سه شنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۳۸۲
بزرگراه حقاني
عكس ها: ساتيار
007509.jpg

يكشنبه ۲۷ ارديبهشت ماه جاري. بزرگراه حقاني. برخورد دو دستگاه خودروي سواري با يكديگر باعث بوجود آمدن ترافيك و معطلي صدها راننده شد.
در اين حادثه يك سواري دوو پس از برخورد با يك سواري پيكان باعث برخورد آن با ميل گاردهاي بزرگراه شده و خسارت شديدي به هر دو سواري وارد نمود.
خوشبختانه در اين حادثه صدمه جدي به كسي وارد نشده است راننده خودروي دوو در گفت وگو باخبرنگار ما عنوان كرد كه به همراه همسرم براي تعمير ماشين به تعميرگاه مي رفتيم كه به علت خرابي ترمز اتومبيلم نتوانستم آن را كنترل كنم و متاسفانه با خودروي پيكان برخورد كردم.
پس از گذشت كمتر از ۲۰ دقيقه ماموران نيروي انتظامي درمحل حادثه حاضر شده و باعث روان شدن ترافيك شدند.
007512.jpg
007515.jpg

قربانيان خيال هاي طلا يي
آنكه شليك كرد و آنكه هنوز نمرده
آنها سه نفر بودند. سردسته شان ۵۰ ساله و خودش ۲۸ ساله و آن يكي ۲۷ ساله. بدون هيچ نقشه قبلي وارد بانك مي شوند و با ديدن اسلحه آنها، تمام مردم ترسيده و به گوشه اي پناه مي برند. سه مرد مسلح با صورت هاي پوشيده تمام دار و ندار آنها را به زور مي گيرند. آنها توانسته بودند بيش از دو ميليون و ۲۰۰ هزار تومان پول سرقت كنند
«علي محمد.م» توسط برادرزنش آبكش شده است. ۳گلوله. يكي در گردن، يكي دراين پا و ديگري در پاي ديگر. ماجرا در ساعت ۱۰ شب ۲۶ارديبهشت ماه جاري در لرستان اتفاق افتاد
007518.jpg
وقتي عكاس مي خواهد از او عكس بگيرد به شوخي مي گويد« عكس منو چاپ كني مي يام بيرون آبكشت مي كنم»
عليرضا جلائيان 
بيمارستان... «شما بنويس يكي از بيمارستان هاي تهران. چه فرقي مي كند» مرتضي.ج مي گويد در حالي كه چند لحظه بيشتر نيست كه از اتاق عمل آوردنش. عمل جراحي او بيشتر از سه ساعت طول كشيده است.
پزشكان جراح موفق شده اند دو گلوله از شكمش، دو گلوله از پا و يك گلوله از كف دستش درآورند. بالاي سر تختش ماموري از اداره آگاهي ايستاده. او تحت تعقيب و پيگرد قانوني است. تمام ماجرا را اينطور تعريف مي كند:
-۱۲ ظهر بود كه وارد بانك ملي شعبه صفا دشت شهريار شديم. سه نفر بوديم... اون دوتا رو هم گرفتند. فقط يكيمون اسلحه داشت. اونم من بودم.
-اسلحه ات چي بود؟
-كلاشينكف... از كردستان دم مرز خريدم.
-قيمتش چقدر بود؟
-۱۲۰ هزار تومان.
آنها سه نفر بودند. سردسته شان ۵۰ ساله و خودش ۲۸ ساله و آن يكي ۲۷ ساله. بدون هيچ نقشه قبلي وارد بانك مي شوند و با ديدن اسلحه آنها تمام مردم ترسيده و به گوشه اي پناه مي برند. سه مرد مسلح با صورت هاي پوشيده تمام دار و ندار آنها را به زور مي گيرند. آنها توانسته بودند بيش از دو ميليون و ۲۰۰ هزار تومان پول سرقت كنند.
«ساعت ۱۲ ظهر بود كه زديم بيرون. سوار ماشين شديم. يك آردي سفيد كه از يكي از بچه ها قرض گرفته بوديم...»
-او مي دانست اتومبيلش را براي چه مي خواهيد؟
-نه! نه! اصلا روحش خبر نداشت. بهش گفتيم ماشينتو واسه دو ساعت بهمون قرض بده... ازچهار ماه قبل كه اسلحه را خريده بوديم تو فكر يك سرقت بودم.
-واسه چي مي خواستي سرقت كني؟
-واسه عشق! مي خواستم با پولش برم ماشين و خونه بخرم.
با بيرون آمدن از بانك، مسوولان بانك به ماموران نيروي انتظامي خبر مي دهند و تمام گشتي هاي در مسير از ماجرا با خبر مي شوند و تقريبا ده كوچه پايين تر از بانك سارقان را شناسايي  كرده و تعقيب شان مي كنند. بعد از گذشت ۱۵ دقيقه پليس به لاستيك خودروي آنها شليك مي كند و درگيري مسلحانه در خيابان آغاز مي شود. چون او به پليس ها شليك مي كند او را هدف قرارداده و ۵گلوله نثارش مي كنند...
واو حالا در برابر من روي تخت افتاده است و از آينده نامعلوم خود بيمناك است. « فقط مي خواستم خانه و ماشين بخرم». همين، و او هيچ انگيزه ديگري نداشته يا لااقل خودش اينطور وانمود مي كند. حالا دو نفر همدستانش در زندانند و او در بيمارستان. البته ماندن او دربيمارستان احتمالا حالا حالاها طول بكشد.
-مي داني چه حكمي برايت صادر خواهند كرد؟
-نه نمي دانم... نمي خواهم هم بدانم.
-چرا سراغ كارهاي ديگر نرفتي؟ اينهمه راه براي پولدار شدن هست.
-اگه از اون تو (زندان) بيام بيرون حتما اين كار را خواهم كرد.
«مرتضي . ج» حاضر نيست بيشتر از اين حرف بزند. وقتي عكاس مي خواهد از او عكس بگيرد، به شوخي مي گويد« عكس منو چاپ كني مي يام بيرون آبكشت مي كنم.»

