دو سال بعد از تعطيلي موزه صبا
كارگران مشغول كارند؟
گزارش اول
خانه اي كه روزگاري شاهد به وجودآمدن نت ها و گوشه هاي درخشان موسيقي ايران بود، اكنون، در زير دستان كارگران، سخت ترين روزهاي زندگي خود را تجربه مي كند.
اينجا هيچ ربطي به خانه اي كه سال ها محل اجتماع اهالي موسيقي بود ، ندارد. نه صداي سازي در آن شنيده مي شود و نه نت هاي لرزاني كه گاه و بيگاه در آن بلند بود. مدت هاست از اين خانه صداي چكش و آهن مي آيد و البته نمي آيد.
اينجا خانه ابوالحسن صباست. خانه اي كه سال ها تبديل به موزه شده. خانه اي كوچك در خيابان ظهيرالاسلام و در ازدحام مغازه هاي كاغذ و مقوافروشي كه سرافرازانه سرش را بلند كرده و نشاني از مردي بنام دارد. بر روي در ورودي خانه كه قرار است موزه باشد، روي يك كاغذ كوچك با خطي رنگ و رو رفته نوشته شده «اين موزه درحال تعمير است.» همين. و تمام خاطرات دور و دراز آن، در پشت در جا خوش كرده و ساكت نظاره گر دستان كارگران است تا چه به روزش مي آورند. يك سال و نيم است كه اين خانه ساكت مانده است. يك سال و نيم است كه ديگر طنين صدايي در آن نمي پيچد تا درمورد صاحب اش چيزي به گوش مشتاقان موسيقي برساند.
اين خانه در خيابان ظهيرالاسلام، چقدر آرام و ساكت منتظر مانده تا روزهاي جديدي را ببيند. اما كي؟! خدا مي داند. قفل در كه باز مي شود، يك خانه مي بيني و مصالح ساختماني كه هرجا به چشم مي آيد و درختي در حياط. قرار است كه كار مرمت اين بنا تا پايان سال تمام شود. شايد اين جملات را در ابتداي سال پيش هم كس ديگري از زبان مسوولان شنيده باشد. اما هميشه اميد بهتر از نااميدي است. ما هم اميدواريم كه تا پايان سال، (معلوم نيست در كدام سال) اين موزه دوباره بازگشايي شود.
مردي به نام صبا
استاد ابوالحسن صبا در سال ۱۲۸۱ شمسي در همين خانه به دنيا آمد. پدر او ابوالقاسم كمال السلطنه فرزند محمد جعفرخان صدرالحكما فرزند محمودخان صبا شاعر و نقاش بلندآوازه عهد ناصري بود.پدر صبا، مردي دانش دوست و هنرمند بود. او سه تار مي نواخت و در دوران كودكي صبا سه تار را به فرزندش ياد داد. اين خانه شاهد اولين نت هايي بود كه استاد صبا، با دستان كودكانه اش، به صدا درمي آورد. او در زندگي اش علاوه بر موسيقي به ادبيات، نقاشي و پرورش گل علاقه داشت.با نيما و شهريار روابط دوستانه اي داشت. رابطه اي كه تا سالها ادامه يافت و حتي پس از مرگ استاد صبا همچنان ادامه داشت. بارها شهريار به خانواده صبا سر مي زد و رابطه دوستي اش را حتي پس از مرگ استاد حفظ كرد. استاد صبا در نواختن سازهايي چون ويلن و سنتور، تار، سه تار، كمانچه، ضرب و ني مهارت بسيار داشت و ساز تخصصي اش هم ويلن بود. او ويلن را نزد حسين خان هنگ آفرين، سنتور را نزد علي اكبر شاهي و حبيب سماعي، كمانچه را نزد حسين خان اسمعيل زاده و ضرب را نزد حاجي خان ضربي و ني را نزد علي اكبرخان آموخت.
او در خانه اش شاگردان زيادي را پرورش داد. شايد در روزهايي كه اين خانه شاهد حضور شاگردان بسيار صبا بود، هيچ كس نمي توانست تصور كند كه از اين خانه كساني بيرون بيايند كه موسيقي اين مرز و بوم را تحت تاثير آثارشان قرار دهند. ازجمله كساني كه در اين خانه از محضر استاد، بهره ها بردند، مي توان به فرامرز پايور، علي تجويدي، حسين تهراني و حسن كسائي و... اشاره كرد. شايد همه ما بارها آثاري كه توسط صبا ساخته شده را شنيده باشيم. آثاري چون زرد مليجه، ديلمان، در قفس، زنگ شتر، بزندان، ساماني، بهارمست، اميري مازندراني و كاروان و... صبا در اين خانه، روزهايي را گذراند كه تاثير آن بر موسيقي ما مشهود است. اين خانه نشان از مردي دارد به نام «ابوالحسن صبا».
