با خطي خوانا نوشته بود: «ديوار شهر در بيست و دومين سال امپراتوري جياجينگ (در ۱۵۴۳) ساخته شد و روكش آن با آجر پخته در نخستين سال امپراتوري وانلي (۱۵۷۳) انجام شد.»
بسياري فكر مي كنند ديوار بزرگ چين سازه اي يكپارچه است، اما چنين نيست.
سمبول چين
سفر در طول ديوار چين از مواردي است كه بسياري از علاقه مندان سفر و گردشگري در پي آن بوده اند؛ پيتر هسلر يكي از آنهاست. گزارشي كه او از اين سفر نوشته مورد توجه بسياري از نشريات جهان قرار گرفته. گوشه هايي از اين سفرنامه مي تواند خواننده را با ناشنيده هايي درباره اين سازه شگفت كه بحق يكي از عجايب جهان نام گرفته، آشنا كند.
ديوار بزرگ همواره به صورت سمبول چين شناخته شده، اما در طول قرن گذشته نيز هنوز به درستي فهميده نشده است. در آگاهي عمومي، ديوار بزرگ يك مفهوم واحد و يكپارچه است، اما در واقع چين شمالي با ديوارهاي متعددي كه توسط سلسله هاي مختلف ساخته شده، هاشور خورده است. من با يك جيپ كرايه اي عازم سفر شده ام. تا همين اواخر تاريخ نگاران به يكپارچه نبودن ديوار بزرگ توجه نداشتند و اينكه به عنوان يك مفهوم سمبوليك كل ديوار يكپارچه فرض شده است. در مجموع تصورات نادرست فراواني درباره اين ديوار وجود داشته كه جز يكپارچه بودن، قدمت آن نيز هست كه به غلط عمر آن را بيش از ۲هزار سال ذكر كرده اند ونيز اينكه اين ديوار از كره ماه قابل رويت است.
اميدوار بودم در طول مسير با افرادي آشنا شوم كه بتوانند حقايق را بر من آشكار كنند. تحصيلكرده ها و متخصصان علاقه اي به گفت وگو با من نداشتند- در عوض اميد داشتم بتوانم با چيني هاي متوسطي كه نزديك استحكامات باستاني زندگي مي كنند ملاقات كنم و آنها ديدگاهشان را راجع به گذشته و امروز بازگويند.
استحكامات كهن
مسير خود را به سمت غرب ادامه دادم و در طول مسير با روستاييان ومراسم خاكسپاري ويژه آنان روبه رو شدم. كم كم به منطقه خودگردان مغولستان مركزي نزديك مي شدم. امروز مغولستان مركزي درون خاك چين است، اما در گذشته اينجا يك ناحيه مرزي با قوانين اغلب ناپايدار بود. به همين سبب چشم انداز استان شانكسي شمالي با خرابه هاي استحكامات دفاعي كه از خاك كوبيده و فشرده درست شده اند كه در نور خورشيد زرد مي زنند. از برج هاي علامت دهي و ديوارهايي كه مايل ها ادامه دارند و روستاهايي كه در همه آنها دژهايي با ديوارهاي بلند وجود دارد گذشتم. اينها زماني پادگان هاي سربازان چيني بوده و اكنون به روستاهايي خاموش تبديل شده است. روستاييان اين منطقه سيب زميني مي كارند. آنها تمام روز در آفتاب كار مي كردند و دژ و باروها به همسايگاني پير و چروكيده مي ماندند كه هيچ كس به آن توجهي نداشت.
هر قومي در فرهنگ چين حل خواهد شد
بيشتر اين سازه ها مربوط به دوران امپراتوري سلسله مينگ، سازنده بزرگترين ديوارها در تاريخ چين است. اين سلسله بيشترين قسمت ديوار را با آجر و سنگ ساخت. اينجا در شانكسي چيني ها با مغول ها مقابله مي كردند و به همين جهت بعضي از استحكامات چهار لايه ساخته شده، اما خيلي پيش از مينگ و مغول ها استحكامات ديگر و تهديدهاي ديگري هم بود. به طور سنتي، چيني هاي قديم بر اين عقيده بودند و آموخته بودند كه سرانجام همه اقوام در برابر جاذبه فرهنگ تسليم خواهند شد و هر چقدر دور از تمدن و وحشي باشند بالاخره متمدن خواهند شد. اما تئوري و عمل فاصله خود را در طول مرز شمالي نشان دادند، آنجا كه چيني ها با اقوام هو رودررو مي شدند. ريشه هو اسرارآميز و هنوز ناشناخته است؛ گروهي از تاريخدانان بر اين باورند كه آنها مردمي بيابانگرد و سواركار از آسياي مركزي بودند كه يك شاخصه كليدي داشتند؛ آنها هيچ علاقه اي به جذب در تمدن و فرهنگ چيني از خود نشان ندادند! اين نام نخستين بار در دوره ۴۰۳ تا ۲۲۱ پيش از ميلاد ظاهر شد، مردمي جنگجو و بي اعتنا به فرهنگ چين.
در روستاي نينگلو، آخرين روستاي استان شانكسي پيش از مرز مغولستان مركزي توقف كردم. جمعيت روستا ۱۲۰ نفر بود و روستا درون پادگاني باستاني به محيط حدود يك مايل احاطه شده بود. پيرهاي روستا در ميدان دهكده نشسته و تن به آفتاب سپرده بودند.
در روستاهاي چين اغلب وقتي مي پرسيدم آيا كسي هست كه از تاريخ محلي آگاهي داشته باشد، مرا به يكي از پيران يا تاريخدان آماتور معرفي مي كردند و بسياري اين جمله را يادآور مي شدند، هرگز حافظه محلي را دست كم نگيريد.
