مهران مديري
يادداشتي كوچك نوشته ام براي همه غمگين شدگان و دل آزردگان. مردي كوچكم در گوشه اي از اين سرزمين كه بي ادعا و پرانرژي، برنامه مي سازم. براي جعبه جادو و نامم مهران مديري است. نامي كه هرگز كسي نتوانسته در اين سال ها، تهمت سفارشي ساختن، سياسي بودن و نان به نرخ روز خوردن به او ببندد.
سال ها براي تلويزيون برنامه ساخته ام، لذتش را برده ام، رنجش را هم كشيده ام، اگر كساني كه من آنان را نمي شناسم، مي خواهند به هر چيز، انگ سياسي بودن و جناحي بودن بزنند، به خودشان مربوط است و احترامشان واجب، اما هر زمان كه توانستند موضوع طنز و روايت يك قصه ساده كمدي را كه در هر كجاي جهان، از كودكان تا رئيس جمهور را به نقد طنز مي كشد، از سياست و جناح چپ و راست و تلويزيون و ارشاد و غيره جدا كنند، با آنان بحث خواهم كرد.
اما بگويم،
سال هاست كه شادي ارمغان داده ام، اما دو بار است كه در نقطه چين عده اي را شاد و عده اي را غمگين ساخته ام. هر دو جمعيت شاد و غمگين اشتباه كردند، چرا كه اساساً بي اعتقادم به سياست، و سال ها، روابط انساني را به نقد طنز كشيده ام كه كار كوچكي نيست.
در انتها بگويم،
خداوند مرا نبخشد اگر قصد آزار كسي را داشته ام. اين را گفتم باز هم نه به دلايل سياسي، كه به دلايل انساني ...
اين يك سافت نيوز است، يك خبر نرم و شروع آن مي تواند اينگونه باشد:
عصر روز يك شنبه وقتي مهران مديري از زانتياي نقره ايش پياده شد تا سري به پاتوق هميشگي اش در مركز شهر تهران بزند هيچ كس فكر نمي كرد كه دو روز بعد اين مرد ۴۲ ساله نمايشات طنز تلويزيوني با يادداشتي مودبانه از برخي افراد و گروه ها كه او را به اتهامات گوناگون متهم مي كردند، عذرخواهي كند. او به همراه ساعد هدايتي همراه هميشگي اش وارد كافه شد در حالي كه خوب مي دانست همه نگاه ها متوجه اوست. در پاسخ خانمي كه پس از تمجيدهاي فراوان از برنامه شب گذشته اش در مجموعه نقطه چين از او پرسيد كه آيا كسي به خاطر آن برنامه او را بازخواست كرده است فقط دو كلمه جواب داد: فعلاً نه.
او در فضاي پرتمجيد و پر از پرسش آن كافه كوچك نمي توانست پيش بيني كند كه فردا براي او روز ديگري است.
سه ماه قبل
در همان كافه چندتن از دوستان مهران مديري نشسته اند. آنها همه همكاران او هستند. بازيگران و نويسندگان ساعت خوش. او نيست. حرف ها به نقطه چين مي رسد و همه روي يك نكته تاكيد مي كنند:
«نقطه چين همه چيز دارد الا پيمان و هيچ چيز ندارد جز رضا»
۱۰ سال قبل
آغاز سال ۷۲ براي تاريخ تحول نمايش هاي طنز تلويزيوني در تاريخ اين رسانه يك مبدا محسوب مي شود. تلويزيون به دنبال ساخت برنامه تازه اي بود. پس به دنبال آدم هاي تازه اي رفت. آدم هايي كه فقط قيافه هاي تازه اي نداشتند. آنها افكار، عقايد و نگاه تازه اي به مقوله خنداندن داشتند. آنها بازيگران نه چندان معروف صحنه هاي تئاتر تهران بودند. ناآشنا و غريبه بودند. اما چون جوان بودند و خوش تيپ توانستند بر ديدگاه هاي ضدخوش تيپ سالاري رايج در آن سال ها پيروز شوند. مردم مي خنديدند و آنها را به خاطر مي سپردند. در ميان آن همه جوان يك جوان لاغراندام با پليور يقه اسكي سفيد بيشتر در خاطر ماند. همان كه به طرز محترمانه اي در غالب منوچهر نوذري چارچوب موفق ترين برنامه مسابقه اي همه دوران هاي تلويزيون را با طنز به نقد مي كشيد. او ۳۲ ساله متولد تهران با مدرك ديپلم، بازيگري تئاتر و راديو و دستيار طراح صحنه فيلم كمدي «ديگه چه خبر» بود؟
و حالا يك نمونه ديگر از عجايب سافت نيوز:
وقتي كه تماشاگران سمج برنامه هاي تلويزيون در سال ۷۲ سريال خانوادگي باغ گيلاس را تحمل مي كردند هيچ كس فكر نمي كرد آن جوان عاصي خانواده كه در سايه عبدالرضا اكبري شيطنت هاي بي ثمر مي كند به سلسله جبال نمك تبديل خواهد شد. آنها فقط دو سال صبر كردند تا رضا آقاجاني، رضا عطاران، نصرا... رادش، رضا شفيعي جم، ارژنگ اميرفضلي، نادر سليماني، رامين ناصرنصير، سروش صحت، حميد لولايي و... ظهور كنند. در يك اتفاق عجيب با نام ساعت خوش. در ميان آن همه كوه فقط يك قله قرار داشت، مهران مديري بازيگر دست و پا چلفتي و به دردنخور فيلم ديدار. او فقط به درد تلويزيون مي خورد. درد بي درمان خنداندن و او خنداند. كم و زياد. هرجا كه بود با خيره شدن به دوربين با تلخي و ناكامي و حتي در سخت ترين شرايط خنده با او آمد. عضو خانواده شد. هر شب به او عادت كرديم. در جنگ ۷۷ همه چيز را تحت شعاع خودش قرار داد. به دوربين خيره مي شد و پيام هاي اخلاقي مي داد. در ببخشيد شما از بقال و چقال سؤال هاي سورئاليستي مي پرسيد و اين كه آيا دختر به همكار خودتان مي دهيد. او هميشه موفق نبود. بارها شكست خورد. در پلاك ۱۴ و نود شب نتوانست به اوج برگردد. اما همه چيز با يك برنامه عجيب ديگر به اوج رسيد. جايي كه او و پيمان قاسم خاني قرار ساخت يك مجموعه تلويزيوني را گذاشتند. محل آتشفشان خانه اي در فرشته بود جايي كه تمدن برره متولد شد و جواد رضويان شد بهترين كمدين سال. پاورچين مثل توپ تركيد. ولي كسي سراغ توپچي را نمي گرفت. توپچي همان كسي بود كه در جشنواره سال گذشته به عنوان بهترين فيلمنامه نويس از پله هاي سن تالار وحدت بالا رفت و گفت اين جايزه مال بچه هاي مارمولك است. او خود مارمولك بود.
|
|
كجايي پيمان
پيمان قاسم خاني، برادر محراب قاسم خاني، بچه خوب، مودب و سربه راه يك خانواده پرجمعيت است. او از حلقه فيلمنامه نويساني است كه به دنبال طرح وزارت ارشاد در كلاس هاي باغ فردوس حاضر شدند. آنها اغلب سينما را به شكل آكادميك نخوانده بودند. آنها به سينما فقط علاقه داشتند علاقه اي عاشقانه. نتيجه چنين علاقه اي بازي در فيلمي به همين نام شد. اما قاسم خاني مثل همه آدم هاي با استعداد زود فهميد كه بايد چه كارهايي را نكند. او كه براساس فيلمنامه اش فيلم كمدي «من زمين را دوست دارم» ساخته شده بود، رفت گوشه خانه نشست و فقط خواند و نوشت. او آدم بامزه اي نيست. ولي وقتي از چيزي خوشش بيايد حتماً از آن با صفت «بامزه» تعريف مي كند. دست تقدير او را به كنار ميزي كشاند كه يك طرفش برادران گليان بودند يك طرفش مهران مديري و يك طرفش مديران شبكه پنج و ماجرا مثل هميشه يك سريال روتين بود. او كه قبلاً با مرضيه برومند و مسعود كرامتي كار كرده بود فهميد اين آسمان جاي مناسبي براي پريدن اوست. جايي در خيابان فرشته، پس پريد.
پريدن او در آغاز مثل كبوترهاي جلد بود. در شبكه سه مهران غفوريان در سومين مجموعه زيرآسمان شهر داشت بال بال مي زد. حتي خشايار نيز كمك چنداني نمي كرد. پيمان پريد و به يكباره همه چيز عوض شد. جواد رضويان، برره، طغرل، فرهاد، داوود، ياسمن بانو، شركت، آقاي رئيس و تلويزيون به يكباره تركيد. پاورچين غوغا مي كرد و اين جادوي پيمان بود كه با بازي مديري، رضويان و ديگران همه شبكه ها و همه برنامه ها را تحت شعاع خود قرار داد. پيمان و مهران دوستان خوبي هستند. اما دوستي و همكاري دو چيز متفاوتند. پاورچين كه تمام شد همه از اين پيروزي سرمست بودند. غنايم پيروزي تقسيم شد. اما پيمان همچنان فقط دوست خوبي بود مديريت جديد شبكه سه مي خواست موقعيت پاورچين را تكرار كند. همان گروه باز دور ميز مذاكره دور هم جمع شدند. اما اين بار همه بودند الا پيمان. پيمان در سينما داشت مي تاخت و ثمره اين تاخت و تاز سيمرغ جشنواره بود و هزاران پيشنهاد كار براي فيلمنامه نويسي. مديري اما در شبكه سه كار ديگري مي كرد.
بي وفايي
نقطه چين در تداوم پاورچين نبود. ابتدا قرار بود يك سريال پليسي طنز باشد. اما شكست را مي شد از قيافه مردم فهميد. مديري خانه تكاني را شروع كرد. نيمي از بازيگران را كنار گذاشت و رفت به سراغ همان فرمول طلايي پيمان در پاورچين. آدم هاي بدجنسي كه بدجنسي شان شيرين است. رضا شفيعي جم را آورد محمدرضا هدايتي را، ولدبيگي و جعفري جوزاني را همه را زير يك سقف جمع كرد. همه چيز تكان خورد اما زلزله اي در كار نبود. غيبت پيمان چيزي نبود كه بشود به اين راحتي ها از آن گذشت. تا اين كه با پخش يك برنامه با موضع بدجنسي هايي رايج در يك انتخابات صنفي همزمان با ماجراهاي مربوط به انتخابات مجلس شوراي اسلامي همه انگشت اتهام را به سوي مديري دراز كردند اتهام او براي رد خنده هاي شبانه سنگين بود. اما او سكوت كرد. ادامه داد. خبر بازداشت او در شهر پيچيد. هفته نامه هاي زرد موضوع را جدي گرفتند. تا شنبه شب كه نقطه چين به سراغ سينماي جشنواره اي رفت. عمومي جي جي و ژيل ژاكوب، كيارستمي، مخملباف، جشنواره ونيز و يك بارديگر اين شد تيتر اول: طنز تا توهين. يك شب بعد يادداشت عذرخواهي مودبانه مهران مديري خواننده آلبوم از روي سادگي در همان صفحه چاپ شد و اين سؤال بار ديگر پرسيده شد كه حد و نهايت انتقاد كجاست؟ اين سؤالي بود كه مديري مي پرسيد.
اتهام واقعي
نقطه چين ادامه خواهد داشت. مردم به ترانه هاي بامشاد خواهند خنديد. بر نواي دشمن دانا و استاد استادهاي كوروش پيردوست و البته بي وفايي. اما مشكل نقطه چين كه در پس اعتراضات نه چندان عميق و كارشناسانه پنهان مي ماند فقر ايده هاي جديد است. نقطه چين كه مهم ترين و پربيننده ترين برنامه مشاركتي سيما محسوب مي شود از جايي ضربه مي خورد كه هميشه خورده است. ادامه اين روند در پايان همان پاياني را به وجود مي آورد كه بر سر برنامه آن مهران آمد. دور نيست كه با اين تسلسل ترانه «دل من» به همان فرآيند بي مزه اي تبديل شود كه ديگر كسي حوصله نمي كرد به راه رفتن و تكيه كلام هاي خشايار مستوفي لبخند بزند و اين مهم ترين اتهام است. اين پايان يك سافت نيوز بيشتر نيست.