هنوز از بيمارستان خارج نشده اي كه تير خورده ديگري را به اتاق عمل مي برند. صحنه وحشتناكي است آنكه روي برانكارد افتاده غرق در خون است يكي مي گويد«تيرخورده!»
-چرا؟
-برادرزنش زده؟
«علي محمد.م» توسط برادرزنش آبكش شده است. ۳گلوله. يكي در گردن، يكي دراين پا و ديگري در پاي ديگر. ماجرا در ساعت ۱۰ شب ۲۶ارديبهشت ماه جاري در لرستان اتفاق افتاد. در خرم آباد برادرزن او معتادي تزريقي است كه از علي محمد درخواست پول مي كند براي گير آوردن جنس و تزريق و خلاص از خماري. علي محمد مقاومت مي كند وكار به دعوا مي كشد. برادرزن اش كه از درد خماري خود نمي دانسته چه مي كند به خانه خود مي رود و با اسلحه به خانه خواهرش مي رود و هنوز محمدعلي در را باز نكرده كه «حسن» برادزنش، او و تمام خانواده اش را به رگبار مي بندد و از سه فرزند محمدعلي دو نفر در جا كشته مي شوند و تنها دخترش زخمي شده و حالش بد نيست اما محمدعلي. او حالا در اتاق عمل است دعا مي كنم زودتر خوب شود آن وقت مي توانم بيشتر از او بنويسم. شما هم مثل من دعا كنيد. محمدعلي ۳۶ ساله است و در اين ماجراي دهشتناك همسرش را هم از دست داده است برادرزن او در حال حاضر در زندان ومنتظر سرنوشت اش است.