مردم روستاي نينگلو هم در پاسخ سوال من گفتند: «با چن پير صحبت كنيد.»
نامش «چن ژن» بود، ۵۳ ساله، كشاورز سيب زميني؛ چند جريبي زمين و پنج گوسفند داشت. درآمد سالانه اش حدود ۲۰۰ دلار بود. مرا با خود به خانه برد و آنجا كشويي را باز كرد و اوراقي را كه به هم منگنه شده بود بيرون كشيد. روي جلد نوشته شده بود: تاريخچه نينگلو/پژوهش، ژانويه ۱۹۹۲.
كتابچه را گشودم، چن با خطي خوانا نوشته بود: «ديوار شهر در بيست و دومين سال امپراتوري جياجينگ (در ۱۵۴۳) ساخته شد و روكش آن با آجر پخته در نخستين سال امپراتوري وانلي (۱۵۷۳) انجام شد.»
خارجي ها را بكشيد!
ده ها صفحه، صدها تاريخ، نقشه ها و طرح هاي متعدد محتواي كتابچه را تشكيل مي داد. چن پير توضيح داد كه اين اطلاعات را با چه زحمتي از منابع مختلف آرشيوي و صحبت با پيرمردان و پيرزناني كه چيزي از تاريخ به ياد داشتند، كساني كه خيلي هاشان اكنون مرده اند، فراهم آورده: «سال گذشته كار را تمام كردم.» او تكه هايي از ظروف شكسته را كه نزديك ديوار سلسله هن يافته بود نشانم داد. سه سلسله مختلف استحكامات خود را در اين ناحيه به جاي گذاشته بودند و چن پيشنهاد كرد كه خرابه هاي اين آثار را نشانم بدهد. به سمت شمال درون كوهستان ها رانديم، آنجا مرا به دره اي مرتفع، خارپوش و پر از آبكندهاي گردآلود هدايت كرد. چن پير، آرام و شمرده، به سبك دهقانان چيني گام برمي داشت؛ دست ها گره زده در پشت و با نوسان ملايم و متفكرانه سر به هنگام راه رفتن.
او ديوار سلسله وي شمالي (۵۳۴-۳۸۶ بعد از ميلاد) را نشانم داد. ديوار سلسله هن (۲۰۶ پيش از ميلاد تا ۲۲۰ پس از ميلاد) آنقدر كوچك بود كه بدون اشاره او ممكن نبود متوجه آن شوم. به موازات آن ديوار مينگ بود، به ارتفاع شش فوت (۱۸۰ سانتيمتر) كه در طول تپه ها به سمت شمال ادامه داشت. جاده اي آن را قطع مي كرد و در آنجا لوحه اي به سينه ديوار نصب شده و روي آن نوشته بود: مغولستان مركزي. ديوار مينگ هنوز نشانه اي سياسي است و مرز شانكسي و مغولستان مركزي را مشخص مي كند.
وقتي به خانه برگشتيم، چن پير نقشه اي را نشانم داد و گفت كه نام روستا در گذشته «نينگسي هولو» بوده يعني: هو را فروبنشانيد.
او با خنده خاطرنشان ساخت: «اساسا اين جمله به معني آن است كه خارجي ها را بكشيد!» روستاي ديگري را روي نقشه نشان داد و با همان خنده گفت: «نامش ويلو است يعني هو را مرعوب كنيد. باز هم يعني: خارجي ها را مرعوب كنيد.» و نام ها ادامه داشت - پانزده مايل به سمت غرب، روستاي پوهوبو يعني: خارجي را نابود كنيد. بيست مايل بعد، شاهوكو، يعني: خارجي را قصابي كنيد. اين نام گذاري ها در دوره سلسله كينگ نام گذاري شده كه فرمانروايان منچوي آن از شمال آمده و به شدت نسبت به خارجي ها بدبين بودند. شب وقتي آن سوي مرز در مغولستان مركزي توي چادرم دراز كشيدم نام روستاهاي مرزي را يكبار ديگر در ذهن مرور كردم و بايد اعتراف كنم كه صداي كوبش قلب خود را به وضوح شنيدم.
مردم اين نواحي به ندرت با خارجي ها مواجه مي شوند و به همين سبب وقتي مرا مي ديدند مي پرسيدند آيا مغول هستم، تبتي هستم، يا اويگور؟! اغلب در مسير رهگذران را سوار مي كردم. آنها اغلب روستايياني بودند كه از محل زندگي خود به روستاي ديگري مي رفتند يا در حال بازگشت به روستاي خود بودند. مهاجران چيني حدود ۱۵۰ ميليون نفر تخمين زده مي شود كه اغلب دهقاناني هستند كه در جست وجوي كار راهي شهرها مي شوند.
دير ازدواج كنيد، دير بچه دار شويد!
سفر پاييزي من در فلات لوئس در شمال غربي چين پايان يافت. اين فلات ۳۰۰ هزار مايل مربع وسعت دارد و داراي چشم اندازي خشن با كوهستان هاي زرد و خشك و آبراه هاي صخره اي است. قرن ها قبل، اين تپه ها جنگل پوش بوده اما نسل ها كشاورزي و خشكسالي هاي پي در پي آن را متروك و بي آب و علف ساخته است. هنوز هم كشاورزي در خاك حاصلخيز آن ادامه دارد. حتي در اين سرزمين نيز شعارهاي دولتي همه جا به چشم مي خورد: «كوهستان هاي سبز را سبزتر كنيم.» يا «دير ازدواج كنيد، ديرتر بچه دار شويد.»
هنگام بهار، براي پايان دادن به سفر طولاني خود در راستاي ديوارهاي چين به راه افتادم.
منبع: نشنال جئوگرافيك
ترجمه: رضا غفاريان طوسي