|
|
|
|
|
|
گاف كوچولوهاي مارمولك
|
|
امير مهنا-به نطر شما اگر پرويز پرستويي بازيگر نمي شد چه كاره مي شد؟
نه ديگر تهمت نزنيد... اي بابا شما ظاهرا از نقش هاي مثبت ومنفي يا همان پروتاگونيسم و آنتاگونيسم چيزي نمي دانيد. شلوغش نكنيد. اصلا من سوالم را پس مي گيرم. آخر عزيز دل، شما چرا از زاويه صحيح به قضيه نگاه نمي كنيد؟ چي؟ اتفاقا همين كه شما مي گوييد نشانگر بزرگي يك هنرپيشه است. لات و لوت كدام است عزيز برادر؟ آن نقش فيلم هاي آدم برفي و موميايي و... بگذاريد حرفم تمام شود. اصلا شما ظاهرا با عرض معذرت، از هنر سينما پشيزي هم نمي دانيد. حالا اگر خودتان هنرپيشه بوديد مي گفتم داريد حسودي مي كنيد ولي شما كه ماشاالله از بن غيرهنري هستيد. چرا درباره چيزي كه نمي دانيد اظهارنظر مي كنيد؟... اصلا حق با شماست. تقصير من بود كه از شما سوال كردم. شما هم آدم را به ياد فيلمنامه نويس هايي مي اندازيد كه الفباي كارشان را هم بلد نيستند ولي تا دلتان بخواهد ادعا دارند. من بايد شما را آگاه كنم تا بدانيد درباره هر چيزي نبايد نظر بدهيد. باز گفتي كه... من خواستم نظر بدهي درست. بنده بد و بيجا كردم. خوب شد؟ چي؟ يه سوال از من داري؟ خب بپرس... بله كه ديدم... خب سوال نداره خيلي محشره... عالي...! آخه مگه تو منتقد سينما هستي كه اين طوري حرف مي زني؟ بدو به كار و بارت بچسب جان برادر... مگر تو از فيلمنامه نويسي سررشته داري كه به اين راحتي مي گويي اگه آق پرويز نبود ساخت اين فيلم به لعنت خدا هم نمي ارزيد؟... خواهش مي كنم وارد حوزه كارگرداني نشو كه قضيه خيلي داره حالگير مي شه. چي؟ چرا لحنم صميمي شد. خب راستش فكر مي كنم يه تشابهي به همديگه داريم. انگار خيلي رفيقيم نه؟ دمت گرم. بريم يه جايي بنشينيم و يه نوشيدني خنك بزنيم تو رگ.
- خب حالا كه رفيق شديم چرا فكر مي كني كه تمام عوامل يه طرف و اين مارمولك هم يه طرف. مگه اين آدم هنر ديگه اي به غير از ديوار راست بالا رفتن هم بلده؟
ببين دنياي طنز شاخه هاي گوناگوني داره. مثلا «فرس»، «كلاوفسك»، «بورسك»، «چاپلينال»، «ودويل» و...
- اي بابا گلي به جمالت. اينها رو از كجا ياد گرفتي؟ دوباره بگو. حالا كه رفيق شديم بذار بگم مني كه با گير دادن به اين و اون هنرپيشه و فيلمساز روزگارمو مي گذرونم اين چيزا رو بلد نيستم! شكسته نفسي كدومه. به خدا بلد نيستم. يه كمي حرف بزن تا مقاله من كامل شه.
جنابعالي كه منو متهم به بي سوادي مي كني، مي دوني فيلمنامه همين مارمولك بر اساس كدوم يكي از اين شاخه ها نوشته شده؟
- نه عزيز برادر، از كجا بدونم.
پس تو هم به عنوان منتقد مثل آدم عادي ها فقط بلدي تكيه كلام هنرپيشه ها رو از حفظ كني جان برادر؟
- خب ديگه، زندگيه.
خب يه سوال ساده تر. به من بگو كه طنز چقدر مي تونه از واقعيت تخطي كنه؟
- سوال هاي سخت مي پرسي.