اندر حكايتي تلخ و باور نكردني
دل معلم شكست
ستون شما
فرهاد فرجاد
تعميم ناهنجاري هاي روانشناختي مواج در جامعه به تمام گروه ها و افراد، البته انديشه بجايي نيست. به همين ميزان، چشم پوشي بر ايرادها و تعامل هاي منفي نيز توجيه ناپذير است. در اين ميان، سامانه آموزش و پرورش بيش از هر مجموعه ديگري نياز به مراقبت و نظارت دارد. چه، دستگاهي است عريض و طويل و محصول آن، نسل فردا كه خير و شرش، دقيقا به كاركرد اين دستگاه بر مي گردد. اگر من دهه پنجاهي هم عصران خود را سه نسل بدانم، ناگزير به تقسيم بندي اين چنيني هستم:
نخست، پدران، مادران و اولياي آنها كه بيش و كم زاده يك فرهنگ و ديدگاه اند. دوم، جوانان هم سالم كه بر مرز ۳۰ پا مي گذارند و سوم، نوجوانان پس از من كه نه نشاني از جنگ و موشك باران ديده اند و نه يادي از روزگار قحطي كره و شير و ماست دارند.
گروه نخست، به تقريب همه اصحاب آن، از معلم و مدرسه، چوب و تركه و فلك را به ياد دارند و قهر استاد كه خاطرش هم دردناك است. آنان همين رفتار غضب گونه را با اندك چاشني زياده و كم، به فرزندان روا داشتند، هر چند به همين ميزان كه خشونت شان طالبي نداشت، حافظ مي فهميدند و فردوسي مي سرودند و اهل فضل و ادب بودند.
گروه دوم، من و همتايانم، البته مدرسه را نه با تركه و خط كشي كه با سيلي و دشنام به خاطر مي آوريم كه گاه و بيگاه قلقلك مان مي داد. اضطراب جنگ تحميلي و آوارگي از پس آن، در كنار صف هاي طولاني پدران و مادران از پس نان و شير، چنان آزارمان مي داد كه سيلي معلم را ديگر به مزاحي عبث تعبير مي كرديم و مي گذشتيم. آن موقع، خبري از مدرسه غيرانتفاعي و تدريس خصوصي و آموزشگاه و اين حرف ها نبود. نيمكت پوسيده بود و تقلاي آن نفر سر ميزي كه فشار سه دوست همنشين، مبادا به ميانه كلاسش پرتاب كند، گاهي معلم اين تقلا را شيطنت مي پنداشت و آنگاه تكه گچي سفيد بود كه پرواز كنان، به هدف سر يكي رها مي شد، هر چند به چشم ديگري فرود مي آمد.
گروه سوم، اما، حكايتي بس متفاوت دارد. نشستگان بر اين گروه، امروز در اتاق مستقل خود پنتيوم دارند و تلسكوپ، شير را به زور هم كه شده بايد سر ساعت بخورند، معلم خصوصي شان رد خور ندارد، زلف و كاكل آنها را هيچ قيچي ناظمي تهديد نمي كندو بر سگك درشت كمربندشان ايرادي وارد نيست. غيرانتفاعي مي خوانند و هر سال يك ميليون تومان خرج دارند و اگر فرصتي شد،معلم را مي زنند! گفتم كه قصد تعميم ندارم اما به راستي كدام يك از ما به ياد مي آوريم كه بزرگان مملكت، از پس اين همه نشست و گردهمايي و جار و جنجال، يكي از دغدغه هايشان را به مدرسه، به بچه ها، به تعليم و تربيت و به رشد فكري كودكان و نوجوانان اختصاص داده باشند. ماجرايي كه در پي مي آيد، نه تخيلي است و نه تاريخ گذشته، كاملا معاصر است و خيلي هم نزديك:
حسن جمشيدي، معلمي ۴۵ ساله و اهل فرديس كرج است.او فروردين ماه امسال كلي دويد تا وام بگيرد و با پس انداز چند ساله اش جمع بزند تا يك پرايد بخرد. يكي از شب هاي باراني ارديبهشت ماه جاري، در راه بازگشت به خانه بود كه سه دانش آموز را لرزان و خيس زير باران ديد. به حكم وظيفه سوارشان كرد و به خواست خود آنها، قصد رساندنشان به منزل را داشت كه در معبري خلوت، طناب به گردنش انداختند و با مشت و لگد به جانش افتادند، نيمه بيهوش رهايش كردند و ماشين را به سرقت بردند. عزيزان مسوول، برادران به كار گماشته شده، به گوش، به خط شويد، آماده باش...
اعلام جرم كنيد، سه نوجوان را بيابيد و گوشمالي شان دهيد، به رانندگان اعلام كنيد فريب نخورند، مراقب باشند. غريبه سوار نكنند...
تمام اينها به جاي خود، اما يك يادآوري دوستانه: در كدام يك از آن سال هاي تركه و فلك و بيداد و جبر، چنين نمونه اي را سراغ داريد و در كدام برهه از تاريخ كهن ايران مي توانيد مثال بزنيد كه مردم را از اعتماد به غريبه برحذر داشته اند. ناامني و جنايت ديگران را در بوق و كرنا، فرياد مي زنيم اما نيم نگاهي هم بر پيكره خود نداريم كه به چه روزي افتاده ايم. هيچ ميل نداريم علت ها را كنكاش كنيم و يكسره بر معلول مي تازيم. بله، معلم فرديسي از سه دانش آموز نوجوان كتك خورد و دلش شكست. چه شد كه احترامش شكست، خب، حتما به من و شما كه مربوط نيست.

