علي اصغر محمدي
اشاره
حماسه گيلگمش، از نخستين آثار ادبي دوران تمدن باستان است كه از بسياري جهات در خور تحقيق و تفحص و انديشه است. داستاني آموزنده و در عين حال حاوي مضامين فلسفي و اخلاقي كه در باب نگرش انسان هاي باستان به جهان و مسائل آن، انديشه هاي ژرف و نكته هايي باريك در خود نهفته دارد. متن اصلي حماسه به زبان هاي كهن تمدن هاي باستان و به صورت لوحه هايي تكه پاره است كه به زبان هاي گوناگون اروپايي ترجمه شده است. ترجمه اين اثر به زبان فارسي براي اولين بار در سال ۱۳۳۳ شمسي توسط دكتر داود منشي زاده انجام شد. احمد شاملو هم با مبدأ قرار دادن ترجمه دكتر منشي زاده، زبان حماسه را به شكلي شيوا و امروزي و تأثيربرانگيزتر ويرايش كرد كه در سال ۱۳۴۰ منتشر شد. دكتر احمد صفوي هم با اساس قرار دادن متن ساندارز، آن را تحت عنوان «پهلوان نامه گيلگمش» در سال ۱۳۵۶ منتشر كرد. در فوريه سال ۲۰۰۴ هم از روي حماسه گيلگمش فيلمي به كارگرداني راجر كريستين و بازيگري عمر شريف و پيتراوتول تهيه شده است. اخيراً چاپ دوم كتاب حماسه گيلگمش نوشته خانم ن.ك.ساندارز با ترجمه محمد اسماعيل فلزي از سوي انتشارات هيرمند روانه بازار نشر شد و همين امر بهانه اي شد تا گفت وگويي با وي داشته باشيم. محمد اسماعيل فلزي متولد ۱۳۴۴ شهرستان رشت و داراي دكتراي پزشكي عمومي است. از جمله آثار ترجمه شده وي كه به بازار نشر عرضه شده است مي توان به «حماسه گيلگمش» در سال ۷۶، مجموعه هاي داستاني «بي بي پيك» در سال ۸۱ و «ازدواج رندانه» در سال ۸۲ اشاره كرد.
«طب فرعي و شاخه هاي گوناگون آن» عنوان كتاب وي در مورد شاخه هاي گوناگون طب غيررسمي و كل نگر است كه به زودي منتشر خواهد شد. آخرين اثر ترجمه شده دكتر فلزي «خنده در تاريكي» نوشته ولاديمير نابوكف است كه در آينده نزديك روانه بازار نشر مي شود. آنچه مي خوانيد گفت وگوي ما با اين مؤلف- مترجم است.
* دليل انتخاب «حماسه گيلگمش» براي ترجمه چه بود؟
- براي نخستين بار در دوران كودكي با متني مصور از حماسه گيلگمش كه براي كودكان فراهم شده بود، آشنا شدم و به اين ترتيب علاقه مند اين اثر گرديدم. سال ها بعد و در دوران تحصيل متني از اثر را كه خانم ن.ك. ساندارز به زبان انگليسي نگاشته بود، خواندم. پس از جست وجو با نسخ ديگري از حماسه گيلگمش كه توسط استادان ادب فارسي از جمله دكتر داود منشي زاده، دكتر احمد صفوي و احمد شاملو (كه اخيراً به همت نشر چشمه منتشر شده است)، آشنا شدم. اما ترجمه كتاب توسط من در سال ۱۳۷۶ از روي علاقه به مضامين اين اثر و در شرايطي انجام شد كه ترجمه هاي قبلي در بازار موجود نبود و جاي خالي اين اثر پرارزش احساس مي شد. البته حماسه گيلگمش همچون ديوان حافظ، داراي نسخ تصحيح شده گوناگون است و هر ترجمه، ارزش خاص خود را دارد و تا جايي كه اطلاع دارم هيچ يك از نسخ موجود و قبلي اين حماسه در ايران مربوط به متن ساندارز نيست. متن دكتر داود منشي زاده متعلق به گئورگ بوركهارت است و از آلماني به فارسي برگردانده شده و متن شاملو دوتاست كه يكي ويرايش فارسي متن گيلگمش از دكتر منشي زاده است كه در سال ۱۳۴۰ به چاپ رسيد و متن دوم برگردان سبك شعري گيلگمش از فرانسه است. اما متن دكتر صفوي، تحقيق و تأليف ايشان با تكيه بر متون گوناگون، از جمله متن ساندارز است. هر كدام از اين كتب و ترجمه هاي ديگري كه نام نبرده ايم، ارزش خاص خود را دارند. از طرفي بايد توجه داشت كه آثار ادبي بزرگ دنيا بايد هر ده يا بيست سال يك بار مجدداً ترجمه شوند و به زبان امروزي درآيند و از آثار باستاني و كلاسيك ادبيات مي بايست نسخ انتقادي گوناگون در دسترس باشد تا عموم اهل مطالعه بتوانند برداشت واقع گرايانه از اثر پيدا كنند.
* شيوه ترجمه شما چگونه بود؟
- براي ترجمه اين اثر، علاوه بر مطالعه چندباره متن اصلي، به مطالعه كتب چندي در مورد اين حماسه و نيز تاريخ تمدن هاي كهن بين النهرين مثل سومر، آشور، بابل و غيره پرداختم و ضمن آشنايي با ميتولوژي يونان و روم كه راهنماي فهم اثر است، به كار ساير همكاران ايراني نيز توجه كردم و در پايان دست به ترجمه اين اثر زدم. اميدوارم ارباب فضل در مورد معايب آن مرا راهنمايي كنند. به هر حال به قول حافظ، «اين متاعم كه تو مي بيني و كمتر زنيم.»
* در مورد حماسه گيلگمش توضيح دهيد.
- حماسه گيلگمش داستاني برخاسته از تمدن سومر است كه مقبول طبع مردم دنياي قديم واقع شده و از آن نسخ متعددي به زبان هاي باستاني تهيه كردند و به خط ميخي محفوظ نگاه داشتند. بديهي است در حين بازنويسي اثر بر كتيبه هاي گلي يا سنگي، حذف و اضافاتي انجام مي شد. چنانچه كاتبان آثار منظوم و منثور فارسي نيز چنين كرده اند. به اين ترتيب نسخ متعددي از حماسه و داستان اوليه تمدن سومر شكل گرفت. پس از سقوط و تباهي آن تمدن ها با انجام اكتشافات باستان شناسي در سده بيستم و كشف رمز خط ميخي، دانشمندان موفق به خواندن حماسه و ترجمه آن به زبان هاي اروپايي شدند. پرواضح است كه لوح هاي سنگي، شكستگي و افتادگي بسيار دارند و انباشته از اصطلاحات و عبارات مبهم هستند. در عين حال متن اصلي از خط ميخي به صورت شعر است در دوازده لوحه سيصد بيتي. بديهي است به هنگام ترجمه از خط ميخي به زبان هاي اروپايي، صورت شعري متن زايل مي شود. از طرفي چون مترجمين متعددي اقدام به ترجمه اثر به زبان هاي اروپايي كرده اند و متن هاي بسيار متنوعي از حماسه به زبان هاي گوناگون رايج اروپايي وجود دارد، آنچه در متن خانم ساندارز با آن روبه رو هستيم، تلفيقي قابل قبول با پرهيز از ابهامات و جملات معترضه و مسائل قابل نقل در متون آكادميك است. داستان گيلگمش درباره پهلواني است كه فرمانرواي كشور خويش است، دوستي وفادار مي يابد و همراه او به جنگ پليدي ها مي رود. ليكن دوستش به دليل تعرض به حيطه قدرت خدايان، محكوم به بيماري و مرگ مي شود. گيلگمش در غم از دست دادن دوست گرامي خودش به سوگ مي نشيند و هول و انديشه مرگ، وجودش را فرا مي گيرد. مصمم مي شود كه به جست وجوي حيات جاويد برآيد. اما پس از تلاش هاي بسيار وقتي به جايي مي رسد كه انساني با عمر جاويد در آن مي زيد، به او مي گويند زندگي جاويد بهره آدمي نيست. سهم آدمي آن است كه بخورد و بياشامد و از زندگي در كنار خانواده بهره گيرد و تقدير او اين است كه بميرد. انساني كه تحمل ايستادگي حتي در برابر خواب را نيز ندارد، شايسته زندگي جاويد نيست. گيلگمش خسته و افسرده تصميم به بازگشت مي گيرد. به او راه وصول به هديه اي ارزشمند را- گياهي كه خوردن آن انسان را جوان مي كند- مي آموزند. اما پس از رسيدن گيلگمش به اين گياه پرارزش، ماري در كنار آبگير به هنگام غفلت وي گياه را مي ربايد و لذا گيلگمش زار و خسته و فرسوده از دشواري ها، با دستاني خالي به سرزمين خويش برمي گردد. فرمان مي دهد تا ماجراي زندگي اش را براي عبرت آيندگان بر سنگي بنويسند و خود در پايان جان مي سپارد.
* در اين داستان گيرا و جذاب به چه درون مايه هايي برمي خوريم؟
- در اين داستان با درون مايه هاي چندي روبه رو مي شويم كه در عين حال ما را با طرز تفكر و روان شناسي مردمان دنياي قديم آشنا مي كنند و چه بسا ما را به زمينه هاي مشتركي كه خود با آنها داريم، واقف مي سازد. از جمله زمينه هاي مشترك مي توان به اين موارد اشاره كرد:
- دوستي اساس تمدن و حيات معنوي بشر است و انسان زماني از حالت وحشي به در مي آيد كه زندگي را دوست بدارد و اين دوست داشتن او را اهلي مي كند.
- سلامت جسمي و روحي، پهلواني و جوانمردي ستودني است. ترس و سستي مايه تباهي است و بايد از آن دوري جست.
- علي رغم تمايل شديد انسان به ناميرايي، مرگ تقدير اوست. گريز ناپذيري از مرگ، هويت هستي آدمي است كه حافظ مي فرمايد: «نيستي است سرانجام هر كمالي كه هست.»
- انسان موجودي ظلوم و جهول، خطاكار و فريبكار و سرشار از اضطراب و دلهره مرگ است.
- دنياي پس از مرگ هولناك و آشفتگي زا و چون شكنجه گاهي است.
درباره اين اثر و مضامين آن مي توان از ديدگاه هاي مختلف بحث كرد. اما بايد اين امر را به مجالي ديگر و فرصتي مغتنم تر سپرد.