آخر جان برادر. توي اون روزنامه چه ات بنويس آدمي كه ضعف چشمش از پنج بالاتر باشه شامل خدمت سربازي نمي شه، يعني معاف مي شه. اينو ديگه هر بچه دبستوني اي مي دونه.
- خب منظور.
منظورم اينه كه جناب فيلمنامه نويس و كارگردان مي تونسن براي فراري دادن مارمولك يه فكر ديگه اي بكنن تا قضيه اينقدر تابلو نشه.
- راست مي گيا.
بله كه راست مي گم. آخه تو قانون كدوم مملكت همچو آدم ضعيف از هر نظري، رو مي ذارن نگهبان يك جاني فراري؟ نجات اون كفتر بدبخت كه پاهاشو بستن به سيم خاردار تا يه صحنه نمادين به وجود بياد و كاشت اطلاعاتي داشته باشه، از آزادي مارمولك و ديدن دوباره اش در يكي دو پلان پايان فيلم، آشنايي با آن دختر جوان و مادرش و اين همه شانس روي شانس همه و همه رو پيش بيني مي كرده. نه چاله اي نه چوله اي. انگار شهر اين فيلم، كلانتر نداره كه فيلمنامه نويس شده كلانترش تا مجبور بشه براي جمع وجور كردن معجون مارمولك سازگره هاي هنوز ايجاد نشده را گره گشايي كند. توي اين فيلم آدم هاي بد مثل آب خوردن خوب مي شن يا مثل رئيس زندان يك جاني را توي جامعه رها مي كنند چون ياد گرفته به اندازه هر كسي راه رسيدن به خدا وجود داره يا جاعل اسكناس در عرض دو ثانيه از اين رو به او رو مي شه. چرا؟ چون شب جمعه نان و خرما به دستش رسيده و به ياد پدر و مادرش افتاده. آدم به اون گندگي، شوهر اون دختره رو مي گم. اون طفلكي بايد يه دست كتك بخوره تا به طور معجزه آسايي بشه مريد مارمولك. آدم به ياد بعضي فيلمهاي هندي و فيلم فارسي مي افته. آخه خوش انصاف ها آدمي به اون گندگي كه هي شهرو به هم مي ريزه اگه فوت كنه كه صد تا مارمولكو باد مي بره، چطوري اجازه مي ده آدمي كه نصف خودش هم نيست خونين و مالينش كنه. آهاي باريكلا. چون نويسنده يا نويسنده هاي فيلم مي خوان! توي حرف من نپر...
فقط مي خواستم بگم خيلي بلدي جان برادر. اگه بتوني اين چيزا رو بنويسي دو روزه مشهور مي شي.
من خود توام جان برادر. به خودت بيا. هي بيخودي تحت تاثير قرار نگير. يه ذره فكر كن. حالا مي توني تمام حرفاي منو از قول خودت بنويسي!
|
|
|
حسام الدين سراج و آن نسل پرخاطره
|
|
امير مهنا-حتما يادتان مي آيد زماني كه اولين كاست از مجموعه نينوا وارد بازار شد. موسيقي ايراني با تمام افت و خيزهايش شاهد ظهور يك چهره جديد بود.
صداي حسام الدين سراج خيلي سريع مخاطبان خاص خودش را پيدا كرد. خصوصا زماني كه صدايش در سالن هاي سينما هم پيچيد. منظورم فيلم توبه نصوح است. خلاصه اين خواننده نجيب بسيار زود توانست نام خودش را در رديف ديگر خوانندگان مطرح بگنجاند. خدا مي داند در آن دوران كه موسيقي مهجور ما عطش نوآوري و ابتكارات جديد را مي طلبيد خواندن و نواختن و آهنگسازي چه ريسك بزرگي بود. آخر آن دوران اين آشفته بازار موسيقي امروز رواج نداشت و حداقل موسيقي ايراني هنوز در دام تكرار و تكرار نيفتاده بود. در آن دوران كم نبودند آدم هايي كه صدا و هنرشان را از مردم كشورشان دريغ مي كردند و افتخارشان، اجرا در سالن هاي سوت و كور ينگه دنيا بود. سراج از آن گونه خوانندگاني است كه خارج از توان خودش كار نمي كند.
اگر كاست «شمس الضحي» را شنيده ايد حتما مي دانيد كه هم نوازنده قدري چون «محسن نفر» و هم خواننده تازه نفس آن دوران در يك چارچوب اصولي و حساب شده و بدون هيچ پيچ و خمي تلاش براي رسيدن به عمق را دارند و تا حدودي هم موفق مي شوند. شمس الضحي با سروده دل انگيز مولانا جلال الدين بلخي و شوريدگي ذاتي با همان ريتم يكنواخت آنچنان شوري به پا مي كند كه هرگز رنگ كهنگي به خود نمي گيرد. تا جايي كه يادم مي آيد اولين كاست هاي سراج جزو پرفروش ترين ها بودند و خدا كند هنوز هم اينچنين باشد.
اين خواننده كه رشته تحصيلي اش معماري است گويي سعي دارد كه از اين حرفه در جهت ساخت وساز موسيقايي كارهايش بهره ببرد. شكي نيست كه حسام الدين وقتي در مقام آهنگساز و خواننده ظاهر مي شود توفيقي ده برابر پيدا مي كند، به خصوص هنگامي كه نوازنده اي چيره دست چون «جلال ذوالفنون» همراهش باشد. سراج در ساخته هايش وسواس خاصي به خرج مي دهد و همانگونه كه گفته شد هيچ پاساژ اضافه اي در كارهايش وجود ندارد. او جمله بندي ها را چنان با دقت در پشت سرهم قرار مي دهد كه تشخص خاصي به آنها مي بخشد. سراج قبل از هر چيز به وقت شنونده اش مي انديشد و دوري از تكرار را براي احترام به علاقه مندان آثارش برمي گزيند.
اوج هنر اين خواننده زماني است كه به عنوان مثال در لايه هاي آرام يا همان بم خواني طبع آزمايي مي كند. صدايش در اين مايه آنچنان تاثيرگذار است كه گويي از رگ و پي شنونده مشتاق عبور مي كند. تحريرهايش را در كاست «بي نشان» شنيده ايد؟ سراج در اين اثر به نهايت كار خلاقه اش نزديك شده است. با تمام شدن هر قطعه گويي به دنياي ديگري پرتاب مي شويم و روح اثر مجبورمان مي كند كه صدايي ماندگار را در ناخودآگاه خود ضبط و حتي در تنهايي سعي كرده كه از آن تقليد كنيم. به نظر مي رسد كه سراج دستگاه ماهور را بيشتر از ديگر دستگاه ها دوست دارد. چون اغلب ساخته هايش در همين مايه شكل گرفته اند. يكي ديگر از كارهاي درخشان سراج همان اثري است كه در روي دومش كاري از استاد علي معلم دامغاني را مي خواند. سراج با صداي منحصر به فردش آنچنان قدرت و عرض اندامي به سروده معلم مي دهد كه گويي اين دو، سال ها حول اين شعر و آواز و آهنگش با هم زيسته اند.
همراهي ساز استاد «محمد موسوي» به خصوص در آغاز آن بي شك از قطعه هاي ماندگار موسيقي ايراني خواهد بود. هربار كه موفق به شنيدن اين كاست مي شويم آن روح سيال و نامتناهي باز هم گستره بازتري پيدا مي كند. آنگونه كه بايد بارها و بارها بشنويمش. اي كاش سراج هرگز با ساز تنبور نمي خواند. معلوم نيست كه چرا آن صداي دل انگيز در مقابل ساز تنبور به خصوص اگر با سازهاي هندي همراه شده باشد به دل و جان نمي چسبد. ساز تنبور با همه عظمتش متاسفانه سازي مهجور است. مرحوم «سيد خليل عالي نژاد» سعي كرد كه ساز مذكور را از گوشه انزوا بيرون بكشد كه البته موفق هم شد. امروز، روز همان نواخته هاي سراسر ابتكار آن نوازنده است كه خودنمايي مي كنند. تنبور در دستان سيدخليل معناي ديگري دارد. به نظر مي رسد كه سراج يا بايد از خير خواندن با اين ساز بگذرد يا حداقل با نوازندگان صاحب نام ديگر به آزمايش دنيايي ديگر بپردازد.
به هر حال بايد شان خواننده اي چون او به دلايل گوناگون حفظ شود. آخر او نماينده نسلي است كه سراسر خاطره است و نبايد عظمت صدايش را در ساخته هاي تكراري و ضعيف به خطر بيندازد. گمان مي رود گروهي كه سراج با آنها همكاري مي كند هنوز شاگردي در محضر بزرگان را تمام نكرده اند. اين همه را گفتيم كه بگوييم جديدا كاستي جديد از اين خواننده وارد بازار شده. اميدواريم كه با يك شاهكار ديگر مواجه شويم.
|
|
|
ناصر نظر و آموزش موسيقي به كودكان
پس از چندي دوباره مركز موسيقي كودك و نوجوان به همت ناصر نظر در سال ۸۲ فعاليت خود را آغاز كرد. اين مركز كه عنوان آموزشگاه موسيقي كودك و نوجوان «ارف» را برخود دارد، در بهمن ماه سال گذشته با اجراي برنامه اي در سالن اصلي تالار وحدت، فعاليت رسمي خود را آ غاز كرد. مسعود نظر در حال حاضر نوازنده اول ويلون سل اركستر ملي بوده و عضو اركستر راديو و تلويزيون و همچنين عضو شوراي موسيقي كودك و نوجوان راديو است.
آموزشگاه موسيقي كودك و نوجوان كه از سال ۷۳ شروع به كار كرده و پس از چندي، دوباره در سال ۸۰ به همت نظر به فعاليت پرداخته، اولين مركز تخصصي آموزش موسيقي براي كودكان و نوجوانان است. نظر در اين آموزشگاه روش موسيقي كارل ارف، آهنگساز آلماني را به كودكان مي آموزد. وي كه به وسيله حشمت الله سنجري، براي اولين بار به اركستر ملي دعوت شده بود، در اين آموزشگاه به تربيت و پرورش كودكان مي پردازد. ناصر نظر در دوران كاري فعاليت هاي گسترده اي انجام داده است. او علاوه بر كوشش براي تعليم كودكان و نوجوانان به آهنگسازي در زمينه كودك و نوجوان هم اشتغال داشته وكارهايي را در زمينه موسيقي بزرگسال نيز در پرونده دارد.ناصر نظر از سال ۱۳۶۵ بطور جدي به آموزش موسيقي به كودكان پرداخته است. او در سال ۷۳ به دعوت كشور سوئيس يك دوره رهبري اركستر را نزد «شوماخر» موسيقيدان معروف اروپايي فراگرفته و در سال ۱۳۸۰ اين مركز موسيقي را با جديت راه انداخته است. اوگروه ارف را كه گروهي حرفه اي است تشكيل داد، اكثر اعضاي اين گروه در حال فراگيري موسيقي در مراكز مختلف اند. اين گروه بزرگ شامل اركستر كوچك كودكان كه همنوازي گروهي است و اركستر بزرگ كه متشكل از ويلون ها، ويلون سل، كنترباس، فلوت و غيره اند و يك گروه كرمشتمل بر سه گروه خردسال و كودك و نوجوان است و يك اركستر سنتي است. ناصر نظر با راه اندازي دوباره مركز آموزش موسيقي كودك و نوجوان، سعي در آموزش اين عده به روش علمي و دقيق دارد. او آهنگ هاي زيبايي از جمله خداي مهربان، مثل آغاز، مثل فرشته هاو كاست همه فرزندان ايران را ساخته است. مسعود نظر اينبار با تكيه بر اصول موسيقايي كلاسيك و سنتي، سعي در پرورش كودكان و نوجوانان دارد.
آنگونه كه از اجراي بهمن ماه اين گروه بر مي آيد، فعاليت او بسيار خوب به نظر مي رسد. او اكنون مدرس موسيقي به روش ارف و مدرس ويلون سل ورهبر و سرپرست اركستر كودكان و نوجوانان است. اين اركستر در اواخر ارديبهشت در فرهنگسراي نياوران برنامه اجرا خواهد كرد.
|
|
|
آشناترين صدا
بريتانيايي ها صداي جرج مايكل را در ميان خوانندگاني كه آهنگ هايشان در بيست سال گذشته از راديوهاي بريتانيايي پخش شده است، بيش از همه شنيده اند.
مايكل روز چهارشنبه در لندن جايزه خود در كنفرانس سالانه موسيقي كه توسط آكادمي راديوي بريتانيا برگزار شده بود دريافت كرد. او گفت «باورم نمي شود! من در اين بيست و دو سال فقط شش آلبوم به بازار فرستادم بنابراين درك نمي كنم اين افتخار چطور نصيب من شده است. در حال حاظر خودم را خوشبخت ترين آهنگساز دنيا مي دانم».
رده بندي خوانندگان، بر اساس اطلاعات به دست آمده از ۶۰۰ ايستگاه راديويي سراسر بريتانيا انجام شده است و در آن سر التون جان در رده دوم قرار گرفته است. پس از مايكل و التون جان، رابي ويليامز، كيلي و برايان آدامز كساني هستند كه صدايشان در اين ۶۰۰ ايستگاه راديويي در بيست سال گذشته بيش از سايرين پخش شده است.
جان برادفورد، رئيس آكادمي راديوي بريتانيا در مورد اين رده بندي عقيده دارد: «اين فهرست برش بسيار جالبي است كه نشان مي دهد كدام هنرمندان بيشترين تأثير را بر فرهنگ عمومي بريتانيا گذاشته اند».
|
|
|
مرگ باستان شناس
دكتر تركان دخت ثقه الاسلامي پژوهشگر و استاد دانشگاه پنجم ارديبهشت بعد از سپري كردن ۲۹ روز در اغما درگذشت.
او كه اولين دكتر زن باستان شناس ايران بود دوره دبيرستان را پس از ازدواج گذراند و از سال ۱۳۴۵، در سي سالگي در كنار تحقيق و تحصيل، به تنهايي بار تربيت دو فرزندش را به دوش كشيد.
دكتر ثقه الاسلامي بعد از اخذ ليسانس ادبيات در ايران، فوق ليسانس باستان شناسي را در پاكستان و دكتراي آن را هندوستان دريافت كرد. ناهيد فريدوني، يكي از بستگان او درمورد تحقيقات اين پژوهشگر و استاد دانشگاه مي گويد: «بررسي كامل موزه كاخ گلستان و تنظيم اين پژوهش در قالب آلبوم باستان شناسي، بررسي تخت جمشيد و موزه هاي مختلف يزد و سيستان و بلوچستان از جمله تحقيقات او بود.»
به گفته ناهيد فريدوني دكتر ثقه الاسلامي۴ كتاب با اين عناوين در دست انتشار داشت: سكه شناسي، نقش روي سفال هاي مختلف، لباس ها و درجات نظامي دربار تا دوره قاجار و تاريخ اجتماعي و سياسي ايران در دوران باستان (قبل از اسلام).
اين پژوهشگر و باستان شناس در زندگي علمي ۳۳ ساله خود در دانشگاه هاي مختلفي نظير الزهرا، دانشگاه تهران و دانشگاه بين المللي جهانگردي، به تدريس پرداخت اما در عين حال بارها درخواست تدريس در دانشگاه هاي خارجي را به دليل اولويت دادن به آموزش در ايران رد كرد.
دكتر تركان دخت ثقه الاسلامي اوايل فروردين امسال در حالي كه براي بازديد از يكي از آثار باستاني به سيستان و بلوچستان رفته بود، در حين سفر تصادف كرد و يكي از فرزندان خود را در اين تصادف از دست داد و خود نيز به اغما رفت. او كه به خاطر حوادث زيادي كه در سفرها برايش اتفاق افتاده بود بارها گفته بود روزي در يكي از اين سفرهاي تحقيقاتي خواهد مرد، بالاخره پس از اين تصادف و سپري كردن ۲۹ روز در اغما، درگذشت.
|
|
|