موزه اي فراموش شده
جاي خالي تابلوهاي عكس بر ديوار، گچ ها و سيمان هايي كه در ورودي سالن موزه تلنبار شده، ويترين هاي خالي در راهروهاي موزه، پيانويي روسي و سياه رنگ از استاد كه بر هر جايش گچ و سيمان و خاك به چشم مي آيد و روي آن برچسبي است كه نوشته شده «وزارت ارشاد اسلامي، موزه صبا، شماره ۱»، ديواري نيمه ويران و گچ هايي كه ريخته شده، خشت هاي قديمي در حياط موزه و جاي خالي سازهايي كه ديگر نيست. اين همه توصيفي است از موزه كه مي توان داد. نه صدايي كه گرد و غبار خاموشي را از درها و ديوارهاي آن پاك كند و نه طنين يادي. راهنماي موزه، بنا به عادت هميشگي براي نشان دادن موزه به راه مي افتد و من هم به دنبالش، اما هيچ چيز نيست تا او با توضيحاتش مرا راهنمايي كند. چندين ويترين خالي كه در جايي جمع شده است. او از كارشناسي انجام گرفته در مرمت موزه مي گويد و سفارش وسايل ساختماني كه در زمان ساخت خانه به كار رفته و اجتماع گاه و بيگاه معماران و مهندسان براي ساخت و ساز بهتر و آثاري كه ديگر نيستند.
او مي گويد: آثاري كه متعلق به موزه است اكنون در جايي مخصوص نگه داري مي شود و نهايت امانت داري درباره آنان اعمال مي شود. سازهاي شخصي استاد و تابلوها و دست نوشته هاي ايشان همچنين عروسك ها و آثاري كه از همسرشان به يادگار مانده. اينها همگي توضيحاتي است كه وقتي براي ديدنشان چشم ها را مي چرخاني، تازه متوجه نبودشان مي شوي. او مي گويد كه اين وسايل در جايي مطمئن نگه داري مي شوند تا پس از مرمت نهايي موزه، به موزه بازگردانده شده و در معرض ديد علاقه مندان موسيقي و ابوالحسن صبا قرار گيرند.
در ميان اين همه تهي، ناگهان در اجتماع گچ و آهن و سيمان چيزي نظرم را جلب مي كند. بي اختيار مي روم سراغش. زير مشتي خاك و گچ، شمايي سياه رنگ به چشم مي آيد. وقتي خاك ها را كنار مي زنم متوجه مي شوم كه پيانويي قديمي در زير اين خاك ها قرار گرفته. يك پيانوي روسي كه اتفاقا از جمله وسايل شخصي مرحوم صبا بوده، پيانويي كه برچسب وزارت ارشاد هم رويش است.
تازه به ياد حرف هاي راهنماي موزه مي افتم كه چقدر موشكافانه از حفظ و نگهداري دقيق وسايل صبا مي گفت و چقدر تحت تاثيرم قرار داد و به قدم زدن كه ادامه مي دهم، حرف هاي راهنماي موزه را ديگر نمي شنوم. واقعا چه به روز اين موزه آمده است؟ چرا هيچ چشم نگراني نيست؟! انگار بايد زنگ هاي خطر را به صدا درآورد. يك خانه كه يادگار از مردي است كه در گوش هاي ما، هنوز هم طنين نت هايش به يادگار مانده، دارد روبه روي چشم هاي ما به نام تعمير و مرمت ويران مي شود. واقعا چه كسي مسوول است؟!
خانه فراموش شده
در شب جمعه ۲۹ آذرماه سال ۱۳۳۶، استاد صبا در سن ۵۵ سالگي به علت ناراحتي قلبي چشم از جهان فرو بست. فرامرز پايور، امير جاهد، حسين تهراني و استاد شهريار در هنگام وفات او بر بالينش حاضر بودند. پس از مرگ استاد، خانه پدري او، بنابر وصيت ايشان و به همت وزارت فرهنگ و هنر و به منظور تجليل و قدرداني از اين هنرمند نامي اين مرز و بوم، در ۲۹ آبان ۱۳۵۳، به موزه صبا تبديل شد. سال ها همسر استاد صبا، به كمك فرزندان و شاگردان استاد، اشياء و ساز هاي متعلق به استاد را جمع آوري كرده و به موزه اهدا كردند. اين موزه علاوه بر وسايل شخصي صبا، آثاري از همسر ايشان خانم منتخب اسفندياري كوهي، نيز در خود جاي داده بود. عروسك ها و لباس هايي كه همسر استاد آنها را ساخته و تا سال ها از آن به عنوان وسايلي تزييني استفاده مي كرد.
اين موزه تا مدت ها مورد توجه علاقه مندان موسيقي و استاد صبا بوده. روزانه بسياري از دانش آموزان و دانشجويان و مشتاقان به اين موزه مي آمدند و از نزديك سازها و وسايلي را مي ديدند كه روزگاري در دستان پرتوان استاد بوده و آثار بسياري با همين ساز هايي كه ديگر نيست، ساخته است. روزهاي بسياري، طنين گام هاي بازديدكنندگان در موزه شنيده مي شد و از خانه اي ديدن مي كردند كه امروز در گرد و خاك مرمت و تعمير، فراموش شده است. اين موزه دو سال پيش، به منظور تعمير و مرمت، تعطيل شد و تا به امروز هم بازگشايي نشده است. مسوول اين موزه، مركز موسيقي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي است و با كمك ميراث فرهنگي، هزينه تعمير آن تامين شده است. حالا ديگر معلوم نيست كه چه ميزان بودجه دوباره تامين شود تا اين موزه مرمت شود و همه چيز به سال ديگر موكول نشود. اينجا خانه صبا است. جايي كه قرار است در آن مكتب صبا نيز راه اندازي شود. اما در چه سالي، معلوم نيست. اينجا موزه صباست. يك خانه فراموش شده. يك خانه كه حالا در زير گرد و خاك فراموش شده است.
|