۱۹ فقره سرقت
يك سارق حرفه اي به اتهام ۱۹ فقره سرقت دستگير شد.
متهم كه «داوود.ر» نام دارد پس از اخراج از كارش با همدستي يكي از دوستانش معروف به «احمد ريش» به خاطر انتقام از صاحبكارش از منزل او سرقت كردند. آنها هنگامي كه صاحبخانه به همراه خانواده اش به مسافرت رفته بود به منزل او در خيابان وليعصر رفتند و اشياي باارزش را همراه ۱۲ ميليون تومان پول نقد، ۱۰ ميليون تومان تراول چك و حدود پنج ميليون تومان طلا سرقت كردند.
«داوود» هنگامي كه قصد داشت از جيب يكي از ماموران كلانتري كه لباس شخصي به تن داشت سرقت كند توسط او دستگير شد. متهم ابتدا منكر سرقت شد، اما وقتي كه ماموران سابقه او را از پرونده اش درآوردند به بيش از ۱۵ مورد جيب بري و ۱۴ مورد سرقت از منزل اعتراف و همچنين همدست خود را معرفي كرد. ماموران پس از ۲۴ساعت موفق شدند همدست او «احمد ريش» را در منزلش واقع در خيابان قزوين دستگير كنند.
«احمد» پس از دستگيري به بيش از ۱۵ مورد سرقت با همدستي «داوود» اعتراف و سه مالخر را نيز معرفي كرد.
ماموران موفق شدند دو تن از مالخرها را دستگير كنند.

كورگان در آتش
در آتش سوزي كه در استان كورگان روسيه از جمعه شب آغاز شده و همچنان ادامه دارد تاكنون هفت نفر كشته و ۴۰۰ واحد مسكوني ويران شده است. اينكه اين هفت با هفت قبلي نسبتي دارد يا نه را نمي دانيم اما تعداد كشته شدگان مثل خبر قبلي عدد هفت بوده است. كسي گفته عدد هفت عدد اقباله؟!
در اين آتش سوزي بيش از ۴ هزار هكتار از مناطق جنگلي و علفزارهاي اين استان را فرا گرفته است. شدت آتش سوزي در اين منطقه به قدري است كه حتما هواپيماهاي ايليوشين -۷۶ ويژه مبارزه با آتش هم نتوانسته اند از پس آن برآيند و همچنان درخت ها و جنگل در حال سوختن هستند. گفته مي شود كليه اهالي اين منطقه خانه و كاشانه خود را رها كرده و از منطقه گريخته اند.

جنايت در باباعليشاه
پسر نوجواني كه در استان بوشهر مرتكب قتل دوست خود شده بود، در تجسس هاي پليس آگاهي اين شهر دستگير شد.
ماموران نيروي انتظامي شهرستان بوشهر در پي تماس مسوولان بيمارستاني در اين شهر متوجه انتقال جواني كه با ضربات چاقو مجروح شده است به اين بيمارستان شدند و بلافاصله گروهي از ماموران براي تحقيقات راهي بيمارستان شده و در آنجا متوجه فوت آن جوان شدند.
در بررسي هاي اوليه ماموران مشخص شد، مقتول جواني ۲۰ ساله به نام اميد است كه در پي شركت در درگيري در محله «بابا عليشاه» مجروح شده بود.
كارآگاهان پليس آگاهي كه با فوت اميد در برابر يك پرونده قتل قرار گرفته بودند بازپرس ويژه قتل را در جريان قرار دادند و او پس از حضور در بيمارستان دستور انتقال جسد به پزشكي قانوني را صادر كرد. در عين حال كارآگاهان پس از حضور در محل درگيري موفق به شناسايي تعدادي از شركت كنندگان در درگيري شدند و در بازجويي از آنها مشخص شد اميد با ضربات چاقوي نوجوان ۱۶ ساله اي به نام عباس به قتل رسيده است. قاتل اينك دستگير شده و در انتظار دادگاه است.
متهم به قتل پس از دستگيري دربازجويي ها با اعتراف به قتل اميد اقراركرد «به دليل اختلاف قبلي با مقتول درگير شدم و هنگامي كه خود را ناتوان از مقابله با او ديدم با چاقو چند ضربه به اميد زدم و از محل فرار كردم، ابتدا فكر نمي كردم ضربات چاقو باعث مرگ او شده باشد اما فرداي ماجرا متوجه قتل اميد شدم.»
متهم به قتل پس از تحقيقات با تشكيل پرونده تحويل دستگاه قضايي شد.
در چند سال اخير شاهد افزايش آمار قتل هاي عمد در كشور بوده ايم به طوري كه اين آمار پرونده هاي قتل عمد ظرف مدت چهار سال از ۳۴۳۱ مورد به ۵۹۰۹ مورد رسيده است. نزاع هاي خياباني منجر به قتل حجم قابل ملاحظه اي از اين آمار را به خوداختصاص داده و آمار آن يك روند صعودي را به خود گرفته است.
كارشناسان مسايل جنايي، يكي از دلايل افزايش آمار نزاع هاي منجر به قتل را در دسترس بودن چاقو براي افراد حاضر دردرگيري مي دانند. به طوري كه وقتي يكي از طرف هاي دعوا خود را ناتوان در دفاع از خود مي بيند با استفاده از چاقو سعي درجبران اين ضعف خود مي كند.
آنها معتقدند تعيين مجازات براي همراه داشتن چاقو مي تواند يكي از راهكارهاي جلوگيري از حمل چاقو و كاهش آمار نزاع هاي منجر به قتل دركشور باشد.

توضيح
عكس چاپ شده در صفحه حوادث در روز پنج شنبه ۲۴ / ۲ / ۸۳ (گزارش - رجعلي ۸۳ ساله ، طلا ق مي خواهد) تزئيني بوده است و ارتباطي با آن گزارش ندارد

گرگ ها
حكايت گرگ هاي گرسنه و گوسفندان بي دفاع را انگاري پاياني نيست و اينبار اين قصه در روستاي احمدآباد شهرستان بيرجند در جنوب خراسان اتفاق افتاد. گرگ هاي گرسنه در اين روستاي كوچك ۲۰۰راس گوسفند و بز را دريدند.
اين تعداد گوسفند توسط ۱۱ قلاه گرگ با هجوم به يك گله گوسفند و بز دريده شدند. منطقه بيرجند به خاطر هفت سال خشكسالي مداوم، منطقه اي مملو از وحوش گرسنه اي است كه براي تامين غذاي خود در كوهستان ها با مشكل روبه رو شده و آنها حتي به اهالي روستاها هم حمله مي كنند.

كارخانه اي آوار شده
گلاسكو صنعتي ترين شهر ديار اسكاتلند است. سرزمين مردان دامن پوش و موسيقي زيباي انگلوساكسن ها. اين بار اما خبر تلخي از آنجا داريم. در پي انفجار مهيبي در يك كارخانه پلاستيك سازي در اين شهر، دو نفر كشته و ۶۰ نفر مجروح شده اند.
البته هنوز دليل اين انفجار معلوم نشده است. اما ساختمان چهار طبقه كارخانه اي كه انفجار در آن رخ داده است به كلي ويران شده و تا چندين ساعت پس از حادثه ۲۰ نفر از كاركنان كارخانه در زير خرابه هاي ناشي از انفجار گرفتار شده اند. ضمن اينكه وضعيت ۱۶ نفر از مفقودين اين حادثه نامعلوم است و به گفته شاهدان حادثه در تله آوار گير افتاده اند. شدت اين انفجار به حدي بوده كه صداي آن تا چند كيلومتر دورتر از محل حادثه نيز شنيده شده است.

گلوله و جنايت
جنايات ميان نيروهاي مسلح روسيه در ۴ ماهه اول سال جاري ميلادي در مقايسه با مدت مشابهش در سال قبل ۱۰ درصد بيشتر اعلام شد. در همين مدت چهار ماهه ۳۵ نفر در ميان سربازان اين كشور به قتل رسيده اند و ۲۵ نفر هم دست به خودكشي زده اند. در همين مدت همچنين بيش از ۳۰ مورد اذيت و آزار و شكنجه در ميان افراد ارتش روسيه گزارش شده است. سرقت هم در ميان افراد ارتش اين كشور رواج داشته و چندي پيش دادستان كل اين كشور مدعي شده بود كه بيش از هزار نفر از نيروهاي مسلح از جمله ۲۰۰ افسر مافوق به دزدي و سرقت از اموال دولتي در طول سال گذشته ميلادي متهم شده اند. فراموش نكنيد كه در سال گذشته ميلادي بيش از ۳۳۷ نفر در نتيجه انواع جنايات و حوادث در ميان ارتشيان اين كشور كشته شده اند.

خواب آشفته اسپيدژ
اسپيد ژ منطقه اي است باستاني در ايرانشهر سيستان و بلوچستان كه در هر ساعت از شبانه روز مورد حفاري غيرقانوني قرار مي گيرد. حفاري هاي غيرمجاز در اين گورستان، به يك معضل حل ناشدني تبديل شده است. اين محوطه تاريخي به دليل صعب العبور بودن از سال ها پيش مكان و مامن اشرار بوده و هر اتفاق ناگوار براي ماموران حفاظت از اين منطقه دور از ذهن نيست. در گرماي ۵۰ درجه سيستان و بلوچستان و در ساعات مختلف روز افرادي مشغول حفاري هاي غيرمجاز در اين محوطه هستند. بنابر اطلاعاتي كه در سايت ميراث نيز نقل شده اين محوطه تاريخي در مجاورت با روستايي به نام «مكسان» قرار دارد و اهالي اين روستا به دليل خشكسالي پس از حفر و كشف اشياي عتيقه، آنها را به قيمت ناچيز به قاچاقچيان عتيقه مي فروشند.

تابلوهاي هلندي
شما ويلم وان الست و راشل رويش را مي شناسيد؟ ما هم تا قبل از چاپ اين خبر نمي شناختيمش. اين دو نقاش معروف هلندي كه در قرن هفدهم و هجدهم ميلادي زندگي مي كردند دو تابلوي معروف كشيده اند كه در پايان جنگ جهاني دوم از آكادمي هنرهاي زيباي اتريش به سرقت رفته بودند براي فروش سر از مسكو در آورده اند.
البته تا سال گذشته خبري از اين تابلوها در دست نبود تا اينكه «رناته ترنك» مدير اين آكادمي خبردار شد كه تابلوها در مسكو ديده شده است. او در ۱۴ ژوئيه به اتفاق يكي از مقامات اتريش به آدرسي در مسكو رفت و متوجه شد كه تابلو را به قيمت ۵۰۰ هزار دلار به فروش گذاشته اند.

حوادث
تهرانشهر
خبرسازان
در شهر
سفر و طبيعت
طهرانشهر
|  تهرانشهر  |  حوادث  |  خبرسازان   |  در شهر  |  سفر و طبيعت  |  طهرانشهر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |