شود و كارهاي ديگر را متوقف كند.
با تغييرات جدي و تحولات يك شبه در مطبوعات بسياري منتظر بودند كه حيطه موسيقي هم به همين سرعت تغيير كند. اما با بازگشت مطبوعات به روزهاي اول معلوم شد كه هيچ چيز عوض نشده است.
ما هرگز نمي خواستيم به روزي قبل از امروز برگرديم. من فكر مي كردم بايد عميق با اتفاقات اجتماعي برخورد كنيم. به نظر من غايت نگري مديريت فرهنگي بايد يكي از ويژگي  هاي بارز اين مديريت باشد. نمي شود بدون دليل يك مقوله اي را باز كرد يا بست. بايد غايت و نهايت كاري را كه مي خواهي بكني، پيش بيني كرده باشي. دست كم بايد ۵۰ درصد مطمئن باشي كه به هدف آن كاري كه مي خواهي مي رسي. به همين دليل به نظرم مي آيد شتاب هايي كه به چشم مي آيد ناشي از عدم دانش مديريتي است كه يك موضوع را ناگهان به شدت حركت مي دهند و ناگهان جلوي آن را مي گيرند. مديري كه بتواند غايت نگري كند مي تواند شرايطي را ايجاد كند كه مقوله اي كه شروع به حركت كرد، مدام در حال تحول و پيشرفت باشد، ولو كند. موضوعي هم كه يك ناهنجاري اجتماعي است در يك مدت زمان مشخص و منطقي مماس به نقطه صفر حركتي شود و بدون آن كه براي جامعه مشكلي ايجاد كند پيشرفت كند. همه اينها را مي توان با ايجاد شرايط فرهنگي اساسي مناسب بررسي كرد. در بخش موسيقي همه تلاش من اين بوده كه هر پديده اجتماعي كه با واقعيات جامعه ما تطبيق مي كند اگر متولد شد در جايگاه خودش قرار بگيرد تا بتواند به حياتش ادامه بدهد و مجبور نشويم از جايي جلوي آن را بگيريم.
موسيقي سنتي، پاپ، كلاسيك، مدرن و محلي هر كدام الان حركت خودشان را در جامعه دارند. امكان دارد موسيقي پاپ به دليل مسايل روزي كه مطرح مي كند حساسيت هايي ايجاد كند، پس ما سعي مي كنيم به گونه اي وارد مقوله موسيقي پاپ بشويم كه در نطفه خفه نشود. طبيعي است كه مسايل عرفي جامعه با گذشت زمان عرفي مي شوند. ۲۰۰ سال قبل اصلا نمي شد با كفش وارد اتاق شد، اما الان همه چيز عوض شده است. بايد در مديريت فرهنگي همه اين موضوعات لحاظ شود.
موخره 
هر كس كه جاي من بود وقتي چشم هاي طوفان زده بزرگان موسيقي ايران را در وقت خداحافظي هيات مديره خانه موسيقي مي ديد، احساساتي مي شد و كمتر مي توانست به چالش بپردازد. چالش موسيقي ايران آنقدر جدي است و آنقدر حرف هايي كه درباره آن مي شود زد تكان دهنده است كه علي مرادخاني كتاب خاطرات خودش را «پرفروش ترين كتاب سال» مي داند، اگر حاضر به نوشتن آنها شود.
مديريت علي مرادخاني بر مركز موسيقي وزارت ارشاد با مشكل هايي روبه رو بود كه در مجال معمول مطبوعات ايران كمتر مي شود درباره آنها صحبت كرد. اين سمت حساس را وقتي مرادخاني به گردن گرفت كه بودجه مركز موسيقي، سالي ۶۸۰ هزار تومان بود. او هم مي توانست مثل برخي ديگر از معاونت ها با دادن وام ها، هنرمندان را به دولت وابسته كند و كاري كند كه كمترين انتقادات متوجه اش شود. اما يك تنه و بنا به مديريتي كه اصول آن را در اين گفت وگو خوانديد و با دقتي كه در كار او مشهود است، علي مرادخاني توانست ديكته اي را بنويسد كه همه داشتند با تحكم برايش تعريف مي كردند. نتيجه اين مديريت آن شد كه الان موسيقي از ايران صادر مي شود و ديگر وقتي كه چهره هاي موسيقي ايروني (لس آنجلس) نوار جديد به بازار عرضه مي كنند، به قيمت نوار خام ۱۰ تومان اضافه نمي شود!

از بيولوژي تا روانشناسي
005172.jpg
علي مرادخاني در شهريورماه ۱۳۳۷ به دنيا آمده و در مهرماه ۱۳۵۷ به دانشگاه رفته است تا رشته استراتژيك بيولوژي با گرايش سلولي -مولكولي بخواند. با عكاسي و نقاشي آشنا بوده و همين آشنايي موجب شده كه يكي دو ماه پس از فتح لانه جاسوسي براي كمك به فعاليت هاي فرهنگي در سمينار نهضت هاي آزادي بخش به دانشجويان مسلمان پيرو خط امام بپيوندد. در سال ۱۳۵۹ در زماني كه وزارت فرهنگ و آموزش عالي تاسيس شد مرادخاني هم به آنجا رفت تا مدير كل توليد فيلم آن وزارتخانه شود. تا سال ۱۳۶۹ مرادخاني در مراكز مديريتي فرهنگي متعددي مشغول به كار شد كه مشهورترين آنها براي مردم «باغ فردوس» است.
علي مرادخاني مي گويد: «از سال ۱۳۶۹ در مركز موسيقي چالش مي كنيم»، اين همان سالي است كه مرادخاني در رشته روانشناسي فارغ التحصيل شد. به صورت اتفاقي يا غير آن گهگاه به نظر مي رسد جدا از همه ويژگي هاي مديريتي، يك دانشجوي روانشناسي هم مورد احتياج مديران و حتي مركز موسيقي است. مرادخاني در سال ۱۳۶۲ ازدواج كرده و يك فرزند دختر دانشجو (در رشته مهندسي منابع طبيعي) و يك پسر دانش آموز (سال اول دبيرستان) دارد.
در گوشه اي از خاطراتش فقط سرسري از اين موضوع رد مي شود كه «يك روز - به نظرم در سال ۱۳۷۵ بود - فكر كردم و يادم افتاد كه اصلا در تمام سال هايي كه در مركز موسيقي بودم، حتي يك روز هم نبوده كه سر كار حاضر نشوم و يك بار هم پيش نيامده بود كه از مرخصي استفاده كنم. »با به عهده گرفتن سمت قائم مقامي آقاي فريدزاده در مركز بين المللي گفت وگوي تمدن ها، سر مرادخاني بسيار شلوغ تر شده بود، اما بعد از اين كه استعفايش را تسليم كرد - در دي ماه - ۱۳۸۲ مرادخاني براي اولين بار از فرصت مرخصي استفاده كرد تا قسمتي از مهريه همسرش را ادا كند و او را به سفر حج واجب ببرد.
ما ديگر زيرآب همديگر را نمي زنيم 
درست همين امروز وقت عالي گفت وگو با علي مرادخاني است. مدير چند وزير براي مركز سرود و آهنگ هاي انقلابي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي كه بعدها به «مركز موسيقي» تغيير نام داد به خوبي با رسانه ها آشناست. مرادخاني به خوبي توانسته است از پس گفت وگوهاي پرچالش دوران مديريت خود بربيايد و پاسخ هاي مقتضي و نه الزاما همواره اقناع كننده به اهالي مطبوعات بدهد: چه مديريت اش مورد سوال بوده، چه كارهايي كه انجام داده، چه كارهايي كه انجام نداده و چه شايعاتي كه معمولا از حجم خبرها فراتر مي روند. موسيقي ايران حيطه گسترده اي است و نسبت به حجم اش از شايعات بسياري برخوردار است. مهمترين اتفاقات فرهنگي كشور در زمان فعاليت مرادخاني رخ داده و هر خبرنگاري كه به ايران آمده است هميشه قبل از هر چيز سراغ موسيقي (به خصوص موسيقي مردمي يا پاپ) آمده است تا بتواند آيينه اي از واقعيت هاي جامعه ايران براي مخاطب هاي رسانه اش باشد. فعاليت جدي بيشتر شركت هاي موسيقي در چندين ساله اخير بوده است و حتي نشر كتاب هاي مربوط به موسيقي هم عمدتا به همين چند سال بر مي گردد. معرفي چند خواننده جديد موسيقي پاپ ايراني (كه كارهايشان در تهران تهيه مي شود) در رقابت با خواننده هاي كهنه پاپ ايروني (كه كارهايشان محصول فرهنگ ايرانيان مقيم لس آنجلس است) در ابتدا از سوي صداوسيما انجام گرفت. ادارات متعدد فرهنگ و ارشاد اسلامي در شهرستان هاي مختلف مسوول صدور مجوزهاي مختلف براي اجراي كنسرت ها بودند. اما هر آنچه صورت مي گرفت به حساب مرادخاني نوشته مي شد كه خوب و بدهاي خودش را داشت. گاه انتقادهايي كه بايد از واحد موسيقي صداوسيما (به مديريت علي معلم دامغاني، شاعر برجسته و با راهنمايي فريدون شهبازيان) صورت مي گرفت براي علي مرادخاني دردسرساز مي شد. گاه رضايت جوانان از صداهاي تازه به حساب او نوشته مي شد. سياست هاي واضح و مشخص اداره كتاب موجب مي شد كتاب هايي به بازار بيايند كه مجوز پخش نوارهاي همان خوانندگان عرضه نمي شد! كساني كه مجموعه وزارت فرهنگ و ارشاد را يكپارچه مي دانستند، نبود نوارها را به سختگيري مرادخاني منصوب مي كردند. بسياري كيفيت نامطلوب توليد موسيقي در ايران را مربوط به كم كاري مرادخاني و همكارانش مي دانستند در صورتي كه انديشيدن تمهيداتي براي برون رفت از بن بست موسيقي ايران نه وظيفه مديران دولتي است و نه از توان آنها بر مي آيد. اما به رغم اين كه فرصت هايي در دسترس بود، تمهيدي براي ايجاد و اجراي سيستم ها و نظاماتي اقتصادي - فرهنگي براي نيل به اين هدف سخت انديشيده نشد. در عين حال، مرادخاني و مجموعه تحت مديريت اش مدام به يك حركت آرام پيوسته  انديشيده شده ادامه داد. در جلسه خداحافظي اعضاي هيات مديره خانه موسيقي دكتر حسن رياحي به ظرافت به يكي از مهمترين كاركردهاي يكي از نتيجه هاي كاركرد مركز موسيقي اشاره كرد: «ما ديگر زيرآب همديگر را نمي زنيم.» نبود ديالوگ بين  اهل موسيقي ايران هميشه به موسيقي آسيب هاي جدي اي را رسانده و به واسطه آن، به مردم. تاسيس يك مركز گفت وگو بين هنرمندان حل يك مشكل تاريخي بود.

يك شهروند
آرمانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
جهانشهر
حوادث
در شهر
درمانگاه
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |