پنجشنبه ۲۷ فروردين ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۳۵۱
يك شهروند
Front Page

گفت وگو با فرح كيميا قلم، نگار گر
مينياتوريست ها در تهران خانه  ندارند
در دوره دبيرستان چند سالي پشت سر هم در مسابقات منطقه اي شركت مي كردم، يكي دو بار هم مقام اول را كسب كردم.
آن موقع اصلا فكر نمي كردم  در آينده، هنر نقش محوري را در زندگي من بازي خواهد كرد
انجمن خوشنويسان يك جايي در تهران دارد. كسي كه علاقه مند به اين هنر باشد مي رود آنجا ولي درمورد هنر نگارگري اين امكان وجود ندارد، خود من شخصاً آنقدر اين طرف و آن طرف رفتم و گشتم تا توانستم گوشه هايي از كار را ياد بگيرم
علي الله سليمي 
005352.jpg
من كاملا به صورت عادي و اتفاقي با اين هنر آشنا شدم. يعني از طريق همين كارت پستال ها كه براي همديگر مي فرستيم.
عكس ها: ساتيار

اين روزها نام خانوادگي شهروندان با شغل، منصب و هنري كه دارند معمولا كمتر تناسب دارد. اين نام خانوادگي «كيمياقلم» كه متناسب با هنر شما (مينياتور - نگارگري) است چگونه به پسوند نام شما راه يافته است؟
«كيمياقلم» يادگار مرحوم پدرم است. يعني ايشان اين عنوان را براي پسوند اسم خود انتخاب كرده اند. پدرم خطاط يا خوشنويس حرفه اي بودند كه آن زمان اطرافيان او را «ميرزا» صدا مي كردند. او معمولا در كنار فعاليت هاي حرفه اي خود، موارد نوشتاري ديگران را هم انجام مي داد. زماني هم كه خودشان رفته بودند براي خودشان شناسنامه بگيرند، اين نام خانوادگي «كيمياقلم» را براي خود انتخاب كرده اند. حالا هم همراه با ما اين عنوان تكرار مي شود.
در زمينه خطاطي از پدرتان آثاري هم بر جاي مانده است؟
بله، پدرم در آن زمان اولين كسي بودند كه «خط ناخن» را ابداع كرده اند. با ناخن برجستگي در روي كاغذ ايجاد مي كردند. حتي گل و تزئينات را هم با ناخن بر روي كاغذ ايجاد مي كرد كه همانند چاپ برجسته امروزي است، حالا نمونه هايي از آن آثار در خانواده ما موجود است. البته بوده كسي كه بعدها گفته اين خط را او ابداع كرده، ولي بر اساس شواهد اولين كس در اين زمينه پدر من بوده.
اين نوع فعاليت هاي پدرتان به چه سالي بر مي گردد و نام ايشان چه بوده؟
به قبل از سال ۱۳۳۰ بر مي گردد و نام اصلي اش «ميرزامحمد ولي كيمياقلم» بود كه در سال ۱۳۳۲ از شهر زنجان به همراه خانواده به تهران كوچ مي كند.
شما در چه سالي به دنيا آمديد؟
۲۰ تيرماه ۱۳۳۹.
در كدام محله و در كجا؟
مادرم تعريف مي كرد در منزلي در محله «عرب ها» نزديك بازار بزرگ تهران به دنيا آمده ام. بعد از سه ماه از آن منزل تغيير مكان مي دهند به خانه اي ديگر در خيابان نصر ، در محله شهباز (سابق) و (۱۷ شهريور فعلي) مي روند و تقريبا تا زمان انقلاب در سال ۵۷ در اين خانه ساكن بوديم.
ظاهرا دوران نوجواني و جواني شما در اين خانه گذشته است خاطراتي از اين خانه داريد؟
يادم مي آيد خانه اي قديمي بود با ۴ اتاق و حياطي كوچك كه حدودا صد متر مي شد. زماني كه ما به آنجا رفته بوديم، البته آن موقع من ظاهرا سه ماهه بوده ام كه نبايد همه چيزي به يادم بيايد، ولي بعدها كه كمي بزرگ شدم به خاطر دارم آب لوله كشي نداشتيم با دخترهاي هم سن و سال خودم مي رفتيم از فشاري سر كوچه آب مي آورديم، البته همان موقع كه من كوچك بودم به آن محله آب و برق دادند.
خانه هاي محله شهباز آن موقع و ۱۷ شهريور فعلي آن زمان معمولا چند طبقه بودند؟
خانه خود ما ۲ طبقه داشت، ولي اغلب خانه هاي آن محله در آن زمان يك طبقه بود. بيشتر از دو طبقه در آن محله نديدم. يعني اصلا از خانه سه يا چهار طبقه در آن منطقه خبري نبود.
كداميك از مدارس آن محله الان در ذهنتان مانده؟
دبيرستان شيرين در ميدان ژاله (شهدا)
از همكلاسي هاي شما در آن زمان بودند كساني كه بعدها به چهره هاي مطرحي تبديل شوند؟
بله، در آن زمان خانمي با ما همكلاس بود كه بعدها هنرپيشه معروفي شد.
نام آن خانم در خاطرتان مانده است؟
بله، فاميلي اش طباطبايي بود، بعدها نمي دانم كجا رفت، ديگر خبري از او ندارم. (باخنده) اگر تبليغ نباشد يكي ديگر از همكلاسي هايم را نام ببرم كه الان پدرش كارخانه سس مهرام و اينها را دارد. دخترخانمي بود كه نام خانوادگي اش مهرام بود بعدها فهميدم دختر همين آقاي مهرام است كه تلويزيون اين روزها مدام تبليغ محصولات كارخانه اش را مي كند.
آن موقع فكر مي كرديد كه ديگر شايد هرگز آن همكلاسي هايتان را نبينيد؟
نه، فكر مي كردم هميشه با هم هستيم و هيچ وقت فكر نمي كردم براي هميشه از همديگر جدا مي شويم.
در اين سال ها كه پا به ميانسالي گذاشته ايد موقعيتي پيش آمده كه با يكي از آنها برخورد كنيد؟
شايد يك بار فقط يكي از آن همكلاسي هايم را ديده ام.
گرايش به هنر از چه دوره اي در زندگي شما نمود پيدا كرد؟
من به صورت طبيعي به سراغ هنر رفتم. در دوره دبيرستان چند سالي پشت سر هم در مسابقات منطقه اي شركت مي كردم، يكي دو بار هم مقام اول را كسب كردم. آن موقع اصلا فكر نمي كردم در آينده، هنر نقش محوري را در زندگي من بازي خواهد كرد. زماني كه ديپلم را گرفتم ماجراي انقلاب فرهنگي پيش آمد و دانشگاه ها بسته شد، همان موقع ها من ازدواج كردم (۱۳۵۹).
تشكيل خانواده خللي در فعاليت هاي هنري شما پيش نياورد؟
نه، اتفاقا بر عكس شد. بعد از ازدواج دوباره به سراغ نقاشي رفتم. آن هم به صورت حرفه اي با تمام جوانب آن.
هنر خاص مينياتور يا همان نگارگري را از همان ابتدا انتخاب كرديد يا بعدها به سمت آن متمايل شديد؟
نه، من ابتدا كارم را با نقاشي رنگ روغن شروع كردم، چون به صورت خودآموز اين كار را شروع كردم. حتي وقتي رنگ روغن خريده بودم نمي دانستم چطور كار كنم. بعدها كه به طور تمام وقت كارم شد نقاشي و كاملا رنگ ها را شناختم، به سمت مينياتور تمايل بيشتري پيدا كردم شايد يكي از علت هايش اين باشد كه در همان دوران كه تازه به صورت حرفه اي نقاشي را دنبال مي كردم، به دنبال سفري كه به خارج از كشور داشتيم، به هنر مينياتور علاقه مند شدم و بعد از آن تصميم گرفتم به صورت اختصاصي هنر مينياتور را دنبال كنم.
در اين سفر شما به موارد خاصي برخورديد كه اين اشتياق را در شما شعله ور كرد؟
005355.jpg

بله، ديدم در خارج از ايران اين هنر خيلي كم است و اصلا ناياب است. وقتي به ريشه هاي اين هنر مراجعه كردم ديدم، به شدت ايراني است و يك هنر سنتي و كاملا هويت دار ايراني است. بالاخره هنري كه در همه جاي دنيا وجود ندارد و مي شود گفت يك كار اختصاصي است.از نظر زيبايي شناسي هم هنري ظريف، قشنگ و شاخص است كه توجه هر بيننده اي را به سوي خود جلب مي كند. در همان سفر خارج از كشور من اين استقبال را از نزديك ديدم و اينكه چقدر اين هنر براي ديگران رازآميز و شگفت آور است. مخصوصا اينكه با باورهاي عرفاني ما سخت در آميخته است و بخشي از شناسنامه هويتي ما در زمينه تفكر عرفاني است.
هنر مينياتور چه ويژگي هاي خاصي دارد كه به عقيده شما بستر مناسبي براي ارايه مفاهيم احساسي و عرفاني شده است؟
در اين هنر دست هنرمند باز است و به راحتي مي تواند مسايل عميق احساسي و عرفاني را با تمام ريزه كاري ها پردازش كند. در هنرهاي ديگر تقريبا به صورت كلي به مفاهيم نگريسته مي شود در حالي كه در هنر مينياتور نگرش هنرمند به يك مفهوم خاص با تمام جزئيات آن مساله است و نمايش صورخيال در اين نوع نقاشي از امكانات بيشتري برخوردار است، مثلا در نقاشي از طبيعت. هنرمند نقاش رقيبي به نام عكاس دارد كه امروزه دوربين هاي ديجيتالي پيشرفته دست او را به مراتب بازتر از يك نقاش گذاشته است. اما مينياتور اينجوري نيست به آدم اجازه مي دهد هر طوري كه فكر مي كند ويا دلش مي خواهد عمل كند و همان ايده ذهني را به همان شكلي كه در ذهنش پرورانده است، روي پرده نقاشي بياورد. باز هم يادآوري مي كنم مخصوصا در مسايل حسي و عرفاني كه تقريبا مختص ما ايراني ها است تا بقيه ساكنان مشرق زمين كه البته انواع آنها با هم فرق دارد.
شما اولين بار هنر مينياتور را در كجا و در چه زماني ديديد؟
من كاملا به صورت عادي و اتفاقي با اين هنر آشنا شدم. يعني از طريق همين كارت پستال ها كه براي همديگر مي فرستيم.
بر روي اين كارت پستال ها يا همان كارت هاي تبريك معمولا آثار چه كساني نقش مي بست. يادتان مانده؟
بله، آن موقع كارت هايي كه من مي گرفتم اغلب به امضاي آقاي محمد تجويدي بود. خيلي دوست داشتم، بعدها كه سنم بالاتر رفت و تجربه ام در اين زمينه بيشتر شد آثار استاد محمود فرشچيان هم نظرم را جلب كرد.
شما بعدها با اين هنرمندان بنام، ارتباط كاري داشتي؟
نه، متاسفانه استاد فرشچيان در خارج از كشور تشريف دارند و آقاي تجويدي هم كه در اصفهان هستند.
براي مهارت بيشتر در كارتان دوره هاي تخصصي خاصي را هم با اساتيد اين رشته گذرانده ايد؟
بله، از زماني كه قرار شد من به صورت تمام وقت و حرفه اي اين كار را دنبال كنم مدام اساتيد و مراكز آموزش اين هنر را از آدم هاي مختلف پرس و جو مي كردم تا اينكه يك روز آگهي مركز هنرهاي سنتي را در روزنامه ديدم كه در خيابان سميه قرار دارد. به آنجا مراجعه كردم. سركار خانم مهين افشان پور از اساتيد نگارگري در آنجا كلاس داشتند. پيش ايشان شروع كردم. بعدها استاد علي مطيع را پيدا كردم و دوره كوتاهي را هم پيش اين استاد گذراندم. باز در ادامه استاد محمدباقر آقاميري را پيدا كردم كه در محضر ايشان تذهيب و گل و مرغ را فرا گرفتم، همچنين آبرنگ را هم نزد جمال الدين خرمي نژاد ياد گرفتم. تمام اين موارد به صورت اتفاقي و با پرس و جوهاي شخصي من صورت گرفت و گرنه اگر من به اين صورت و با آن سماجت ادامه نمي دادم شايد سال ها پيش اين هنر را به كنار مي گذاشتم.
مكان ويا مركزي خاص براي ترويج و اشاعه اين هنر در تهران وجود دارد كه علاقه مندان به آنجا مراجعه كنند؟
به شكل ثابت و منسجم متاسفانه نه. انجمن نگارگري در تهران داشت شكل مي گرفت كه باز متاسفانه سنگ هاي زيادي جلوي آن افتاد كه من از زير و بم آن خبر ندارم. اين اتفاق مبارك در آستانه وقوع به يكباره مسكوت شد. خيلي ها شايد حدود بيش از ۱۰۰ نفر آمدند توي اين انجمن، حتي پول ريختند به حساب آن كه الان حساب هم مسدود است. اين انجمن به ثبت نرسيد به دلايل مختلف. ولي جسته و گريخته يك عده اي دور هم جمع مي شوند يك جلساتي را هم تشكيل مي دهند.
در مواردي كه شما بخواهيد نمايشگاهي در خارج از كشور برگزار كنيد با كدام مراكز هماهنگ مي كنيد؟
سازمان ارتباطات اين كارها را انجام مي دهد. هركس بخواهد نمايشگاهي در خارج از كشور داير كند، البته در اين مركز به نام آن شخص پرونده اي باز مي كنند، حالا يا به نوبت يا به طرق مختلف خدمات لازم به آن شخص صورت مي گيرد.
به نظر شما تاسيس انجمن نگارگران ايران ضروري است؟
بله، مثلاً انجمن خوشنويسان يك جايي در تهران دارد. كسي كه علاقه مند به اين هنر باشد مي رود آنجا، از يك جايي كار را شروع مي كند و نهايتاً به جاي خاصي مي رسد. ولي درمورد هنر نگارگري اين امكان وجود ندارد، خود من شخصاً آنقدر اين طرف و آن طرف رفتم و گشتم تا توانستم گوشه هايي از كار را ياد بگيرم. ولي احتمالاً همه به يك اندازه وقت و حوصله ندارند و اگر مركز ثابتي نباشد خيلي سريع نااميد مي شوند و هنر ديگري را دنبال مي كنند.
اولين نمايشگاهي كه در آن شركت كرديد يادتان مي آيد؟
بله، اولين نمايشگاه آثار نوباوگان و جوانان كشور، نمايشگاه بين المللي در سال ۱۳۵۵ بود.
در اين نمايشگاه چند تابلو داشتيد؟
با يكي شروع كردم. اتفاقاً رتبه هم آوردم.
اين روند را همچنان ادامه داديد؟
بله، در سال ۱۳۵۶ در مسابقات هنري ناحيه ۵ آموزش و پرورش استان تهران رتبه اول را كسب كردم.
ميانه تان با دوسالانه هاي نگارگري در ايران چطور است؟
مرتب شركت كرده ام. يعني در سال هاي ۷۴، ۷۶، ۷۸ و ۸۱ حضور داشته ام كه در موزه هنرهاي معاصر تهران برگزار مي شد.
در نمايشگاه هاي اختصاصي مينياتور در خارج از كشور هم حضور داشتيد؟
اولين مورد آن شركت در هفتمين نمايشگاه ساليانه مينياتور در استكهلم سوئد در سال ۱۳۸۱ بود. سال گذشته هم به اتفاق خانم ژيلا عرب زاده نمايشگاهي در كشور تايلند داشتيم كه خانم عرب زاده در بخش طراحي و فرش بودند من هم در بخش مينياتور حضور داشتم.
روزانه چند ساعت از وقتتان را به هنر اختصاص مي دهيد؟
اين روزها هنر با كاري كه من انجام مي دهم رابطه دوگانه اي پيدا كرده است. چون مسايل مادي و كلاً ماليات نمي گذارد كاملاً به صورت اختصاصي به هنر مورد علاقه ام بپردازم، ناچار فعاليت هاي هنري جانبي هم انجام مي دهم ازجمله كار براي صنايع دستي. شايد اگر روزي ۱۰ ساعت كار كنم ۹ ساعت را مجبورم براي صنايع دستي كار كنم و يك ساعت باقيمانده را براي هنر موردعلاقه ام (مينياتور در شكل هنري آن) وقت بگذارم.
به طور متوسط روزانه چند ساعت كار مي كنيد؟
بين ۸ الي ۱۲ ساعت به طور متوسط براي صنايع دستي كار مي كنم.
براي صنايع دستي روزانه چند كار تحويل مي دهيد؟
تقريباً روزي ۶ كار به يك شكل و يك ميزان براي صنايع دستي انجام مي دهم.
طرف قرارداد شما نهاد و يا ارگان خاصي است؟
نه، يك واحد كوچك توليدي است كه معرق توليد مي كند. كار روي چوب است. برش مي دهند. كنار هم مي گذارند، من نقاشي اش را به عهده گرفته ام، البته كار ظريفي روي چوب است كه قشنگ مي شود.
اين كار را به صورت بي وقفه انجام مي دهيد؟
تقريباً بيش از بيست سال است بي وقفه اين كار را انجام مي دهم. شايد روزي نبوده كه بي كار بنشينم. مگر اينكه مريض بوده باشم يا در مسافرت باشم.
تابه حال اتفاق افتاده كه به خاطر كسالت يا بي حوصلگي كاري را به صورت سرسري انجام داده باشيد؟
نه، نه، متاسفانه از جان  مايه مي گذارم.
چرا متاسفانه؟
براي اينكه فكر مي كنم، هنر و جواني ام را ارزان فروخته ام.
مگر به اختيار خودتان بوده است؟
(با خنده) حق با شماست، هميشه سرنوشت برنده است.
كارهايي كه براي صنايع دستي انجام مي دهيد امضا هم مي كنيد؟
نه، ترجيح مي دهم آنها گمنام باشند.
طرح كارهايي كه انجام مي دهيد از خودتان است؟
بله، تماماً كار خودم است،  بعد از مدتي آنها را تغيير مي دهم. هميشه به روز و نو باشند بهتر است، لااقل من اينطور فكر مي كنم.
آن واحدي كه شما با آن كار مي كنيد در بين توليدكنندگان صنايع دستي در ايران جزو كارگاه هاي شناخته شده است؟
تقريباً در زمينه اي كه فعاليت مي كند شناخته شده است. به تمام نقاط ايران محصولات خودر ا مي فرستند. حتي فكر مي كنم بيشتر خريداران محصولات آن كارگاه غيرايراني ها باشند. به هرحال در بين كارگاه هاي صنايع دستي در ايران شاخص است.
در حال حاضر به فكر تربيت شاگرداني در زمينه كاري كه انجام مي دهيد هستيد؟
چون يك خانم هستم ومسووليت خانه داري هم با من است اين مساله برايم دشوار است. هر بار هم اقدام كردم با مشكل مواجه شدم. يعني هيچ وقت رسما اين كار را شروع نكردم. چون براي آن كار حتما بايد به بيرون از خانه بروم كارگاهي داشته باشم به هر حال هر كاري لوازم خاص خودش را طلب مي كند فعلا با شرايط من اين كار جور نيست.
تمام كارهاي شما در حال حاضر در خانه انجام مي گيرد؟
علاوه بر كارهاي خانه وخانه داري كارهاي صنايع دستي را هم من در خانه انجام مي دهم. معموملا از طرف كارگاه ،كارها را مي آورند در منزل تحويل مي  دهند ودر موعد مقرر هم مي آيند كارها را تحويل مي گيرند.
خريدهاي خانه را شما انجام مي دهيد؟
چون آرتروز دارم بارهاي سنگين را نمي توانم بردارم، در اينگونه موارد شوهرم كمك مي كند ولي درموارد ديگر تقريبا خودم خريدها را انجام مي دهم.
در مكان فعلي كه شما ساكن هستيد ( يكي از كوچه هاي خيابان خواجه نصير طوسي)فروشگاه هاي مواد غذايي و ساير مايحتاج زندگي روزمره به حد كافي يافت مي شود؟
از اين نظر در اين محله مشكل خاصي نداريم. باتوجه به اينكه اين محله تقريبا مركز شهر تهران محسوب مي شود امكاناتي از اين دست به حد كافي در اين منطقه وجود دارد.
امكانات تفريحي هم در همين حد موجود است؟
نه، متاسفانه امكانات تفريحي در اين منطقه خيلي محدود است باتوجه به فشردگي مناطق مسكوني و همچنين اداري و تجاري، شايد مجال براي راه اندازي چنين مكان هاي پيش نيامده، در حال حاضر در اين محله اگر كسي بخواهد به تفريحگاهي برود بايد ساعت ها وقت صرف كند تا به يك پارك، فرهنگسرا يا سينما برسد.
اين امكان شايد براي همه مقدور نباشد، مخصوصا اين محدوديت بيشتر براي خانم هاي اين منطقه است چون آقايان به هر حال در طول روز بنابر ضرورت كاري به نقاط ديگر شهر سر مي زنند من خودم علاقه داشتم اگر ورزشگاهي مخصوص خانم ها در اين منطقه باشد مراجعه كنم ولي وقتي پرس و جو كردم، متوجه شدم در اين نزديكي ها اصلا ورزشگاه اختصاصي خانم  ها وجود ندارد. و يا اگر هم باشد خيلي كم است كه براي همه امكان مراجعه به آن فراهم نيست.
علت انتخاب اين محل براي سكونت چه بوده؟
همانطور كه گفتم خانواده ما قبل از انقلاب در محله۱۷ شهريور بودند. حدودا از سال ۵۹ ما به اين محل آمديم، ابتدا دركوچه پروين (يكي دو كوچه پايين  تر از محل سكونت فعلي ) ساكن شديم. به هر حال من ازدواج كردم. ولي باز هم در همين محله خانه گرفتيم. و از سال ۷۲ دراين خانه اي كه در حال حاضر ساكن هستيم مستقر شديم. البته نزديكي به خانه مادرم در اين تصميم خيلي موثر بوده تمام برادرانم هم درهمين محله هستند. بالاخره ايل و طايفه ما دراين محله ساكن است.
چند فرزند داريد؟
دو تا دختر، يكي ۲۲ ساله كه ازدواج كرده. ديگري هم ۱۶ ساله است.
آنها هم به كار مادرشان علاقمندند؟
دختر كوچكم دوست دارد در كنار درس هايش به نقاشي هم بپردازد. البته اگر بتواند. ولي دختر بزرگم رشته كامپيوتر خوانده شاغل و خانه دار هم هست به هر حال جذب زندگي شده.
تا چه زماني دوست داري اين كار ادامه بدهيد؟
اگر سلامتي ام اجازه بدهد تا روزي كه نفس مي كشم كار مي كنم من اين كار را دوست دارم بنابراين منت سر كارم نمي گذارم.
بزرگترين آرزويتان درزندگي؟
خوشبختي دخترانم .

به جاي مقدمه
005358.jpg
«وقتي پدرم در شغل تجارت ورشكست مي شود،  از هنر خطاطي (خوشنويسي) كه از آن بهره مند بود به عنوان شغل بعدي استفاده مي كند. از شهرستان (زنجان) به تهران مي آيد (سال ۳۲) و در طبقه دوم گراندهتل در كنار مرحوم رسام عرب زاده مشغول به كار مي شود. آن دو در يك آتليه با هم كار مي كردند.
مرحوم رسام عرب زاده آن موقع طراحي مي كرد و پدرم نيز به كار خطاطي مشغول بوده، چند سال بعد پدرم درگذشت و ما ديگر از آن آتليه و مرحوم رسام عرب زاده خبري نداشتيم فقط مي  شنيديم كه ايشان در زمينه طراحي و امور فرش استاد چيره دستي شده اند تا اينكه چند سال پيش، آن بنده خدا هم به رحمت خدا پيوست و ما هم كم كم داشتيم فراموشش مي كرديم كه به صورت اتفاقي در سال گذشته (۸۲) با دخترش (ژيلا عرب زاده) در سفر تايلند آشنا شدم. اينبار بعد از گذشت ۵۰ سال ما دو نفر كه دختران آن دو خدابيامرز باشيم، همديگر را يافتيم. ما نمايشگاه مشترك در كشور تايلند داشتيم، من در زمينه مينياتور، خانم عرب زاده در زمينه طراحي و فرش. اين هم از بازي هاي روزگار، چه مي شود كرد.»
ارتباط از طريق پشت بام ها
مي گويد:
«تابستان ها كه در پشت بام مي خوابيديم. از طريق همين پشت بام ها با همسايه ها ارتباط برقرار مي كرديم گاهي تا پاسي از شب با دختران هم سن و سال صحبت مي كرديم. اطلاعات روزمره را رد و بدل مي كرديم و بيشتر خبرهاي تازه را از اين طريق دريافت مي كرديم مثلاً اگر در آينده نزديك، يكي از همسايه ها آش نذري داشت،  اين را از همان پشت بام به اطلاع بقيه همسايه ها مي رساند و آنها هم خود را براي اين مراسم آماده مي كردند.
گاهي هم از طريق پشت بام ها به خانه هاي همديگر رفت و آمد مي كرديم،  تقريباً اكثر خانه ها از طريق پشت بام ها به همديگر ارتباط داشت و همسايه ها از اين امكان براي كارهاي روزمره استفاده مي كردند ازجمله اگر به ظرفي ويا اشياي موردنياز در خانه احتياج داشتند و در آن موقع در خانه موجود نبود، از طريق پشت بام ها،  آن ظرف و يا شيء موردنياز را از همسايه ها قرض مي گرفتند و باز از همان طريق بازپس مي دادند.»
۲۵ سال، روزي ۶ تابلو كوچك مينياتور روي معرق 
مي گويد:
«به اكثر خانواده ها كه براي تزئين منزل از اشياي صنايع دستي استفاده مي كنند،  كارهاي من راه يافته است. چون به طور متوسط روزانه ۶ تابلو كار مي كنم، البته اين تابلوهاي من روي اشياي صنايع دستي همچون، قلمدان، گلدان، قندان و... نقش مي بندد و به نوعي مكمل كارهاي معرق است كه از چوب ساخته مي شود. با حساب روزي ۶ تابلو در طول بيش از ۲۵ سال رقم قابل توجهي به دست مي آيد كه من روي آنها كار كرده ام و تمامي آنها به فروش رفته است و الان در اكثر خانواده ها به صورت پراكنده يافت مي شود. براي مثال چند سال پيش سفري به يكي از شهرهاي جنوبي كشور داشتم، در آنجا به خانه يكي از آشناها دعوت شدم و در آنجا به صورت اتفاقي يكي از كارهايم را ديدم، حالت عجيبي به من دست داده بود، احساس مي كردم يكي از بستگانم را در مكاني دور و غريب يافته ام و آنجا واقعاً احساس غريبي نمي كردم.
قطعه بي جاني را يافته بودم كه فكر مي كردم پاره اي از وجود من است، چراكه براي خلق آن از جان مايه گذاشته بودم.»

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   حوادث  |   خبرسازان   |   در شهر  |   درمانگاه  |
|  عكاس خانه  |   يك شهروند  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |